به گزارش مشرق به نقل از سايت اطلاع رساني دفتر آيتالله مجتبي تهراني اين مرجع تقليد در شانزدهمين جلسه از کلاسهاي اخلاق خود با عنوان «غيرت مؤمن» به اثرات خصوصيات شخصيتي استاد و معلم در تربيت انسان پرداخته ضمن آن ميگويد:
بحث ما راجع به تربيت بود که تربيت، از غيرت نشأت گرفته و به معناي روش دادن است؛ روش رفتاري و گفتاري، عرض کردم انسان غالباً در چهار محيط ساخته ميشود؛ محيط خانوادگي، آموزشي، شغلي و رفاقتي و فضاي پنجمي هم هست که حاکم بر آنها است و در آينده به آن اشاره خواهم کرد. بحث ما به محيط آموزشي رسيد و گفتيم در باب محيط آموزشي آيات و روايات متعدّدي وجود دارد که تعليم را در کنار تربيت مطرح کرده است و هيچگاه نميشود تعليم بدون تربيت باشد. تفکيک بين اين دو مورد يعني بين تعليم و تربيت ممکن نيست. يعني هر تعليمي، يک نوع تربيت را همراه دارد. در جلسه گذشته آيات و روايات را مطرح کردم و ديگر تکرار نميکنم.
به اينجا رسيديم که مقطع زماني تعلّم و آموزش، يعني از هفت سالگي تا بيستويک سالگي، که مسئله آموزش و يادگيري در آن دوره مطرح است، مقطعي است که اثرگذاري تربيتياش روي انسان بيش از مقاطع ديگر عمر او است. در روايت هم اين مطلب بود و گفتيم که از طرفي هم اگر رابطه بين استاد و شاگرد و معلّم و دانشآموز، همراه با چاشني محبّت باشد که غالباً هم اينطور هست، وقتي با احساس تفوّق و برتري علمي آميخته ميشود، اثر تربيتي استاد روي شاگرد تشديد ميشود.
*گام اوّل: دقّت در معلّم
حالا در اين جلسه من وارد مسئله رابطه بين استاد و شاگرد و معلّم و متعلّم ميشوم که همين روند در معارف ما نيز هست. من اين مطلب را با يک روش خاص و به صورت فهرستوار عرض ميکنم. ما ميبينيم در معارفمان روي معلّم خيلي تکيه شده است، که انسان بايد در انتخاب معلّم مراقب باشد. اين نيست مگر براي اينکه هميشه تعلّم همراه با تربيت است. در ذيل اين آيه شريفه "فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ " روايتي از امام باقر(ع) نقل شده است که حضرت فرمودند: «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ». مُراد از اين که انسان در خوراکش دقّت کند، اين نيست که انسان به لقمهاي که برميدارد، نگاه کند که دارد چه ميخورد! مثلاً ببيند موادّش چيست، چه ويتامينهايي در آن هست و امثال اينها؛ اينجا بحث شکم مطرح نيست! حضرت ميفرمايند بحث اين است که: «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ»؛ يعني به علمي که دارد ميآموزد نگاه کند که از چهکسي دارد ميآموزد.
*شخص معلّم موضوعيت دارد
ما در روايات داريم که روح انسان همانطور که جسم انسان احتياج به غذا دارد تا نيرو بگيرد و پرورش پيدا کند، آن هم نياز به غذاي متناسب با خودش دارد. نگاه کن ببين آشپز کيست و دستپخت چهکسي را داري ميخوري! به کسي که ميخواهي غذاي روحت را از او بگيري نگاه کن! ببين کيست! نقطه ثقل و تأکيد اين روايت روي شخص است. اينها را دقت کنيد! يک وقت ميگويد به آنچه او ميگويد توجه کن، يک وقت ميگويد خودش مهم است و شخص معلّم موضوعيّت دارد. «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ» اين غذاي روح را از که ميگيري، «عَمَّنْ يَأْخُذُهُ»؛ ببين اين آشپز چگونه آدمي است؟ اين معلّم و استاد چگونه آدمي است؟ ببين دانشت را از چهکسي ميگيري؟ در روايتي از پيغمبر اکرم(ص) آمده است: «فَانظُرُوا عَن مَن تَأخُذُونَ هَذَا العِلمَ». نگاه کنيد که اين علم را از چهکسي ميگيريد! اينجا حضرت به نوع علم کاري ندارد، بلکه به شخص کار دارد. ميفرمايد: دقّت کنيد که علم را، هرچند علم دين را، از چهکسي ميگيريد؟ اين شخصِ معلّم را بررسي کن!
تنها، استادِ «تربيتشده» عالم است.
يک روايت از امام هفتم (ع) داريم که حضرت در آنجا مسئله را براي ما روشن ميکند. ايشان ميفرمايد: «لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِيٍّ». دانش و علم وجود ندارد مگر نزد عالم ربّاني. خوب، اين روايت مطلب را روشن کرد. حضرت به صورت بسيار واضح، عنوانِ علم بودن را، از غيرِ عالم تربيتشده نفي ميکند. اصلاً علميت ندارد و خبري از دانش نيست، مگر اينکه دانش را از يک دانشمند تربيت شده بگيري. نميتواني از هر کسي علم بياموزي! استادي که تربيتشده است، عالم است. بحث اين نيست که چهچيزي به تو تحويل ميدهد؛ بايد خودش را بررسي کني!
*چنين آدمي بهدرد معلّم شدن ميخورد!
به سير بحث دقّت کنيد! اوّل فرمود: به استادت نگاه کن؛ چون او است که غذاي روح تو را ميدهد. بعد در روايت نبوي هم اين معنا تکرار شد و در روايت سوم فرمود: استاد بايد مؤدّب باشد، ولي در چه رابطهاي بايد تربيتشده باشد؟ بايد چه نوع تربيتي داشته باشد؟ بايد مؤدّب به آداب انساني و الهي باشد يا نه؟ حضرت مسئله را خيلي روشن بيان کردند که معلّم بايد ربّاني باشد و تربيت الهي شده باشد. تربيت هم اين است که به ادب الهي و انساني آراسته باشد. يک چنين آدمي، به درد استاد شدن ميخورد و نزد چنين آدمي بايد تعلّم کرد.
*استادِ بيتربيت، دزدِ با چراغ!
اگر اينطور نباشد و تو نزد يک انسان بيتربيت درس بخواني، بدان که آن دانشي که او به تو ميآموزد، براي تو دانش نيست. اين کار تو را به جايي نميرساند. گاهي هم ممکن است که چهبسا مضرّ باشد. دانش است اما دانشي است مضرّ. وقتي او تربيت نشده تو را بد تربيت ميکند و دانشي که به تو ميدهد، مانند چراغي است که به دست دزد ميدهد. چو دزدي با چراغ آيد، گزيدهتر بَرَد کالا!
*مرز استادي اين است که «مرزشکن» نباشد!
يک دسته ديگر از روايات ما تحت اين عنوان مطرح ميشود که چه معلّمي را بايد پيدا کرد و از او علم آموخت. ميگويند: وقتي ميخواهي معلّم انتخاب کني، استادي را انتخاب کن که مرزشکن نباشد؛ پردهدَر نباشد. من همينطور گام به گام پيش آمدم. اينها از ائمه ما رسيده است. اين روايات مرز انساني و الهي را مطرح کرده است. روايتش معروف است که علي(ع) فرمودند: «قَصَمَ ظَهْرِي عَالِمٌ مُتَهَتِّک»؛ کمر مرا عالِم بيحيا شکسته است! دانشمند است، امّا پردهدَر است. حالا من خواهم گفت که اين يعني چه. امام صادق(ع) نيز فرمودند: «قَطَعَ ظَهْرِي اثْنَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ»؛ دو گروه کمر مرا شکستند؛ يکي از آنها داناي مرزشکن است.
*مرزهاي ديداري
اين پردهدَري و مرزشکني که ما ميگوييم، چگونه است و در چه رابطهاي مطرح است؟ در چند رابطه مطرح است؛ يک ديداري، دو گفتاري، سه رفتاري. شايد آنچه برجستهتر به ذهن ميآيد رابطه گفتاري باشد، امّا در هر سه رابطه مسئله پردهداري مطرح است. يعني وقتي من به معلّم نگاه ميکنم، نبايد ببينم که او مرز شرع را رعايت نکرده است. هيکل او را که ميبينم، بايد رنگ شرع داشته باشد. در بحث عفاف گفتم که پوشش و شکل و قيافه حرف ميزند و تأثيرگذار است. اگر استادي را که انتخاب کردهام، وقتي به او نگاه ميکنم از قيافهاش پيدا است که اصلاً مرز شرع سَرِ او نميشود، معلوم است که او عالمِ متهتّک است؛ او مرزشکن است، پرده شريعت را دريده است، گاهي هم از ظاهر و قيافه پيدا است که او حتّي انسانيت را هم نميفهمد و جنبههاي انساني را هم رعايت نميکند. همه اينها ممکن است که از ظاهر، پوشش، هيکل و قيافه معلّم فهميده شود.
*مرزهاي گفتاري و رفتاري
گاهي که رفتار معلّم متشرّعانه نيست و حتّي ممکن است اصلاً انساني هم نباشد، گفتارش هم همينطور است! يعني ميبينم که معلّم در حرکاتش و حرف زدنهايش به هيچ وجه مسائل شرعي را رعايت نميکند. او دانشمند است، عالم است، امّا عالم متهتّک است. پردهدَر است. مرزشکن است. پيش او نرو! چون او تو را فاسد ميکند. اين را بدان! او دين و انسانيّت سَرَش نميشود. گفتم که گفتار خيلي برجسته و مهم است. کسي که نه غيبت سَرَش ميشود، نه دروغ، نه تهمت، نه ناسزا و هيچ حدّ و مرزي سَرَش نميشود، پيش او نرو که خرابت ميکند! نه اينکه آبادت نميکند، نه! تو را خراب ميکند. يعني حتّي آنچه را خداوند درون تو به وديعه نهاده بود نيز زير و رو خواهد کرد. انسانيّت دروني و فطري تو را هم از نظر عقلي، قلبي و نفسي تخريب ميکند؛ حتي از نظر جوارحي که مربوط به عمل است هم براي تو مضرّ است و در آينده بحث آن را خواهيم داشت.
*اثر تخريبي «رَجگوي کجگو»!
اگر معلّم پردهدَري خوشبيان و خوشزبان باشد، در تخريب غوغا ميکند! از اين دسته افراد، در لسان روايات به «عليمُ اللِّسان» تعبير ميشود، اين کنايه است از اين که او ميداند چگونه حرف غلط خود را بزند و مخاطب را خام کند. معلوم است آدمي که مرز نميشناسد، کج ميگويد، امّا رَج ميگويد، چه ميکند! «عليم اللّسان» معنايش اين است.
علي(ع) ميفرمايد: «قَطَعَ ظَهْرِي رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْيَا رَجُلٌ عَلِيمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ»؛ حضرت مطلب را کاملاً باز کردند. فسق از مصاديق پردهدَري است. معناي «فسق» هم دريدگي است. حضرت ميگويد: کمر من را در دنيا دو دسته شکستند؛ يک دسته کساني بودند که خوشزبان و خوشبيان بودند، امّا به هيچ وجه مرز شرع را رعايت نميکردند. «رجل عليم اللّسان» امّا بلافاصله ميگويد «فاسق».
بعد ميفرمايد: «فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ». از دانشمنداني که مرز الهي را ميشکنند، بپرهيزيد. از عالماني که مرزدار نيستند، بپرهيزيد. ممکن است که خيلي خوشقلم باشد، امّا ببين که چهچيزي تحويل تو ميدهد. کسي که خيلي خوب شعار ميدهد، با شعارش چنان فريب ميدهد که نگو و نپرس! اما ببين که اين آيا مرزهاي شرعي را در اين نوشتههايش و در اين گفتههايش رعايت ميکند يا نه؟
*شعار بدون عمل، کار منافق است!
معيار ما عمل مطابق با شرع است، نه پشت هماندازي. خوب شعار دادن و شعار خوب دادن بدون عمل به شرع و داشتن ظاهري آراسته و مطابق با دستورات دين، سازندگي ندارد. اگر عمل مطابق شرع نباشد، از آن تعبير به «منافق» ميکنند. در ادامه همين روايت، علي(ع) ميگويد: «فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ يَا عَلِيُّ»؛ پيغمبر اکرم(ص) به من فرمود: اي علي! «هَلَاکَ أُمَّتِي عَلَى يَدَيْ کُلِّ مُنَافِقٍ عَلِيمِ اللِّسَانِ». هلاکت امّت من به دست منافقي است که بداند چگونه حرف بزند. چون «عليم اللّسان» جامعه اسلامي را به هم ميريزد.
هلاکت امّت پيغمبر به دست منافقهايي است که خوشزبانند و پشتِهم اندازند. اينها با زبانشان ديگران را تسخير ميکنند و مرز شرع را هم رعايت نميکنند. يعني حرفشان خوب است امّا عملشان مطابق با شرع نيست. ظاهرسازي و مرز ناشناسي، نفاق است. چون تعبير اين است که منافق به ظاهر متشرّع است، امّا ميبيني مرز شرع را رعايت نميکند. مورد بحث در اينجا، شخص است. حضرت روي شخص تأکيد کردهاند. وقتي ميخواهي معلّم و استاد انتخاب کني، حواست جمع باشد؛ فريب اين را نخوري که خوب درس ميدهد!
*هشدار! بچههاي مردم را به که ميسپاريد؟!
اي کساني که مراکز آموزشي در دست شما است! اين را بدانيد صرف اين که کسي خوب درس ميدهد و خوشبيان است، براي درس دادن کافي نيست! تنها به خاطر بيان خوب، صلاحيّت معلّمي را ندارد! اين را بدانيد و شما را فريب ندهد که قيامت داريد! بچههاي مردم را دست چهکسي ميسپاريد؟ من اينها را بگويم، که کسي نگويد نميدانستيم يا توجه به اين مطالب نداشتيم.
نگو خوب تدريس ميکند و مسلّط است؛ بگو ببينم تربيتشده هست يا نه؟ چون تربيتکردن او، ارادي نيست. من اين را بحث کردهام که تربيت از عناوين قصديه نيست. يعني براي روش دادن، لازم نيست مربّي قصد کند. بچه ناخودآگاه روش را ميگيرد. او بدون توجّه و قصد تو، از تکتک کلمات و حرکات و حتّي ظاهر تو الگو ميگيرد. از هيکل معلّم الگو ميگيرد، چه رسد به اينکه ـ نعوذ بالله ـ معلّم و استاد، در لابلاي بحثهاي علمي، مسائلي را که خلاف شرع و معارف اسلامي است، طرح کند. اينجا ديگر وامصيبتا است!
*تبديل «خوشحاليها» به «بدحاليها»!
خوشحال نباشيد که معلّم خوب آوردهايد! يک روزي خوشحاليهايتان چنان تبديل به بدحاليها ميشود که در باورتان هم نميگنجد. حتّي اگر به قيامت هم توجّه نداشته باشيد و دنيايي فکر کنيد، باز هم اين انتخاب غلط است. چون کسي که از انسانيّت دور شود و تربيت صحيح نشود، ديگر درمان ندارد. صِرف اينکه خوشبيان است و خوب تدريس ميکند، خوشحالي ندارد. بچّه مردم را، فرزندي که ميوه دل پدر و مادر است به دست اينها ميسپاريد و بعد ميبينيد که چگونه از کار درميآيد که اين پدر و مادرها بايد بر سرشان بزنند و باز هم نتوانند کاري کنند. ريشه بسياري از مشکلات جامعه ما از همين مراکز آموزشي است. بسياري از مشکلات ما از همينجا است. نتيجه آموزش بدون رعايت مسائل انساني و الهي همين ميشود. من حالا به مسائل مادي کاري ندارم؛ فقط در رابطه بحث تربيتي بحث ميکنم.
*گام دوم: دقّت در علم
روايات ما ميفرمايند: دقّت کن که معلّم کيست؛ بعداً سراغ مسئله «آنچه از دهانش درميآيد» ميرود. حالا که از فاسق نبودن معلّم خيالت راحت شد، ببين چهچيزي را القا ميکند و چه مطالبي را در دهان بچه ميگذارد! لذا ما در رواياتمان داريم که معلّم روح من را تغذيه ميکند. يعني علم، تغذيه روحي است و اين غذا، غذاي روح است. ما هم غذاي جسم داريم و هم غذاي روح که پرورش است. ما روايات متعددي داريم که شما همانگونه که در تغذيه جسمتان دقت ميکنيد، در غذايي که براي روحتان از ديگري ميگيريد هم دقّت کنيد. اينجا ديگر مطلب درباره مسائل علمي است.
*حرف معلّم، غذاي روح است
پس اوّل ببين معلّم چهکسي است و بعد هم ببين چه ميگويد. روايتي از امام حسن(ع) است که ميفرمايد: «عَجَبٌ لِمَنْ يَتَفَکَّرُ فِي مَأْکُولِهِ کَيْفَ لَايَتَفَکَّرُ فِي مَعْقُولِهِ فَيُجَنِّبُ بَطْنَهُ مَا يُؤْذِيهِ وَ يُودِعُ صَدْرَهُ مَا يُرْدِيهِ؛ در شگفتم از آدمي که وقتي ميخواهد چيزي بخورد، دقّت ميکند؛ يعني فکر ميکند که چه بخورد، امّا نسبت به آن چيزي که مربوط به روحش است و غذاي روح او است، فکر نميکند که چيست».
*دقّت کن تا «اعتقاد غلط» يا «گناه» به خوردت ندهند!
علي(ع) اين مطلب را خيلي باز ميکند و ميفرمايد: «مَا لِي أرَى النَّاسَ إذَا قَرُبَ إلَيهِمُ الطَّعَامُ لَيْلاً تُکَلِّفُوا إنَارَةَ المَصَابِيحَ لِيَبْصُرُوا مَا يَدْخُلُونَ بُطُونَهُمْ؛ چهطور است که من مردم را ميبينم که وقتي در شب برايشان غذا ميآورند، به دنبال نور چراغ ميروند تا ببينند که چه ميخواهند بخورند»؛ شب است، تشخيص نميدهند که غذا چيست؛ مثلاً کسي غذا را آورده و معلوم نيست که سمّ است، مُهلک است يا مُغذّي است؛ اينجا ميروند خود را به زحمت مياندازند و چراغي پيدا ميکنند که ببينند چه مي خواهند بخورند؛ امّا از آن طرف «وَ لايَهْتَمُّونَ بِغَذَاءِ النَّفْسِ؛ به غذاي روح اهتمام نميورزند»؛ «بِأنْ يُنِيرُوا مَصَابِيحَ ألْبَابِهِمْ بِالعِلْمِ لِيُسلِمُوا مِن لَواحِقِ الجَهالَةِ؛ چراغهاي عقلت را روشن کن که سالم بماني! لُبّ يعني عقل سلامت. دقّت کن تا روحت سالم بماند. از چه؟ مِن لَواحِقِ الجَهالَةِ وَ الذُّنوُبِ فِي إعتِقادَاتِهِمْ وَ أعمَالِهِمْ؛ تا از جهالت در اعتقادات و گناهان ايمني بيابي!» حضرت کاملاً واضح دست روي جنبه دروني و بيروني گذاشت. مراقب باش اين چيزي که او به تو ميخوراند، به اعتقادات تو ضربه نزند، به اعمالت صدمه نزند. تو مسلماني! ببين او چه ميگويد؛ چرا دنبال کسي ميروي که خرابت ميکند؟ چه آنجايي که خود معلّم خراب است و چه آنجايي که حرف او غلط باشد.
*بياهميتي به تربيت فرزند؛ تخريب سرنوشت فرزند و خريدن جهنّم براي خود
در معارف ما نسبت به مسائل آموزشي دقيقاً رسيدگي شده است. چرا؟ در مسأله افراد، به خصوص در اين سنين، چون رابطه معلّم و شاگرد رابطه خاصي است، براي فرزند نقش سرنوشتساز دارد. يعني رابطه بين معلّم و متعلّم، بسيار اهميت دارد؛ چه از نظر سازندگي و چه از نظر تخريبي. اين سنّ خاص، تأثير بهسزايي در تربيت فرزند دارد. لذا بايد اهميت داد. چون فرزند در اختيار تو بوده است. لذا اگر از او مراقبت نکني، او را فاسد خواهي کرد. يعني هم سرنوشت او را خراب ميکني و هم خودت را ـ نعوذ بالله ـ به جهنم ميفرستي.
در معارفمان روي معلّم خيلي تکيه شده است، که انسان بايد در انتخاب معلّم مراقب باشد. اين نيست مگر براي اينکه هميشه تعلّم همراه با تربيت است.