به گزارش مشرق، سختیهای جانکاه و طاقتفرسا را نویسنده به جان خریده است و حالا همه چیز آسان است. برای که آسان است؟ برای منِ خواننده که علاوه بر مرور بخشی از تاریخ بر سر سفره درامی جذاب و داستانی پرنکته بنشینم و هلوهایی که آسان راه گلو را طی می کنند، یکی یکی روانه راه کنم و بعد خوراکیهای خوش طعم دیگری که باز مثل هلو راحت الحلقومِ فکر و اندیشه شدهاند را به راهی که باید روانه کنم.
چه کسی می تواند دشواریهای راه یک رماننویس را در خلق اثر درک کند؟ فقط رماننویس. چه کسی میتواند سختی کار یک رماننویس را که بر اساس یک واقعیت تاریخی قرار است اثری خواندنی و «حرف حسابدار» خلق کند، فهم کند؟ فقط یک رماننویس که چنین تجربهای را از سر گذرانده باشد.
رماننویسی دشوار است، نوشتن رمان بر اساس واقعه تاریخی دشوارتر و نگارش رمان بر اساس یک واقعه تاریخی که به اعتقادات و باورهای آدمیان مربوط است دیگر دشواریهای مضاعف را مهمان جان نویسنده میکند و راه رفتن بر لبه تیغ است.
سعید تشکری نویسنده نامآشنای کشور در نوشتن رمان «ولادت» همه این دشواریها را به جان خریده است و سربلند و موفق از پس کار برآمده. شک ندارم اگر قرار باشد جایی نمونهای از آثار وطنی موفق در این زمینه را معرفی کنم، از «ولادت» سعید تشکری و «وقتی دلی» محمدحسن شهسواری نام خواهم برد. ولادت نمونه موفق یک رمان با ویژگیهای امروز است که بر اساس بخشی از مستندات تاریخی نوشته شده است که فقط تاریخ نمیگوید و همواره «رمان» است.
و حالا که «سیمیا» درآمده میتوان گفت، ولادت چندان از سر اتفاق، از جنس ادبیات جوششی، مولود نبوغ شخصی و بارقهای موقتی نبوده و کوشش و جهد و دانایی نویسنده است که دست به کار شده و جان و روحش را به عرقریزی واداشتهاند.
در ولادت و سیمیا اگر چه ظاهراً چند ماجرای تاریخی روایت میشود، اما ورود به هزارتوی شخصیت آدمها و به اشتراک گذاشتن لحظههای ناب و مشترک انسانی از جمله عشق، نفرت، کینه، رواداری، حسرت، انتقام و... و پرداختن غیرمستقیم به نکات اخلاقی و حکمی از جمله مواردی است که این آثار را از سطح به عمق میبرد و گونهای از روایت و داستان را دامن میزند که با خیال راحت میتوان عنوان «رمان» را به آنها اطلاق کرد. این موضوع البته - به باور نگارنده این سطور - برای ولادت به کمال و برای سیمیا با کمی اغماض قابل طرح است.
هاتف، سیاح، سمیره، نعمان، فاطمه، آشناس و... هرکدام داستانی دارند که نمیتوان ساده و به روال یک روایت مستند یا غیرمستند از کنارشان گذشت و میشود در هر کدام ذرهای از خودت را جستوجو کنی. انسان، گرگ، اهلیت، اهلی شدن، مکافات، عشق و باور شاید کلیدواژههایی باشد که هنگام خواندن سیمیا به مداقه بیشتری نیاز دارند. حکایت ساده و شنیده شده «دنیا، دار مکافات است» وقتی به جان مینشیند و به باور میرسد که سیمیایی خلق شده باشد، وگرنه لقلقه زبانی بیش نیست و میان هزاران نکته و چیز دیگری که آدمی میشنود و علیالظاهر میداند، گم و ناپیدا میشود.
دو حالت بیشتر وجود ندارد که انبوده دانستههای آدمیزاد به جانش بنشیند و به باور بنشیند و در مرحله از این گوش وارد و از آن گوش خارج شدن باقی نماند. حالت اول: ابتلا. حالت دوم: درلباس فاخر هنر درآمدن. پرواضح است که اگر قرار باشد تمام نکات و حکمتها و آموزهها از طریق ابتلا به جان آدمی ریخته شوند، بشر را عمر هزاران باره باید و مردن و زنده شدن صدهزاران باره که امری محال است. میماند راه و حالت دوم: آدمهای بزرگی پیدا شوند که این نکات هزار بار شنیده شده و مغفول را در قالب هنر مهمان جان آدمیزاد کنند. در این میان اما نکتهای آزاردهنده است. این که آدمهای سختکوش و عاشقی پیدا شوند و از جان مایه بگذارند و از روح عرق بریزند و حالت و راه دوم را برای بشر هموار کنند و ما خواندن و دیدن حاصل این عمل شکوهمند عرقریزی روح را از خود دریغ کنیم!
چندی پیش از سعید تشکری «کافه داش آقا» را خواندم. رمانی جذاب و خواندنی و پرکشش. از اینکه نویسنده همشهری خود را در قامت یک رماننویس کاربلد دیرشناخته بودم افسوس خوردم. تا پیش از این تشکری را در حوزه نمایشنامهنویسی و کارگردانی تئاتر و داستانهای کوتاه هر از گاهش میشناختم. اینها همه اقرارهایی است که بد نیست هر از گاه به آن دامن بزنیم. هم از آن بابت که دلمان کوچک نماند و چشممان را بر روی توفیق دیگران نبندیم و هم از این روی که نشان دهیم که ساکن و ایستا نیستیم و در هر سن و سالی امکان تغییر حال و ادراکات تازه - اگر بخواهیم – برایمان فراهم است.
کلام آخر این که اگر چه سیمیا همه توقعاتی که ولادت برایم رقم زده بود، پاسخ نگفت، اما چشم انتظار سومین جلد این مجموعه ارزشمند خواهم ماند تا حلاوت به کمال برسد.