مشرق را برآمدنگاه خورشید گفته‌اند، محلی که خورشید هر روز از آنجا طلوع می‌کند، محل رهایی از چله شب و آغاز پرتاب به سوی روشنایی. و بامداد آنگاه چهره برمی‌کشد که مهر او از مشرق دل‌ها سر زند.


در روایات عصر ظهور، پارسیان پارسا خو را اهل مشرق خوانده‌اند. شاید از آن روی که بشارت ظهور روشنایی از سرزمین پارسیان‌ سلمان‌پیشه و ابوذرسرشت به جهانیان داده می‌شود.


و امروز با تقدیم دوگانه ای به آن یگانه و با استمداد از الطاف بیکران حجت حق، با نام "مشرق" آمده ایم تا از امروز ایران اسلامی برای فردا و فرداها حراست کنیم و در پاسداشت این فرهنگ درازدامن، صورتک‌ها را از چهره تمدن غرب کنار زنیم.

مشرق امروز یک سنگر است در خاکریز اول نبردی که آن را «جنگ نرم» می‌خوانند و اگر حق مدد فرماید برای حراست از فردای ایران اسلامی این سنگر را تبدیل به قرارگاهی خواهیم کرد تا جانانه از فرهنگ آسمانی این مرز و بوم حراست نماییم.

در فرمول قدرت دنیای امروز، رسانه‌ها کارکرد ماشین جنگی دیروز را پیدا کرده‌اند. این رسانه‌ها هستند که گلوله‌های جریان‌ساز شلیک می‌کنند و به جای به زانو درآوردن ارتش حریف، تسلط بر افکار عمومی یک ملت را هدف قرار داده‌اند.

امروز حتی آنانی که از دور هم دستی بر آتش رسانه دارند به نیکی دریافته اند بزرگترین دیکتاتوری عصر جدید در انسدادی است که برای تغییر و گشایش افق‌های جدید ایجاد شده است و کمتر کسی را جرأت اجتهاد در برابر غرب است، همه در برابر تابوهای تراشیده شده و افق‌های مجازی، کلاه به احترام برداشته‌اند. در دوران تحجر جدید، هیچ‌کس را فرصت و جرأت تفکر نیست و با غربالی ریزبافت و تنگ‌چشم، ساحت تفکر را به تسلیم و عصر امروز را به عصر ترجمه و تفسیر کشانده‌اند.

سیستم عصبی جوامع امروز در دست رسانه‌ها و اصحاب رسانه است. اگر استراتژی رسانه‌ای نداشته باشیم، برایمان استراتژی می‌نویسند، اگر ایده نداریم، برایمان ایده می‌نویسد و اگر فکر نکنیم، برای ما فکر می‌کنند. آنها سخت به دنبال صندلی‌های خالی هستند. اگر صندلی خالی فرهنگ و اندیشه را خالی بگذاریم دیگرانی هستند که بر آن تکیه زنند و ما را اسیر ریل‌گذاری‌های مجازی کنند.

مشرق و مشرق‌های بسیار باید بیایند تا تکثر در جبهه رسانه‌ای نظام اسلامی را شکل دهند و جریان فرهنگی پویا و مقتدر ایران اسلامی را با تکیه بر تجربیات نسل اول و دوم انقلاب و حق‌خواهی و استکبارستیزی نسل سوم و چهارم که زلال تر و فهیم تر از نسل های پیشین در پاسداشت آرمان‌های این نظام لحظه‌ای درنگ و تردید به خود راه نداده اند را پشتیبانی کنند.

این حق برای مخاطبان مشرق است که اگر سکوت کردیم ما را بازخواست کنند. سکوت گاه به معنای ندیدن حقیقت، چشم بستن بر حقانیت، سانسور واقعیت و عبور از یک تکلیف است. سکوت گاه به معنای دروغ‌گویی است یعنی آنچه را دیده‌ای با سکوت خود اعلام کنی آن را ندیده‌ام .

وجیه بودن خوب است اما اصل نیست. می‌توان با همه بود و با همه همراه شد و با کنار گذاشتن مهمیز نقد و اعتراض، محبوب دل‌ همگان شد. می‌توان کلی‌گویی‌های دبستانی کرد و به احترام تابوهای تراشیده شده کلاه مبارک را برداشت، می‌توان در یک بازی تمام‌عیار جمعی، عده‌ای گرم‌ شوند، عده‌ای سرگرم و گروهی دیگر هم به تماشای این گرم شدن‌ها و سرگرم‌شدن‌ها بنشینند، آنگاه دیگر از ملامت ملامتگران خبری نخواهد بود.

رسانه را می‌توان در ردیف تفریحات سالم هم تعریف کرد و با تبدیل آن به یک مؤسسه انتفاعی به حواشی حقیقت پرداخت و خرمن امتیازات را هم در پای این رسانه بی‌رگ و به اصطلاح بی‌طرف سرازیر کرد. می‌توان اصلاً جدی نبود و همه‌چیز را در سرگرمی و تفریح و تفنن خلاصه کرد. می‌توان در ردیف روشنفکران و فاضلان حرفه‌ای بود و از صحنه‌های دفاع از حقیقت غایب بود.


پروردگارا، به ما صدق و صفا و صداقت و راستی و راستگویی و اخلاص عطا فرما، چرا که امیر ما فرمود:«و لما رأی الله صدقنا انزل علینا النصر»


مشرق از سیاه‌نمایی، القای یأس و ناامیدی و چشم‌ بستن بر تلاش های خالصانه قاطبه مسئولان نظام اسلامی اعلام بیزاری و برائت دارد و کارکرد اول رسانه را در ترویج امید، نشاط، پشتکار، عدالت و پیشرفت نسل امروز و فردایی می‌داند که امید اول جهان اسلام و بشریت سرگشته‌ای است که به دنبال مشعل‌های فروزان برای نیل به سرچشمه فضایل و نیکی‌ها هستند.

و اینک در آوردگاهی دیگر و در آستانه ورود به آزمونی سخت و سرنوشت ساز، با همو که درفش آفتاب در مشت ، پرچم رهایی بر دوش و آیین آینه در قلب داشت ، عهد و پیمانی را که سال هاست بر سر آن جانبازی ها و صبوری ها به خرج داده ایم دوباره تجدید می نماییم و پای در تنور آتش می گذاریم تا محبت گداخته دل هایمان را در طبق اخلاص نهیم . دل آرامی که قلبش تپشگاه ملتی بود که به دل هایشان آرامش بخشید و آرام و قرار سیاه شب پرستان را آشفت . او که بیداریمان آموخت و چشم ها را به ضیافت روزی بی شب و بهاری بی پاییز فراخواند و قلب ها را به سمت مشرق شقایق کوچاند و سیر آسمانی شدن را به خرد و کلان این آب و خاک آموخت و لب هایمان را به ترنم ترانه های ملکوت شکوفا کرد و در پروازی شگفت ، ما را سبکبال و سبکبار از دل سیاهی ها گذر داد تا بر سدره المنتهای الهی فرود آییم و کشتزار جان های تشنه مان را به دریاهای زلال و شفاف پیوند دهیم .


و اینک ماییم و یادگار آن طبیب دوران و انتظار برای زایش و رویشی دوباره و 70 میلیون دست و بازویی که بر دستان توانمند آن سید خراسانی حلقه شده اند تا بادبان ها را محکم نمایند و از دل توفان ها عبور نمایند. ما می توانیم چرا که در مقیاس های رایج دنیا نمی گنجیم و خداوند به خاطر همین لیاقت ها بود که عصاره قدرت آمریکا را در طبس بر زمین کوبید و تحمل همه تلخکامی ها را بر ذائقه ملت شیرین کرد.>


بزرگترین زیرکی مردم ما آن است که خود را ارزان نمی فروشند و مشتری خود را از پیش ترها انتخاب کرده اند؛ چرا که او فرمود: ان الله اشتری من المؤمنین اموالهم و انفسهم ...، و تنها چنین ملتی است که توانایی آن را دارد زمین را قتلگاه و قربانگاه دلبستگان خاک نماید و آسمان را عرصه پرواز دل بریدگان و وارستگان زمین و زمان و ملتی که چنین باشد، تیغی است فرو خفته در حلقوم شب ، همان ملتی که سال هاست خواب را از چشمان اجانب ربوده است ، همان دیوسیرتانی که آب از دهان سرازیر برای بلعیدن ما به میدان آمده بودند و چنین است که مردم ما عشق را در متن نفرت می پرورانند.


ما از بسیاری جهات ، ملتی بی بدیل هستیم . ملتی زنده و پویا، تمدن ساز، فرهنگ دوست ، شجاع و نترس ، دوستدار وطن و هوشمند و زیرک که در اوج تشتت ظاهری ، آرایش وحدت آمیز را به سرعت شکل می دهیم و اگر پرت هایی هم در مسیر داریم ، چندان قابل اعتنا نیست . ما پهلوان میدان های سخت و دشواریم . قرن هاست که در محبت مولای متقیان غواصی می کنیم و بوسه بر ذوالفقاراو زده ایم و در اطاعت از او شتاب می ورزیم . در بازخوانی شادی های او شاد و در غم غربت و مظلومیت او خونباریم و به یقین رمز جاودانگی ما هم در همین محبت گداخته ای است که به او داریم .


تاریخ بستر تکرار حادثه هاست . ما از ورق هایی که بر تاریخ این مرزوبوم رقم خورده است ، به نیکی دریافته ایم که هرگز نباید از برابر عربده فتنه ها عقب نشست ؛ چرا که ملتی که عاشورا دارد همیشه پیروز است .


و اینک ما آمده ایم تا پا جای پای بهار بگذاریم . امروز روز نیم خیز شدن یک ملت است ، هیچ کس آرام و قرار ندارد، صدای تپش قلب ها را می توان شنید و نبض ها تندتر از همیشه می زنند.


همه می خواهند طلایه دار کاروان باشند و همه در انتظار بانگ رحیل به شمارش لحظه ها افتاده اند. انگار بازوان آرش دیگر تاب و توان تحول ندارد، او کمان را رها خواهد کرد تا مرزهای شرف و اقتدار یک ملت را در ماورای افق های دور ترسیم نماید. تیر آرش هر جا که فرود آید همانجا مرز نور و ظلمت و پاکی و پلشتی خواهد بود.


ما در انتظار رجعت سرخ ستاره ایم و تا طلوع فجر از دل ظلمت شب ، به اندازه پریدن یک شاپرک از روی غنچه نسترن تا برگ گل شقایق زمان باقی است . کافی است لحظه ها را شمارش کنید...


عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود           عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود

شرط می بندم که فردایی نه خیلی دیر و دور         مهربانی ، حاکم کل مناطق می شود

می رسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است    آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق می شود

من گمان دارم زمانی که نه زود است و نه دیر       روح باران حاکم کل مناطق می شود
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------