آنروز تصویر چشمهایت و آن لبخند معصومانه عجیبت و بغضت که هر لحظه انگار منتظر بود بشکند و آن همه شکنندگی که هیچ قرابتی با مقتدرترین فرمانده جنگی معاصر این منطقه نداشت

به گزارش مشرق، یکی از فعالان حوزه کتاب در شبکه های اجتماعی نوشت:

روزی ما هم سفر می کنیم. از بصره و بغداد و موصل و کرکوک تا دمشق و حلب. و از لاذقیه و طرطوس و طرابلس تا بیت‌المقدس و حیفا و غزه و از آنجا به جده و عدن و صنعا و قطیف. و از تهران و اصفهان و مشهد تا مزار شریف و کابل‌ جان و کوه‌های زیبای هندوکش. بدون نگرانی از مرزها و بدون ترس از ناامنی و بدون خوف از تروریستهای پرورش یافته در آزمایشگاه‌ها و اتاق‌فکرهای امپراطوری و بدون شقه‌شقه شدن و تفرقه‌ای که حاصل استعمار است.

و آن‌روز، که کار تو به پایان رسیده، تو همچنان سردار مایی. که کودکان از آوار درآمده‌ی سوری و عراقی و لبنانی را عزیزتر از کودکان خودت در آغوش گرفتی و برای آزاد کردن موصل و ابوکمال همانطور جنگیدی که برای آزاد کردن خوزستان و کردستان و به ما آموختی همه ما بخشی از یک بدن واحدیم.

آنروز تصویر چشمهایت و آن لبخند معصومانه عجیبت و بغضت که هر لحظه انگار منتظر بود بشکند و آن همه شکنندگی که هیچ قرابتی با مقتدرترین فرمانده جنگی معاصر این منطقه نداشت، همه با ما خواهد بود. که تو نام دیگر «مقاومت» در این منطقه‌ای. زیباترین سردار.