کد خبر 1010736
تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۹۸ - ۲۳:۵۴

عنصر عقل در جبهه مقاومت، هزینه‌های آن را کاهش می‌دهد و عدم توجه به این عنصر، هزینه جبهه مقابل را به شدت افزایش می‌دهد.

به گزارش مشرق، «سعدالله زارعی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:

«فطرت»، «معنویت» و «عقل» سه وجه ممیزه اصلی «مقاومت» از سلطه‌گرایی از یک‌سو و سلطه‌پذیری از سوی دیگر است. اما از آنجا که ظرف به‌کارگیری در این دو جبهه -شامل دولت، جامعه و سرزمین- یکی است، گاهی خود آنها نیز یکی دیده می‌شوند. گاهی هم ما در مباحثه‌های اجتماعی از ادبیاتی استفاده می‌کنیم که سبب سوء‌تفاهم دیگران و حتی خود ما می‌شود. فطرت، معنویت و عقل و ابتنای نظامی سیاسی - اجتماعی براساس آنها، همان نیاز دست اول بشر می‌باشد و گمشده‌ای است که در بازار غرب و شرق دیده نمی‌شوند و دقیقاً به همین دلیل، جبهه انقلاب اسلامی با همه سختی‌هایی که به آن تحمیل گردیده، در کانون توجه قرار داشته و بر دایره هواداران آن افزوده می‌شود. در این خصوص نکاتی وجود دارد:


۱- «فطرت» به معنای نهاد و سرشت انسان است که خداوند متعال آن را برای مردمان، «پسندیده» و اوامر و نواهی خود را بر آن استوار کرده است. فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا؛ در واقع فطرت بستری است که در اختیار بشر قرار گرفته تا براساس آن میزان و سنجشی وجود داشته باشد برای تحقق هدف خداوند از خلقت انسان. البته این فطرت خدادادی می‌تواند به انحراف کشیده شود و حتی کاملاً برخلاف آن کار کند. اما به واقع اگر در همین حال هم به سرشت خدادادی رجوع گردد، او کار خود را می‌کند و این در واقع یک حجت‌الهی هم می‌باشد. به این معنا که انسان به هر حال می‌تواند برگردد و فطرت الهی خود را که آلوده شده پاک نماید. برنامه الهی روی این فطرت استوار است و ازاین‌رو به طور طبیعی زمینه پذیرش برنامه الهی در انسان بیش از زمینه پذیرش برنامه دیگران است.


تذکر به فطرت و عمل براساس آن یکی از رهیافت‌های جبهه مقاومت و انقلاب اسلامی است. در این میان برنامه انقلاب تذکر است همان‌گونه که قرآن درباره پیامبر بزرگوار ندا داده که فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ و درست به همین دلیل است که رساترین کلام دین ما این است که نه سلطه‌گر و نه سلطه‌پذیر باشید، لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ. از نظر اسلام نفی سلطه‌گری به‌اندازه نفی سلطه‌پذیری اهمیت دارد. سؤال این است که آیا در دنیا - به‌طور طبیعی- افرادی یافت می‌شوند که به پذیرش سلطه دیگران «رغبت» داشته باشند؟ پاسخ روشن است به همین دلیل در طول تاریخ کشورها و دولت‌ها و افراد سلطه‌طلب اگر مشهور و نامدار هم بوده‌اند، محبوبیتی نداشته‌اند و متقابلاً در طول تاریخ، همیشه افراد مخالف سلطه‌گری، اگر تمکن و مال آنچنانی هم نداشته‌اند، محبوبیت داشته‌اند.


خب حالا این دو صحنه را با هم مقایسه کنیم. در یک صحنه، نظامی آمریکایی بدون اجازه دولت پاکستان به این کشور آمده و به مراسمی در شمال پاکستان حمله می‌کند و عروس و دامادی را به شهادت رسانده و هیچ نیازی ندیده که به دلیل این جنایت، از مردم پاکستان عذرخواهی کند! این داستان هر روزه در این کشور و نیز در کشورهای افغانستان، یمن، سومالی، عراق، سوریه و... از سوی آمریکایی‌ها تکرار می‌شود؛


در صحنه دیگر سردار سلیمانی برای آزادی خانه و کاشانه مردم عزیز و مظلوم سوریه از سیطره ددمنش‌ترین افرادی که مردم شام تا آن روز به خود دیده‌اند، با درخواست رسمی و مکرر دولت سوریه به این کشور رفته و با به‌خطر ‌انداختن جان خود این‌جانیان را دفع و مردم این سامان را نجات داده است. پس از پایان عملیاتی چند روزه در «بوکمال»، سردار سلیمانی از فرماندهان سوری می‌خواهد صاحب آن خانه نیمه مخروبه‌ای را که او در این چند روزه برای فرماندهی عملیات آزادسازی از آن استفاده کرده است، پیدا کنند. به او می‌گویند صاحب این خانه چند سال است که با هجوم داعش از اینجا گریخته و پیدا کردنش هم کار دشواری است. اما او می‌گوید حتماً او را پیدا کنید و در نهایت شماره تلفنی از او -که در یکی از روستاهای جنوب ترکیه سکونت کرده بود- پیدا می‌کنند. سردار سلیمانی به برادر عرب صاحب خانه زنگ می‌زند و ابتدا از اینکه بدون اجازه او چند روزی در خانه مخروبه‌اش سکونت کرده است، عذرخواهی می‌کند و سپس از او می‌خواهد مبلغی را برای این چند روز معین کند، تا پرداخت گردد که البته این برادر عرب، شرمنده می‌شود و می‌گوید خانه خرابه‌ای که زیر موشک‌های داعش بوده چه قیمتی دارد و دست آخر حلال می‌کند.


داستان فطرت در اینجا معنای خود را می‌یابد و حرکت مقاومت براساس فطرتی حق‌جو با هزینه ‌اندک به پیش می‌رود در حالی که داستان خلاف فطرت آمریکا با هزینه زیاد هم به جایی نمی‌رسد و اعتراف به شکست سنگین نتیجه آن است.


۲- عقل یکی دیگر از خطوط فاصل جبهه مقاومت و جبهه مقابل آن است. عقل به معنای انطباق هر فعل به دو سنجه خیر و شر و سپس برگرفتن آنکه با خیر منطبق است و وانهادن آنکه با شر منطبق می‌باشد و علاوه‌بر آن عقل به معنای مآل‌اندیشی و انتهای کار را دیدن (که گفته‌اند مرد آخربین مبارک بنده‌ای است) و نیز به معنای فایده‌گرایی و زیان‌گریزی و نیز در معنای عقل ابزاری که مورد توجه غرب است هم می‌باشد. عقل به معنای کمالی آن و با این گستردگی، سبب می‌شود دیگران از نظر مفهومی و معنایی و اصول موضوعه با عقل‌مداران همراهی کنند. عقل انسان‌ می‌تواند بخش بزرگی از خیر و شر را خود تشخیص دهد و اگر به وحی تسلیم بود، می‌تواند خیر و شرهای دیگری را نیز تشخیص دهد (و لذا در تعریف آن گفته العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان/ الکافی، ج ۱، ص ۱۱). البته عقل در صاحبان ادیان کاری می‌کند و در مادی‌گرایان کار دیگر. در منطق مقاومت، «پذیرش عقلی» دیگران اهمیت دارد و از این رو صاحبان منطق هدایت، اصرار زیادی به تبیین مفاهیم ارزشی خود دارند و این موضوع در زمره یکی از سه چهار وظیفه اصلی انبیاء الهی آمده است (لتبین للناس) اما در جبهه مقابل اگرچه برای درست نشان دادن فعل باطل خود به انواعی از دروغ‌ها متوسل می‌گردند، اما در اینجا سکوت مخاطب مد نظر است نه همراهی او با آن و درست به همین دلیل است که اگرچه برای هیچ کشور به‌اندازه آمریکا رسانه وجود ندارد و در هیچ کشوری به‌اندازه آمریکا برای دولت آن تبلیغات نمی‌شود، اما با این وجود، مقامات آمریکا منفورترین دولتمردان دنیا هستند.


برای جبهه مقاومت، اقناع عقلی مخاطب اهمیت ویژه دارد و پیامبر برای این مسئله تا آنجا اصرار داشت که خطاب آمد (مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی و نیز فرمودند یا محمد-ص- نزدیک است که جان خود را بر سر هدایت خلق بگذاری) و به همین جهت می‌بینیم که اسلام روی رساندن پیام توجه خاصی دارد. جبهه آمریکا وقتی می‌خواهد به عراق حمله کند، اساساً کاری به حتی اعضای شورای امنیت سازمان ملل که مانعی بر سر راه او هم نبودند، نداشت و کاری به نگرش آیندگان به هم نداشت و الان هم در کاری که علیه ایران از جنبه اقتصادی می‌کند، به افکار عمومی ایرانیان و به آثار مخرب آن علیه خود آمریکا توجه ندارد. این در حالی است که جبهه مقاومت به‌دلیل توجه به این موضوع در کاری که انجام می‌دهد، حداکثر دقت و احتیاط را به کار می‌بندد. برای آمریکا مهم نیست که هر روز پرچم آن توسط ملتی به آتش کشیده می‌شود، اما برای جبهه مقاومت مهم است که مردم به او با احترام بنگرند. از این رو حزب‌الله لبنان با همه وسوسه‌هایی که او را به دفاع از خود در برابر گروهی در لبنان ترغیب می‌نماید، مخالفت می‌کند.


نتیجه این موضوع کاملاً روشن است. عنصر عقل در جبهه مقاومت، هزینه‌های آن را کاهش می‌دهد و عدم توجه به این عنصر، هزینه جبهه مقابل را به شدت افزایش می‌دهد. به این مقایسه توجه کنید: آمریکایی‌ها در حد فاصل ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ برای مقابله با گروه‌هایی که با عملیات نظامی آمریکا در عراق مخالف بودند، -به روایت خود آنان- بیش از ۴۵۰۰نفر کشته داد و دست آخر با امضای یک توافقنامه امنیتی با دولت عراق، نیروهای خود را از این کشور خارج کرد. در نقطه مقابل آن -در فاصله سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۷ که عراق با دو موج اشغال نظامی این کشور توسط آمریکا و سیطره داعش بر استان‌های غربی و مرکزی عراق مواجه گردید، پس از درخواست رسمی دولت بغداد، ایران با نثار تعداد بسیار محدودی شهید این دو موج را خنثی کرد، بدون آنکه پس از آن نیروهایش را در عراق نگه دارد. ایران پس از کمک به برادران خود، در عراق نماند و -اساساً برنامه‌ای برای آن نداشت کما اینکه برنامه‌ای برای هیچ جای دیگر هم ندارد- بلافاصله بعد از پایان عملیات به‌طور صددرصد این کشور را ترک کرد.


۳- معنویت یکی دیگر از وجوه متمایز مقاومت از سلطه است. برای جبهه غرب معنویت در معنای محدودی معنا پیدا می‌کند؛ روحیه فرد، اراده فرد، توانایی فرد و مقاومت فرد. اما اینها یک نیروی خارج از وجود انسان نیستند در حالی که در جبهه مقاومت ما با عنصری تحت نام معنویت مواجه هستیم که تنها بخش کوچکی از آن، این چیزی است که غرب از آن خبر می‌دهد. معنویت ضمن‌آنکه در فرد تجلی پیدا می‌کند در جامعه ایمانی هم تجلی جداگانه‌ای دارد. دنیا به‌عنوان یک مخلوق پرماجرای الهی، ظرف معنویتی است که خدای متعال مقرر کرده است از این رو هر بخش زمین و حتی هر قطعه از زمان با بخش و قطعات دیگر آن برابر نیستند. بیت‌الله‌الحرام، مسجدالاقصی، مسجد سهله، مسجد کوفه و... شأن دیگری از بقیه اماکن دنیا دارند و ایام‌الله غیر از ایام دیگر سال هستند. در دنیای مقاومت به این موضوع توجه می‌شود در حالی که در دنیای مادیت اینها «خرافه» تلقی می‌گردند. اما این واقعیت را زمانه ما تا حدودی درک می‌کند و بعضی آن را «شعور مرموز طبیعت» نام داده‌اند. در حالی که معنویت رکن اصلی اتصال مخلوق به خالق است (ما خلق الله العباد الا لیعرفوه، امام حسین علیه‌السلام) و در ذیل یک قوه یا بخشی از وجود انسان قرار ندارد.
حال این دو صحنه را با هم مقایسه کنیم. براساس اسناد و تصاویر، نظامیان آمریکایی هنگام مواجهه با خطر چنان در وحشت فرومی‌روند که فرماندهان ارتش پیش از عملیات، آنان را وادار به استفاده از پوشک می‌کنند. در این طرف صحنه، کودکی فلسطینی در جنگ غزه در حالی که هنوز گردوخاک آواری که بمباران منزل او -که منجر به شهادت پدر، مادر و سایر اعضای خانواده او شده است- روی صورتش نشانده، کنار نزده است، وقتی دوربین تلویزیون غافلگیرانه در پیچ یک کوچه از او می‌پرسد، اوضاع را چطور می‌بینی؛ بدون لکنت می‌گوید حسبی‌الله وَنِعْمَ الْوَکِیلُ نِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیرُ. تکیه به این معنویت، قلوب انسان‌ها را به هم گره می‌زند. امروز هزاران عراقی با صراحت می‌گویند «حاج قاسم برای نجات ما جان خود را به خطر ‌انداخت، اما آیا کسی در عراق هست که بگوید نظامیان آمریکایی برای نجات ما فداکاری کردند؟ خب این دو نگاه، دو جبهه را نشان می‌دهد، جبهه‌ای خواستنی و جبهه‌ای نخواستنی. ما باید همان‌طور که با فطرت، عقل و معنویت در قله توجه انسانیت ایستاده‌ایم، بیان و ادبیاتی بیابیم تا بیانگر این حقیقت‌های نورانی باشد.