به گزارش گروه بين الملل مشرق، اين سنگ که گاهي "سنگ دايره آمريکايي" نيز خوانده مي شود "رهنما سنگ" نام دارد و يک يادبود گرانيتي در منطقه "البرت کانتي" در ايالت جورجياي آمريکاست که ارتفاع آن با احتساب سنگ بناهاي فرو رفته در در خاک به 20 پا (6.1 متر) و بدون آنها به 18 فوت (5.5 متر) مي رسد. اين بنا از شش قطعه گرانيت به ارزش وزني 240 هزار پوند (معادل يکصد و 10 هزار کيلوگرم) تشکيل شده است. يک قطعه در وسط و چهار قطعه در اطراف آن قرار دارند. يک سنگ هم بر روي همه پنج قطعه قرار دارد که از نظر ستاره شناسي در يک رديف قرار دارند. لوحي در سمت غربي سنگ جورجيا در زمين فرو رفته که تاريخ و هدف آن را بيان مي کند.
در ژوئن 1979 ميلادي، شخصي با نام مستعار "آر. سي. کريستين"، شرکت گرانيت "البرتون" را براي ساخت اين بنا اجاره کرد. يک فرضيه معروف مي گويد که انتخاب اين اسم مستعار به نشانه احترام به "کريستين روزنکروز"، نظريه پرداز مذهبي قرن 17 ميلادي صورت گرفته است.
پيامي که يک مجموعه 10 اصلي به هشت زبان را شامل مي شود بر روي سنگ جورجيا حک شده است. بر روي هر طرف هر کدام از چهار سنگ بزرگ يک اصل نوشته شده است. اگر از طرف شمال در جهت عقربه هاي ساعت حرکت کنيد، زبان ها بدين ترتيب خواهند بود: عبري، انگليسي، اسپانيولي، سواحيلي، هندي، چيني، عربي و روسي:
1.جمعيت بشر را در توازن با طبيعت، به 500 هزار نفر کاهش دهيد.
2. بازتوليد را بصورت منطقي پيش ببريد و مهارت و تنوع را افزايش دهيد.
3. براي بشريت يک زبان واحد زنده تعيين شود.
4. هر چيزي را با ادله اعتدالگرايانه عشق، اعتقاد و عُرف، حاکم کنيد.
5. با تکيه بر قوانين و دادگاه هاي عادلانه از مردم و ملل دفاع کنيد.
6. همه کشورها بايد بتوانند مناقشه هاي خارجي خود را در يک دادگاه جهاني حل کنند.
7. از قوانين فرعي و قانونگذاران ناکارآمد دوري شود.
8. بين حقوق فردي و وظايف اجتماعي تعادل برقرار گردد.
9. در راستاي جست وجوي ابديت به حقيقت، زيبايي و عشق احترام گذاشته شود.
10. غده سرطاني روي زمين نباشيد و درها را به روي طبيعت باز کنيد.
يکي دو متر دورتر به سمت غرب "رهنماسنگ"، سنگي گرانيتي قرار دارد که بر روي اين لوح، اطلاعاتي در مورد رهنماسنگ و زبان هاي موجود نوشته شده است. اطلاعاتي در مورد اندازه، وزن و مشخصات نجومي سنگ ها، تاريخ نصب و سرمايه گذاران پروژه. همچنين اطلاعاتي در مورد محفظه محتواي آثار تاريخي زير اين لوح، موجود است اما حوادث موجب شده که اطلاعاتي که در مورد تاريخ قرار دادن محفظه وجود دارد از روي لوح پاک شود.
بر روي نام مستعار روي لوح، ترک ايجاد شده است بگونه اي که در ظاهر "نام مستعار" دچار غلط املائي شده است. در مرکز هر گوشه لوح، يک دايره وجود دارد. که چهار جهت جغرافيايي را نشان مي دهد. در دايره فوقاني لوح نوشته شده است: "سنگ رهنماي جورجيا: بنا شده در 22 مي 1980 ميلادي". زير اين عبارت نوشته شده: "رهنماي عصر خرد". در چهار حاشيه دايره بزرگ نام چهار زبان باستاني نوشته شده است: بابلي (به خط ميخي)، يوناني باستان، سانسکريت و مصري باستان (به خط هيروگليف).
در سمت چپ لوح، در دو ستون اينچنين نگاشته شده است:
کانال رد شده از سنگ، يعني قطب نجومي
شيار افقي يعني سفر ساليانه خورشيد
پرتو آفتاب بخش فوقاني سنگ به نيمروز ساليانه اشاره دارد.
نويسنده: آر. سي. کريستين (نام مستعار)
اسپانسرها(حاميان): گروهي کوچکي از آمريکايي ها که در پي "عصر خِرد" هستند.
محفظه آثار تاريخي: حدود دو متر زير سنگ داراي دريچه است.
زبان ها
زير دو ستون مذکور اينچنين نوشته شده است: "زبان هاي رهنما سنگ". اين هشت زبان جديد در گوشه هاي يک چند ضلعي نوشته شده اند يعني هر کدام بر سر يک ضلع بصورت موافق عقربه هاي ساعت: انگليسي، اسپانيايي، سواحلي، هندي، عبري، عربي، چيني، و روسي.
در دايره زيرين سنگ نيز اينچنين نوشته شده است:
"براي اطلاعات بيشتر به موزه و نمايشگاه گرانيت البرتون مراجعه شود."
جورجيا، البرتون، خيابان دانشگاه
چهار سنگ بيروني محدوده انحراف زاويه قمري سال را نشان مي دهند. در ستون مرکزي، مي توان يک سوراخ را ديد که "ستاره شمالي خارج از محدوده" زمان در آن قابل مشاهده است و شياري که در آن محل قرار دارد انقلابين و اعتدالين خورشيد را نشان مي دهد. روزنه موجود در بخش فوقاني سنگ، اجازه مي دهد که اشعه خورشيد هر روز ظهر از آن عبور کرده و بدين ترتيب پرتويي از مرکز سنگ بيرون زده تا نويدبخش روز باشد.
نشاني
رهنماسنگ جورجيا بر فراز تپه هاي البرت کانتي در جورجيا در 140 کيلومتري شرق آتلانتا قرار دارد. اين سنگ در شرق بزرگراه "هارت ول" جورجياست که براحتي از داخل بزرگراه قابل مشاهده است. در کنار بزرگراه مي توانيد تابلوي "بطرف جاده رهنماسنگ" را مشاهده کنيد. اين رهنماسنگ در پست ترين نقطه "البرت کانتي" قرار گرفته است.
مالکيت
"البرت کانتي" نام صاحب زمين هاي اين سنگ بزرگ است. "آر. سي. کريستين" اين زمين ها را که پنج جريب بود از "وين مولريکس" خريده و با سند به البرت کانتي تقديم کرده است.
طبق يک روايت، در مارس 1980 ميلادي در حضور 100 نفر، از اين اثر پرده برداري مي شود اما روايت ديگر مي گويد که در 22 مارس 1980 ميلادي در حضور 400 نفر از اين اثر پرده برداري شده است.
هدف نهايي: کاهش جمعيت جهان تا 500 ميليون نفر
آخرين گزارش ها حاکي از آن هستند که "بنياد بيل و ملينا گيتس" بتازگي 131 کودک اهل مالاوي را مورد تزريق واکسن قرار داده است.
خوب توجه کنيد؛ اين جمله از بيل گيتس، از برجسته ترين فراماسونرهاي جهان و عضو محفل ماسوني بيلدربرگ است: «جمعيت امروز جهان 6.8 ميليارد نفر است که بزودي به 9 ميليارد مي رسد. اگر ما بتوانيم پروژه عظيم «واکسن مراقبت سلامت» را پيش ببريم، احتمالاً موفق خواهيم شد 10 الي 15 درصد از جمعيت جهان را کاهش دهيم.»
البته با در نظر گرفتن توازن معادله زير، مردم دنيا نياز مبرم به واکسن پيدا خواهند کرد:
CO2 = PxSxExC که در اين فرمول، P همان "مردم" است.
"برتراند راسل" در کتاب "برخورد علم و جامعه" خود مي نويسد: «رژيم غذايي، تزريقات و بازداشت ها با هم در خواهد آميخت چنانکه شخصيتي کلي شکل مي گيرد و شاهد باورهاي جديد خواهيم بود درست هماني که "دست هاي پنهان" مي خواهند و هر گونه انتقاد جدي از قدرت ها از نظر روانشناختي غيرممکن مي شود.»
واکسن ها توانايي عقيم سازي نيز دارند. بدين ترتيب شاهد نازايي و درنتيجه توقف تولد خواهيم بود که اين با برنامه کاهش جمعيت جهان، کاملا تطبيق دارد. نمونه شفاف و مستند آن کشف عامل عقيم سازي زنان در واکسن هاي کزازي بود که سازمان بهداشت جهاني براي فيليپين فرستاده بود و انجمن پزشکي فيليپين پس از تحقيق و آزمايش به اين موضوع پي برده بود. نمونه جديد ديگر هم واکسن هاي فلج اطفال بود که از سوي يونيسف به کشور اسلامي نيجريه ارسال شد و حاوي عامل عقيم ساز بود.
اين واکسن ها شامل اين عوامل هستند:
هورمون انساني HCG (که وظيفه آن ضربه زدن به دستگاه جنسي فرد است)
فلز جيوه (از طريق دندانپزشکي و واکسن ها وارد شده و به ذهن و مغز ضربه مي زند.)
هيدروکربن روغني
فلز آلومينيوم (موجب جنون مي شود.)
ماده شيميايي فرمالدئيد
ويروس هاي زنده
سلول هاي سرطاني
"پاس" يا همان چرک گلبول هاي سفيد
عناصر تخم مرغ فاسد
سلول هاي کبد شمپانزه
ويروس H5N1 (از نسل آنفلونزاهاي نوين)
فلورايد (سم موش)
پروزاک (داروي ضد افسردگي)
تنباکو
آسپارتام (محتوي کالري کم که از ترکيب اسيد آسپارتيک و فنيلالانين به دست آمده که اين ماده خطرناک، هديه دونالد رامسفلد، وزير جنگ اسبق آمريکا به بشريت است.)
تصوير ذيل بيانگر تصوير دانشمندان و ميکروب شناسان بزرگي است که قرباني "دست هاي پنهان" شده اند. تا سال 2005 ميلادي، 40 دانشمند کشته شدند. اين رقم تا به امروز به 100 نفر رسيده که مرگ آنها بسيار مشکوک است. اکنون فاش شده که بسياري از اين دانشمندان در پروژه هاي بسيار حساس تحقيقاتي و دولتي مربوط به سلاح هاي شيميايي و ويروس هاي فراگير فعاليت داشته اند.
"چرا رسانه ها گزارشي از واقعه مرگ مشکوک آنها تهيه نمي کنند؟"
حتي شايد بدانيم که در سال 2006 ميلادي وقتي هر کسي جاي او بود ترجيح مي داد که پس از بازنشستگي به يکي از جزاير خوش آب و هوا رفته و استراحت کند، اقدام به تأسيس بنياد خود کرد. بنياد و مؤسسه اي که وي آن را بزرگترين بنياد خصوصي خيرخواهانه جهان با 34.6 ميليارد دلار وقف، و بودجه 1.5 ميليارد دلار در سال مي داند.
اما به هيچ عنوان نمي دانيم که جذاب ترين سرمايه گذاري ممکن براي گيتس، سرمايه گذاري در بانک بذر "روز رستاخيز" (يا روز مبادا) است. بيل گيتس ميليون ها دلار هزينه پرورش و نگهداري سه ميليون نوع بذر مختلفي مي کند که در اين انبار نگهداري مي شوند.
بگذاريد حاميان مالي اين طرح را بهتر بشناسيم: بيل گيتس با "بنياد بيل و مليندا گيتس" که معرف حضور همه هست؛ شرکت DuPont/Pioneer Hi-Bred که يکي از غول هاي صنعت کشاورزي در آمريکا در زمينه شناخت بذرهاي ژنتيک (GMO) است؛ بنياد "سينگنتا" که در عرصه GMO در سوئيس فعال است؛ بنياد و گروه خصوصي ماسوني راکفلر که از دهه 1970 ميلادي با سرمايه بذر 100 ميليون دلار در زمينه "انقلاب ژن ها" فعال است؛ شبکه جهاني CGIAR که توسط راکفلر راه اندازي شده و در زمينه نيل به سقف کيفيت ژنتيک به بنياد او کمک مي کند. راکفلرها از اعضاي برجسته محفل ماسوني بيلدربرگ هستند.
CGIAR
در سال 1960 ميلادي، "بنياد راکفلر"، "شوراي توسعه کشاورزي" جان. دي راکفلر سوم، و شرکت آمريکايي "فورد" تصميم به تأسيس "مؤسسه پژوهشي بين المللي برنج" در لاس بانوس فيليپين گرفتند.
بتدريج اين مؤسسه با مؤسسه بين المللي "توسعه گندم" و مؤسسه بين المللي "توسعه ذرت" ادغام شده و گروه مشاوره اي متخصص پژوهش هاي جهاني کشاورزي (CGIAR) به وجود آمد.
اين گروه، جلساتي مخفي و بسيار محرمانه را در مرکز کنفرانس هاي بنياد راکفلر در بلاجيو ايتاليا برگزار کرد. شرکت کنندگان اصلي در کنفرانس ها "جورج هارار" از بنياد راکفلر، "فارست هيل" از شرکت فورد، "رابرت مک نامارا" از بانک جهاني، و "موريس استرانگ" هماهنگ کننده برنامه هاي بين المللي خانواده راکفلر بودند. استرانگ همان کسي است که در سال 1972 ميلادي، نشست "کره زمين" را با هماهنگي سازمان ملل در استکهلم برگزار کرد. اين نشست تنها بخشي از دهه ها تلاش بنياد راکفلر در راستاي استفاد از علم براي توليد نژاد برتر انسان ژنتيکي تحت عنوان "پروژه" بود.
مهندسي ژنتيکي نژاد برتر
پشت پرده "بانک اسوالبارد" يا همان "تالار جهاني بذر اسوالبارد" دست هاي پنهان راکفلر حاکم است. بنياد راکفلر و شرکاي آن، از دهه 1920 ميلادي، پروژه خود را آغاز کردند. پروژه اصلاح نژاد انسان. نژادي که هيتلر و نازي ها آن را "نژاد برتر آريايي" مي دانستند و بنياد راکفلر آن را "نژاد برتر مهندسي شده ژنتيکي".
بنياد راکفلر از دهه 1970 ميلادي نفوذ قدرتمند خود در سازمان ملل و بانک جهاني را آغاز کرد و امروزه شاهديم که مبالغ بسياري را در بانک جهاني و برنامه توسعه و تغذيه سازمان ملل سرمايه گذاري کرده است تا بدين وسيله به هدف شوم خود دست يابد.
سياست بنياد راکفلر و بنياد فورد اين بود که متخصصان علم کشاورزي را از کشورهاي جهان سوم جذب آمريکا کرده و پس از دوره آموزشي دوباره آنها را به کشورهاي خود بازمي گرداندند تا با در خدمت قراردادن علم خود در مسير اهداف آمريکا بدين وسيله اقتصاد آمريکا و بخصوص "انقلاب ژنها" پيشرفت کند.
بنياد راکفلر تمامي توجه خود را بر روي محدود کردن عمر انسان به "نظم توالي ژن ها" متمرکز کرده تا بدين ترتيب بتواند نسل منتخب، نژاده و برتر خود را با نهادينه کردن ويژگي هاي دلخواه خود در انسانها به دست آورد. پس از جنگ جهاني دوم، "نسل سازان" نازي هيتلر از آلمان به آمريکا آورده شدند تا در خدمت خواسته هاي آمريکا و راکفلر "انقلاب ژنها" را پايه ريزي کنند.
در سال 1946 ميلادي، "نلسون راکفلر" به همراه "هنري والاس" رئيس شرکت Pioneer Hi-Bred در سفر به مکزيک، "انقلاب سبز" را کليد زدند. آنها در ابتدا مدعي بودند که مي خواهند نظام غذايي کشورهاي ضعيف و جهان سوم را تحت حمايت و پوشش قرار دهند اما بعدها مشخص شد که همانند انحصاز نفت، بنياد راکفلر براي صنعت کشاورزي هم نقشه کشيده است. همان طور که هنري کيسينجر در دهه 1970 ميلادي گفت: "اگر شما نفت را کنترل کنيد کشور را در دست خواهيد گرفت و اگر غذا را کنترل کنيد، مردم را".
بنياد راکفلر قدم به قدم با "انقلاب سبز" خود بر روي ژن گياهان و حيوانات پژوهش و آنها را مهندسي کرد.
"جان.اچ ديويس" که معاون وزير کشاورزي دوره دوايت آيزنهاور بود يک بار در سال 1956 ميلادي در مقاله اي در دانشکده تجارت و بازرگاني دانشگاه هاروارد نوشت که آمريکا بايد از برنامه هاي دولتي به هدف دست برداشته و از کشاورزي به تجارت کشاورزي روي بياورد. او خوب مي دانست چه در سر دارد و چه مي گويد. انقلاب و تحول در صنعت کشاورزي موجب کنترل خوراک و غذا گرديد.
سياست "انقلاب سبز" بر پايه تکثير بذرهاي دو تخمکي در بازارهاي رو به توسعه بود. مشکل اين بذرها اين بود که ظرفيت بازآفريني نداشتند. بتدريج کشاورزان مجبور به خريد بذرساليانه از شرکت هاي تحت نظر راکفلر و شرکا شدند و بدين ترتيب تحت سيطره "دست هاي پنهان" بازار تجارت کشاورزان کنترل شد و هدف نياز کشاورزان و صنعت کشاورزي به "دست هاي پنهان" محقق شد.
معرفي فناوري کشاورزي مدرن آمريکا، کودهاي شيميايي، و بذرهاي دوتخمکي تجاري همه کشاورزان کشورهاي پيشرفته را به شرکت هاي ذيربط در امر تجارت محصولات کشاورزي وابسته کرد. اين امر نتيجه يک دهه فرايند برنامه ريزي شده بود. آمريکا با ايجاد "کشاورزي بازارنهاد" که در اصل، "کشاورزي کنترل شده تجارتي" است، ريشه صادرکنندگان عمده محصولات کشاورزي را خشکاند. بنياد راکفلر و فورد، دست به دست يکديگر دادند تا به اهداف سيا (CIA) خدمت کنند.
کار، طبق نقشه بزرگ "دست هاي پنهان" پيش مي رفت. رعيت هاي حومه شهرها بناچار به شهرها پناه برده و به دنبال کار مي گشتند؛ بدين طريق به خدمت کارخانه ها در آمده و به خواسته صاحبان اين انديشه کمک مي کردند و نهايتاً "جهاني سازي" شکل گرفت.
دولت آمريکا در آغاز راه "انقلاب سبز"، با زيرکي تمام، براي خريد کود و بذر، به کشاورزان وام داد. کشاورزاني که فادر به شرکت در اين طرح نبودند، از بخش خصوصي وام گرفتند و به دليل نرخ بهره بالا قادر هيچ سودي براي آنها باقي نماند. پس از برداشت محصول، مجبور به فروش همه محصولات خود براي پرداخت قسط وام و بهره آن بودند. بتدريج به وام دهندگان و تجار وابسته شده و حتي زمين هاي خود را از دست دادند.
بنياد راکفلر با رساندن پروژه "انقلاب سبز" به سر منزل مقصود، پروژه ديگري به نام "انقلاب ژن ها" را کليد زد که نام خود را از رئيس بنياد يعني "کانراد کانوي" گرفت که "انقلاب ژن ها" خود داستاني جدا دارد که بايد به آن جداگانه پرداخته شود.