از جور رضاشاه کجا داد کنيم؟ زين ديو برِ که ناله بنياد کنيم؟
آن دم که نفس بود ره ناله ببست اکنون نفسي نيست که فرياد کنيم
(فصل ضميمه. ١. ديوان امام . تهران ٬ مؤسسه نشر آثار امام،١٣٧٤)
* نخستين برخورد امام با دولت رضاخان
نخستين مورد برخورد امام با دولت رضاخان٬ سه سال پس از سقوط اين دولت است. امام در ١٥ ارديبهشت سال ١٣٢٣ ش اطلاعيه اي انقلابي صادر و ضمن آن مردم و روحانيان را دعوت به قيام براي خدا و مبارزه با بدعتها و ظلمهاي رضاخاني کرده است در اين اعلاميه ٬ فهرستي از تلاشهاي ضدمذهبي دشمن و راه مبارزه با آنها آمده و به فحشا و فساد ٬ از بين بردن مدارس ديني و موقوفات آنان ٬ ترويج کتابهاي ضدشيعي کسروي و... اشاره شده است.
بخشي از اعلاميه امام٬ پس از اشاره به قيام براي خدا چونان موساي کليم، چنين است: «قيام براي شخص است که يک نفر مازندراني بي سواد، رضاخان را بر يک گروه چند ميليوني چيره مي کند که حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند. قيام براي نفع شخصي است که الان هم چند نفر کودک خيابانگرد را در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده. قيام براي نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسليم مشتي کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده ٬ قيام براي خود است که موقوفات مدارس و محافل ديني را به رايگان تسليم مشتي هرزه گرد کرده و نفس از هيچ کس درنمي آيد. قيام براي نفس است که چادر عفت را از سر زنهاي عفيف مسلمان برداشت و الان هم اين امر خلاف دين و قانون درمملکت جاري است و کسي بر عليه آن سخني نمي گويد... هان اي روحانيين اسلامي! اي دانشمندان ديندار !... امروز شماها در پيشگاه خداي عالم چه عذري داريد؟ همه ديديد کتابهاي يک نفر تبريزي احمد کسروي بي سروپا را که تمام آيين شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشيع به امام صادق و امام غايب روحي له الفداء آن همه جسارتها کرد و هيچ کلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذري در محکمه خدا داريد؟ ...» (يازده جمادي الاولي ١٣٦٣ ق. صحيفه نور . ج ٬١ صص ٢١)
کسروی دز دوره رضاخان کتب ضدشیعی خود را منتشر می کرد که مورد اعتراص امام قرار گرفت
امام درباره تجربه هاي خود از آن دوره٬ با تأکيد بر اينکه شاهد آن مسائل بوده ٬ بارها سخن گفته؛ ازجمله مي گويند:
«اين خونريزيهايي که در اين پنجاه سالي که ما ياد داريم و چه تلخيها در ذائقه ما هست از اين پنجاه سال٬ و کسي از شما٬ يا هيچ يک از شما٬ تمام اين قضايايي که دراين پنجاه سال سلطنت غيرقانوني اين روسياهها منعقد شده است [ به ياد ندارد...] .ما ٬ که سنّمان به کهولت رسيده است٬ مُشاهدِ اين سياه بختيهاي مردم و اين جنايات و اين کشتارهايي که اين قداره بندهاي غيرصالح انجام دادند [ بوديم]. از اول که آن کودتاي اول واقع شد٬ و ما آن وقت در اراک بوديم، ... نمي توانيم تلخيهاي آن روزها را براي شما تشريح کنيم. اينها به طور اطمينان در تواريخ محفوظ است و ان شاءالله به انقراض اين دودمان سياهرو، تاريخها بيرون مي آيد و نوشته ها بيرون مي آيد؛ و ان شاءالله شماها ببينيد؛ و اگر ماها و شماها نديديم نسلهاي بعد خواهند ديد٬ اگر بتوانند تشريح کنند آن جناياتي که آن مرد کرد؛ چه خونها ريخت ٬ چقدر علما را اسيرکرده؛ چقدر به اسم اتحاد شکل به اين ملت بيچاره فشار آوردند٬ و چقدر مظلومها راکتک زدند٬ و چقدر علما را هتک حرمت کردند و چقدر عمامه ها را از سر اهل علم برداشتند. » (صحيفه نور . ج ٬9 ص٢98)
از اول که آن کودتاي اول واقع شد،
نمي توانيم تلخيهاي آن روزها را براي شما تشريح کنيم.
تحليل امام از سياست کلي رضاخان بر اين پايه است که وي مزدوري بوده است که انگليسيها وي را به قدرت رساندند. به اعتقاد امام٬ وي ابتدا کوشيد تا از طريق سالوسي و رياکاري عامه مردم را به خود جذب کند و پس از آنکه قدرتش مستحکم شد به مبارزه با دين و مذهب پرداخت. امام در اين باره مي فرمايد:
«ابتدا با ظاهر مقدّسي [ مقدس] و علاقه به اسلام ٬ علاقه به روضه حضرت سيدالشهداء٬ اين طور علاقه را به او نشان دادند و او هم خوب عمل کرد... ابتدائاً با اين سلاح وارد شد در کشور ما؛ يعني آوردندش در کشور ما. با قلدري٬ آنها [ را] که مراکز قدرت بودند کنار گذاشت و عشاير را و کساني را که قدرتي در ايران داشتند٬آنها را با قلدري و نقشه شکست داد... نقشه دوم اين بود که اسلام را هر چه مي تواند از آن قيچي کند... روحانيون را منزوي کردند و از هر جا هم که يک صدايي از آنها بلند مي شد و يک قيامي مي کردند آن را خفه مي کردند.» ( ١٨ شهريور ٦٠)
در راديو دهلي انگليسيها اعلام کردند به اينکه ما رضاخان را آورديم
و به سلطنت
رسانديم و چون خيانت کرد ٬ او را برديم.
* وابستگي رضاخان به بيگانگان از دیدگاه امام خمینی (ره)
تجربه روي کار آوردن رضاخان باتوجه به عدم کفايت وي و آلت دست بودن او٬ انسان آزاده اي چون امام را خشمگين کرد و از اينکه٬ يک شاه را بيگانگان بر کشوري تحميل کرده باشند٬ سخت متأثر گرديد. ايشان در اين باره مي فرمايد:
«از آن روزي که رضاشاه به امر انگلستان حمله کرد بر ايران و کودتا کرد ٬ اولش اشخاص با اطلاع مي فهميدند؛ و بعد هم شروع کرد به اراذلي و اوباشي...» (٢٣ ارديبهشت ٥٧)
«در اين عصري که من درک کردم و گمان دارم هيچ يک از آقايان درک نکرده ايد[ وعصر] ابتلاي به رضاخان است که انگيسيها آن وقت رضاخان را آوردند و کودتا درست کردند و مسلّط کردند رضاخان را بر ملّت.[ او] مأمور اجراي مقاصد اجانب بود... و خدا مي داند در زمان آن پدر [ چه] کشيديم...» (١٧ مهر ٥٧)
* دیدگاه امام (ره) در مورد سياستهاي فرهنگي رضاخان
«آن روز که رضاخان با دستياري اجانب روي کار آمد ٬ مأموريت يافت که با سرنيزه و قلدري تمام مراسم اسلامي را تعطيل کرده احکام نوراني قرآن و آثار رسالت را محو و نابود سازد.» ( صحیفه نور، ج4 ص 482)
«رضاخان را اول انگليسهاي جنايتکار ٬ انگليسهاي غيرصالح که اسلحه در دستشان بود٬ رضاخان را اسلحه دار کردند؛ و اين آدم ناشايسته بي اصل را با اسلحه آوردند و مسلط کردند بر مردم؛ و چه جناياتي٬ چه جناياتي در اين مدتي که آن مرد سياهروروي کار بود [ واقع شد که] نمي شود تشريح کرد. (همان ص 298)
«از آن طرف٬ در اين پنجاه سالي که ما ياد داريم٬ در اين پنجاه سال عزاي ايران٬ در اين پنجاه سال مصيبت ايران که از اين خاندان روسياه به اين ملت وارد شد٬ اين انگلستان بشردوست دمکراتِ امضاکننده اعلاميه حقوق بشر٬ به حسب اقرار خودش٬ رضاشاه را به سلطنت رساندند و قريب بيست سال ماها در زحمت بوديم و ملت اسلام در زحمت بود؛ و محو آثار شريعت را مي خواست بکند. البته موفق نشد اما بنا بر اين بود. ( ٢٩ بهمن ٥٦)
«شما ٬ شايد کم از شما باشد که زمان رضاخان را درک کرده باشد. قضيه آمدن رضاخان به تهران و کودتاي رضاخان يک امر عادي نبود که مِنْ باب اتفاق يک نفر آدم مثلاً عامي لشکري بيايد و کودتا کند و دنبالش هم آن طور اعمال باشد... ابتدا اين را آوردند و کلمه به کلمه٬ آن طور که انسان حدس مي زند٬ به او برنامه دادند و راه نشان دادند. ( ١٨ شهريور ٦٠)
«رضاخان را آن وقت انگليسيها آوردند٬ چون آن وقت زور آنها بيشتر بود. آنها رضاخان را آوردند؛ چنانچه جنگ عمومي که پيدا شد٬ در راديو دهلي انگليسيها اعلام کردند به اينکه ما رضاخان را آورديم و به سلطنت رسانديم و چون خيانت کرد ٬ او را برديم. (23 تیر 58)
تخریب مقبره رضاخان پس از انقلاب شکوهمند اسلامی
* عدم مشروعيت پهلوي به دليل برقراري نظام کودتايي و سرنيزه
امام کودتا را به دليل نوع برخوردش با مردم ٬ که براساس قلدري و تکيه بر سرنيزه بود٬ نمي پذيرفت و طبعاً تبعات آن را هم که انحلال قاجاريه و تشکيل دولت پهلوي بود٬ قبول نمي کرد. در واقع٬ امام اساس نظام پهلوي را بر پايه قلدريهاي رضاخان مي دانست و به همين دليل آن را رد مي کرد. امام در اين باره مي گويد:
«اول که رضاخان آمد روي کار٬ با کودتا آمد و تهران را گرفت و همه کارهايي که رضاخان کرد کارهاي سرنيزه اي بود. اصلاً به ملت کسي اعتنا نداشت؛ چنانچه حالا هم به ملت ٬ اينها اعتنا ندارند. از اول که او آمد روي کار٬ آن را من يادم هست٬ ازوقتي که او آمد ٬ شايد شما هيچ کدام يادتان نباشد اکثراً البته لکن خوب ٬ من شاهد قضايا بودم. من يادم هست همه را. ايشان کودتا کرد و آمد تهران؛ و ابتدا هم خيلي اظهار ديانت و اظهار اسلاميت [ مي کرد] و در ماه محرم در شبهاي ماه محرّم گاهي مي گفتند پابرهنه اين طرف ٬ آن طرف مي رود براي عزاداري؛ و همه اين تکيه هايي که در تهران برپا بود ايشان مي رفت اين تکيه ها٬ و پيش صاحب تکيه ها اظهار اسلاميت و اظهار ايمان مي کرد ٬ تا وقتي که پايش يک قدري مستقر شد.ابتدايش اين طور بود تا وقتي که حکومتش يک حکومت مستقري شد. آن وقت که حکومت مستقر شد ٬ دست به نيزه و سرنيزه برد و کوبيد همه اقشار ملت را... با سرنيزه آمد و با سرنيزه مجلس درست کرد بدون اينکه ملت اصلاً اطلاعي ازوکلايش داشته باشد. » (30 آبان 1357)
امام در ادامه ٬ درباره عدم مشروعيت حکومت سرنيزه اي پهلوي که همچنين با زور سرنيزه ٬ مجلس مؤسسان را براي تغيير سلطنت درست کرد٬ مي فرمایند:
«پس٬ آن مجلسي که او درست کرد يک مجلس غيرقانوني ٬ غيرملي ٬ [ و] برخلاف قانون اساسي بود. آن مجلس برخلاف قانون اساسي آمد رضاشاه را نصب کرد به سلطنت و [ قاجاريه را] خلع کرد؛ يعني مجلس مؤسسان درست کردند ٬ آن هم با سرنيزه. سلسله پهلوي را به سلطنت نصب کرد و خلع کرد سلطنت سابق را. اين طرز آمدن سلسله پهلوي روي کار و اصل اساس سلطنت پهلوي.» ( ٣٠ آبان ٥٧)
« ما شاهد قضيه بوديم که اين موادي که [ قانون اساسي] درست شد و اينها را به اين سلطنت منحوسه رساند با سرنيزه بود٬ با سرنيزه رضاخان بود. نه اينکه مردم مجلسي درست کردند و يک چيزي و... مردم اختياري نداشتند؛ سرنيزه اين کارها را درست کرد.» ( ٢ خرداد ٥٧)
«مجلس ما که از اول هم مجلس نبود. خوب ٬ ما تاريخ اينها را داريم؛ من خودم تاريخ اينها هستم. من يادم هست از آن وقتي که رضاشاه آمد و کودتا کرد تا حالا؛ همه اين مسائل من يادم هست. مجلس مؤسسانتان را من يادم هست که با سرنيزه درست شد! »( ٢ آبان ٥٧)
«همه آن باب٬ با سرنيزه بود؛ با سرنيزه ٬ مجلس درست کردند؛ با سرنيزه ٬ حکم کردند که بايد خلع کنيد قاجاريه را؛ با سرنيزه گفتند بايد نصب کنيد رضاشاه را. قضيه همه اش سرنيزه بود. » ( ٢٦ آبان ٥٧)