به گزارش مشرق، جوان نوشت: دکتر ادبي، عضو کميته فرهنگ و عرفان شوراي عالي انقلاب فرهنگي و رئيس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي ايران، دانش آموخته حوزه و دانشگاه و استاد حوزه و دانشگاه نيز هست. به دليل تخصص وي درباره عرفان اسلامي و مکاتب نوپديد فرصت را غنيمت شمرديم تا در گفتوگويي به بحث در اين خصوص بپردازيم، آنچه در ادامه ميآيد ماحصل اين گفتوگو است.
مدتي است کلمه عرفان کاذب درباره مکاتب انحرافي ديني در ادبيات رسانهاي به کار ميرود آيا اين لفظ صحيح است يا خير؟
در غرب واژه مشخصي که براي اينگونه مکاتب وجود دارد، مکاتب يا نهضتهاي نوپديد ديني است. اما براي اينکه در فضاي داخل کشور بتوانيم بين نگاه پويا به دين که ماحصل اجتهاد شيعه است و کارکرد اين مکاتب انحرافي تمايز قائل شويم، از واژه عرفان کاذب استفاده ميکنيم در حالي که اطلاق واژه مکاتب نو پديد ديني با توجه به کارکرد اين مکاتب انحرافي داخلي اصلاً مطابقت ندارد و عرفان کاذب مصداق بارز اينگونه مکاتب انحرافي است.
با توجه به مطالعات شما درخصوص عرفان و فلسفه به خصوص افکار ابن عربي و ملاصدرا نظر اين بزرگان درخصوص وحدت وجود چيست؟
در عرفان عملي و نظري ما، براي سير و سلوک به سوي عالم معني دوقوس نزول و صعود وجود دارد و ما در اين راه در دو قوس صعود و نزول حرکت ميکنيم، به بيان تخصصيتر قرب نوافل و فرايض. تئوري وحدت الوجود همانطور که در آثار ابن عربي به آن پرداخته شد در آثار ملاصدراي شيرازي به صورت کاملتري به آن پرداخته شده است. وحدت الوجود به يک معني عبارت است از وحدت متعالي وجود در کائنات يعني ما اجسام و طبيعت را در عين پذيرفتن شأن الوهي از او جدا نميدانيم و اتصال کائنات به خداوند را در پس هر پديدهاي ميبينيم به همين معني ميگوييم: «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» در عين کثرتها وحدت را ميشود ديد و وحدت را با اين کثرتها معني ميکنيم به تعبير آن عارف که ميگفت:
«به هر رنگي که خواهي جامه ميپوش
که من آن قد رعنا ميشناسم»
بحثي که در عرفانهاي کاذب وجود دارد، پرداختن به وحدت در عالم کثرت است تا وحدت در کثرت. اين را چگونه بايد تعبير کرد؟
وحدت در عالم کثرت يعني شما بياييد به کثرتها اصالت دهيد و بعد بخواهيد يک معني کلي از اين کثرتها برداشت کنيد، در حالي که وقتي در عرفان نظري از وحدت در کثرت صحبت ميشود اصالتي به کثرت داده نميشود بلکه کثرت يک تابع و ضلع از حقيقت است. همانطور که ميرداماد در قبسات ميفرمايد: «انها صنع ظل صفته و فيض جوده » يعني ما در زمين و فضاي زندگي، خودمان را جدا از او نميبينيم در حالي که شما در عرفانهاي کاذب نوعي اومانيسم مشاهده ميکنيد، نوعي ايستادن انسان در مقابل خدا را ميبينيد و نتيجه آن فرآيند توجه به خود نه در مقام خودشناسي بلکه فرآيند ايستادن در مقابل خداوند است. اين موضوع با مباحث عرفان حقه بسيار متفاوت است.
در خصوص ارتباط با روح القدس و وحي همانطور که ما در اسلام معتقديم باب وحي با درگذشت نبي مکرم اسلام بسته شده است اما بعضي از اين عرفانهاي کاذب مدعي ارتباطات وحياني هستند نظر شما چيست؟
نبي مکرم اسلام وقتي در مقام رهسپاري به عالم ملکوت بودند فرمودند من يک سي و نهم از وحي را بين شما ميگذارم، پرسيدند آن چيست، فرمودند؛ روياي صادقه و الهامات غيبي. پس روياي صادقه و الهامات الهي که به آن تصريح ميشود بخش کوچکي از وحي است که نميتواند مصداق وحي باشد. در حالي که در همين جا بحثي وجود دارد درخصوص منشأ الهامات که هم ميتواند رباني باشد و هم شيطاني. همانطور که شيطان مظهر اسم مضل الهي ميباشد و در کائنات دست اندرکار اقواي انسان است. بنابراين بسياري از الهامات ما که فکر ميکنيم رباني هستند در واقع الهامات شيطاني هستند. بعضي از فرقهها از جمله شعور کيهاني به اين نکته اشاره ميکنند که ما جنگيري ميکنيم و در موجودات غير ارگانيک تصرف داريم، در حالي که تصرف در موجودات غير ارگانيک کار ولي خداست و حال، معلم دروغپرداز اين فرقه براساس مستنداتي که وجود دارد رعايت آداب ديني و حلال و حرام الهي را نميکند، کسي که به رعايت حلال و حرام ديني معتقد نيست، از تصرف صحبت ميکند پس به راحتي مشخص ميشود که اين برداشت و دريافت شيطاني است و ذيل نام مضل الهي به وجود ميآيد.
اما اين شخص مدعي است که اگر ما اين افرادي را که به آداب و شعائر ديني مقيد نيستند جذب نکنيم جذب مسائل انحرافي مي شوند؟
تئوري دفع افسد به فاسد غلط است چون با استفاده از همين تئوري اين مکاتب انحرافي انسانها را در مسير مجازي باطلي قرار ميدهند که معلق بين آسمان و زمين قرار ميگيرند و پس از مدتي عدهاي آدم روان پريش تحويل جامعه ميدهند و آنها را در فساد بيشتري غوطهور ميکنند.
نظر شما درخصوص دريافت حقالزحمه براي آموزش عرفاني چيست؟ آيا در سيره عرفان حقيقي چنين چيزي وجود داشته است؟
گرفتن حق الزحمه براي آموزش عرفان، دکانداري عرفان است که ميتوان به آن سوپرمارکتهاي عرفاني گفت؛ سوپر مارکتي که به اندازه پرداخت مادي، کالاي معنوي در اختيار آدمها قرار ميدهند و اصالتي در آن وجود ندارد و همه چيز به ميزان پرداخت مشتري بستگي دارد درحالي که پيامبر اسلام در قرآن ميفرمايند: «قل لا اسئلکم عليه اجرا» پيامبران و اولياي الهي وجهي بابت کارشان نميگيرند و چيزي درخواست نميکنند براي هدايت انسانها در حالي که رفتار اين مرشدان گم کرده ره، رفتاري متناقض با سيره انبيا و اولياي واقعي الهي است.
آيا الهامات و تجربيات عرفاني از طريق علوم تجربي قابل اندازهگيري است؟
مابين علم تجربي و علم معرفتي بايد تفاوت قائل شويم. ميدانيم که خطکشهاي علوم تجربي براي اندازهگيري علوم معرفتي معتبر نيست. به قول مولانا:
عرصهاي کش خاک زرده دهي است
زر به هديه بردن آنجا ابلهي است
اي ببرده عقل هديه تا اله
عقل آنجا کمتر است از خاک راه
خط کش علم تجربي در عالم متافيزيک معني ندارد و نميتواند مبني قضاوت قرار گيرد.
آيا دخالت متافيزيک در طبيعت به سادگي انجام ميگيرد و هر کس قدرت اين کار را دارد؟
شما به آيههاي قرآن که نگاه کنيد حتي ارتباط نبي مکرم اسلام هم با عالم غيب مبني و معني دارد. مستفاد آيات قرآن و روايات آن است که اولاً غيب در دسترس هر کس نيست به قول معروف:
«او را به چشم پاک توان ديد چون هلال
هر ديده جاي جلوه آن ماهپاره نيست»
هر کس نميتواند مدعي اين مقام باشد جز نبي و ولي خدا پس به صرف ادعاي ارتباط با متافيزيک قابليت اثبات، پديد نميآيد. براي اثبات اين امر خطکشهاي سنجش پردازانه جدي وجود دارد.
فرد در کجا درس دين خوانده است، در کجا و نزد چه کسي مسير و سلوک معنوي کرده است و التزام به شعائر ديني و حلال و حرام الهي دارد يا نه، اينها تنها مقدماتي است که بتوانيم در خصوص شخصي که مدعي است بحث شود تازه در همين مرحله نيز هزاران نکته باريکتر از مو وجود دارد در حالي که اصل اين است:«آن را که خبر شد خبرش بازنيامد»
اگر کسي با عالم غيب ارتباط داشته باشد که در بوق و کرنا نميدمد و مدعي اين امر نميشود و سوپر مارکت معنوي باز نميکند براي کسب درآمد به قول شيخ اجل سعدي:
«اين مدعيان در طلبش بيخبرانند
آن را که خبر شد خبرش باز نيامد»
اگر کسي قدرت متافيزيکي داشته باشد در مقام خشيت الهي و سکوت گام ميگذارد، نه باز کردن دکان فروش تجربيات معنوي.
چرا اين مدعيان بر خلاف قدما خود را بيريشه و شگفتي آفرينش ميپندارند؟
اين آدمها حتي فهم اوليه از دين هم ندارند، به همين دليل سعي ميکنند خودشان را از گذشته رانده و از آينده بازمانده نشان بدهند تا بتوانند بگويند آنک ماييم و پيامبري در عصر جديد. شما از دهه 1960 در مکاتب نو پديد غربي هم ادعاي پيامبري ميبينيد. در اکنکار، پائول توئيچل ادعاي پيامبري ميکند، سان مينگ يونگ هم ادعاي پيامبري دارد.
در کليساي شيطان هم آنتوان لاوي ادعاي پيامبري دارد. اين مکاتب انحرافي داخلي هم متأثر از نمونههاي غربي به آن سمت حرکت ميکنند تا ادعاي پيامبري و خدايي کنند،کما اينکه مريدان کم خرد، آنها را در حد پرستش دوست دارند و مشخص ميشود که مبني عقل و فهم اوليه در آنها از دست رفته است.
ارتباط اين مکاتب انحرافي با ساير مکاتب انحرافي در جهان چگونه است؟
بنده به عنوان يک متخصص اديان به صراحت ميگويم شما ميتوانيد رگههايي از عرفان يهوديت را در تعاليم آنها مشاهده کنيد. رگههايي از سبک تبشيري مسيحيت نيز درآنها وجود دارد حتي رگههاي بسيار خطرناک تعاليم بهائيت در تعاليم آنها وجود دارد و متأسفانه چون مخاطبان آنها آگاه نيستند در دام اين مکاتب انحرافي گرفتار ميآيند.
کد خبر 9052
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۸۹ - ۱۷:۵۵
- ۰ نظر
- چاپ
در کليساي شيطان هم آنتوان لاوي ادعاي پيامبري دارد. اين مکاتب انحرافي داخلي هم متأثر از نمونههاي غربي به آن سمت حرکت ميکنند تا ادعاي پيامبري و خدايي کنند،کما اينکه مريدان کم خرد، آنها را درحد پرستش مي خواهند.