گاهی تصاویری در شبکه‌های اجتماعی مشاهده می‌کنیم که ادعا می‌شود، عکس‌های قدیمی سیدحسن نصرالله است. اما صاحب این عکس‌ها که لباس و ظاهری شبیه به نصرالله دارد کیست؟

سرویس جهان مشرق - اخیرا در فضای مجازی عکس‌هایی منتشر می‌شود که بسیار شبیه به سید حسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله بوده و اغلب گمان می‌کنند که این تصاویر٬ مربوط به دوره جوانی سید نصرالله است؛ اما واقعیت این است که این عکس‌ها متعلق به یک شهید عضو مقاومت‌ است.

هر از چندگاهی تصاویری در شبکه‌های اجتماعی مشاهده می‌کنیم که ادعا می‌شود، عکس‌های قدیمی سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب‌الله است. این عکس‌ها که صاحب آن لباسی شبیه به نصرالله دارد و عینک هم زده٬ درواقع متعلق به شهید حاج علی محمدسلمان (ابوعباس) است.

شهید حاج علی محمدسلمان (ابوعباس)

** اما شهید علی سلمان کیست؟

شهید سلمان در ۱۴ فوریه سال ۱۹۶۷ میلادی متولد شد. اصالت او به منطقه جنوب شبعا بازمی‌گردد٬ اما در عرمتی به دنیا آمد و بزرگ شد.

خانواده ابوعباس با آغاز جنگ داخلی مجبور به مهاجرت به بیروت شدند و وی مقطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی خود را در مدرسه عین الرمانه گذراند.

شهید حاج علی محمدسلمان (ابوعباس)

علی محمدسلمان به هیئت امام زمان (عج) و گروه امام‌رضا (ع) در بئر العبد و پس از آن در سال ۱۹۸۵ به مقاومت اسلامی پیوست. وی با گذراندن چندین دوره جهادی اجازه یافت تا در تیم سیدحسن نصرالله که در آن زمان عضو شورای حزب‌الله بود فعالیت کند. نزدیکی و روابط صمیمی این دو برای همه شناخته‌شده بود. شهید سلمان در چندین ماموریت مهم جهادی شرکت کرد و قدرت و اعتماد به‌نفس خود را نشان داد. او هم‌چنین به خوش‌رفتاری معروف بود.

شهید ابوعباس در نهایت در ۲۵ دسامبر سال ۱۹۸۹ در منطقه کفرملکی به شهادت رسید و در روضه‌الشهدای منطقه جبانه الرادف در ضاحیه جنوبی بیروت به خاک سپرده شد.

شهید حاج علی محمدسلمان (ابوعباس)
شهید حاج علی محمدسلمان (ابوعباس)

** سه برادر شهیدی که خونشان حنای جنوب لبنان شد

در دشتی میان منطقه البازوریه و طیردبا٬ بدن پاک یک مجاهد ۳۳ روز در میان سنبله‌های گندم ماند. جسم او در راه عشق به خدا از بین رفت و از این مجاهد تنها چندین تکه لباس و یک ساعت براق و یک تسبیح که بر گردنش آویزان بود باقی ماند. نشانه‌هایی که صاحب این گندم‌زار از این جسد می‌دهد، ما را به شهید محمد عبدالحسن حدرج می رساند.

محمد به همراه دو تن از دوستانش٬ عملیاتی در منطقه البازوریه ترتیب دادند که درآن تعدادی از نیروهای صهیونیستی به هلاکت رسیدند. این مجاهدان پس از فرار از این منطقه به دره‌ای میان طیردبا و البازوریه بازگشته و میان درخت‌های لیمو پنهان شدند. اما دشمن وحشی تر از این حرف‌ها بود و با یک بمباران هوایی در بالای این دره٬ دو دوست محمد را به شهادت رساند.

در این حال محمد تلاش کرد تا جایی پناه بگیرد یا به منزل عمه خود در طیردبا که مقصد همیشگی او برای نوشیدن چای با جوانان مقاومت بود برود. اما دشمن غاصب به او فرصت نداد و از همه طرف محمد را به گلوله بست و در نهایت در آن روز یعنی ۲۱ فوریه ۱۹۸۵ به شهادت رسید.

شهید محمد حدرج

یوسف٬ برادر محمد از این عملیات خبر داشت و خودش را موظف می‌دانست تا جسد برادرش را بازگرداند. او جسد برادرش را با یک اسم ناشناخته توسط صلیب سرخ ارسال کرد اما خودش در مراسم خاکسپاری او شرکت نکرد؛ چرا که ادامه راه او و کامل کردن جهادش واجب‌تر بود و یوسف می‌دانست که کار مقاومت خلاء‌پذیر نیست.

۱۷ روز از شهادت محمد می‌گذشت که یوسف در یک عملیات نظامی ضد دشمن شرکت کرد و با یک ماشین تویتای کوچک برای شناسایی پهپادهای " MK" رژیم صهیونیستی و جمع آوری اطلاعات دقیق از آن مامور شد.

شهید یوسف حدرج

نیروهای دشمن این بار در جایی که قرار بود یوسف و دوستانش از آنجا بگذرند کمین کرده بودند. باوجود هشدارهای یکی از همراهان٬ یوسف برای عبور از این راه مصر بود. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که گلوله‌های دشمن از هر طرف روی ماشین ریخت. دوستان یوسف توانستند از آنجا دور شده و در یکی از گندم‌زارهای اطراف پنهان شوند، اما برادر محمد نیز مانند او شهید شد؛ ماشین یوسف درحالی که داخل آن بود، آتش گرفت و او نیز به همراه ماشین سوخت. از آنجایی که دشمن وحشی و غاصب موانعی را در آن منطقه ایجاد کرده و همه مذاکرات صلیب سرخ و یونیفل نیز در خصوص بازگرداندن جسد شکست خورد، جسد یوسف به مدت یک هفته کامل در ماشین ماند. این اتفاق مربوط به آوریل ۱۹۸۵ است.

پس از یک هفته دشمن مجبور به عقب‌نشینی شده و جوانان مقاومت، جسد یوسف را که چیزی از آن باقی نمانده بود بازگرداندند. آخرین کلماتی که یوسف به زبان آورد این بود که برادران مرا ببخشید و پس از آن دوبار "یا حسین" گفت.

شهید حسن حدرج

پس از شهادت محمد و یوسف، برادرشان حسن وظیفه تسکین درد مادر را که دو فرزند خود را از دست داده بود، داشت. حسن عاشق عکاسی بود و لحظات را با تصاویر مستند می‌کرد، در محورها و جبهه‌ها و طبیعت به دنبال سوژه عکاسی بود و مناسبت‌های اسلامی را نیز به خوبی پوشش می‌داد. درواقع حسن کار نظامی و هنری را باهم انجام می‌داد. او به کمیته هنری پیوست و خوش‌نویسی را در بقاع آموخت.

اما مزدوران موساد اجازه ندادند تا حسن رویاهایش را ترسیم کند. آنها دو مین را در ماشینی که مدت‌ها در منطقه عملیات‌ها دیده می‌شد گذاشتند و او نیز مانند یوسف به همراه دوستش در جولای ۱۹۸۷ شهید شد که البته اثری از جسدش باقی نماند.

شهید حسن حدرج

آنها شهید شدند و حاج ابراهیم حدرج برادر دیگرشان در گفتگو با سایت العهد توضیح داد که برادرانش چگونه یکی پس از دیگری به ملکوت رفتند. او گفت که شهادت برادرانش دو وجه مشترک داشت: اول اینکه هرسه آنها در روز پنجشنبه شهید شدند و دوم اینکه جسد هرسه آنها کاملا از بین رفت؛ گویی که سه روح در یک بدن به هم پیوستند.

پدر شهیدان حدرج
پدر شهیدان حدرج

حاج حدرج اظهار کرد که آنها گاهی با پای پیاده به سمت جنوب می رفتند و در شبانه روز همواره و کاملا خستگی‌ناپذیر تحرکاتی را انجام می دادند. ابراهیم ادامه داد هدف برادرانش این بود که روزانه ۷ تا ۱۰ عملیات را ترتیب داده و باوجود امکانات محدود، دشمن را مجبور به عقب‌نشینی کنند.