هیلاری پس از ترک پست خود در وزارت خارجه آمریکا، در 10 ژوئن 2014 کتاب خاطراتش را تحت عنوان "انتخابهای سخت" منتشر کرد. این کتاب به موضوعاتی همچون کشته شدن اسامه بنلادن، سرنگونی رژیم قذافی در لیبی، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و عراق، انقلابهای عربی، سیاستهای مرتبط با ایران و کره شمالی، افزایش قدرت چین و روابط با روسیه و متحدان آمریکا میپردازد.
فصل سوم کتاب به بیان خاطرات کلینتون با موضوع آسیا میپردازد که این فصل، "آسیا: محور" نام دارد. گروه بینالملل مشرق قصد دارد طی روزهای آتی متن کامل فصل مربوط به آسیا در کتاب "انتخابهای سخت" را در چند شماره منتشر کند.
بخش اول این فصل را میتوانید از اینجا، بخش دوم را از اینجا، بخش سوم را از اینجا، بخش چهارم را از اینجا و بخش پنجم را از اینجا، و بخش ششم را از اینجا بخوانید.
هیلاری کلینتون در کنار کتاب تازهمنتشرشده "انتخابهای سخت"
بخش هفتم/فصل "آسیا: محور"
آنها بعدا به من گفتند که با نزدیک شدن به کره شمالی، نگهبانان مرزی اسلحه به روی آنان گشودند. لذا، آنها مجبور به بازگشت به چین شدند. در آن لحظه، گروه آمریکایی میگریزند و تهیهکننده هم به همراه راهنما فرار میکند. اما از این میان، دو گزارشگر به نامهای "یونا لی" و "لارا لینگ" به اندازه بقیه خوششانس نبودند. آنها دستگیر شده و به خاک کره شمالی برده شدند و سپس به 12 سال حبس با اعمال شاقه محکوم گردیدند.
دو ماه بعد، کره شمالی اقدام به آزمایش هستهای زیرزمینی کرد و اعلام نمود که دیگر خود را موظف به رعایت اصول آتشبس 1953 نمیداند. همانطور که پرزیدنت اوباما در اولین سخنرانیاش اشاره کرد ما آغوش باز به روی کره شمالی گشودیم، اما این کشور همچنان اصرار بر قهر سیاسی داشت.
گام اول ما این بود که ظرفیت سازمان ملل برای هر گونه اقدام را بسنجیم. لذا، در همکاری نزدیک با "سوزان رایس" نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل، با رهبران سیاسی چین، روسیه، ژاپن، و دیگر کشورها طی ساعتها از آنها خواستم که از اعمال یک قطعنامه جهت تحریم حکومت پیونگ یانگ حمایت کنند. آنها غیر مشروع بودن آزمایش زیرزمینی را پذیرفتند، اما مشکل این بود که حالا که پذیرفتیم، باید چه بکنیم؟!
در تماسم با "یانگ جیهچی" وزیر خارجه وقت چین، به او گفتم که "سخت بودن این اقدام برای دولت چین را درک میکنم اما اگر با هم هماهنگ باشیم، این فرصت را خواهیم داشت که کره شمالی را از عواقب ادامه برنامههای هستهای و موشکیاش آگاه سازیم." یانگ نگرانی مشابه با نگرانی من را در مورد رقابت تسلیحاتی آینده در منطقه داشت و لذا با یک پاسخ مناسب و حسابشده موافق بود. امیدوار بودم که این حمایت، واقعی باشد.
کلینتون با یانگ جیهچی وزیر خارجه وقت چین دیدار میکند
در اواسط ژوئن، تلاشهای ما جواب داد. بالاخره ما توانستیم که موافقت کلیه اعضای شورای امنیت (و بالاخص روسیه و چین) را برای اعمال تحریم علیه کره شمالی بگیریم که البته شدیدترین تحریم علیه این کشور تاکنون بوده است (و بعد از آن شاهد مورد شدیدتری نبودیم). بسیار خوشحال بودم که بالاخره توانستیم یک پاسخ بینالمللی واحد به کره شمالی بدهیم.
اما چگونه باید دو خبرنگارمان را نجات میدادیم؟ شنیده بودیم که "کیم جونگ ایل" رهبر کره شمالی، شرط آزادسازی این دو زن خبرنگار را دیدار با یک شخصیت یا هیئت بلند مرتبه آمریکایی قید کرده بود. این موضوع را با اوباما و اعضای شورای امنیت ملی آمریکا در میان گذاشتم. آیا خود ال گور گزینه خوبی برای این دیدار بود؟ یا جیمی کارتر که به خاطر فعالیت انساندوستانهاش در سرتاسر جهان شناخته شده بود؟ یا مادلین آلبرایت که با توجه دیپلماسیاش در دهه 1990، تجربه بینظیری در شناخت کره شمالی داشت؟ اما مقامات کره شمالی یک نفر را بیش از همه در ذهن داشتند و خواستار دیدار با او بودند: بیل کلینتون همسر من. ما از این انتخاب شگفتزده شدیم.
از یک طرف، رهبر کره شمالی از عملکرد من در رابطه با تحریم به شدت خشمگین بود و هر چه دشنام در چنته داشت نثار من میکرد مثل "خانم مسخره." عملیات تبلیغاتی کره شمالی به خاطر استفاده از حملات بیانی سخرهآمیز رهبر این کشور معروف است. یک بار هم به بایدن (معاون رئیس جمهور، گفته بود "دزد گستاخ." حتی یک برنامه تولید فحش هم در اینترنت ساخته شده که گندهگوییها و توهینهای آنها را شبیهسازی میکند. اما کیم به خاطر نامه تسلیت بیل در سال 1994 به مناسبت فوت پدرش "کیم ایل سونگ" از وی خاطره خوبی به ذهن داشت. و البته به دنبال توجه جهانی نیز بود، در پی اینکه رئیس جمهور پیشین آمریکا برای نجات دو آمریکایی مجبور به سفر به کره شمالی شده است.
با بیل صحبت کردم. او پذیرفت که در صورت آزادی دو آمریکایی، به کره شمالی سفر کند. "ال گور" و خانواده دو خبرنگار هم بیل را تشویق به قبول این مأموریت کردند. اما چند مقام کاخ سفید مخالف با این سفر بودند. برخی از این تعداد، از بیل به خاطر کمپین انتخاباتی 2008 دل خوشی نداشتند و مابقی هم اعتقاد داشتند که چرا باید بعد از آن رفتار زشت کیم، با سفر یک مقام سطح بالا به او جایزه هم بدهیم و ایجاد نگرانی بالقوه در دوستان منطقهایمان بکنیم؟ نکته آنها درست بود: ما باید بدون اینکه به تنزل ژئوپولتیک گرفتار آییم، موجبات نجات دو شهروندمان را به وجود میآوردیم.
در نهایت با خودم گفتم که این سفر ارزش نجات آنها را دارد. مقامات کره شمالی، هر آن چیزی که از این قضیه میخواستند به دست آورده بودند. اما برای آزاد ساختن این دو زن نیز نیاز به دلیل داشتند. مضاف بر اینکه، اگر در مورد این قضیه اقدامی نمیکردیم، تلاشهای بعدی ما در رابطه با هر موضوع مرتبط دیگر با کره شمالی به علت حبس آنها معلق میماند. وقتی در ضیافت ناهار اواخر جولای، این بحث را با پرزیدنت اوباما پیش کشیدم، او نظر مرا پذیرفت.
دیدار بیل کلینتون با کیم جونگ ایل رهبر کره شمالی
اگرچه این سفر، یک سفر شخصی برای بیل و تیم کوچک همراهش محسوب میشد، اما آنها قبل از سفر کاملا در جریان جزئیات قرار گرفته و توجیه شدند. یکی از نکات خندهدار اما مهمی که به آنها گفته شد این بود که به هیچ وجه در عکسهایی که با کیم میاندازند، نشانی از لبخند یا اخم از سوی آنها نباشد.
اوایل آگوست، بیل به کره شمالی سفر کرد. پس از سفر 20 ساعته زمینی در کره شمالی و دیدار رو در رو با کیم، او اجازه آزادی سریع دو خبرنگار را گرفت. بیل، آنها را در کمال شکوه با استقبال خانواده، دوستان، و سیلی از دوربینهای تلویزیونی در کالیفرنیا به خانه بازگرداند. تصاویر گرفته شده کیم با بیل و تیمش با شکوه و آب و تاب از سوی رژیم کره شمالی انتشار یافت. بعد از آن، بیل به شوخی میگفت که در طی آن سفر این حس را داشته که در یک ماموریت جیمز باندی قرار دارد. موفقیت او اثبات کرد که اگر ما بتوانیم طرح مطلوبی را پیش روی کره شمالی قرار بدهیم، حتی این رژیم منزوی هم پاسخ مثبت به ما خواهد داد. اما متاسفانه، مشکل دیگری پیش روی بود.