گروه فرهنگی مشرق - یک هفته قبل از اربعین بود که سالار شهیدان دعوت نامه مرا امضاء کرد! همان طور که برای میلیون ها زائر دیگر چنین کرده بود و اینگونه بود که بدون داشتن پول یا برنامه قبلی، توفیق زیارت اربعین نصیبم شد. قطره ای شدم در اقیانوس زائرانی که آمده بودند تا اقتدار حسین(ع) را به رخ جهانیان بکشند.
ظهر روز جمعه (یک روز قبل از اربعین) به کربلا رسیدیم. قبل از رسیدن به حرم، لحظه ای در گوشه ای نشستم و از ذهنم گذشت آیا امکان دارد که این روزها همه برای پذیرایی از زائران، «موکب» زده باشند و خود آقا امام حسین(ع) چنین نکرده باشند؟ مگر نه این که آن همه زائر، مهمان آقا بودند و ایشان صاحب خانه و میزبان اصلی! یقین کردم که آقا بزرگترین و باشکوه ترین موکب این اربعین را برپا کرده اند آن هم به مدیریت قمر بنی هاشم(ع). نیت کردم جز در موکب خود آقا جایی در موکب دیگری وارد نشوم و آب و غذایی نخورم و چنین شد.
از صبح روز جمعه تا بعدازظهر آن روز از کنار هر موکبی گذشتم آب و چای و غذا تعارف کردند و من مانده بودم که آقا چگونه جواب این زائر سمج را خواهند داد! گرسنگی و تشنگی فشار آورده بود ولی بر سر حرفم مانده بودم که یکی از دوستان عراقی تماس گرفت و خبر داد که سفر به کاظمین را تدارک دیده و باید خودم را به فلان نشانی برسانم و رساندم و در حالی که انبوه میلیونی زائران وارد کربلای معلی می شدند. به قصد زیارت کاظمین به راه زدیم. شب را در کاخ به جا مانده از یکی از معاونان صدام مهمان شدیم با شامی شاهانه که دوست عراقی مان ترتیب داده بود و فردا صبح ابتدا توفیق تشرف به کاظمین را پیدا کردیم و بعد زیارت امامین عسگرین(ع) در سامرا! راه سامرا بسته بود و داعش جاده را با قناسه ناامن کرده بود. روزهای قبل برخی زائران ایرانی توفیق تشرف پیدا کرده بودند اما دو سه روزی بود که به دلیل حاکم شدن شرایط جنگی در محور بغداد-بلد-سامرا راه بسته مانده بود.
از صبح روز جمعه تا بعدازظهر آن روز از کنار هر موکبی گذشتم آب و چای و غذا تعارف کردند و من مانده بودم که آقا چگونه جواب این زائر سمج را خواهند داد! گرسنگی و تشنگی فشار آورده بود ولی بر سر حرفم مانده بودم که یکی از دوستان عراقی تماس گرفت و خبر داد که سفر به کاظمین را تدارک دیده و باید خودم را به فلان نشانی برسانم و رساندم و در حالی که انبوه میلیونی زائران وارد کربلای معلی می شدند. به قصد زیارت کاظمین به راه زدیم. شب را در کاخ به جا مانده از یکی از معاونان صدام مهمان شدیم با شامی شاهانه که دوست عراقی مان ترتیب داده بود و فردا صبح ابتدا توفیق تشرف به کاظمین را پیدا کردیم و بعد زیارت امامین عسگرین(ع) در سامرا! راه سامرا بسته بود و داعش جاده را با قناسه ناامن کرده بود. روزهای قبل برخی زائران ایرانی توفیق تشرف پیدا کرده بودند اما دو سه روزی بود که به دلیل حاکم شدن شرایط جنگی در محور بغداد-بلد-سامرا راه بسته مانده بود.
با این وجود دوست عراقیمان مرام گذاشت و ترتیب تشرفمان به سامرا را داد و مشرف شدیم. روز اربعین حرم منور امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) خالی و خلوت بود و جز چند نفری از بچه های رزمنده و مدافعین حرم کسی به چشم نمی خورد. مدیر حرم تحویلمان گرفت و به مهمانخانه حرم دعوتمان کرد. نهار را مهمان بودیم و بعد پیشنهاد داد برای بازدید از مراحل بازسازی گنبد و گلدسته های حرم به پشت بام حرم برویم. در خواب هم نمی دیدم که چنین توفیق و فرصتی نصیبم شود. با ناباوری پذیرفتم و ساعتی را در پشت بام حرم امامین عسگرین(ع) توفیق حضور داشتم. در همان حال مستی و شادی وصف ناشدنی یادم آمد که دیگر از سالار شهیدان چه خواسته بودم و فهمیدم که امام چگونه در موکب خود از زائران شان پذیرایی می کنند. توفیق تشرف به سامرا و همه آنچه بعد از آن گذشت مرحمتی آقا امام حسین(ع) به زائر حقیری مثل من بود که دیروز با سماجت از ایشان پذیرایی در موکب خودشان را طلب کرده بودم و «مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند!» آنچه خواهید دید سوغاتی مهمانی در موکب اختصاصی سالار شهیدان است...
{$sepehr_album_21441}