-
چند دقیقه با کتاب «بیست و هفت روز و یک لبخند» / ۱۵۸
بابای شهید رفته بود استخر!
گردن کج میکنم. پدر کمی آنطرفتر از ما تکیه داده به ستون. زانوها را بغل گرفته و به جایی نا معلوم خیره شده است. مادر رد نگاهم را میگیرد. روزی که خبر شهادت بابکم رو آوردن، باباش رفته بود استخر... ر.
-
چند دقیقه با کتاب «دخترها باباییاند» / ۱۵۳
نفربر داعشی از روی پیکر جواد رد شد؟!
نمیدانم چه میشود که سر قرار نمیآیند. همان جا جنازهها را خاک میکنند تا سر فرصت بتوانند تبادل کنند. بچههای قرارگاه هم سر فرصت عملیات میکنند و آنجا را طی پنج شش روز آزاد میکنند. یک اسیر میگیرند.
-
چند دقیقه با کتاب «زندگی زیر پرچم داعش» / ۱۵۰
حرفهای رییس داعش چطور به دل «لوکاس گلاس» نشست؟! + عکس
جولای ۲۰۱۴ (حوالی تیر ۱۳۹۳) بود که رهبر داعش ابوبکر البغدادی با اعلان فراخوانی از مسلمانان سراسر جهان خواست به سوریه و عراق بیایند تا در آنجا دولتی اسلامی برپا کنند.
-
چند دقیقه با کتاب «آرام بیسر» / ۱۴۹
جای خالی عکس محسن حججی روی دیوار پادگان!
در نمازخانه پادگان، عکس شهدا را نصب کرده بودند. در بین عکسهای شهدا محلی خالی و بدون عکس بوده است. محسن چندین بار به سربازی که مسئول نصب عکسها بوده است میگوید این قسمت که خالی است عکسی نصب کن!
-
چند دقیقه با کتاب «همسایه ماهیها» / ۱۴۵
خدایا؛ صدای منو داری...؟
بدنم خونی و نجس بود؛ اما باز هم باید تلاش میکردم کمتر نجس شود. نمیدانستم با این بدن و لباس نجس این نمازها به چه درد میخورد؛ اما با این حال باز هم...
-
چند دقیقه با کتاب «برایم حافظ بگیر» / ۱۴۴
چرا شبعروسی پیراهن مشکی پوشید؟!
اثر پیش رو، حاصل تلاش جهادی گروهی از دوستداران شهید حاج شعبان نصیری است که پس از صدها ساعت مصاحبه و گفتگو با دوستان همرزمان همکاران و خانواده شهید به رشته تحریر درآمده است.
-
چند دقیقه با کتاب «سفر به پایتخت داعش» / ۱۴۳
«حوری» بدون خواستگار!
کم نبودند افرادی که چند ماه بعد از ورود به دولت اسلامی ماموریت خود را از عنصر رزمی یا نفوذی به عنصر استشهادی تغییر داده بودند. در آن وضعیت هیچ داوطلبی برای هدایت اتومبیل بمبگذاری شده نیافتیم.
-
«جریانشناسی فکری و سیاسی صدر اسلام» منتشر شد؛
شباهت جریانهای صدر اسلام با جریانهای امروز
حجتالاسلام جواد سلیمانی با هدف شناختِ جریانهای اجتماعی و نسبت آن با مکتب اهلبیت(ع) به نگارش کتاب جریان شناسی صدر اسلام پرداخته است.
-
چند دقیقه با کتاب «حکایت زخمها»؛ / ۱۴۲
وضعیت جانبازی که حاج قاسم را ندیده است!
خبر شهادت حاج قاسم در روزهایی که دیگر امکان حضورم در سوریه وجود نداشت حالم را بدتر کرد. او را ندیده بودم حتی یکبار اما این کمسعادتی باعث نمیشد تا بد حالیام کم از آنها باشد که سالها در کنارش بودند.
-
شماره ۱۶۲ خیمه منتشر شد
از ویژگیهای شهر قم چه میدانیم؟
روی جلد این شماره ماهنامه خیمه تصویری از مرحوم حسینعلی البرز درج شده است که به «بزرگترین واقف علمی کشور» مشهور بوده و ۶۱ سال است جایزه علمی او به دانشمندان، مخترعان و اهدا می شود.
-
چند دقیقه با کتاب «در جستوجوی شبح»؛ / ۱۳۵
دختر فرانسوی که غذایش را فقط زنده زنده میخورد!
دوستم آخرین بار آلیس را در کلیپی تلویزیونی دیده بود. آلیس در این کلیپ در حالی که یک کمربند مهمات را روی یک شانهاش حمایل کرده بود به وسط خیابان میدوید، کلاشنیکفش را خالی میکرد و...
-
چند دقیقه با کتاب «یلام حرم»؛ / ۱۳۳
کِرمها چگونه جان یک انسان را نجات دادند
لمسش کردم. با تعجب احساس کردم، بدنش گرم است. اول باور نمیکردم و احساس میکردم خیالاتی شدهام اما واقعاً احساس گرم بودن میکردم. سرش را روی پاهایم قرار دادم، سپس صورتم را به سمت بینیاش بردم...
-
چند دقیقه با کتاب «این پسر من است»؛ / ۱۲۵
غرق شدن مادر شهید جعفری در دریاچه «لوزهشو»!
پاها خیس شدند و دامن پیراهنها را بالا گرفتیم. مادر رسول بچهها را چسباند به خودش. زینب دستش را گرفت به لبهدیگ و زل زد به چشمهای مادر. مادرِ رسول سرتکان داد و لبخند محوی به زینب زد؛ که یعنی...
-
همهچیز دربارهی هرکول پوآرو نخستین کارآگاه آگاتا کریستی
او بسیار به «سلولهای کوچک خاکستری» و «نظم و متد» حساس است و با آنها پروندهها و مسیر فکریاش را پیش میبرد.
-
چند دقیقه با کتاب «چهلشان»؛ / ۱۲۲
چرا رمز کارت بانکی سرگرد سلامی۱۳۶۷ بود؟!
جناب سرگرد سلامی درست مثل یک وزیر جنگ، قد خود را کشیده کرد و با صدای صاف شده گفت: حالا در این دفاع و جهاد مقدس اگر کشته شویم؛ شهیدی جاویدان خواهیم بود...
-
چند دقیقه با کتاب «بخور نخور»؛ / ۱۲۱
کاخ «اسدالله علم» تفریحگاه کدام مسئولان است؟
جواب داد: «تقریباً درست حدس زدی، اینجا کاخ اسدالله علم بوده که بعد از انقلاب اسمش شده فدک. البته با همان کاربری سابق محل استراحت و تفریح مسئولان، خیلی از مسئولان!» گفتم: پس این همه شهید! این همه شهید!
-
چند دقیقه با کتاب «معمار حرم»؛ / ۱۲۰
حاج قاسم سلیمانی؛ مهندس عمران یا اقتصاددان؟!
در اوج مشکلات اقتصادی کشور ایشان از وضعیت اقتصادی کشور و راههای برون رفت از بن بست اقتصادی تحلیل کوتاهی ارائه دادند که من احساس کردم صد تا اندیشمند اقتصادی با ایشان ساعتها جلسه داشتهاند.
-
چند دقیقه با کتاب «نامزد گلولهها»؛ / ۱۱۹
قاسم سلیمانی فرزند ابوشاکر + عکس
انتشارات خط مقدم از ابتدای فعالیت، تأکید خاصی بر جبهه مقاومت و مدافعان حرم داشت و در این مسیر، کتابهایی را هم با موضوع شهید حاج قاسم سلیمانی منتشر کرد. این کتاب، یکی از تازهترین این کتابها است.
-
چند دقیقه با کتاب «قاتل مؤدب»؛ / ۱۱۸
سوغات داماد «صدام» از آمریکا چه بود؟
دستگاه هشدار زودهنگام خیلی پیچیده است. این دستگاه را با اطلاع نیروهای حکومتی آمریکا خرید و با خودش به هواپیما برد. تجهیزات فراوان دیگری هم خرید، تجهیزات الکترونیکی و سلاح و همه را برد به هواپیما.
-
چند دقیقه با کتاب «معجزه رتیان»؛ / ۱۱۳
تصمیم تهران برای پای متلاشی شده!
چند پرستار جوان و دکتری که مسن بود را به صورت تار میدیدم که دورم را گرفته بودند و خدا را شکر میکردند. روی صورتم ماسک اکسیژن بود. سرم را کمی بلند کردم تا بتوانم پاهایم را ببینم اما...
-
چند دقیقه با کتاب «رد پای مه»؛ / ۱۱۱
ماجرای گوشی هوشمند در توالت سوریه!
رفتم بالا و الکل را برداشتم. دستم را با آن شستم. باز هم احساس کردم دستم کثیف است. با خودم میگفتم: «چه کار کنم؟!» آمدم پایین و رفتم بیرون محوطه یک گلدان پر از شن بود. شن را مالیدم به دستم...
-
چند دقیقه با کتاب «رفیق بروجردی»؛ / ۱۰۸
«ابوزینب» چه کرد که امریکاییها دستگیرش کردند؟! + عکس
شیعیان ناصریه هیچ وقت با رژیم بعث کنار نیامدند و ساکت ننشستند و همه هم مرید امام یا شهید صدر بودند. در آنجا با برادری به نام ابوزینب (خالصی) آشنا شده بودیم که مسنتر از من بود، ولی...
-
چند دقیقه با کتاب «دور برگردان»؛ / ۱۰۷
دوست دارم با تیر قناص شهید بشوم!
فوری جواب داد من که شهید بشو نیستم، اما دوست دارم اگه شهیدم شدم با تیر قناص شهید بشم نه با مین و ترکش... لیوان چای را بین دو دستم گرفتم و خدا را بابت این دوستان شکر کردم.
-
چند دقیقه با کتاب «سردار سربلند»؛ / ۱۰۶
بودجه چند برابری بسیج در دولت خاتمی!
مدیریتها گاهی بر سر و صدا هستند و پرطمطراق گاهی هم آرام و بی صدا و چشم نوازند مثل اروند باید غور کنی در این رودخانه به ظاهر آرام تا ببینی که چه جوشش و چه هیجانی در عمقش پنهان شده...
-
وب سایت طاقچه از دسترس خارج شد
پس از انتشار عکسی از پرسنل این مجموعه در فضای مجازی با پوششی غیرمتعارف و واکنش گسترده رسانه ها و کاربران شبکه های اجتماعی، این وب سایت از دسترس خارج شد.
-
چند دقیقه با کتاب «خداحافظ دنیا»؛ / ۱۰۴
همه گریه میکردند؛ بیاختیار جیغ کشیدم!
این فقط محمد نبود که به کما رفته بود. همه ما و خانواده به کما رفته بودیم. همه ما زیر سنگینی اغمای محمد داشتیم استخوان خرد میکردیم. هر روز یک حرف و خبر به ما میرسید. شایعه شده بود که...
-
چند دقیقه با کتاب «ماهرخ»؛ / ۱۰۰
اگر میفهمیدند ایرانیام؛ درجا من را میکشتند! + عکس
یک سرباز مسلح هم بالای سرش ایستاده بود. سعی کردم به خودم مسلط باشم. به جمیله گفتم جمیله، باید هر چه سریع تر از این جا فرار کنیم. اگر یک درصد احتمال بدهند ما با هم بوده ایم، کارمان ساخته است...
-
چند دقیقه با کتاب «لبخند ماه»؛ / ۹۹
تعجب و دلشوره از رفتار دختردایی مجرد!
دختردایی الهام که میبیند کسی حریف او نمیشود جلو میآید و میگوید: «الهام، من به خاطر تو اومدم اینجا ها اگه تو بری من اینجا تنها میمونم.» او را در رودربایستی میگذارد تا از رفتن منصرف شود و بماند.
-
چند دقیقه با کتاب «شهید نوید»؛ / ۹۸
وصیت آقانوید برای خاکسپاری با لباس سپاه
خیلی اصرار کردم بگذارند بروم سوریه دنبال تو اما اجازه ندادند. بعد بیست روز بیکرت را برگرداندند. بیست روز زیر آفتاب بودی. خودمانیم نوید چقدر لباس پاسداری به تو میآمد. خوشگل تر از همیشه شده بودی.
-
«اسم رمز» رونمایی میشود
کتاب «اسم رمز» شامل اولین روایت مکتوب از اغتششات ۱۴۰۱ روز سهشنبه ۲۰ تیر رونمایی میشود.