به گزارش مشرق، آیتالله محمدحسن فاضل گلپایگانی از اساتید دروس عالی حوزه علمیه قم و نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان رهبری در یادداشتی شفاهی به بررسی تشییع باشکوه و عزتمند شهید سپهبد قاسم سلیمانی از منظر قرانی و عرفانی پرداخت و علت استقبال بی نظیر مردم از سردار دلها را تشریح کرد.
ببینید:
عکس/خروش پاکستانیها در محکومیت ترور سردار سلیمانی
متن زیر صحبتهای آیتالله فاضل گلپایگانی است که در ادامه میخوانید:
بسمالله الرحمن الرحیم
شخصی اینگونه بر سر و دستها قرار میگیرد و دلها را به سمت خود روانه میکند و مردم اشکها را از شوق او جاری میکنند. این مسئله امری معمولی و طبیعی نیست و این کار، برخاسته از فعلِ بشری نیست که شخصی بتواند به مردم وعده و وعید دهد یا آنها را تحریک و تهییج بکند تا چنین به او علاقه داشته باشند. اینها همه امری برخاسته از جان و دل مردم است که خودشان با خواست خود به میدان میآیند و با آن عشق و علاقهای که به او دارند اینگونه برای مراسمش شرکت میکنند. چه آنجا که بدن وی تشییع شد و چه آنجا که مراسم ترحیم برقرار بود.
این عزت به یک امر ریشه دار قرانی برمیگردد! قران مجید در سوره مبارکه بقره میفرماید: "یوتی الحکمة من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیراً کثیراً": خداوند حکمت را به هرکس بخواهد و مشیتش تعلق بگیرد عنایت میفرماید و هرکس به او حکمت داده شود خیر کثیری به او داده شده است! معنای"من یشا" این نیست که خدا دلبخواهی به کسی حکمت دهد. کسی که مشیتش به این امر تعلق بگیرد شخصی است که شایسته باشد، خودسازی کرده باشد و قلبش برای حکمت آماده شده باشد.
این حکمت دو قسم دارد: یک حکمت عملی و دیگری حکمت عملی! در حکمت علمی معرفت انسان به خدا زیاد میشود، یقینش به مبدا و معاد افزون میشود و به بهشت و جهنم و عالم آخرت یقین صد درصد پیدا میکند. برای وی آخرت مانند دنیا چون روز روشن است و گویا دارد آنجا را میبیند و آن سرا را مشاهده میکند.
وقتی انسان یک همچون بینشی داشته باشد، نسبت به خدا، روز جزا، انبیا و اوصیا و اولیا و نسبت به آن کسی که در عصر غیبت جانشین امام عصر است معرفت پیدا میکند.
سردار سلیمانی از نظر کلامی ولایتفقیه را فهم کرده بود و در مقام عمل، تبعیت صد درصد از خدا، رسولالله و جانشینان معصوم پیامبر و امام عصر و نائبان او داشت و بهواسطه بینش که داشت نسبت به امام و مقام معظم رهبری دلداده بود.
بینش این سردار، بینش بالایی بود. معرفت بالایی داشت و این معرفت انسان را به خدا نزدیک میکند. این معرفت، عمل انسان را خالص میکند و انسان را از ناخالصیها و از آنچه که بشر را آلوده و از خدا دور میکند به دور میدارد.
وقتی حکمت علمی بر قلب انسان افتاد، سراسر اعضا و جوارح انسان را حکمت فرا میگیرد و زندگی فردی و اجتماعی انسان حکیمانه میشود. امام باقر در روایتی که مرحوم کلینی در کتاب شریف اصول کافی بیان کرده است، میفرمایند "اگر انسان چهل روز خالصانه صبح کند و غیر خدا در اندیشه او نباشد، خداوند او را در دنیا زاهد میکند و قبلش را از حکمتها پر میکند و بعد این حکمتها که بر قلبش مینشیند آنها را در زبانش جاری میکند و اعضا و جوارح او همه حکیمانه به کار گرفته میشود."
وقتی انسان 40 روز بتواند خالصانه صبح و شب کند، خدا اینگونه به او حکمت میدهد و چشمههای زلال حکمت در جانش خروشان میشود و زهد دنیا را در دلش قرار میدهد و او را نسبت به آخرت بیقرار میکند. حال مقایسه کنید با کسی که عمری را در جبهه و جنگ و در احکام فردی و اجتماعی خالصانه کار کرده است. در وظایفی که نسبت به امت اسلامی و مستضعفین و مسلمانانی که تحت ظلم و سلطه غرب بهویژه آمریکا قرار گرفتند و زیر سلطههای صهیونیست و اسرائیل قرار داشتند یا زیر سلطه داعش -که پدیده آمده این سلطهگران است- خالصانه کار کرده است. یک جان برکف مخلص بود که در 8 سال دفاع مقدس برای ایران اسلامی، مکتب قران و جمهوری اسلامی به فرمان امام راحل و مقام معظم رهبری خدمت کرد و هم در دفاع از حرم اینگونه توانمند کار کرد و توانست در عراق و سوریه و مناطق دیگر اینگونه نقشآفرینی کند.
نماینده حماس در تشییع جنازه او گفت که این سردار، شهیدِ قدس بود یعنی آنکه توانست مقابل اسرائیل بایستد. اعراب در جنگ 6 روزه دست به دست هم دادند اما مقابل اسرائیل شکست خوردند، اما یک حزبالله و یک حماس و جنبشهای اسلامی توانستند حلقوم اسرائیل را بگیرند و فشار دهند و قدرت را از او سلب کنند. این کارِ یک دلاورمرد بود که با همراهانش، تفکرش، اندیشهاش و تدبیرش تحت تاثیر مکتب امام راحل توانست در هر مملکتی و در هر منطقهای برای اسلام نیروسازی کند. مکتبی که امام عظیمالشان با انقلاب اسلامی پدید آورد و مقام معظم رهبری در این عصر غیبت محوریت آن را برعهده دارند تا این مکتب را پیش ببرند.
این مکتب ریشهای عمیق در منطقه دارد و توانست دشمن را ناکام بگذارد. در هر گوشهای که داعش خواست اقدامی تروریستی بکند و علیه مسلمانان دست به کاری بزند ناکام ماند. در واقع سردار قاسم سلیمانی چون دلداه حق بود و از جانب حق حکمت بر قلبش میبارید و اندیشه نورانی داشت، پیشاپیش تحولات را میدید و برنامهریزی دقیق داشت. اگر کسی تقوا داشته باشد، خدا یک بینش خاصی به او میدهد که این بینش نه در دانشگاه بهوجود میآید و نه در حوزه بلکه اثر تقوایی است که فرد دارد.
بینشی مانند بینش حضرت امام و مقام معظم رهبری داشت و آن چیزی را میدید که دنیا و دانشگاهیان دنیا نمیبینند. سردار سلیمانی در مکتب حضرت امام و مقام معظم رهبری و مکتب ولایت فقیه و اهلبیت عصمت و طهارت رشد کرد و بالنده شد.
دو چیز میتواند انسان را بالنده، به خدا نزدیک و نسبت به خلق خدا خدمتگذار کند و خدا او را به زیباترین وجه بپذیرد و نزد خودش ببرد: یکی بال معرفت، حکمت علمی و بینش خاص او و دیگری بال عمل و حرکت به مقتضای آن بینش و آگاهی که حکمت عملی است و بشر را در مسیر صداقت، پاکی، اخلاص، توانمندی و خدمت صادقانه به مسلمانان و مومنین و بندگان خدا و مظلومان و مستضعفان جهان قرار میدهد.
سلیمانی "سردار دلها" شد چراکه پرچمدار و علمدار ملتهای مظلوم در ایران، عراق، لبنان، فلسطین و یمن و سایر نقاط بلاد اسلامی بود. در کشورهای همسایه مسلمان و غیر مسلمان و در شرق و غرب همهجا یادی از اوست و همهجا هم شهادتش را تسلیت گفتند و هم تبریک گفتند. این کاری است که خدا با دلها در رابطه با حبیبش و آنکس به او حکمت داده میکند: "یوتی الحکمة من یشاء و من یوت الحکمه فقد اوتی خیراً کثیراً"! این خیر کثیر قابل شمارش و قابل اندازهگیری نیست و با ارقام مادی عالم نمیتوان شمارش کرد.
حسابگران عالم نمیتوانند آثار این حکمت و پاداش و دستاوردهای این حکمت را به رشته تحریر درآورند زیرا این حکمت از عالم بالا و ملکوت نازل شده و ملکوتیان باید به حساب آن بنشینند و این ارقام و آثار را برای مردم بیان کنند و این خیر کثیر را خدا به کسانی که معرفت و بینش پیدا کرده و اطاعت صد درصد از خدا و رسول و ائمه اطهار و ولایتفقیه پیدا کردهاند روزیمیکند.
وقتی انسان دلش پر از حکمت شد و عارف به معنای حقیقی کلمه شد به اینجا میرسد. من سخنرانیهای او را ندیده بودم و بعد از شهادتش که تلویزیون چند سخنرانی از او گذاشت تعجب کردم که هم در سخنوری یک انسان باتوان است و هم در عرفان علمی و عملی حرف های بلندی میزند ولو عرفان اصطلاحی را نخوانده اما از عرفان حقیقی بهره دارد. همان عرفان حقیقی که ما در مورد شهدا دیده بودیم که در لحظات آخر حالتی عرفانی پیدا میکردند و از عالم بیگانه میشدند و سراپا دلداده حق و ملاقات پروردگار میشدند و چیزی برای آنها محبوبتر از لقای الهی و پذیرش الهی نیست.
این سردار شهید چون در عمرش مشتاق شهادت و مشتاق لقاءالله بود، هرچه جلوتر میرفت این اشتیاق شدیدتر میشد و این امل و آرزو در او تقویت میشد و به یک معنا او پیوسته با گذر زمان از دنیا فاصله میگیرد و فکر و اندیشهاش به خدا نزدیک میشود و در آخرین نوشتهاش چند ساعت قبل شهادت مینویسد: من عاشق دیدار توام همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود.
آن حالتی که برای موسی تجلی کرد یک لحظه بود که خدا در طور سینا متجلی شد. آنگونه که موسی اصلا تحمل نداشت و افتاد و بیهوش شد. موسی گفت "رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ"! خداوند خودش را نشان داد اما موسی تحمل نکرد ولی شهید سلیمانی میگوید خودت را به من نشان بده پروردگارا و مرا برای این ملاقات پاکیزه بگردان.
در واقع این دیدار از این جهت متفاوت است که موسی با اینکه زنده بود و حیات داشت این حالت را دید، بیهوش شد و بعد به هوش آمد اما سلیمانی وقتی خدا را رویت میکند دیگر ملاقات همیشگی است و به سمت محبوب میرود و دلداه اوست و دیگر هیچ تعلقی به دنیا و مافیها ندارد. همه زنجیرهای وابسته به دنیا را پاره کردند و همه غلهای سنگین مادیت و دنیا را از دوش خود برداشتند و یکپارچه عاشق آخرت و لقاءالله شدند.
این حالتی عرفانی است که در عرفان حقیقی جوششی درونی به انسان دست میدهد و بشر را به جایی میرساند که جز خداوند نمیبیند، جز برای خدا کار نمیکند و جز در مسیر خدا حرکت نمیکند و حول و قوهاش و قیام و قعودش فقط و فقط برای خدا است. هم در جمع و هم در حالت فردی که قران میفرماید " انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی".
این همان مسئله قرانی است که اگر کسی آن را بفهمد از نظر رسالت فردی و اجتماعی شبانه روز خدایی میشود و لله بپا میخیزد و قیام میکند.
روحش شاد و یادش گرامی باد.