گروه بینالملل مشرق- یکی از هموطنانمان که به اتهام دور زدن تحریمها، در مالزی به زندان افتاده بود و اخیراً آزاد شده است با ما از سرگذشت خود در زندان میگوید. البته او اصرار دارد که نامی از او در گزارش برده نشود و عکسی نیز از وی کار نشود تا به گفته خودش برایش دردسر ایجاد نشود. با این حال، مستندات و پرونده وی در وزارت خارجه موجود است و مسئولین در صورت نیاز میتوانند با مشرق تماس بگیرند و در جریان جزئیات این پرونده قرار بگیرند. در ادامه گزارش، برای اشاره به فرد فوقالذکر، از نام مستعار "هادی مجیدی" استفاده خواهد شد.
پایگاه خبری تحلیلی مشرق قبل از این در رابطه با زندانیان ایرانی در خارج از کشور با "محمدعلی مهرانفر" مدیرکل دفتر دعاوی و همکاریهای بین المللی وزارت دادگستری گفتگو کرده است. همچنین گزارشی درباره زندانیان ایرانی در آمریکا ارائه کرده و با "هوتن هوشیار" برادر یکی از زندانیان ایرانی در آمریکا، "زهرا توحیدیان" سخنگوی کمپین مردمی حمایت از زندانیان ایرانی در خارج از کشور،"مجید کاکاوند"ایرانی آزاد شده از زندان فرانسه و حامد محمدی (نام مستعار) ایرانی آزاد شده از زندان مالزی نیز مصاحبه نموده است.
هادی مجیدی 24 اکتبر سال 2012 (3 آبان 91) به جرم خرید قطعات هواپیمای مسافربری در مالزی دستگیر میشود. ماجرای دستگیری او از این قرار است که جلسهای که برای معامله با طرف مالزیایی گذاشته بودند، لو میرود و یک مأمور امنیتی سازمان سیا به جای فروشنده با او قرار میگذارد. مأمورین آمریکایی آمده بودند تا صدای مجیدی را برای کامل شدن مدارکشان ضبط کنند و سپس او را دستگیر کنند. قبل از این جلسه، دادستان آمریکا به وزارت خارجه مالزی درخواست استرداد مجیدی را داده بود. دادستان نیویورک به جرمهای مختلف مانند پولشویی و دور زدن تحریمها و غیره، درخواست 105 سال حبس برای او کرده بود. نهایتاً ماجرای دستگیری و زندانی شدن هادی در مالزی 22 ماه طول میکشد.
"هادی مجیدی" را با تلهای که در مالزی برایش گذاشته بودند، دستگیر کردند
با توجه به روند پیگیری پرونده، امید زیادی به بازگشت هادی به ایران نبود، ولی ظاهراً اتفاقاتی رخ میدهد که منجر میشود وزیر خارجه کشورمان فشار زیادی را به دولت مالزی بیاورد که این امر منجر به آزادی هادی مجیدی میشود. هادی برای خرید قطعات هواپیمای مسافربری دستگیر شده بود. جالب اینکه قطعات هواپیمای مسافربری را به خاطر سیاست "مقابله با تروریسم" تحریم کردهاند. هادی مجیدی میگوید: "قطعات هواپیمای مسافربری، حتی اگر خراب هم نشود، بعد از یک مدت پرواز، باید عوض شود و یکی از دلایل عمده حوادثی که برای هواپیماهای مسافربری ایران رخ میدهد همین مسئله است. زمانی که در زندان بودم نامهای به قاضی پروندهام نوشتم که در آن گفته بودم من به خاطر خرید قطعات هواپیمای مسافربری دستگیر شدهام و الآن به جرم حفظ جان هموطنانم در زندان هستم، در حالی که شاکی پرونده من کشوری است که چند سال پیش با هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری ایران، بسیاری از هموطنانم را کشت. آیا من مجرم هستم یا آمریکا؟ بعد، این آیه از قرآن را نوشتم که ای کسانی که ایمان آوردهاید از دشمنان خود روی بگردانید و به مؤمنین روی کنید. من اصرار داشتم پرونده من توسط سفارت ایران در مالزی، رسانهای شود، ولی سفارت ما در مالزی به دلایلی نمیخواست این اتفاق بیفتد. مردم مالزی، ایران را بیشتر به انقلاب اسلامی و مبارزه با آمریکا میشناسند و زمانی که میدیدند من در جایگاهی هستم که دولت آمریکا از من شکایت کرده، برایشان جالب بود. "
همان روز اول دو مأمور آمریکایی طی یک جلسه یک ساعته، تلاش میکنند مجیدی را تخلیه اطلاعاتی کنند و بفهمند که وی با چه افرادی کار میکند، چه افرادی را میشناسد و با کدام شرکتها در مالزی کار میکند. اما وقتی میبینند جواب سؤالهایشان را نمیدهد، به او پیشنهاد استرداد داوطلبانه را میدهند. به او میگویند درخواست استرداد داوطلبانه را امضا کند و بگوید که میخواهد داوطلبانه به آمریکا برود. در عوض، آنها هم زمان حبسش را کم میکنند و شرایط اقامت خانوادهاش را در آمریکا فراهم میکنند. اما هادی دست رد به سینه آنها میزند.
وی در توصیف ساعات اولیه دستگیریاش و افرادی که از او بازجویی میکردند، میگوید: "میانسال بودند. تقریباً 40 ساله. قدهای بلند و چهرههای کاملاً مشخصِ آمریکایی داشتند. برخوردشان با من هم خیلی عالی بود. سعی داشتند بیشتر، جذبم کنند. یکی از آنها به انگلیسی به من گفت: "بگم مشروب برات بیارن؟" گفتم: "نه. من مسلمونم." گفت: "چه خوب که مشروب نمیخوری. بگم سیگار بیارن؟" گفتم: "نه. سیگار هم نمیکشم." دوباره گفت: "خیلی خوب کاری میکنی." خیلی خوب برخورد میکردند. البته اولش بود. وقتی دیدند جواب سؤالهایشان را نمیدهم، "آلیسون روسو" آن کسی که زیر پرونده من را امضا کرده بود، اعصابش خرد شد؛ گفت: "هادی، تو فکر میکنی من 18 ساعت پرواز کردهم، آمدهم اینجا که این چرت و پرتها رو تحویل من بدی؟"
آمریکاییها اموال هادی را که شامل حدود 20 هزار دلار پول بود، به بهانه اینکه دلارهای غیرقانونی است، مصادره میکنند، در حالی که طبق قانون استرداد میان آمریکا و مالزی، داراییها و لوازم شخصی مثل فلش و لپتاپ فرد را تنها در صورتی میتوانند مصادره کنند که متهم به آمریکا مسترد شده باشد. با این حال، خشونتی علیه هادی به خرج نمیدهند. پرونده هادی در رسانههای مالزی به شدت مشهور میشود، تا جایی که دادستان مالزی بارها به وکیل او یا افرادی که از سفارت ایران میآمدند، میگوید: "ما میدانیم دارد به شما ظلم میشود، اما مجبور هستیم به حرف آمریکاییها گوش بدهیم. سال 1995 قراردادی را با آمریکاییها امضا کردهایم و مجبور هستیم به آن متعهد باشیم."
شرایط بسیار بد زندان و روند قضایی طولانی در مالزی به اندازهای آزاردهنده است که هادی حتی خاطرات آن را با خانواده خود نیز در میان نگذاشته است. بازداشتگاه مالزی جایی است که متهمین گاهی باید تا 5 سال در انتظار صدور حکم، آنجا بمانند. هادی در توصیف شرایط بازداشتگاههای مالزی میگوید: "یک اتاق کوچک را در نظر بگیرید که کف بتونی دارد، یک سری میله، یک کاسه دستشویی و یک شیر آب. نه صابون، نه آب گرم، نه حمام. در آن اتاق 12 متری، 12 نفر باید زندگی میکردند. به شکلی بود که وقت خواب، هر کس زودتر میخوابید، جا گیرش میآمد. دو، سه نفر جا گیرشان نمیآمد. باید نشسته میخوابیدند. غذایشان چه بود؟ به اندازه یک مشت، برنج شفته را در یک تکه مقوا میگذاشتند. به علاوه یک ماهی که اندازهاش کمی از ماهیهای قرمز عید در ایران، بزرگتر بود. نه قاشق، نه چنگال، نه آب و نه مخلفات. وقتی اعتراض میکردیم که چرا قاشق نمیدهید، میگفتند "با دست بخورید. دست، سنت رسولالله است." خدا امام خمینی را رحمت کند. دقیقاً اسلام آمریکایی را که امام میگفت، من آنجا دیدم. مالزیاییها واقعاً عربستان را بت خود کردهاند. از اسلام فقط یک اسمی شنیدهاند و پنج وعده نماز. به طور کلی شرایط زندانهای شرق آسیا، خیلی وحشتناک است. حتی یک ایرانی به نام "پرویز خاکی" سال گذشته در زندان فیلیپین به خاطر همین شرایط بد زندان، جان خود را از دست داد."
حس و حال هادی در زمان دستگیری بسیار عجیب است. دقیقاً روزی که او دستگیر میشود، پدر و مادرش به حج تمتع مشرف شده بودند و در صحرای عرفات بودند. او میگوید: "وقتی من را دستگیر کردند، فقط به این فکر میکردم که ممکن است دیگر هیچ وقت پدر و مادرم را نبینم و اینکه چه اتفاقی برای همسرم و فرزندم میافتد. بعد از بازجوییهای اولیه، من را به بازداشتگاه خیلی مخوفی بردند. به گونهای بود که به مسئول بازداشتگاه گفتم اگر میشود من را در یکی از این سلولهای اول بگذارید که بتوانم نفس بکشم. آنجا از همان لباسهای نارنجی معروف تنم کردند."
"ساعت 8 صبح، آمدند و صدایم کردند. اینترپل آمده بود دنبالم. من را به دادگاه بردند. اینبار هم متأسفانه مانند روز دستگیری، کسی از سفارت ما آنجا نبود. دادستان با قاضی دادگاه شروع کردند به حرف زدن. طبق قانون مالزی، وقتی حکم دستگیری صادر میشود، دادگاه 60 روز به دادستانی مهلت میدهد تا مدارکش را علیه فرد، تکمیل کند. اتفاقاً قبل از ما هم یک ایرانی دیگر را دستگیر کرده بودند، اما چون در این 60 روز، مدارک علیه او کامل نشده بود، روز شصت و یکم، قاضی این شخص را آزاد میکند و سفارت هم او را به ایران برمیگرداند. همین باعث شده بود که درباره ما خیلی بیشتر سختگیری کنند."
وکیل گرفتن در مالزی، کار بسیار پرهزینهای است. سادهترین وکلا در مالزی، بیش از 100 میلیون تومان برای هر پرونده پول میگیرند. در مورد پروندههای سیاسی مانند مورد هادی مجیدی هم از آنجا که فکر میکردند سفارت، هزینه وکیل را میدهد، خود به خود دستمزدها را بالا برده بودند. وکیل اول پرونده، برای دادگاه اول حدود 200 میلیون تومان درخواست کرده بود که 130 میلیون تومان را خانواده خود هادی پرداخت میکند. البته یک نکته جالب در اینجا وجود دارد، اینکه روند قضایی در مالزی، در سه دادگاه پیگیری میشود. اگر در دادگاه اول محکوم شوید، میتوانید شکایت کنید تا پرنده شما در دادگاه بعدی رسیدگی شود. به همین ترتیب، به نفع وکیل است که در دادگاه اول، هیچ دفاعی از موکل خود نکند تا آن شخص، محکوم شود. به این ترتیب، کار به مراحل بعدی کشیده میشود و وکیل میتواند درخواست پول بیشتری کند.
هادی در این خصوص میگوید: "هیچ تضمینی وجود ندارد که وکیل از شما دفاع کند و رأی دادگاه به سود شما بشود. متأسفانه سفارت هم در این زمینه هیچ راهنمایی نمیکند. البته خود آنها هم تخصصی در این زمینه ندارند. شاید تصور شود تنها خواسته ما از سفارت کشورمان، بحث کمک مالی است. اما این تصور غلط است. اگر سفیر ما اطلاعات کافی داشت، من یک سال از عمرم را بیخودی هدر نمیدادم. ما بیشتر از یک سال در دادگاه اول وقتمان را هدر دادیم که بعداً فهمیدیم حتی اگر آن دادگاه حکم به آزادی ما میداد، باز هم پرونده ما بسته نمیشد، چون آن دادگاه اصلاً اختیارات لازم برای بستن این پرونده را نداشته است. پرونده من حتماً باید به دادگاه عالی میرفت، اما وکیل اول من برای آنکه 200 میلیون پولی را که از من گرفته بود، توجیه کند، یک سال من را درگیر دادگاه اول کرد."
البته همه تقصیرها هم به گردن سفیر نیست. از سال 2007 مسئله دستگیری ایرانیها به خاطر تحریمها، یک مقدار شدت گرفت و از سال 2010 به بعد، اوج گرفت. بنابراین شاید بتوان گفت سفارت ما مقصر اصلی نبود، چون این اتفاقات تازه داشت رخ میداد. در عین حال، اگر سفیر ما تخصص کافی را داشت، شرایط خیلی فرق میکرد. تایلند هم زندانیان زیادی در مالزی دارد. البته جرم اکثر آنها مواد مخدر است. با این حال، سفارت این کشور خیلی به این زندانیها رسیدگی میکند. قانون استرداد مجرمین را با مالزی امضا کرده و خیلی از اینها را حتی به تایلند منتقل کرده است.
هادی مجیدی میگوید: "سفارت ما تازه یک سال بعد از دستگیری من توانست به پروندهام مسلط شود. میگفتند تصور ما این بوده که خودشان شما را آزاد میکنند و مشکلی پیش نخواهد آمد. البته نباید از حق بگذریم. افراد دلسوزی هم در سفارت بودند، ولی من شخص سفیر را در مورد پروندهام خیلی مقصر میدانم."
زمانی که هادی دستگیر میشود، یکی از اقوام او که ساکن انگلیس است پیشنهاد میکند که با آقای "شفیع" که وکیل رئیسجمهور مالزی و فردی بسیار بانفوذ است تماس گرفته شود و وکالت پرونده به او سپرده شود، اما دفتر کنسولی ما به دلیل هزینه بالای دستمزد شفیع، وکیل دیگری را پیشنهاد میکند. شفیع اعلام کرده بود که میتواند مشکل را حل کند، ولی چون پرونده سیاسی است، 300 هزار دلار (حدوداً یک میلیارد تومان) دستمزد درخواست کرده بود. هادی میگوید: "ما که دیدیم این مبلغ را نمیتوانیم تأمین کنیم، سراغ گزینهای که سفارت معرفی کرده بود رفتیم که البته دادگاه اول را باختیم. برای دادگاه دوم خوشبختانه شفیع تخفیف زیادی برای ما قائل شد و ما توانستیم با کمکی که از داخل ایران شد، پول لازم را برای وکالت شفیع فراهم کنیم. از طرف دیگر، فشارهای سیاسی از جانب وزیر خارجه کشورمان صورت گرفت که در دادگاه دوم در عین ناباوری، من پیروز شدم و همان شب به ایران برگشتم."
زندان برای هادی مجیدی سراسر خاطره بوده است ولی نه خاطرههای شیرین. هادی میگوید در تمام دورانی که در زندان بوده است تنها یک خاطره خوب دارد، اینکه بعضی اوقات اینقدر تحت فشار قرار میگیرد که هیچکس را جز خدا چارهساز نمیبیند و این لذت راز و نیاز با خدا برایش شیرینیای دارد که هیچگاه فراموش نمیکند. هادی تجربه مناجاتش با خدا را اینگونه توصیف میکند: "زمانی که قاضی میخواست حکم نهایی را اعلام کند، قرآن جیبیای را که همراهم بود، در دست گرفتم و به خدای خودم گفتم: خدایا تو را به توسلی که به عزیزانت داشتم، من را از این اسارت نجات بده. آن لحظات، بهترین لحظات عمرم بود و این خاطره، تنها خاطره خوبم در بیش از دو سال زندانم بود، یا بهترین خاطرهام در تمام عمر."
شرایط زندان و فکر وضعیت خانواده، آنقدر به هادی فشار میآورد که تنها گریه و توسل به ائمه باعث میشود بتواند شرایط پیش آمده را تحمل کند. یکی از روزهایی که خیلی به او سخت گذشته است، مربوط میشود به لحظه تحویل سال 92. آن روز، سفیر ایران تصمیم میگیرد برای دلجویی از برخی از زندانیان، لحظه تحویل سال نو را در کنار آنها باشد. چند نفر از زندانیان تحریمی را به همراه هادی مجیدی که در آن لحظه در قرنطینه بوده است، صدا میکنند. هادی در توصیف آن لحظات میگوید: "قبل از اینکه به بقیه و سفیر در اتاق بپیوندم، اسمم را در لیست برای استفاده از تلفن نوشتم تا بتوانم به مناسبت سال تحویل، با خانوادهام تلفنی صحبت کنم. پنچ نفر مانده بود به نوبتم که به مسئول تلفن که خودش یک زندانی بود، گفتم از سفارت آمدهاند برای ملاقاتم. باید بروم. اگر میشود من خارج از نوبت از تلفن استفاده کنم. او در جواب گفت: برو. وقتی که برگشتی تلفن کن."
سفیرمان به مناسبت سال نو چند دست چلوکباب برای برخی از زندانیان تحریمی از یک رستوران ایرانی در مالزی گرفته بود. این غذا برای آنهایی که هادی غذایشان را قبلاً توصیف کرد، بسیار دلچسب بود. بعد از دیدار با سفیر، ساعت، یک ربع به 4 میشود و هادی با توجه به اینکه فرصت تماس با تلفن، تا ساعت 4 است، بلافاصله به سمت تلفن میرود. وقتی به آنجا میرسد، چند نفر جلوتر از او در صف هستند. مجیدی اینگونه توضیح میدهد: "نوبتم که شد کارت را در تلفن گذاشتن تا بتوانم تماس بگیرم. به خانه زنگ زدم و صدای همسرم را شنیدم که گریه میکرد. 30 ثانیه که گذشت، مسئول تلفنخانه کارت را کشید بیرون و گفت ساعت 4 است و زمان صحبت با تلفن تمام شده است. هرچه اصرار کردم، فایدهای نداشت. آن کسی که به من قول داده بود بعد از جلسه با سفیر، میتوانم با تلفن صحبت کنم، شیفتش تمام شده بود و مسئولی که به جایش آمده بود، قبول نکرد که بیشتر با خانوادهام صحبت کنم. آن روز با گریه به بند رفتم. از اینکه نتوانستم با پدر، مادر و همسرم صحبت کنم، بسیار ناراحت بودم. فردای آن روز، زمانی که داشتم نماز میخواندم، دیدم یک زندانی سیاهپوست که از مسئولان تلفن در زندان بود من را صدا میکند. نمازم تمام شد و به سمتش رفتم و پرسیدم چه شده است. او گفت: "دیروز دیدم که موفق نشدی با خانوادهات صحبت کنی و گریه کردی. به مسئول تلفنخانه نامه نوشتم و درخواست کردم که دوباره بتوانی از سهمیه تلفنت استفاده کنی." هیچ وقت محبت او را فراموش نخواهم کرد."
هادی که اکنون زندگی عادی خود را دنبال میکند و به دنبال شهرت و یا مطالبه از هیچ سازمان و ارگانی نیست، فقط از وزارت خارجه یک خواسته دارد. هادی در دورانی که در زندان مالزی بوده، با افرادی برخورد کرده است که اگرچه ایرانی هستند، اما وزارت خارجه به وضعیت آنها رسیدگی نمیکند. بیش از 200 ایرانی در زندانهای مالزی به جرم قاچاق مواد مخدر حضور دارند که شاید 20 نفر از آنها، واقعاً قاچاقچی حرفهای و مجرم باشند. بقیه، افرادی هستند که به دلیل وضعیت بد اقتصادی، گرفتار باندهای مواد مخدر شدهاند و نباید به چشم قاچاقچی به آنها نگاه کرد. شاید اگر این افراد از دامهای قاچاقچیان باخبر بودند، چنین ریسکی نمیکردند. ضمن اینکه حتی برخی از اینها، نمیدانستهاند آنچه دارند با خود به مالزی میبرند، مواد مخدر است. هادی انتظار دارد که به وضع هموطنانی که مرتکب اشتباه شدهاند و در شرایط بدی در زندان مالزی هستند، رسیدگی بیشتری شود.