به گزارش مشرق، حجتالاسلام والمسلمين پورمحمدي رئيس سازمان بازرسي كل كشور در مصاحبه ای مفصل به مباحثي درباره وزارت اطلاعات، مذاكره با آمريكا، توسعه مدني و قانونگرايي، عفاف و حجاب در جامعه، انتخابات رياست جمهوري و... می پردازد.
مصطفی پورمحمدی که موضوع کاندیداتوری خود را محتمل می داند، در بخشی از مصاحبه خود در خصوص کاندیداتوری در انتخابات آینده می گوید: به دليل سوابق و تجاربم كه در همه عرصههاي مديريتي كشور كار كردم در اين مسير قرار گرفتم.
وی در ادامه می گوید: اگر من بخواهم كانديدا شوم طبعاً دعوتها به تصميم من كمك ميكند. تمايل و گرايش گروهها خيلي در تصميمسازي و تصميمگيري من موثر است. حالا اگر آنها هم بخشي از تصميم من باشند، نه همه آن، ولي طبعاً حمايت آنها طبعاً ميتواند بسيار تأثيرگذار و كمك كننده باشد. من طبعاً استقبال ميكنم.
مصطفی پورمحمدی که موضوع کاندیداتوری خود را محتمل می داند، در بخشی از مصاحبه خود در خصوص کاندیداتوری در انتخابات آینده می گوید: به دليل سوابق و تجاربم كه در همه عرصههاي مديريتي كشور كار كردم در اين مسير قرار گرفتم.
وی در ادامه می گوید: اگر من بخواهم كانديدا شوم طبعاً دعوتها به تصميم من كمك ميكند. تمايل و گرايش گروهها خيلي در تصميمسازي و تصميمگيري من موثر است. حالا اگر آنها هم بخشي از تصميم من باشند، نه همه آن، ولي طبعاً حمايت آنها طبعاً ميتواند بسيار تأثيرگذار و كمك كننده باشد. من طبعاً استقبال ميكنم.
*** در ادامه بخش های مهم مصاحبه پورمحمدی با هفته نامه مثلث را به انتخاب مشرق می خوانید:
* پدرم يك روحاني نبود اما از اعضاي يك خانواده روحاني هستيم. در يك خانواده طبقه متوسط رو به پايين بزرگ شدم.
* ما از عدم ارتباط با آمريكا سود بيشتري برديم تا خسارتهايي كه ديديم. اينكه ضرر كرديم هم شكي در آن نيست و در اينكه ضرر ميبينيم هم ترديدي نيست، ولي سودهايي هم كه برديم كم نبوده است.
نظر كلي من اين است و آن را قابل استناد و استدلال ميدانم. اين سودها همهاش معنوي و آرماني و فضاي رواني نيست من حتي به سودهاي مادي نظر دارم. من معتقدم اگر ما اين فضاي تنش با آمريكا را نداشتيم اصلاً در برخي رشتهها رشد نميكرديم، يعني مجال رشد را به ما نميدادند.
* رابطه و گفتوگو با آمريكا اگر در شرايط هماهنگ و همگن نباشد حتماً به ضرر ماست. چون آمريكا به عنوان يك قدرت مسلط و برتر تمام مقاصد خودش را تحميل ميكند و به اين دليل كه ابزار فراواني هم دارد مجال نميدهد كه شما منافعت را در شرايط برابر تعريف كنيد؛حتي در پروتكل و ظاهر، يادداشت و قرارداد. ما حتي قرارداد الجزاير را ديديم كه با هم تفاهم كرديم ولي به دليل ظرفيتهاي قوي كه او داشت، هيچ كدام از آنها را عملي نكرد.
* در افغانستان با آنها كار كرديم، در عراق هم همينطور با آنها كار كرديم، اما چون خيلي وقتها دست برتر را داشت ملتزم به تعهداتش نبود.
* وقتي آقاي اوباما همچنان صريحاً اعلام ميكند كه از حمله به غزه و در واقع اسرائيل حمايت ميكنم، با آرمان جمهوري اسلامي كه دفاع از مظلوم و دفاع از فلسطين و بازگشت سرزمين اسلامي به مردم مسلمان و امت اسلامي است مغايرت پيدا ميكند، ما چطور ميتوانيم با آمريكاييها كنار بياييم؟ آمريكاييها اكنون تعارضات تمدني دارند.
* حيثيت و پرستيژ ما هم حيثيت ايراني است و هم اسلامي وهم حيثيت مردم و شخصيت افرادمان هست. ما نبايد اجازه بدهيم كه اينها آسيب ببيند و بايد با قدرت از آنها دفاع كنيم. ديپلماسي بايد قدرت هدايت و تأمين اين اهداف بلند را داشته باشد و تا آنجا كه ميتواند بدون درگيري، بدون چالش و بدون تشنج. اين هنر ديپلماسي است كه به خواستههايش برسد با كمترين هزينه و كمترين اصطكاك.
* همه ميدانيم مذاكره به خصوص در برابر آمريكا بايد تبديل شود به يك موضوع وفاق ملي. يك تصميم و تحليل روشن كه طبق باورها و اعتقادهاي ديني و قانون اساسي ما اين در جايگاه رهبري است كه بايد اين نگاه، ارزيابي و وفاق ملي را در وقت مناسبش و وقتي كه به بلوغ رسيد هدايت و مديريت كنند و مسير را براي گامهاي بعدي پشتيباني كنند.
* اجازه بدهيد تصميم (کاندیداتوری) وقتي به نهايت خودش رسيد به واسطه مشورتگيري از فعالان سياسي و ظرفيتسنجيهايي كه بايد در اين عرصه صورت بگيرد و در بسترهاي اجتماعي مناسب اعلام شود. چون انسان وقتي به تصميم رسيد چرايياش آن زمان قابل بازگويي خواهد بود.
* موضوع (کاندیداتوری) محتمل است. ميخواهم بگويم به دليل سوابق و تجاربم كه در همه عرصههاي مديريتي كشور كار كردم در اين مسير قرار گرفتم.
* من بيشتر از دو قوه حضور داشتم! چون در مراكز فراقوهاي مثل دفتر رهبري هم حضور داشتم. در دانشگاه هم كار كردم. كار فرهنگي انجام دادم. در بسياري از مناطق كشور مسئول بودم و آشنايي من با كشور تقريباً بالاست. اينها دلايلي است كه سبب ميشود هم ديگران من را به اين موضوع (کاندیداتوری) تشويق كنند هم خودم نسبت به اين مسئله توجه بيشتري كنم كه از من كاري براي خدمت به مردم و حل مشكلات و پيشرفت كشور و جامعه بر ميآيد.
* اصلاً درست نميدانم كه رهبري را وارد عرصه و جريانات سیاسی انتخابات كنيم. شايد اين موضوع براي برخي افراد و جريانات سود داشته باشد ولي در كل نه براي جايگاه رهبري مفيد است و نه براي وفاق اجتماعي؛ به نظر من هر دو آسيب ميبيند.
* ما بايد همان سايه رهبري و هدايت ايشان، تدابير و تذكرات ايشان را گسترش داده و خودمان را ملتزم و مقيد به آن فضا و هدايتها بدانيم و اين فعاليتهاي اجتماعي را در يك بستر طبيعي بگذاريم و كاملاً واقعي و مبتني بر توان، نياز، تحرك و تلاش و جاذبههاي اجتماعي و آرماني تعقيب كنيم. طبعاً فكر ميكنم اين رويه به سلامت اجتماعي سياسي و انتخاباتي نزديكتر است.
* رهبري هر زمان كه خودشان تشخيص دهند و صلاح بدانند وارد صحنه بشوند مطلب ديگري است. اما ما نبايد فضا را طوري تعقيب كنيم كه خداي نكرده رهبري را خرج فردي و شخصي كنيم. اين به سود هيچكس نيست.
* من فكر ميكنم وضعيت آزادي ما در حوزه آزادي مطبوعات در حالت بيثباتي است. در برخي مواقع خيلي فراخ و در بعضي مواقع خيلي تنگ ميشود. بعضي وقتها از مرزهايي كه در جامعه آزاد گفته ميشود ما خيلي جلوتر رفتيم و در بعضي جاها خيلي تنگتر و بستهتر تعريف كرديم. من فكر ميكنم ما بايد به يك نظم و قانون در نظام رسانه و تبادل اطلاعات و مطبوعاتمان برسيم و همه هم به آن پايبند باشيم.
* قانون را حتي اگر كامل نباشد اگر به آن ملتزم باشيم بسيار مفيد خواهد بود و آثار بسيار مثبتي دارد. ولي ما با يك فضاي شناور و يك قبض و بسط از نظر تعريفها، ضوابط و رفتارها روبهرو هستيم. اين قبض و بسطها بسيار آزار دهنده است. من پيش از هر چيز فكر ميكنم ما بايد ضوابط خيلي روشن و شفاف تعريف كنيم و همه هم به آن ملتزم باشيم.
* من گشت ارشاد را براي هنجارشكنان اجتماعي مفيد ميدانم. ولي گشت ارشاد نميتواند حجاب و عفاف را در جامعه حاكم كند و براي تحقق اين خواسته كارآمدي نخواهد داشت.
* همان موقع هم كه من در وزارت كشور بودم يك طرح جامع براي اخلاق و فرهنگ عمومي منجمله حجاب و عفاف در نظرم بود. فكر ميكنم چه آن موقع و چه حالا چه آينده آن طرح جامع را بايد تعقيب كنيم. فرهنگ مقولهاي نيست كه بشود يك بعدي و حتي چند بعدي با آن برخورد كرد.
* در جامعه ما تخلف از وعدهها و پيمانشكني بسيار زياد است. آدمها به گفتههاي هم نميتوانند اعتماد كنند. ما نسبت به احترام و حفظ احترام يكديگر بسيار آسيبپذير شدهايم. شخصيت و حرمت افراد به سادگي تحت تعرض و مورد هجوم قرار ميگيرد. همه اينها حرام، ضعف و آسيب اجتماعي است.
* ما اصولگرايي را داراي يك گفتمان ميدانيم و منشور آن را سال گذشته منتشر كرديم. سعي هم ميكنيم كه فرهنگ اصولگرايي صرفاً يك ابزار سياسي نباشد، مثل يك بلوك سياسي يا همان چيزي كه به عنوان يك قبيله سياسي كه مقام معظم رهبري هم چند بار به آن اشاره كردند و گفتند كه سعي كنيد قبيله نشويد. يعني داراي يك سري آرمانها، اهداف و تعاريف و كاركردهاي روشن باشيم. من همچنان بر اين اصول پايبندم و فكر ميكنم اصولگرايي يك تابلو، شعار و عنوان سياسي نيست، بلكه يك محتواست.
* اصولگرايي يك منطق معتدل دارد و بر مبناي عقلانيت استوار است. اصولگرايي بر پايه دليل و استدلال و مباني تثبيت شده و تعريف شده شرعي و قانوني استوار است. طبعاً من اصرار بر اين دارم كه اصولگرايي يك منطق كاملاً عقلاني است و يك پايه كاملاً شرعي و ضمناً نگاه نو به دنيا، زندگي و تعريفي جامع از يك زندگي سالم و طيب دارد.
* خواهي نخواهي يك سري رويكردهاي درونگفتماني تند و كند وجود دارد. ما سعيمان بر اين است كه اينها به هم نزديك شوند و تبديل به يك جريان طبعاً با يك سري سليقههاي متفاوت ولي با اصول مشترك شود.
* با اين همه در فضاي سياسي نميشود همه را يكپارچه كرد. طبعاً آنجا كه اختلاف سليقهها زياد ميشود به اختلاف فكر، ديدگاه ميانجامد و آن بلوكبنديهاي سياسي شكل ميگيرد، مثل اصلاحطلبان؛ آنها براي خودشان يك بلوكبندي را شكل دادند و طيفهاي غليظ و رقيق و تند و كندي هستند، ولي طبعاً بايد تبديل شوند به يك گفتمان نزديك به هم.
* اصولگرايان هم بايد از همين مدل تبعيت بكنند و ما مدافع يكپارچگي جريان اصولگرايي هستيم. خيلي اين تعاريف تقسيم شده را قبول نداريم و عملاً هم داريم تلاش ميكنيم جامعه اصولگرا يك جامعه يكدست همگرا شود با اختلاف سليقههايي كه وجودش طبيعي است.
* ببينيد شما انتخابات رياست جمهوري را ملاك قرار ندهيد. اين يك حادثهاي است كه به دلايلي احتمالش هست كه شما چند كانديدا داشته باشيد و حتي در يك ضلع از اصولگرايان دو كانديدا ببينيد. اين را دليل نگيريد بر تقسيم شدن جبهه اصولگرايي. آنجا از مبنا به يك سمتي ميرويم. اما نكتهاي كه شما ميگوييد اگر بتوانيم به كانديداي كمتر برسيم حتماً مفيد است.
* اگر من بخواهم كانديدا شوم طبعاً دعوتها به تصميم من كمك ميكند. تمايل و گرايش گروهها خيلي در تصميمسازي و تصميمگيري من موثر است. حالا اگر آنها هم بخشي از تصميم من باشند، نه همه آن، ولي طبعاً حمايت آنها طبعاً ميتواند بسيار تأثيرگذار و كمك كننده باشد. من طبعاً استقبال ميكنم.
* آقاي هاشمي هيچ وقت نميخواهد خود را در طيف اصلاحطلبها خلاصه و محدود كند. معمولاً آقاي هاشمي سعي كرده خودش را فراجناحي عرضه كند. مانورهايي هم كه هميشه ميداده با اين رويكرد بوده ولي اصلاحطلبها هميشه مايل بودند كه ايشان خودش را در طيف اصلاحطلبها تعريف كنند. همين سبب ميشود كه ما در جبهه اصلاحطلبها يك تعددي را ارزيابي كنيم.
* ممكن است طرفداران آقاي هاشمي كه جزو بخشي از اصلاح طلبها هستند با يك تمايلاتي به يك كانديدا برسند و ديگران هم با يك تمايلات ديگر به يك كانديداي ديگر.
* من موضوع (طرح وحدت ملی) را عملي نميبينم. فكر ميكنم ما بايد از فضاي عاقلانه، فضاي واقعبينانه و سالم انتخاباتي دفاع كنيم تا مردم انتخاب خوب داشته باشند. فردي هم كه پيروز ميشود بستر براي همه انتخابها و ظرفيتهاي كشور فراهم شود.
* اتفاقاً خود اين يك موضوع اختلافي است و بر سر آن اختلاف و جنجال صورت ميگيرد و به ضد خودش تبديل ميشود. عملاً همين بحث و گفتوگوهايي هم كه درگرفت خودش يك جدال شد و منشأ گفتوگوي سياسي به نظرم خيلي با موفقيت روبهرو نباشد.
* طرح وحدت ملی را عملي نميبينم.
* ما بايد تلاش كنيم هر جناحي، هر كانديدايي كه ميخواهد بدهد كانديدايي باشد با توانمندي و ظرفيتهاي واقعي، با يك برنامه كاملاً درست تا مردم در برابر يك انتخاب خوب و خوبتر قرار بگيرند.
* اگر عضو شورای نگهبان بودم و توانايي داشتم، يك قانوني را ميگذراندم كه كساني كه دو دوره يا يك دوره رئيسجمهور بودند ديگر حق حضور در انتخابات را نداشته باشند.
* پدرم يك روحاني نبود اما از اعضاي يك خانواده روحاني هستيم. در يك خانواده طبقه متوسط رو به پايين بزرگ شدم.
* ما از عدم ارتباط با آمريكا سود بيشتري برديم تا خسارتهايي كه ديديم. اينكه ضرر كرديم هم شكي در آن نيست و در اينكه ضرر ميبينيم هم ترديدي نيست، ولي سودهايي هم كه برديم كم نبوده است.
نظر كلي من اين است و آن را قابل استناد و استدلال ميدانم. اين سودها همهاش معنوي و آرماني و فضاي رواني نيست من حتي به سودهاي مادي نظر دارم. من معتقدم اگر ما اين فضاي تنش با آمريكا را نداشتيم اصلاً در برخي رشتهها رشد نميكرديم، يعني مجال رشد را به ما نميدادند.
* رابطه و گفتوگو با آمريكا اگر در شرايط هماهنگ و همگن نباشد حتماً به ضرر ماست. چون آمريكا به عنوان يك قدرت مسلط و برتر تمام مقاصد خودش را تحميل ميكند و به اين دليل كه ابزار فراواني هم دارد مجال نميدهد كه شما منافعت را در شرايط برابر تعريف كنيد؛حتي در پروتكل و ظاهر، يادداشت و قرارداد. ما حتي قرارداد الجزاير را ديديم كه با هم تفاهم كرديم ولي به دليل ظرفيتهاي قوي كه او داشت، هيچ كدام از آنها را عملي نكرد.
* در افغانستان با آنها كار كرديم، در عراق هم همينطور با آنها كار كرديم، اما چون خيلي وقتها دست برتر را داشت ملتزم به تعهداتش نبود.
* وقتي آقاي اوباما همچنان صريحاً اعلام ميكند كه از حمله به غزه و در واقع اسرائيل حمايت ميكنم، با آرمان جمهوري اسلامي كه دفاع از مظلوم و دفاع از فلسطين و بازگشت سرزمين اسلامي به مردم مسلمان و امت اسلامي است مغايرت پيدا ميكند، ما چطور ميتوانيم با آمريكاييها كنار بياييم؟ آمريكاييها اكنون تعارضات تمدني دارند.
* حيثيت و پرستيژ ما هم حيثيت ايراني است و هم اسلامي وهم حيثيت مردم و شخصيت افرادمان هست. ما نبايد اجازه بدهيم كه اينها آسيب ببيند و بايد با قدرت از آنها دفاع كنيم. ديپلماسي بايد قدرت هدايت و تأمين اين اهداف بلند را داشته باشد و تا آنجا كه ميتواند بدون درگيري، بدون چالش و بدون تشنج. اين هنر ديپلماسي است كه به خواستههايش برسد با كمترين هزينه و كمترين اصطكاك.
* همه ميدانيم مذاكره به خصوص در برابر آمريكا بايد تبديل شود به يك موضوع وفاق ملي. يك تصميم و تحليل روشن كه طبق باورها و اعتقادهاي ديني و قانون اساسي ما اين در جايگاه رهبري است كه بايد اين نگاه، ارزيابي و وفاق ملي را در وقت مناسبش و وقتي كه به بلوغ رسيد هدايت و مديريت كنند و مسير را براي گامهاي بعدي پشتيباني كنند.
* اجازه بدهيد تصميم (کاندیداتوری) وقتي به نهايت خودش رسيد به واسطه مشورتگيري از فعالان سياسي و ظرفيتسنجيهايي كه بايد در اين عرصه صورت بگيرد و در بسترهاي اجتماعي مناسب اعلام شود. چون انسان وقتي به تصميم رسيد چرايياش آن زمان قابل بازگويي خواهد بود.
* موضوع (کاندیداتوری) محتمل است. ميخواهم بگويم به دليل سوابق و تجاربم كه در همه عرصههاي مديريتي كشور كار كردم در اين مسير قرار گرفتم.
* من بيشتر از دو قوه حضور داشتم! چون در مراكز فراقوهاي مثل دفتر رهبري هم حضور داشتم. در دانشگاه هم كار كردم. كار فرهنگي انجام دادم. در بسياري از مناطق كشور مسئول بودم و آشنايي من با كشور تقريباً بالاست. اينها دلايلي است كه سبب ميشود هم ديگران من را به اين موضوع (کاندیداتوری) تشويق كنند هم خودم نسبت به اين مسئله توجه بيشتري كنم كه از من كاري براي خدمت به مردم و حل مشكلات و پيشرفت كشور و جامعه بر ميآيد.
* اصلاً درست نميدانم كه رهبري را وارد عرصه و جريانات سیاسی انتخابات كنيم. شايد اين موضوع براي برخي افراد و جريانات سود داشته باشد ولي در كل نه براي جايگاه رهبري مفيد است و نه براي وفاق اجتماعي؛ به نظر من هر دو آسيب ميبيند.
* ما بايد همان سايه رهبري و هدايت ايشان، تدابير و تذكرات ايشان را گسترش داده و خودمان را ملتزم و مقيد به آن فضا و هدايتها بدانيم و اين فعاليتهاي اجتماعي را در يك بستر طبيعي بگذاريم و كاملاً واقعي و مبتني بر توان، نياز، تحرك و تلاش و جاذبههاي اجتماعي و آرماني تعقيب كنيم. طبعاً فكر ميكنم اين رويه به سلامت اجتماعي سياسي و انتخاباتي نزديكتر است.
* رهبري هر زمان كه خودشان تشخيص دهند و صلاح بدانند وارد صحنه بشوند مطلب ديگري است. اما ما نبايد فضا را طوري تعقيب كنيم كه خداي نكرده رهبري را خرج فردي و شخصي كنيم. اين به سود هيچكس نيست.
* من فكر ميكنم وضعيت آزادي ما در حوزه آزادي مطبوعات در حالت بيثباتي است. در برخي مواقع خيلي فراخ و در بعضي مواقع خيلي تنگ ميشود. بعضي وقتها از مرزهايي كه در جامعه آزاد گفته ميشود ما خيلي جلوتر رفتيم و در بعضي جاها خيلي تنگتر و بستهتر تعريف كرديم. من فكر ميكنم ما بايد به يك نظم و قانون در نظام رسانه و تبادل اطلاعات و مطبوعاتمان برسيم و همه هم به آن پايبند باشيم.
* قانون را حتي اگر كامل نباشد اگر به آن ملتزم باشيم بسيار مفيد خواهد بود و آثار بسيار مثبتي دارد. ولي ما با يك فضاي شناور و يك قبض و بسط از نظر تعريفها، ضوابط و رفتارها روبهرو هستيم. اين قبض و بسطها بسيار آزار دهنده است. من پيش از هر چيز فكر ميكنم ما بايد ضوابط خيلي روشن و شفاف تعريف كنيم و همه هم به آن ملتزم باشيم.
* من گشت ارشاد را براي هنجارشكنان اجتماعي مفيد ميدانم. ولي گشت ارشاد نميتواند حجاب و عفاف را در جامعه حاكم كند و براي تحقق اين خواسته كارآمدي نخواهد داشت.
* همان موقع هم كه من در وزارت كشور بودم يك طرح جامع براي اخلاق و فرهنگ عمومي منجمله حجاب و عفاف در نظرم بود. فكر ميكنم چه آن موقع و چه حالا چه آينده آن طرح جامع را بايد تعقيب كنيم. فرهنگ مقولهاي نيست كه بشود يك بعدي و حتي چند بعدي با آن برخورد كرد.
* در جامعه ما تخلف از وعدهها و پيمانشكني بسيار زياد است. آدمها به گفتههاي هم نميتوانند اعتماد كنند. ما نسبت به احترام و حفظ احترام يكديگر بسيار آسيبپذير شدهايم. شخصيت و حرمت افراد به سادگي تحت تعرض و مورد هجوم قرار ميگيرد. همه اينها حرام، ضعف و آسيب اجتماعي است.
* ما اصولگرايي را داراي يك گفتمان ميدانيم و منشور آن را سال گذشته منتشر كرديم. سعي هم ميكنيم كه فرهنگ اصولگرايي صرفاً يك ابزار سياسي نباشد، مثل يك بلوك سياسي يا همان چيزي كه به عنوان يك قبيله سياسي كه مقام معظم رهبري هم چند بار به آن اشاره كردند و گفتند كه سعي كنيد قبيله نشويد. يعني داراي يك سري آرمانها، اهداف و تعاريف و كاركردهاي روشن باشيم. من همچنان بر اين اصول پايبندم و فكر ميكنم اصولگرايي يك تابلو، شعار و عنوان سياسي نيست، بلكه يك محتواست.
* اصولگرايي يك منطق معتدل دارد و بر مبناي عقلانيت استوار است. اصولگرايي بر پايه دليل و استدلال و مباني تثبيت شده و تعريف شده شرعي و قانوني استوار است. طبعاً من اصرار بر اين دارم كه اصولگرايي يك منطق كاملاً عقلاني است و يك پايه كاملاً شرعي و ضمناً نگاه نو به دنيا، زندگي و تعريفي جامع از يك زندگي سالم و طيب دارد.
* خواهي نخواهي يك سري رويكردهاي درونگفتماني تند و كند وجود دارد. ما سعيمان بر اين است كه اينها به هم نزديك شوند و تبديل به يك جريان طبعاً با يك سري سليقههاي متفاوت ولي با اصول مشترك شود.
* با اين همه در فضاي سياسي نميشود همه را يكپارچه كرد. طبعاً آنجا كه اختلاف سليقهها زياد ميشود به اختلاف فكر، ديدگاه ميانجامد و آن بلوكبنديهاي سياسي شكل ميگيرد، مثل اصلاحطلبان؛ آنها براي خودشان يك بلوكبندي را شكل دادند و طيفهاي غليظ و رقيق و تند و كندي هستند، ولي طبعاً بايد تبديل شوند به يك گفتمان نزديك به هم.
* اصولگرايان هم بايد از همين مدل تبعيت بكنند و ما مدافع يكپارچگي جريان اصولگرايي هستيم. خيلي اين تعاريف تقسيم شده را قبول نداريم و عملاً هم داريم تلاش ميكنيم جامعه اصولگرا يك جامعه يكدست همگرا شود با اختلاف سليقههايي كه وجودش طبيعي است.
* ببينيد شما انتخابات رياست جمهوري را ملاك قرار ندهيد. اين يك حادثهاي است كه به دلايلي احتمالش هست كه شما چند كانديدا داشته باشيد و حتي در يك ضلع از اصولگرايان دو كانديدا ببينيد. اين را دليل نگيريد بر تقسيم شدن جبهه اصولگرايي. آنجا از مبنا به يك سمتي ميرويم. اما نكتهاي كه شما ميگوييد اگر بتوانيم به كانديداي كمتر برسيم حتماً مفيد است.
* اگر من بخواهم كانديدا شوم طبعاً دعوتها به تصميم من كمك ميكند. تمايل و گرايش گروهها خيلي در تصميمسازي و تصميمگيري من موثر است. حالا اگر آنها هم بخشي از تصميم من باشند، نه همه آن، ولي طبعاً حمايت آنها طبعاً ميتواند بسيار تأثيرگذار و كمك كننده باشد. من طبعاً استقبال ميكنم.
* آقاي هاشمي هيچ وقت نميخواهد خود را در طيف اصلاحطلبها خلاصه و محدود كند. معمولاً آقاي هاشمي سعي كرده خودش را فراجناحي عرضه كند. مانورهايي هم كه هميشه ميداده با اين رويكرد بوده ولي اصلاحطلبها هميشه مايل بودند كه ايشان خودش را در طيف اصلاحطلبها تعريف كنند. همين سبب ميشود كه ما در جبهه اصلاحطلبها يك تعددي را ارزيابي كنيم.
* ممكن است طرفداران آقاي هاشمي كه جزو بخشي از اصلاح طلبها هستند با يك تمايلاتي به يك كانديدا برسند و ديگران هم با يك تمايلات ديگر به يك كانديداي ديگر.
* من موضوع (طرح وحدت ملی) را عملي نميبينم. فكر ميكنم ما بايد از فضاي عاقلانه، فضاي واقعبينانه و سالم انتخاباتي دفاع كنيم تا مردم انتخاب خوب داشته باشند. فردي هم كه پيروز ميشود بستر براي همه انتخابها و ظرفيتهاي كشور فراهم شود.
* اتفاقاً خود اين يك موضوع اختلافي است و بر سر آن اختلاف و جنجال صورت ميگيرد و به ضد خودش تبديل ميشود. عملاً همين بحث و گفتوگوهايي هم كه درگرفت خودش يك جدال شد و منشأ گفتوگوي سياسي به نظرم خيلي با موفقيت روبهرو نباشد.
* طرح وحدت ملی را عملي نميبينم.
* ما بايد تلاش كنيم هر جناحي، هر كانديدايي كه ميخواهد بدهد كانديدايي باشد با توانمندي و ظرفيتهاي واقعي، با يك برنامه كاملاً درست تا مردم در برابر يك انتخاب خوب و خوبتر قرار بگيرند.
* اگر عضو شورای نگهبان بودم و توانايي داشتم، يك قانوني را ميگذراندم كه كساني كه دو دوره يا يك دوره رئيسجمهور بودند ديگر حق حضور در انتخابات را نداشته باشند.