سرویس جهان مشرق - دومین «همایش بینالمللی افول آمریکا» تحت عنوان «جهان پساآمریکا» روز سهشنبه، ۱۱ آبان ۱۴۰۰، به همت دبیرخانهی مجمع تشخیص مصلحت نظام و دانشگاه جامع امام حسین علیهالسلام برگزار خواهد شد. «تیم اندرسون» کارشناس اقتصاد سیاسی و فعال استرالیایی طی مصاحبهای با این دبیرخانه، دربارهی جهان پساآمریکا و برخی از چالشهای پیش روی آن توضیح داده است. در ادامه، متن این مصاحبه و ویدیوی کامل آن با زیرنویس اختصاصی مشرق خدمت مخاطبان محترم ارائه شده است.
در همینباره بخوانید:
مخاطبان محترم میتوانند از طریق لینکهای انتهای همین گزارش در همایش «جهان پساآمریکا» حضور داشته باشند.
دومین همایش «افول آمریکا» تحت عنوان «جهان پساآمریکا» روز سهشنبه، ۱۱ آبان ۱۴۰۰، برگزار میشود (+)
به نظر شما الآن زمان آن هست که دربارهی جهان پساآمریکا یا جهان پساواشینگتن حرف بزنیم؟
بله. قطعاً زمانش هست؛ و به نظر من باید دربارهی جهان «پساواشینگتن» حرف بزنیم [نه «پساآمریکا»]، چون باید یادمان باشد دو-سوم از مردم قارهی آمریکا در ایالات متحده زندگی نمیکنند. اگرچه رژیم ایالات متحده خودش را «آمریکا» خطاب میکند، اما ۳۳ کشور و ۶۰۰ میلیون نفر دیگر [هم در قارهی آمریکا] زندگی میکنند و این رژیم واشینگتن است که ما داریم دربارهی فاصله گرفتن از آن و نقشش در رابطه با مردم دیگر جهان صحبت میکنیم.
چه چالشهایی مقابل جهان پساآمریکا وجود دارد؟
اغلب دربارهی جایگزینی برای جهان تکقطبی صحبت میشود؛ جهانی که یک قدرت در آن مسلط است؛ در این مورد، تسلط ایالات متحده بهویژه در نیمهی دوم قرن بیستم. خود آمریکا هم اغلب به رقبایش نگاه میکند و به آنهایی حسودی میکند که میبیند میتوانند جایش را بگیرند. با این حال، موضوع بحث از اواخر قرن بیستم و در قرن کنونی این است که بعید است یک رژیم مسلطِ واحدِ دیگر، مانند آمریکا، به وجود بیاید. بنابراین شاهد یک جهان چندقطبی خواهیم بود؛ به عبارت دیگر جهانی با چندین بلوک قدرت در گفتوگو و رابطه با یکدیگر.
چالشی که در اینجا وجود دارد این است: آیا عموماً ادراکِ اینکه چنین جهانی مطلوب است، وجود دارد؟ آیا مردم واقعاً خواهان جهانی هستند که در آن بلوکهای قدرت، جایگزین تکقطبیت یا امپریالیسم شوند؟ آیا مردم این را میپذیرند؟ و آیا زبان مشترکی وجود دارد که مردم در آسیا و غرب آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین و حتی اروپا بتوانند دربارهی آن صحبت کنند؛ زبان مشترکی که بتوانند به آن صحبت کنند؟ و سپس شبکههای همکاریای را بسازند که بتوانند جایگزین مکانیسمهای سلطهجویانهای شوند که چندین نسل است با آنها زندگی کردهایم؟
قدرتهایی که دربارهی آنها صحبت کردید و گفتید در نقاط مختلف جهان هستند، کدام قدرتها هستند؟ آیا کشورهای خاصی را به عنوان قطبهای آن جهان چندقطبی میشناسید؟
بله. معمولاً شبکههای منطقهای و فرهنگی وجود دارند. در آمریکای لاتین «آمریکای لاتینگرایی» را داریم؛ در بخشهایی از خاورمیانه نظریهی «دنیای بزرگ اسلام» را داریم؛ همچنین «پانآفریقاگرایی» را داریم. تعریفهای مختلفی از این شبکهها وجود دارد. مثلاً «پانعربیسم» هم هست. به یک معنا، پیشاپیش در میان این نوع بلوکها سطحی از همکاری و زبان مشترک وجود دارد. بهویژه الآن که شاهد برقراری همکاریهای بینقارهای هستیم؛ مثلاً میان ونزوئلا و ایران؛ یا کوبا و ایران. این نوع ارتباطها بسیار مهم هستند. مهم است که ارزشهای مشترک و زبان مشترکی شناسایی شود تا بتوان با آن دربارهی شکلهای جدید همکاری صحبت کرد.
دربارهی فرهنگ صحبت کردید به نظر شما مهمترین ویژگیهای فرهنگی در جهان پساآمریکا چیست؟
باید این ویژگیها را به شکل عمومی شناسایی کرد، چون نمیتوانیم مثلاً آمریکای لاتینگرایی را در آسیا پیاده کنیم، یا پانعربیسم را در جنوب آفریقا. باید ارزشهای مشترک وجود داشته باشند. همین الآن هم ارزشهای مشترکی وجود دارند که از زبان برخی از رهبران کشورهای مستقل و رهبران این جنبش به صراحت بیان شدهاند. درک بهتر این ارزشهای مستقلِ میانفرهنگی اهمیت زیادی دارد. به نظر من مسئله این نیست که کدام فرهنگ خاص نقش مهمتری ایفا خواهد کرد؛ چون همانطور که گفتم، باید از فرهنگهای خاص فراتر برویم.
پیشاپیش این سطح همکاری میان فرهنگها را داریم. مثلاً بیایید به رابطهی ونزوئلا و ایران نگاه کنیم. یک دهه است که این دو کشور همکاری گستردهای با هم دارند، در حالی که واضح است که تاریخ فرهنگی ونزوئلا و تاریخ فرهنگی ایران با یکدیگر بسیار متفاوت هستند. اما این تفاوت مانعی بر سر راه ایجاد همکاری و شناسایی ارزشهای مشترک و برقراری روابط مستحکم میان این دو کشور نبوده است. به نظر من این حوزهی مهمی است که باید روی آن تمرکز کنیم.
به نظر شما چه تغییرات سیاسی و بینالمللیای در جهان پساآمریکا به وجود خواهد آمد؟ به عنوان نمونه، شاهد ارسال سوخت از ایران به لبنان هستیم. از طرف دیگر، شاهد چالشهای آمریکا در جهان هستیم، که نمونهی واضح آن در افغانستان است. پیش از افغانستان، در سوریه و عراق هم بود؛ زمانی که پارلمان عراق عملاً از آمریکاییها خواست بیرون بروند. به نظر شما چه تغییراتی در حوزهی بینالمللی در جهان پساآمریکا اتفاق خواهد افتاد؟
در منطقهی غرب آسیا، که شما دربارهاش صحبت کردید، شاهد مجموعهای از جنگهای وحشتناک بودهایم که نتیجهی تلاش آمریکا برای باقی ماندن در موضع تسلط خودش بودهاند؛ در چندین منطقهی جهان [همین وضعیت وجود دارد؛] مثلاً در «قارهی اوراسیا»؛ بین شرق آسیا و اروپا. آمریکا در این مناطق شکست خورده است. بنابراین برای جایگزین کردن آن باید روابط همکارانهی مستحکمی [با یکدیگر] برقرار کنیم؛ اولاً به صورت منطقهای در غرب آسیا، اما همچنین با جنبشهای مستقل گستردهتر در سراسر جهان.
البته بخشی از چالشها [در این مسیر] عبارتند از دلار آمریکا و سامانهی سوئیفت، که به آمریکا اجازه میدهند دست به اقدامات تنبیهی بزند و علیه کشورهای مستقل «محاصرههای اقتصادی»ای وضع کند که به اشتباه «تحریم» نامیده میشوند. بنابراین نوع جدیدی از همکاری مالی نیز در اینجا ضرورت دارد: همکاریای که بتواند رگها و شریانهای روابط بازرگانی و اقتصادی بین کشورها باشد. بعضی از این امکانات را باید قدرتهای بزرگتر مثل چین یا روسیه یا ایران فراهم کنند. به هر حال، چالشهای بسیار مهمی در این فرآیند وجود دارند.
اخیراً ایران عضو سازمان همکاری شانگهای شد. به نظر شما این اتفاق میتواند گامی در جهت همان جهان چندقطبی باشد؟
بله. به نظر من سازمان همکاری شانگهای یکی از انجمنهای بسیار مهم در اینباره است؛ بهویژه به این خاطر که روسیه، چین و ایران و برخی از کشورهای مرکز آسیا عضو آن هستند. بلوک بسیار بزرگ و بسیار مهمی است که میتواند روابط تجاری و بازرگانی، و امیدواریم روابط مالی، را متحول کند. به علاوه، صحبت از همکاریهای استراتژیک و حتی نظامی درون این بلوک هم میشود.
ضمناً خودِ این بلوک هم عملاً مکانیسمی برای برقراری همکاری است؛ مثلاً با «سلاک» که بزرگترین بلوک کشورهای آمریکایی به استثنای ایالات متحده و کاناداست. بنابراین این انجمنهای بینالمللی بینهایت مهم هستند. گروه «بریکس» هم هست که طرحهایی را [در حال اجرا] دارد؛ سلاک هم مثلاً پیشاپیش دارد با اتحادیهی اروپا همکاری میکند. اینها مکانیسمهایی هستند که جهان میتواند به کمک آنها کمکم خودش را از این تکقطبیت و تسلط رژیم حاکم در واشینگتن رها کند.
شما از عبارت «رها شدن» استفاده کردید که برای من جالب بود. برخی میگویند باید ایالات متحده را به طور کامل از آن جهان چندقطبی حذف کنیم؛ به خاطر سلطهگریاش طی دهههای گذشته بدون اینکه هیچ نتیجهی مثبتی داشته باشد. آیا شما با دخالت دادن ایالات متحده در جهان چندقطبی آینده موافقید یا معتقدید که به قول خودتان باید از ایالات متحده «رها شویم»؟
این قضیه، مبحث مهمی است که تا اندازهای در آمریکای لاتین مطرح شده است. جریانهایی در آمریکای لاتین وجود دارند که دربارهی یک بلوک آمریکایی با حضور ایالات متحده حرف میزنند؛ اما جریان غالبتر قائل به عدم حضور ایالات متحده بوده است؛ دستکم در فاز انتقالی و دقیقاً به خاطر نقش دخالتجویانه و امپریالیستی این کشور.
اگر ایالات متحده یک کشور «عادی» بود؛ اگر آمادگی داشت تا [با کشورهای دیگر] روابط عادی داشته باشد، شاید ماجرا متفاوت میبود. اما مشکل اینجاست که بخش اعظم جهان دارد با این ناهنجاری، با این موجود بدترکیب که نامش را گذاشتهاند «روابط بینالملل» زندگی میکنند که آمریکا آن را ساخته است. بنابراین به نظر من اهمیت دارد که دستکم در مراحل اولیه، آمریکا از این بلوکهای ضدهژمونی کنار گذاشته شود؛ چراکه ما داریم دربارهی بلوکهایی صحبت میکنیم که بتوانند انواع جدیدی از همکاری و زیرساخت را بسازند که با هدف سلطهجویی کنترل نشوند.
اخیراً شاهد شکستهای نظامی آمریکا و انزوای بینالمللی این کشور، بهویژه در دوران ترامپ، بودیم. به نظر شما نشانههای دیگرِ تحقق جهان پساآمریکا چیست؟
همانطور که شما هم گفتید، بلوکهایی مانند سازمان همکاری شانگهای هستند؛ من هم سلاک را در آمریکای لاتین مثال زدم. اینها سرآغاز نوعی از شبکهی بینالمللی هستند که میتواند قطبهای جدید قدرت خلق کند و رژیمی را تضعیف و سرنگون کند که واشینگتن برای سلطه بر همهی نقاط جهان آن را ساخته است. هرچه باشد، ارتش آمریکا همهی دنیا را به بلوکهای مشخص تقسیم کرده: خاورمیانه «سنتکام» است؛ آفریقا یا شمال آفریقا «آفریکام» است. به نظر من این مکانیسمهای سلطهگری باید متلاشی شوند؛ و این فرآیند شروع هم شده است. اما برای تکمیل این فرآیند، نیاز شدیدی به برقراری روابط بسیار قویتر در زمینهی همکاری و هماهنگی داریم.
در حال حاضر، واشینگتن هنوز هم میتواند رگ حیات مالی کشورهای مستقل را قطع کند و کشورهای دیگر، مثلاً اروپاییها، قدرت آن را ندارند که مستقل عمل کنند؛ حتی اگر [با آمریکا] مخالف باشند. بنابراین به نظر من باید مکانیسمهای جدید و همکاریها و روابط قویتری شکل بگیرد. در مورد غرب آسیا، روابط و سازماندهی قویتر منطقهای لازم است؛ چون کشورهای کوچک نمیتوانند بهتنهایی کاری کنند. اقداماتی که انجام میشوند باید هماهنگ باشند.
برخی معتقدند تناقضهای دوجانبه میان اعضای سازمان همکاری شانگهای موفقیت آن در آینده را به چالش خواهد کشید. مثلاً دربارهی روابط پاکستان و هند یا دوگانگیهای دیگر در این سازمان صحبت میشود. به نظر شما آیندهی این سازمان چگونه خواهد بود؟
وقتی تحولی در برخی مکانیسمها، مثلاً طرح زیرساختی «کمربند و جاده»ی چین، رخ بدهد، بقیه هم مایل خواهند بود که به این طرحها بپیوندند؛ همچنین وقتی فرصتهای تجاری جدید به وجود بیاید. اوایل قرن بیستویکم شاهد فروپاشی مذاکرات چندجانبه در سازمان تجارت جهانی بودیم، چون نارضایتیهای گستردهای دربارهی مطالبات سرمایهگذاران و استانداردهای دوگانه دربارهی کشاورزی و مسائل مشابه وجود داشت. آن مکانیسم اکنون فرو پاشیده و کشورها به سمت نوعی «منطقهگرایی» سوق پیدا کردهاند که تا اندازهای ضدهژمونی است.
اما وقتی تحول ایجاد شود و سازمانهای جدیدی با چشمانداز مثبت ظهور کنند، کشورهای مهم منطقهای، مانند هند و پاکستان، هم مایل به عضویت در آنها هستند. تا وقتی تحول در حد «فکر» و «نظریه» باشد، آنهایی که به احتمالات کوتاهمدت فکر میکنند، در همان گروههایی میمانند که از قبل با آنها آشنا هستند؛ اما وقتی اتفاق و موج جدیدی پیدا میشود، افرادی هستند که بخواهند از این فرصتهای همکاری استقبال کنند.
به نظر شما اگر این «موج» یک «موج» چینی باشد، چه اتفاقی میافتد؟ با توجه به قدرت چین، بهویژه قدرت اقتصادی، اگر جهان پساآمریکا یک جهان چینی باشد، چه ویژگیهایی خواهد داشت؟
این همان پیامی است که ایالات متحده دارد مخابره میکند. آمریکاییها همیشه از منظر «رقابت» به دنیا نگاه میکنند؛ اینکه چه کسی قرار است جایگزین آنها شود. یک دلیل عمدهی حسادت بیمارگونهی واشینگتن نسبت به چین در حال حاضر هم همین است. اما من فکر نمیکنم چین دارد در این مسیر حرکت میکند؛ اگرچه قدرت عظیم اقتصادی و فناورانهای دارد و کمک بسیار زیادی به بعضی از این سازمانهای جدید، مانند سازمان همکاری شانگهای، خواهد کرد.
دستکم در حال حاضر، مکانیسم سلطهجویانهای مانند مکانیسم آمریکا را ندارد: نه ۸۰۰ پایگاه خارجی در سراسر جهان دارد و نه دیگران را تهدید میکند، بلکه دارد از وزنش و [پیشرفت و] توسعهاش، در تجارت، صنعت و فناوری استفاده میکند و نقش بسیار مهمی هم در این حوزهها ایفا خواهد کرد. در عین حال و در مقایسه با ایالات متحده، در روابط جدیدش با دیگران عمدتاً احترام را رعایت کرده است. به نظر من بسیار بدیهی است که چین نقش بسیار مهمی در دنیای جدید پساواشینگتن ایفا خواهد کرد.
روسیه چهطور؟
روسیه هم همینطور. اتفاقاً روسیه جایی است که اواخر دههی ۱۹۹۰ نظریههای چندقطبیت از آنجا نشأت گرفتند. چراکه هرچه باشد روسیه همان شوروی سابق بود که فروپاشیده بود و در دههی ۱۹۹۰ رکود اقتصادی وحشتناکی را تجربه کرده بود و به دنبال تبرئهی خود و پیدا کردن نقشی جدید برای خودش در جهان بود. بنابراین روسیه هم نقش مهمی دارد.
اما من فکر نمیکنم نه روسیه و نه چین به دنبال جایگزینی آمریکا به عنوان یک قدرت امپریالیستی باشند؛ این مسئله فرق میکند. البته کشورهای بزرگ دیگری هم هستند که نقش مهمی خواهند داشت؛ یکی از آنها ایران است که بزرگترین کشور مستقل در غرب آسیاست و نقش مهمی ایفا خواهد کرد. اما معنایش این نیست که ایران تبدیل به یک قدرت امپریالیستی خواهد شد. میان قدرتهای بزرگ و قدرتهای امپریالیستی تفاوت وجود دارد.
آیا ممکن است جهان پساآمریکا بدون افول آمریکا محقق شود؟
نخیر. افول آمریکای شمالی، یا به قول مردم آمریکای لاتین، «ایالات متحده»، چندین دهه است که ادامه دارد؛ دستکم از اواسط دههی ۱۹۸۰ و چهبسا از مدتها قبل. این افول بخشی از فرآیند کاهش ظرفیت ایالات متحده برای اجرای عملیاتهای سلطهجویانه، جنگها، مداخلهها، کودتاها، جنگهای تبلیغاتی و از این قبیل بوده است. یادمان باشد که جنگهای تبلیغاتی و شبکههای رسانهای ایالات متحده هم مهم و بخشی از ابزارهای سلطهی هژمونیاش هستند؛ برای سلطه بر نحوهی تفکر افراد، منابع اطلاعاتیشان، نظرات آنها و غیره.
اگرچه در این حوزهها هنوز قوی است، اما مدتهاست از نظر اقتصادی رو به افول بوده است. و این کاهش ظرفیتهای ایالات متحده نشاندهندهی فرصتهایی برای قدرتهای جدیدی مانند چین و روسیه و ایران است تا تحولآفرینی کنند و نقش جدیدی در تشکیل بلوکهای جدید قدرتی ایفا کنند که نفوذ شرورانهی واشینگتن بر روابط بینالملل را تضعیف و تحدید خواهند کرد.
و سؤال آخر: به نظر شما نقش مردم چیست؟ خود ملتها چه نقشی باید ایفا کنند؟
سؤال خوبی است. به نظر من خیلی مهم است که برای تحقق دنیای جدیدی که به آن چشم داریم، دربارهی آن شروع به صحبت و تبلیغ کنیم و امیدوارم به نظریهی جوامع بزرگتر و همهشمولی واقعیت ببخشیم که مردم در آنها نقش دارند. قرنهاست که تمرکز لیبرالیسم آنگلو-آمریکایی روی اخراج دیگران و نقش خواص بوده است.
آزادیهایی که دربارهاش حرف میزنند، صرفاً آزادی برای خواص و برای سلطهی گروههای خاص بر دیگران است. هیچ خبری از آن «جهان برابر»ی نیست که توصیفش میکردند. بنابراین به نظر من در دنیای جدیدی که ما به دنبالش هستیم عضویت و همهشمول بودن، ویژگیهای بسیار مهمی هستند.
دومین «همایش بینالمللی افول آمریکا» تحت عنوان «جهان پساآمریکا» روز سهشنبه، ۱۱ آبان ۱۴۰۰، به همت دبیرخانهی مجمع تشخیص مصلحت نظام و دانشگاه جامع امام حسین علیهالسلام برگزار خواهد شد. مخاطبان محترم میتوانند طبق زمانبندی مشخصشده از طریق لینکهای زیر در همایش «جهان پساآمریکا» حضور داشته باشند. برای کسب اطلاعات بیشتر به وبسایت همایش مراجعه فرمایید.
برنامهی همایش «جهان پساآمریکا» در روز سهشنبه، ۱۱ آبان ۱۴۰۰، و لینکهای حضور در بخشهای مختلف همایش (اطلاعات بیشتر) (+)