يادداشت امروز را برادر و همكار عزيزم آقاي سعدالله زارعي نوشته بود ولي طي چند روز گذشته بسياري از خوانندگان گرامي در تماس با روزنامه، نظر كيهان را درباره مقاله روز دوشنبه- 19 دي ماه- آقاي حسين علايي در روزنامه اطلاعات جويا شده بودند. پاسخ اوليه ما اين بود كه واكنش نسبت به اينگونه نوشته ها يكي از اصلي ترين اهداف كساني است كه آن را تدارك ديده اند تا از اين طريق يك ماجراي دم دستي و كم اهميت را به موضوع روز تبديل كرده و به فتنه گران تنفس مصنوعي بدهند. از اين روي پرداختن به آن را غيرضروري مي دانستيم، اما بعد از انتشار نامه تعدادي از سرداران محترم سپاه در اعتراض به آقاي حسين علايي و نصيحت همراه با ملامت وي كه از غيرت ديني و انقلابي آن عزيزان حكايت مي كرد، اشاره به نكاتي چند درباره يادداشت آقاي علايي را ضروري تلقي كرديم و در اين وجيزه نگاهي - هرچند گذرا- از زاويه اي ديگر به ماجرا خواهيم داشت. اميد آن كه آقاي حسين علايي در اين نوشته انديشه كند و چنانچه گفتني هاي آن را شنيدني ارزيابي كرد، پاي از بازي بيشتر در ميدان دشمن بيرون بكشد.
1- «بازي با مهره حريف» يا «شكار مهره» يكي از ترفندهاي عمليات رواني است. دشمن در اين ترفند شكار خود را از ميان كساني انتخاب مي كند كه اولا؛ سابقه شناخته شده اي از همراهي با نظام را در كارنامه خويش داشته باشند و ثانيا؛ به هر علت، از جمله ضعف بينش سياسي، آرزوهاي برآورده نشده و امثال آن، با نظام فاصله گرفته باشند. دشمن در اين حالت، از يكسو نقطه ضعف شكار خود را موجه جلوه داده و به تقويت آن مي پردازد. مثلا چنانچه «شكار» مورد نظر به مسئوليت دلخواه خود در نظام دست نيافته باشد، اين توهم را در وي مي دمد كه مسئولان بالادستي نظام حق او را ناديده گرفته و يا پايمال كرده اند! و از اين طريق مي كوشد تا حس انتقامجويي را در شكار خود تحريك كند. و از سوي ديگر، فرد شكار شده را گام به گام به موضع گيري عليه نظام مي كشاند و هريك از اين گام هاي زاويه دار او را به گونه اي -مثلاً از طريق رسانه ها- برملا مي كند تا به تدريج پل هاي پشت سر شكار خود را خراب كرده و راهي براي بازگشت وي باقي نماند. دشمن در اين مرحله، زبان خود را در كام فرد شكار شده مي گذارد و آنچه را كه از زبان و قلم دشمن تابلودار قابل عرضه نيست بر زبان و قلم شكار خود مي نشاند.
2- اكنون بايد ديد كه آقاي حسين علايي يك مهره شكار شده است و يا آنچه در يادداشت موهن خود آورده است، برخاسته از خواست و برداشت خود ايشان است؟ يافتن پاسخ اين سؤال دشوار نيست و براي كشف آن فرمول علمي و تعريف شده اي وجود دارد. با اين توضيح كه؛
الف: اگر اظهارات شخص مورد نظر- در اينجا، آقاي حسين علايي- برخاسته از ديدگاه و نظر خود او باشد، در بستر و چارچوب فرهنگ شناخته شده وي ابراز مي شود، چرا كه فرهنگ نوشتاري يا گفتاري افراد- صرفنظر از محتواي آن- به آساني قابل تغيير نيست و نمي توان اين تغيير فرهنگ را مثلاً به سادگي تهيه يك تابلو و نصب آن به يكي از ديوارهاي اتاق تلقي كرد!
ب: و اما چنانچه فرد مورد نظر با فرهنگي متفاوت از فرهنگ شناخته شده خود سخن بگويد و مخصوصاً هنگامي كه فرهنگ به كار گرفته شده با فرهنگ شناخته شده وي تفاوتي فاحش و در حد تضاد داشته باشد مي توان حدس زد- و البته متأسف نيز بود - كه به عنوان يك مهره از سوي دشمن شكار شده و چه بخواهد و بداند و يا نخواهد و نداند در ميدان دشمن به بازي گرفته شده است.
3- حالا به يادداشت آقاي حسين علايي توجه كنيد؛
«... حكومت شاه به بهانه نداشتن مجوز براي راهپيمايي- 19 دي ماه 56- به طلاب و جوانان در خيابان صفائيه حمله كرد و تعداد 6 نفر از طلاب و معترضين را كشت و عده اي را نيز مجروح كرد... رژيم شاه ظرف يك سال بيش از 2 هزار نفر از مردم معترض در خيابان هاي شهرهاي مختلف را كشت ولي هر چه بر كشته هاي خياباني افزوده مي شد...»
آيا يك سردار سپاه، آنهم در حالي كه كماكان خود را طرفدار انقلاب و جمهوري اسلامي معرفي مي كند، مي تواند به جاي واژه «شهيد» از شهداي مظلوم 19 دي قم از واژه «كشته شده» استفاده كند؟! آنهم نه يك بار و دوبار، بلكه 3 بار در يك نوشته كوتاه 4خطي و حتي يك بار هم به جاي «كشته» از واژه شهيد استفاده نكند؟! ممكن است گفته شود، اين جابجايي در نوشتار، از نوع «خطاي زبان و قلم» است! كه بايد گفت؛ آقاي علايي يك سردار سپاه است و فرهنگ شهيد و شهادت در وي نهادينه شده است بنابراين، اگر جابجايي اين واژه عمدي نبوده است، دستكم بايد يك بار به جاي «كشته شده» از لفظ شهيد استفاده مي كرد كه نكرده است! چرا؟!... بايد توجه داشت كه «خطا» وقتي در يك موضوع واحد به تكرار رسيد، ديگر «خطا» تلقي نمي شود، بلكه «خط» است!
4- آقاي علايي در يادداشت كذايي، برخلاف عقيده و نظر بارها اعلام شده خود به اين تحليل مي نشيند كه مردم ايران خواستار تغيير رژيم شاهنشاهي نبوده اند بلكه فقط انجام تغييراتي در رژيم شاهنشاهي را دنبال مي كردند!! ولي از آنجا كه شاه به اصلاحات مورد نظر آنها پاسخ مثبت نداد، تظاهرات و اعتراضات شدت گرفت و «عملاً از اقتدار نظام شاهنشاهي كاسته شد»! و سپس در 7 بند و در قالب پرسش هاي فرضي، محمدرضا شاه را نصيحت مي كند كه چرا با بي توجهي نسبت به اصلاحات مورد نظر مردم باعث فروپاشي رژيم شاهنشاهي شده است؟!
بايد از آقاي علايي پرسيد؛ آيا مردم خواستار سرنگوني رژيم شاهنشاهي و برپايي جمهوري اسلامي نبودند؟ و آيا بعد از تغيير نخست وزير، شعار نمي دادند «ما ميگيم شاه نمي خوايم، نخست وزير عوض ميشه» و...؟!
5- آقاي حسين علايي در يادداشت مورد اشاره، برخلاف فرهنگ رايج و جاي گرفته در قلب و جان سپاهيان، از بكارگيري واژه «امام» براي ناميدن آن مراد به حق پيوسته و رهبر كبير انقلاب اسلامي، خودداري مي ورزد و آنجا كه ناچار به نام بردن از آن بزرگوار است به عبارت «آيت الله خميني» بدون هيچ پيشوند و پسوند احترام آميز بسنده مي كند.
آيا، اين ديدگاه و فرهنگ و چارچوبي كه در بيان آن به كار گرفته شده مي تواند با ديدگاه كسي كه عمري را در كسوت يك سردار سپاه سپري كرده است كمترين همخواني و ارتباطي داشته باشد؟! قاعده آن بود و هست كه زبان جناب علايي در نام بردن از امام(ره)، به كمتر از «حضرت امام(ره)» حركت نكند و در كام نچرخد. آيا آن چرخش و اين نچرخيدن زبان و قلم ايشان را بايد- خداي نخواسته- به حساب چرخش مواضع آقاي علايي نوشت يا -باز هم خداي نخواسته- به حساب ديكته اي كه ديگران براي او نوشته اند؟! بي ترديد، اين نوشته با فرهنگ گفتاري و نوشتاري يك سردار سپاه آنهم با سابقه فرماندهي در جنگ تحميلي همخواني ندارد. دارد؟! پس چه كسي آن را ديكته كرده است؟!
6- يك بار ديگر به يادداشت آقاي حسين علايي مراجعه كنيد. ايشان اولا؛ به حضرت امام(ره) اهانت مي كند و بناي مستحكم آن بزرگوار يعني انقلاب اسلامي و نظام برخاسته از آن را بدون انگيزه الهي و اسلامي قلمداد مي كند! ثانيا؛ خاستگاه اسلامي انقلاب را نفي مي كند و خواست با خون نوشته مردم مسلمان ايران را در حد و اندازه اصلاحات در رژيم شاهنشاهي تنزل مي دهد! ثالثا؛ از فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 حمايت مي كند و...
حالا امضاي يادداشت را ناديده بگيريد. آيا نوشته ايشان با نوشته اي كه از يك ضد انقلاب دوآتشه انتظار مي رود كمترين تفاوتي دارد؟! اگر تفاوتي ندارد- كه ندارد- احتمال سفارشي بودن آن دور از ذهن نيست!
7- در حالي كه انقلاب اسلامي به الگوي تحولات در جهان اسلام تبديل شده و ملت هاي مسلمان با در دست داشتن اين نسخه بر ديكتاتورهاي دست نشانده شوريده و پوزه آمريكا و اسرائيل و متحدان اروپايي آنها را به خاك مذلت ماليده اند و در حال و هوايي كه دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب، انكار نمي كنند كه از اقتدار ايران اسلامي تحت رهبري امام راحل و خلف حاضر او به تنگ آمده و فرياد استيصال سرداده اند، مخالف خواني افرادي كه روزي همراه انقلاب بوده اند جز آن كه براي دهان هاي گرسنه دشمنان بيروني و دنباله هاي داخلي آنها خوراكي در حد و اندازه يك ساندويچ فراهم كند چه تأثير ديگري مي تواند داشته باشد؟! جناب علايي! «قطره درياست، اگر با درياست ورنه او قطره و دريا، درياست».
8- ديروز آقاي حسين علايي طي يادداشت كوتاهي بر وفاداري خود به اسلام و انقلاب و ولايت فقيه تأكيد كرد كه اميد است اولين گام ايشان براي بازگشت از بيراهه اي باشد كه در آن گام نهاده بود و همينجا گفتني است و عبرت آموز نيز هست كه يادداشت كذايي آقاي علايي، به به و چهچه و استقبال همراه با ذوق زدگي فراوان رسانه هاي دشمن و گروه هاي ضد انقلاب را در پي داشت ولي نوشته كوتاه ديروز او با بي اعتنايي همان رسانه ها روبرو شد. عبرت انگيز نيست؟! فاعتبروا يا اولي الالباب...
حسين شريعتمداري