کد خبر 1016938
تاریخ انتشار: ۱۵ آذر ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۲

میلیون ها آمریکایی گرسنه به فروش خون خود برای تامین مایحتاج ضروری شان روی آورده اند. از یک جنبه بسیار واقعی این شرکت ها در حال مکیدن و سود بردن از خون فقرایند.

به گزارش مشرق، دربیشتر کشورهای جهان اهدای خون کاری کاملا داوطلبانه است؛ وظیفه ای مدنی که فرد سالم برای کمک به افراد نیازمند انجام می دهد. فکر پرداخت پول در ازای چنین عملی را می توان نامتعارف و غریب دانست. اما در ایالات متحده این کار برای خود کسب و کار بزرگی را تشکیل می دهد. در واقع  در اقتصاد  خراب امروز که در آن حدود 130 میلیون آمریکایی نوعی ناتوانی را در تامین پول برای مایحتاج ضروری اولیه زندگی شان مثل غذا، مسکن یا مراقبت های درمانی پذیرفته اند، خرید و فروش خون از معدود صنایع رو به شکوفایی است که در آمریکا باقی مانده است.

تعداد مراکز اهدای خون در آمریکا از سال 2005 به این طرف بیش از دو برابر شده و هم اکنون خون،  تقریبا بیش از 2 درصد از مجموع صادرات آمریکا را بر اساس ارزش تشکیل می دهد. برای درک بهتر  موضوع، خون آمریکاییان اکنون بیشتر از مجموع محصولات ذرت یا سویا که مزارع آن نواحی وسیعی از مرکز کشور را پوشانده اند ارزش دارد. ایالات متحده مقدار باورنکردنی 70 درصد از پلاسمای جهان را تامین می کند، عمدتا به این دلیل که بیشتر کشورها از  انجام این کاربه دلایل اخلاقی یا پزشکی منع شده اند.

بیشتر بخوانید:

۳۸ میلیون فقیر و چهره دیگر آمریکا

صادرات پلاسما در سال های 2016 و 2017  با بیش از 13 درصد افزایش به 28 میلیارد و 600 میلیون دلار رسید و بر اساس یکی از  گزارش های این صنعت، پیش بینی می شود که بازار پلاسما «به شدت رشد یابد.» بخش عمده این پلاسما روانه کشورهای ثروتمند اروپایی می شود. برای مثال آلمان 15 درصد از کل صادرات خون آمریکا را خریداری می کند، چین و ژاپن نیز از جمله خریداران اصلی آن به شمار می روند. عمدتا این پلاسما – مایعی طلایی که پروتئین ها را به سلول های قرمز و سفید خون در سراسر بدن می رساند- است که آن را به ماده ای تبدیل می کند که همه به دنبال آن هستند. خون اهدا شده در درمان مشکلات پزشکی نظیر کم خونی و سرطان بسیار حیاتی است و معمولا در تمام جراحی ها نیز لازم می شود.

زنان باردار نیز برای جبران خون از دست رفته به هنگام زایمان مکررا به خون نیاز پیدا می کنند. همچون تمام صنایع تثبیت شده، در این صنعت نیز چند شرکت خون آشام معدود مثل گریفولز و سی اس ال هستند که بر بازار آمریکا سیطره پیدا کرده اند. اما به منظور به دست آوردن چنین سود کلانی، این شرکت های خون آشام آگاهانه فقیرترین و مستاصل ترین آمریکاییان را هدف می گیرند. یک مطالعه دریافته است که اکثریت اهداکنندگان در کلیولند بیش از یک سوم از درآمدشان را از راه «اهدای» خون به دست می آورند. پرفسور کاترین ادین از دانشگاه پرینستون خاطر نشان می کند پولی که آنها دریافت می کنند، عملا پول خونی معادل روزی 2 دلار برای فقراست. پرفسور لوک شافر از دانشگاه میشیگان و از نویسندگان کتاب «روزی دو دلار: زندگی در آمریکا تقریبا با دست خالی» به مینت پرس می گوید: «افزایش شدید فروش پلاسمای خون، نتیجه وجود تورهای حمایتی اجتماعی ناکافی که در بسیاری از مکان ها اصولا وجود ندارد، به همراه یک بازار کاربی ثبات است. تجربه ما می گوید که مردم به پول نیاز دارند، این دلیل اولیه حضور مرم در مراکز فروش پلاسماست.»

حدود نیمی از آمریکاییان ورشکسته اند و 8 درصد مردم کشور از این چک دستمزد تا آن چک دستمزد زندگی می کنند و پس اندازهایی کمتر از هزار دلار دارند. 37 میلیون آمریکایی سرگرسنه به بالین می گذارند، از جمله یک ششم از نیویورکی ها و تقریبا نیمی از اهالی برانکس جنوبی. و در هر شب خاص، بیش از یک میلیون نفر در خیابان ها و بسیاری دیگر در وسایل نقلیه شان می خوابند یا به دوستان و خانواده اتکا دارند.  در چنین بستری است که میلیون ها آمریکایی گرسنه به فروش خون خود برای تامین مایحتاج ضروری شان روی آورده اند. از یک جنبه بسیار واقعی این شرکت ها در حال مکیدن و سود بردن از خون فقرایند و به معنای واقعی کلمه حیات را از بدن آنها می مکند.

مینت پرس نیوز با تعدادی از آمریکاییانی که مرتبا پلاسما اهدا می کنند صحبت کرده است. برخی از آنها نمی خواستند که ما به نام کاملشان اشاره کنیم. اما هیچ کدام هیچ توهمی درباره این سیستم و اینکه چگونه مورد بهره کشی قرار گرفته اند نداشتند. اندرو واتکینز که حدود 18 ماه است خون خود را در پیتسبورگ فروخته می گوید: «این مراکز هیچ وقت در مناطق خوب شهر قرار ندارند و همیشه جاهایی قرار دارند که  بتوانند به شکل توقف ناپذیری مردم فقیر و درمانده را با هفته ای چند صد دلار به خود جذب کنند.» کسانی که سر و کله شان در این مراکز پیدا می شود آمیزه ای هستند از  افراد ناتوان، دارای مشاغل کم درآمد، بی خانمان، تک سرپرست و دانشجویان کالج. به استثنای دانشجویان کالج که عمدتا دنبال پولی برای عیاشی اند، برای بقیه احتمالا این ساده ترین و قابل اتکاترین درآمدی است که دارند. وقتی از نظر اجتماعی در چنین سطحی قرار دارید، در شغلی که هستید هر لحظه ممکن است شما را اخراج کنند، ولی خون را همیشه دارید. اما وقتی مسئله مزایای ناتوانی، کوپن های غذایی یا مزایای بیکاری را در نظر بگیرید، فروش خون به عنوان یک شغل یا درآمد به حساب نمی آید، اما این یک منبع درآمد برای مردمی است که به معنای واقعی کلمه هیچ چیز دیگری ندارند.»

ریچل از ویسکانسین که صدها بار در طول دوره ای 7 ساله خون اهدا کرده نیز به ترکیب اجتماعی-اقتصادی آشکار اهدا کنندگان اشاره می کند: «ما فقیریم، همه ما که اینجا هستیم به وضوح می توانند به شما بگویند که ما در تحتانی ترین جای هرم درآمدی قرار داریم. آنها با در نظر گرفتن امتیازاتی به شما انگیزه می دهند و هر چه در ماه خون بیشتری اهدا کنی، پول بیشتری گیرت می آید، بعلاوه امتیازاتی در ازای جور کردن مشتری، خون دهی در تعطیلات و از این قبیل.» کتیا کوریر از واشنگتن اشاره می کند که چطور او و شوهرش سال هاست که  تقریبا هیچ گزینه دیگری جز سر زدن به کلینیک هایی درمریلند ندارند، اما از شیوه کسب درآمد خود انزجار دارند: «احتمالا آنها پلاسمای شما را بدون هیچ قاعده ای قیمتگذاری می کنند. مثلا یکی از مراکزی که من اوایل 5 بار به آنجا مراجعه کردم 75 دلار به شما می دهد، بعد 20، 30،50، 25 دلار. تصادفی است. آنها می دانند که شما آدم درمانده ای هستید و اگر مبلغ اهدایی 30 دلاری را نگیرید، دفعه بعد 50 دلارتان را نمی توانید بگیرید. روشن است که بعضی وقت ها پلاسما صدها دلار ارزش دارد، پس تعجبی ندارد که تلکه ات کنند.»

تمام پاسخگویان قبول داشتند که در واقع مورد بهره کشی قرارگرفته اند، ولی نه از یک طریق بلکه از طرق بسیار. به آمریکاییان درمانده اجازه داده می شود دوبار در هفته خون خود را اهدا کنند (104 بار در هر سال). اما از دست دادن این حجم از پلاسما می تواند عواقب جدی برای سلامتی داشته باشد که پرفسور شافر هشدار می دهد در مورد بیشتر آنها تحقیقی صورت نگرفته و تاکید می کند که انجام تحقیقات بیشتر در این زمینه ضرورت دارد. حدود 70 درصد از اهداکنندگان  مشکلات سلامتی مختلفی را تجربه می کنند. اهدا کنندگان میزان پروتئین کمتری درخون خود دارند که آنها را بسیاربیشتر در معرض خطر عفونت ها و اختلالات کبدی و کلیه قرار می دهد. بسیاری مرتبا از بی حالی تقریبا همیشگی و کم خونی روی مرز رنج می برند. تمام اینها برای یک جلسه خونگیری 30 دلاری. ریچل  توضیح می دهد که بسیاری از کارگران فقیر خود را گرفتار این مشکلات می یابند: من دوباره آنجا رفتم، یک بار به شدت آب بدنم کم شد و یک بار هم کم خونی گرفتم. فقیر بودن تناقض نکبتی را به وجود می آورد که در آن نمی توانم شکمم را سیر کنم و چون نمی توانم غذا بخورم، سطح آهن خونم به اندازه کافی بالا نمی رود تا به من اجازه اهدا بدهند. یک هفته از من خون نگرفتند و من مستاصل و درمانده برای پرداخت اجازه خانه و قبض ها و دارو به پول احتیاج داشتم.»

یک تقلب رایج در ورزش های استقامتی تزریق خون بیشتر به بدن پیش از یک مسابقه است که به شما قدرت عملکرد بسیار بیشتری می دهد. اما  خونگیری اثر عکس این دارد و باعث می شود چندین روز حالت بی حالی و خستگی داشته باشید. درنتیجه می توان این کار را زامبی کردن عامدانه فقرای آمریکایی نامید.

روند خونگیری نیز روند مطلوبی نیست. کوریر اشاره می کند که بعد از اهدای منظم «جای کبودی های بسیار بدی روی بدن ایجاد می شود و گاهی وقت ها نمی توانند رگ را پیدا کنند یا سوزن را جای نادرستی فرو می کنند و مجبور می شوند سوزن را زیر پوست مدام جا به جا کنند.» او ادعا می کند که فقط فکر کردن به این مسئله تنش را مورمور می کند و فهمیده است که شوهرش مجبور شده موقتا دست از اهدای خون بردارد، چون به دلیل جای سوزن های روی دستش، روسایش فکر کرده اند که هروئین مصرف می کند. واتکینز نیز این مسئله را مطرح می کند و می گوید: «همیشه می توان از روی جای سوزن ها فهمید که شخص چند وقت است که این کار را انجام می دهد. زمانی که یک بار در سال این کار را انجام دهید، به راحتی می توانند رگتان را پیدا کنند و سوزن را توی رگتان فرو کنند. بدون هیچ مشکلی. ولی متصدیان خونگیری تازه کار احتمال دارد رگ را پیدا نکنند و مجبور شوند روی آن دست بکوبند یا سعی کنند با نوک سوزن جای رگ را پیدا کنند که کبودی های خیلی بدی از خود جا می گذارد.»

به وضعیت رفاهی اهداکنندگان نیز هیچ فکری نمی شود. واتکینز توضیح  می دهد که در این مکان ها به خاطر پلاسما دمای هوا را همیشه حدود 15 درجه نگه می دارند. زمانی که پلاسمای کهربایی رنگ را استخراج کردند، خون سرد شده تان را در یک روند دردناک دوباره به بدنتان تزریق می کنند که این احساس را در شما به وجود می آورد که انگار یخ توی بدنتان وارد می کنند. این کار در کنار سردی هوا واقع انسان را دیوانه می کند.»

فقرای زامبی شده آمریکا تقریبا برای همیشه از نظر ذهنی مثل معتادان به هروئین حالتی خالی و بی روح شده پیدا می کنند، با کبودی های مشابه و دست های سوراخ سوراخ شده، با این فرق که به آنها در ازای این عذاب ها پول پرداخت شده است. اما شاید بدترین چیز این تجربه آنطور که  کسانی که با آنها صحبت کرده ایم اشاره کرده اند، غیرانسانی بودند این فرایند باشد. اهدا کنندگان درحضور دیگران وزن می شوند تا مطمئن شوند که وزن کافی را دارند. افراد چاق ارزش بیشتری برای شرکت های خون آشام دارند، چرا که با ایمنی تمام می توانند در هر جلسه پلاسمای بیشتری را از بدنشان استخراج کنند (درحالی که همان پول بقیه را به آنها هم می پردازند). واتکینز می گوید: «بدون شک آنها به طور واقعی و به معنای کامل کلمه به یک محصول تبدیل شده اند. این کار بهره کشی به تمام معناست . نشانه ای از این هستند که سرمایه داری تا کجا پیش رفته است.» بسیاری از مراکز به چندین ردیف چند ده عددی از دستگاه ها مجهز هستند که درتلاش برای برآوردن اشتهای سیری ناپذیر شرکت های خون آشام درکارند. و به گفته واتکینز در آنها هیچ کمبودی از نظر «قربانیان» انسانی»وجود ندارد که تمایل دارند در عوض تنها چند دلار، مثل حیوانات دامداری های صنعتی با آنها رفتار شود. این مکان ها شبیه خط مونتاژی برای استخراج طلای مایع از معادن انسانی است.»

اما بهره کشی از انسان ها در کلینیک های واقع درمرز آمریکا- مکزیک به سطوح جدیدی رسیده است. هر هفته هزاران مکزیکی با ویزاهای موقتی  و برای فروش خون خود به شرکت های داروسازی انتفاعی وارد خاک آمریکا می شوند. این عمل از نظر سلامتی در مکزیک ممنوع است، اما در آن سوی مرز عملی کاملا قانونی محسوب می شود. به نوشته پروبابلیکا دست کم 43 مرکز اهدای خون در امتداد این مرز وجود دارد که در روندی که از نظر قانونی ابهام آمیز است، ابتدا از میان اهالی مکزیک طعمه های خود را شکار می کنند. آنطور که در یک فیلم مستند سوئیسی درباره این موضوع نشان داده می شود، کنترل های ایمنی اندکی در مورد پاکیزگی خون هایی که این شرکت ها قبول می کنند وجود دارد و برخی از اهداکنندگانی که با آنها مصاحبه شده پذیرفته اند که اعتیاد به مواد مخدر دارند. اما  همه چیز به پای سودهای خیره کننده قربانی می شود، چیزی که اهده کنندگان کاملا از آن آگاه بوده اند. ریچل از ویسکانسین قبول دارد که: «من این کار را به خاطر پول انجام می دهم و فکر می کنم که همه مان به خاطر پول این کار را می کنیم، اما این اصلا چیزی نیست که بروی بیرون و داد بزنی، چون یک لفافه «کمک به بیماران» روی آن را پوشانده است. ولی  من به وضوح می بینم که نوعی صنعت در این حوزه وجود دارد. مقدار پلاسمایی که در هر بار اهدا از یک شخص گرفته می شود بالای 600 دلار ارزش دارد و من هیچ وقت پاسخ روشنی برای این مسئله پیدا نکرده ام.»

شرکت های بزرگ دارویی به خصوص به خون جوانان علاقه مندند. یکی از بیلبوردهای تبلیغاتی شرکت گریفولز عامدانه دانشجویان طبقه کارگری را هدف گرفته است. روی این بیلبورد نوشته شده:«کتاب احتیاج دارید؟ نگران نباشید. پلاسمایتان را اهدا کنید.» خون نوجوانان در همه جا در سیلیکون ولی که در آنجا فناوری های ضد پیری داغ ترین موضوع روز است تقاضای زیادی دارد. شرکتی به نام امبروسیا در برابر هر جلسه انجام اقدامات ضد پیری روی افراد 8 هزار دلار دریافت می کند و مشتریان خود را با خون جوانان نوسازی می کند و به طرق مختلف آنها را به خون آشام تبدیل می کند. با وجود آنکه هیچ شواهد کلینیکی در این باره وجود ندارد که این عمل اصولا تاثیرات سودمندی داشته باشد، این کسب و کار در حال شکوفایی است. یک مشتری متعهد این رویه پیتر تیل از موسسان پی پال است که به یار غار ترامپ تبدیل شده و گفته می شود که مبالغ کلانی را روی استارت آپ های ضد پیری سرمایه گذاری کرده است. تیل ادعا می کند که با «ایدئولوژی اجتناب ناپذیر بودن مرگ تک تک افراد» به ما حقه زده اند و معتقد است که فناناپذیری خود او ممکن است در چند قدمی اش قرار داشته باشد، تصوری که دانشگاهیان و مفسران را به یک اندازه عمیقا نگران کرده است.

بازار جدید و در حال شکوفایی خونگیری، تجسم کاملی است از  آینده هراسناک سرمایه داری که دامنگیر آمریکای امروزی شده است. روند غیرانسانی سودبردن از خون فقرا برای تامین بودجه رویاهای خیالی و دن کیشوت وار فناناپذیری ابرثروتمندان، فقرا را به زامبی های متحرک و زنده تبدیل می کند و ابرثروتمندان را به خون آشامانی که بر سفره خون جوانان به ضیافت می نشینند؛ یک داستان ترسناک آمریکایی واقعی که بیشتر مناسب نویسندگان داستان های علمی تخیلی خواهد بود.

منبع: فارس