مشرق-- سير تحولات منطقهي خاورميانه عربي و شمال آفريقا در چند ماه اخير،بيشتر نگاههاي دنيا را معطوف به خود کرده است، جرياني که با تعبير رهبر معظم انقلاب(مدظلهالعالي) ازآن با عنوان «بيداري اسلامي» ميتوان ياد نمود. نکتهي جالب و وجه مشترک حکومتهايي که اکنون در مواجه ملت معترض و خشمگين خود قرارگرفتهاند، وابستگي به نظام سلطه،بياعتنايي به خواست ملتها، تمايل به سازش بااشغالگران قدس و نيز اسلام ستيزي حاکمان اين کشورهاست و اين دقيقاً نقطهي مقابل آرمانهايي است که نظام اسلامي منادي آن است .
در اين ميان مقايسهي تطبيقي روند تحولات منطقه و نيز چارچوب گفتماني «بيداري اسلامي» که منبعث ازانديشهي امام راحل(ره) است با برخي رويکردهاي ديپلماتيک داخل ميتواند در واکاوي سمت و سوي انديشههاي انحرافي و در عين حال خطرناک درحوزهي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مؤثر باشد. باتوجه به اصول و سياستهاي کلي نظام جمهوري اسلامي و نيز منافع ملي، لازم مينمود دستگاه سياست خارجي کشور، با هدف مهار رويکردهاي نظام سلطه و دست نشاندههايش در منطقه و نيز بهره گيري از «قدرت نرم» توليد شده ازپيوندهاي اسلامي-آرماني ملتهاي منطقه با انديشهي بيداري اسلامي برآمده از انقلاب اسلامي، روابط خود را با کشورهاي منطقه از جمله رژيمهاي همپيمان غرب به گونهاي تنظيم نمايد که از يک سو اميد ملتها در محوريت جمهوري اسلامي ايران در منطقه، به عنوان ام القراي جهان اسلام حفظ و تثبيت گردد و از سويي با حضور جمهوري اسلامي به عنوان بازيگر مهم منطقهاي،به تدريج از ميدان نفوذ غرب کاسته شده و عرصهي بر جريان سازش،تنگتر گردد.
اما با اين حال در مقاطعي ازعملکرد دستگاه ديپلماتيک کشور مشاهده شد که برخي منافع زودگذر موجب کمرنگ شدن و غفلت از برخي سياستهاي کلي شده است.
واکاوي دقيق در رويکردها ومناسبات ديپلماتيک نشان ميدهد جرياني که بيشتردر ساحت فرهنگي و اجتماعي به دنبال ارايهي ديدگاههاي شاذانديشانه وچالش برانگيز بوده و در دورهي دولت نهم بر محور شخص يکي ازمعاونان رييس جمهور عرض اندام مينمود، به تدريج در اواخر عمر دولت نهم جسارت ظهور و بروز در عرصهي ديپلماتيک را به خود داد. موضع عجيب و در عين حال مشکوک «دوستي با غاصبان فلسطين» که به ظاهردر قالب ديپلماسي عمومي فرهنگي ارايه ميشد، نمايانترين جلوهي رويکرد اين جريان منحرف در عرصهيسياست خارجي بود که البته با موضع قاطع و روشن رهبر معظم انقلاب در آن مقطع،خنثي گرديد.
در آغازين روزهاي دولت دهم، اين جريان به تدريج توانست حوزهي نفوذ عناصر وابسته به خود را دردستگاههاي گوناگون دولتي عمق بخشد و حضور عنصر محوري اين جريان در دفتر دومين مقام کشور امکان بسط نفوذ و توسعه طلبي بيشتر را در پيش روي آن قرار داد. حوادث بعدي نشان داد اين جريان به سکان حوزهي سياست خارجي بيش ازپيش اميد بسته است. سناريوي بعدي اين جريان، بروز اختلالي داخلي در ساختارديپلماتيک کشور بود با عنوان «فرستادگان ويژهي رييس جمهور» که از رهبر معظم انقلاب(مدظلهالعالي) از آن به عنوان «موازيکاري در سياست خارجي» ياد کرده وآشکارا در ديدار باهيأت دولت در شهريور ماه سال گذشته نسبت به آن هشدار دادند. پس از تصريح معظم له درمخالفت با اين اقدام، اين جريان مجبور به عقب نشيني شد و با تغيير عنوان «فرستاده» به «مشاور» کوشيد همين سناريو را در قالبي ديگر ادامه دهد.
در اين مقطع،نوع رويکرد اين جريان به «معادله و بازيگران منطقهي خاورميانه» و «منازعهي سازش- مقاومت» قابل توجه بود. عليرغم شعارها و رويکرددولت نهم در حمايت از محور مقاومت، متأسفانه جريان موازي سياست خارجي (که بعضاً از آن به عنوان ديپلماسي دفتر ياد ميگرديد) در جهتي مغاير با اين سياست راهبردي حرکت مينمود که جلوهي بارز آن را در رفتو آمدهاي ديپلماتيک ومناسبات با کشورهاي محور جريان سازش،ميتوان ديد.
9مهر ماه سال 1389 رسانهها خبراز سفر «حميدرضا بقايي»، معاون اجرايي کنوني رييس جمهور و رياست وقت سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري (که علاوه بر آن جزمشاوران سياست خارجي رييس جمهور نيزاست) به مصر دادند. منابع خبري هدف از اين سفر را گسترش زمينههاي مشترک همکاري از جملهايجاد پرواز تهران- قاهره و توسعهي گردشگري اعلام کردند. اين در حالي بود که مصر در زمان حسني مبارک از جمله مهمترين همپيمانان رژيم صهيونيستي و محور جريان سازش در منطقه به شمار ميآمد.
5 روز بعد،زماني که بقايي در حال بازگشت به ايران بود، موافقتنامهي هوايي ايران و مصر را ازنظر اقتصادي يکي از ارزشمندترين توافقها دانست و افزود:« اين موافقتنامه فتح بابي براي ارتقاي همکاريهاي دو کشور است.« اوهمچنين گفت: «با توجه به شرايط جهاني، بستن اين موافقتنامه که کاملاً برنامهريزي و کارشناسي شده بود، يکي ازدستآوردهاي ايران باهمکاري جمهوري عربي مصر بهشمار ميآيد و گامي براي نزديکتر شدن ارتباطهاي دوکشور است. اين اقدام، يک پيروزي خوب در حوزهي ديپلماتيک بهشمار ميآيد واميدواريم در ادامه، ارتباط خوبي را با مردم مصر برقرارکنيم».[1]
وي در پاسخ به پرسش خبرنگاري دربارهي اينکه با توجه به نبود تعاملات ديپلماتيک بين دو کشور و مشکل صدور رواديد براي اتباع دو کشور، اين پروازها چگونه قرار است،برقرار شود؟ اظهارداشت:«ما مشکل خاصي در رواديد نداريم، خط پروازي که برقرارشود، گام بعدي ارايهي رواديد به اتباع ايراني ومصري است. گام نخست، خط هوايي بود که بايددايم شود و با توجه به امضاي تفاهمنامه، اين اراده در دو کشور وجود دارد»[2]
مشاور رييسجمهور در امور آسيا همچنين در واکنش به اظهارنظرهاي سخنگوي وزارت امور خارجه مبني بر اينکه برقراري پروازهاي مستقيم بين ايران- مصر به مقدماتي نياز دارد،اظهار داشت:«اين موافقتنامه کاملاً رسمي بين دو دولت امضا شد هو هيأت ايراني به دعوت رسمي وزير هوانوردي مصر به اين کشور سفر کرده بود و شايد اين نخستين و تنها سفر رسمي هيأت ايراني به دعوت يک مقام مسؤول مصري در اين سالها بوده است.«
دبير شوراي عالي مناطق آزاد وويژهي اقتصادي کشور همچنين در پاسخ به اين پرسش که چرا شما بهعنوان نمايندهي ايران براي امضاي اين قرارداد به مصر سفر کرديد؟چنين پاسخ داد:«ما از قبل مذاکراتي را با طرف مصري آغاز کرده بوديم که براي برقراري ارتباط هواپيمايي کيشاير با يکي از شرکتهاي هواپيمايي مصر بود وبراي اينکه در حوزههاي ديگر مذاکراتي داشته باشيم، اين سفر را انجام داديم. ضمن آنکه دعوت رسمي هم از شخص من صورت گرفته بود».
البته اظهارنظرهاي بقايي به همين جا ختم نميگردد. ايشان3ماه بعد هم يعني در 13 دي ماه 1389 در مصاحبه با شبکهي خبري«العالم»از سرگيري روابط با رژيم مصر را افتخار خود ميداند وميگويد: «سفر من به مصر نخستين سفر رسمي يکي ازمقامهاي جمهوري اسلامي ايران به مصر بعد از گذشت 30 سال بوده است،البته پيش از اين مسؤولان ايران به مصر سفر کرده بودند اما هدف آن سفرها شرکت دراجلاسهاي بينالمللي بود که در مصر برگزار ميشد نه به دعوت دولت مصر؛اماسفر من نخستين سفري بود که يکي از مسؤولين ايران به دعوت رسمي«سپهبد احمد شفيق»، وزير هوانوردي مصرصورت گرفت».[3]
بقايي با بيان اينکه روابط ميان مصر و ايران روابطي ويژه است، خاطرنشان کرد: «مصر کشوري قدرتمند از لحاظ اجتماعي،فرهنگي و ديني در منطقه است و به لحاظ فرهنگي و تاريخي ارتباطات ويژهاي از گذشته ميان ما و مصروجود داشته است. مردم مصر هم به ايران علاقهمندند و همين مسأله در ايران هم وجود دارد و مردم ايران نسبت به مردم مصر و تاريخ فرهنگ اين کشورعلاقهمند هستند.» وي البته هيچ اشارهاي به اين موضع نمينمايد که چه ارتباطي ميتواند ميان رژيم ديکتاتوري و مردم مصر وجودداشته باشد؟
بقايي همچنين با طرح اين موضوع که «تلاش ما ومسؤولان مصري برپايهي توسعهي روابط در همهي زمينهها استوار است.» بي توجه به رويکرد محور سازشکار منطقه که در رأس آن رژيم مصر قرار دارد مدعي ميگردد: «مخالف، حسود و دشمن اصلي چنين ارتباطي ميان ايران ومصر در درجهي نخست، رژيم صهيونيستي است. (!)»
چندي بعد،رسانهها خبر از سفر «اسفنديار رحيممشايي)«رييس دفتر رييس جمهور و مشاور وي در امور خاورميانه) به «پادشاهي اردن هاشمي» (ديگر کشور شاخص محورسازش) را ميدهند. گفته ميشد رحيممشايي حامل پيام رييس جمهور براي عبدالله دوم (پادشاه اين کشور) است. بعدها روشن شد يکي از محورهاي مطرح شده در اين سفر دعوت رسمي پادشاه اردن براي حضور در ايران بوده است. هرچند از متن و محتواي مذاکرات رحيممشايي در اردن خبر چندي منتشر نشد، اما حاشيهي پررنگي که موجب غفلت از اصل اين سفر شد، ماجراي عزل يکبارهي»منوچهر متکي »( وزير امور خارجه) در سفر سنگال وحين مأموريت بود. عزلي که گفته ميشد در پاسخ به اعتراض متکي به روند موازي کاري درسياست خارجي و نيز تلاش او براي اطلاع يافتن از مذاکرات مشايي در اردن انجام گرفت!
با عزل متکي، «علي اکبر صالحي» که سرپرستي وزارت خارجه را بر عهده گرفته بود، درجلسهي توديع و معارفهاش گسترش روابط با پادشاهي عربستان سعودي را (ديگر کشور شاخص محور سازش) اولويت جديد دستگاه ديپلماسي کشور دانست و گفت:«عربستان مستحق داشتن رابطهي ويژهي سياسي با ايران است. ايران و عربستان دو کشور مؤثر در جهان اسلام و منطقه هستند که با همکاري يکديگرميتوانند بسياري از مشکلات منطقه و دنياي اسلام را حل و فصل کنند.«
تمايل مدير جديد دستگاه ديپلماسي به دخالت دادن بيشترعربستان در معادلات منطقهاي،زماني روشن شد که او در سفر به ترکيه و در زماني که مذاکرات سوري-سعودي براي حل وفصل مسايل لبنان به شکست انجاميده و دولت حريري با استعفاي وزراي طيف مقاومت سقوط کرده بود، اظهار اميدواري نمود که مسايل داخلي لبنان ازراه مذاکرات منطقهاي (!) حل شود و اين در حالي بود که دولت سوريه نيز ديگر اعتماد چنداني به سران سعودي در مذاکرات نداشت!
اما سفر حميدرضا بقايي به يمن )که اکنون خيابانهاي آن همه روزه شاهداعتراضهاي مردمي است) در روزهاي پاياني دي ماه سال گذشته، نيز قابل تأمل است. در 29دي ماه 1389 رسانهها گزارش دادند که بقايي وارد«صنعا»ـپايتخت يمن ـ شد تا پيام رييس جمهور کشورمان را به«علي عبدالله صالح»ـ رييس جمهور ديکتاتور يمن- تقديم کند.بقايي خود در خصوص اين پيام گفت:« اين پيام در خصوص روابط برادرانهي دو کشور برادر و راههاي تقويت وتوسعهي آن در زمينههاي مختلف وحايز اهميت مشترک است»و مدعي شد: «يمن و ايران از ساليان سال روابط خوبي با هم در تمامي زمينههاداشتهاند. يمن يکي از دولتهاي مهم در خاورميانه و مورد توجه ايران است.«
بقايي با بيان اينکه «يمن کشوري مهم است که همواره در مجامع بينالمللي از ايران حمايت کردهاست.» به طور غير مستقيم حرکتهاي آزاديبخش در اين کشور را نفي کرده و گفت: «مانيز اعتقاد داريم که يمن بايد کشور متحد، يکپارچه و آرام باشد وبايد کمک کنيم تا اين کشور هم در عرصههاي بينالمللي موفق باشد.«
وي در اظهاراتي شگفت انگيز مردم کشورهاي مرتجع را در کنار حاکمان اين کشورها خواند و افزود: «مردم کشورهاي عربي وبه تبع آنان مسؤولان اين کشورها به اين ميانديشند که ايران را به عنوان ياور و همراه در کنار خود احساس کنند،البته کساني که نيتهاي خاصي در منطقه دارند ايران را به عنوان مانعي در برابر خود تلقي ميکنند ونمونهي آن مسألهي يمن است.» اين اقدامها و اظهار نظرها در حالي از سوي جريان موازي ديپلماسي دنبال ميشد که دولت«علي عبدالله صالح» دريمن به واسطهي قرابت ويژهاي که به حکام عربستان سعودي و مصر و به طورکلي محور سازش داشت، مواضع خصمانهاي در قبال جمهوري اسلامي ايران اتخاذ نموده بود و حتي در جريان فتنهي 88 نام يکي از خيابانهاي صنعارا از «ايران» به «ندا آقا سلطان» تغيير داد!
با نيم نگاهي به بخشي از مواضع و رويکردهاي موازي کاران عرصهي سايت خارجي کشور، اين پرسش پديد ميآيد که چرا ولع و تمايل شديدي براي ارتقاي روابط با کشورهايي که به طور آشکارا مخالفت خود را با مواضع و اصول جمهوري اسلامي ايران ابراز داشته و دقيقاً طيف مقابل و رقيب محور مقاومت را شکل ميدهند، به وجود آمده است؟ اين در حالي است که اين رويکرد در تقابل جدي با مواضع پيش گفتهي رييس جمهور محترم و انديشههاي نوراني امام راحل(ره) که نقشهي راه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران است، قرار دارد.
با وقوع جنبش «بيداري اسلامي» درمنطقهي شمال آفريقا و خاورميانهي عربي، اين اميد ميرفت که اين جريان با پي بردن به اشتباه استراتژيک خود در نزديکي به جريان سازش،قدري در مواضع و رويکرد ديپلماتيک خود تجديد نظر نمايد اما نه تنها چنين نشد بلکه ولع عناصر محوري اين جريان به خودنمايي وارايهي تحليلهاي شاذانديشانه در حوزهي سياست خارجي منجر به اعلام عمومي دعوت از پادشاه اردن در آخرين روزهاي سال 1389 شد و متأسفانه رييس جمهور محترم نيز با دفاع از اين حرکت به ارايهي توجيهي غيرکارشناسي پرداختند که گمان ميرود حاصل تصميم سازي و ساخته و پرداختهياتاق فکر اين جريان باشد،هرچند که با برخورد غيرمحترمانهي مسؤولان اردني، اين مسأله در عمل منتفي گرديد.
در همين اوان بود که خبرهايي غيررسمي مبني بر وجود نگاهي در درون دولت مبتني بر تحليلي خاص در خصوص تحولات منطقه منتشر ميشد. گفته ميشد جريان انحرافي معتقد است که در پشت صحنهي تحولات منطقه دست «نظام سلطه» ديده ميشود و البته هيچ گاه قرينه يا استدلال محکمي براي اثبات اين تحليل ارايه نگرديد.
اين خبر وقتي قطعي شد که درآخرين روزهاي فروردين سال جاري (همان زمان که خبر برکناري و سپس بازگشت حيدر مصلحي به وزارت اطلاعات مطرح شد) پايگاه اطلاع رساني دولت به نقل از اسفنديار رحيم مشايي اعلام نمود: «نظام سلطه تلاش دارد با مديريت تحولات منطقه، امنيت و منافع ملي ما رابه مخاطره بيندازد. مشايي ضمن تأکيدبراينکه«تحولات منطقه را بايد به عنوان يک سناريوي کلي و به صورت فرآيندي تحليل کنيم»، افزود: «نميتوان با قاطعيت نتيجه بگيريم که خواسته و افق آرمان مردم اين کشورها دقيقاً همان مطالبات و خواستههاي ملت ايران است. ابعادتحولات و قيامهاي مردم منطقه عليه استبداد و استکبار را بايد با علم به قصد و طرح قدرتهاي بزرگ براي تسلط به منطقه تحليل کرد و در لايههاي پايين تحولات متوقف نشويم».[4]
اوهمچنين تعريضي به ديگر دستگاههاي مسؤول در اين حوزه نمود و تلويحاً تلاش نمود برکناري وزير اطلاعات را به اين مسايل مرتبط سازد:«دستگاههاي مسؤول ما بايد در اسرع وقت ضعفهاي اطلاعاتي و ارتباطي خود رادر خصوص تحولات منطقه جبران کنند، زيرا نداشتن اخبار و تحليل صحيح و دقيق دربارهي هر يک از اين کشورها و ارتباط همهي اين رويدادها با طرح کلان سلطه گران، ما را در موضعگيريها و تصميمگيريها به اشتباه خواهد انداخت».[5]
اين در حالي بود که اول؛بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در خصوص ماهيت جنبش بيداري در منطقه روشن و واضح است و از سوي ديگر صاحب نظران برغافلگيري و سراسيمگي آمريکا و استکبار جهاني در پي تحولات منطقه اتفاق نظر دارند.
آنچه واضح است، اينگونه تحليلها با اهداف خاص و در ادامهي سناريوهاي قبلي اين جريان در حوزههاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ميباشد. با ارايه اينگونه تحليلها در پي تضعيف عملکرد ساير دستگاههاي متولي و ايجاد فضا براي اثبات نظريههاي بيپايه و اساس خويش هستند؛ به خصوص در مورد روند تحولات منطقه و جايگاه ايران، اين پيام به مردم منطقه ارسال ميشود که؛ « ايران، ديگر حامي شما نيست و اتفاقاً بر عکس! ايران حامي قدرتهاي ديکتاتور است!» و اين کژانديشي به قدري واضح است که دليل غلط بودن اين تحليلها را ميتوان در گفتار سران و استراتژيستهاي نظام سلطه و رژيم صهيونيستي مبني بر تأثيرگذاري انقلاب اسلامي در تحولات منطقه و افزايش قدرت نرم جمهوري اسلامي ايران جستجو کرد.
در نتيجه، تحليلهاي مذکور از جانب اين جريان کاملاً بر خلاف واقعيتها و با پشتوانه فکري و اهداف خاص اين گروه ارايه ميشود و در صدد خاموش کردن شعلههاي مقاومت و بيداري اسلامي در منطقه، اين باراز درون امالقرا و يا حداقل دلسرد کردن انقلابيون و قطع ارتباطات استراتژيک است.
در اين جا بايد به کلام وانديشههاي خداباورانهي امام راحل(ره) که دولت نهم و دهم نيز با شعار احياي انديشهها و آرمانهاي آن پير سفرکرده بر سر کار آمد، مراجعه نماييم تا چراغ راه ما و دولت مردان باشد و مانعي از هرگونه اشتباه آرماني وراهبردي گردد. مروري بر انديشهها وخواستههاي آن پير سفر کرده ميتواند يادآور ارزشهاي اساسي انقلاب در حوزهي سايت خارجي باشد. آن گاه که ايشان مشکل اصلي جهان اسلام را حکومتهاي دست نشانده و مرتجع منطقه ميدانند: «مشکل مسلمين، حکومتهاي مسلمين است. اين حکومتها هستند که مسلمين را به اين روز رساندهاند. ملتها مشکل مسلمين نيستند. ملتها با آن فطرت ذاتي که دارند،ميتوانندمسايل را حل کنند، لکن مشکل، دولتها هستند. شما سرتاسر ممالک اسلامي را وقتي که ملاحظه کنيد کم جايي را ميتوانيد پيدا بکنيد که مشکلاتشان به واسطهي حکومتهايشان ايجاد نشدهاست. اين حکومتهاهستند که به واسطهي روابطشان با ابر قدرتها وسرسپردگيشان با ابرقدرتهاي چپ و راست، مشکلات را براي ما و همه مسلمين ايجادکردهاند. اگر اين مشکل از پيش پاي مسلمين برداشتهشود، مسلمين به آمالخودشان خواهند رسيد و راهحلّشبهدست ملتهاست».]
و گاه هم به صراحت از برخي سران مرتجع نام برده و کشورهاي منطقه و ملتها را از همراهي با آنها بر حذر ميدارند:«من نصيحت برادرانه به شما ميکنم که کاري نکنيد که قرآن کريم براي برخورد با شماتکليف نمايد و ما به حکم خدا با شما رفتار کنيم؛ و يقين بدانيد که امثال حسني مبارک مصري و حسين اردني و ديگر هم جنايتکاران آنان براي شما نفعي ندارند و دين و دنياي شما را تباه ميکنند؛ و اگر با نشستهاي خود بخواهيد طرح کمپ ديويد يا فهد را که مردهاند، زنده کنيد؛ که ما خطر بزرگ براي کشورهاي اسلامي به خصوص حرمين شريفين ميدانيم».[7]و يا آن که چنين نقشهي محور سازش را افشا مينمايند: «بر ما و هر مسلماني واجب است طرحهايي از قبيل طرح سادات و فهد را رد کند. بر ما واجب است که اينگونه طرحها راکه به نفع مستضعفين نيست محکوم نماييم. امروز از خطرناکترين امور، طرح کمپ ديويد وطرح فهد است که اسراييل و جنايات او را تحکيم ميکند. اين طرحهاموجب اختلاف شد و راه را براي اسراييل بازکرد».