کد خبر 1033796
تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۸

عمو روح‌الله بچه‌های روستاهای محروم و دورافتاده، طلبه‌ای جوان است که از زلزله بم و کرمانشاه تا سیل خوزستان و این روزها برای سیل‌زدگان سیستان و بلوچستان بی‌وقفه فعالیت می‌کند.

به گزارش مشرق، چهره‌ای خندان دارد و با زبانی خوش و آرام با کودکان سخن می‌گوید. بچه‌های روستایی برای دیدنش ثانیه‌شماری می‌کنند و روزی که قرار است به روستایشان برود ساعت‌ها سر جاده می‌ایستند. همین‌که بچه‌ها ماشین هلال‌احمر را از دوردست می‌بینند به طرفش می‌دوند. عمو روح‌الله هم وقتی متوجه بچه‌ها می‌شود سرش را از ماشین بیرون می‌آورد و دست تکان می‌دهد و فریاد می‌کشد: «من آمدم.» ماشین بلافاصله می‌ایستد و عمو کوله اسباب‌بازی‌هایش را برمی‌دارد و به‌طرف بچه‌ها می‌دود. وقتی به هم می‌رسند چنان یکدیگر را در آغوش می‌کشند که گویی سال‌هاست یکدیگر را ندیده‌اند. عمو روح‌الله بچه‌های روستاهای محروم و دورافتاده، حجت‌الاسلام «روح‌الله کریمیان»، طلبه داوطلب هلال احمری شهر اصفهان است که همبازی بچه‌های مناطق محروم است. این طلبه جوان هر جا حادثه ناگواری پیش می‌آید حضور پیدا می‌کند؛ از زلزله بم و کرمانشاه تا سیل خوزستان و این روزها برای سیل‌زدگان سیستان و بلوچستان بی‌وقفه فعالیت می‌کند و به بهانه‌های مختلف لبخند روی چهره کودکان می‌نشاند.

گل لبخند بر چهره کودکان حادثه‌دیده

لباس سرخ‌رنگ امداد و نجات را می‌پوشد و عمامه‌اش را به سرمی گذارد. آن‌وقت که به قول خودش لباس خدمتگزاری‌اش به مردم جفت‌وجور می‌شود از روستایی به روستای دیگر می‌رود. تک‌تک بچه‌ها را جمع می‌کند و صدای خنده و شادی‌شان بیشتر می‌شود و فضای روستا را پر می‌کند. درباره سختی‌های کارش با بچه‌های روستاهای حادثه‌دیده می‌گوید: «مظلوم‌ترین و بی‌پناه‌ترین افراد در این ویرانی‌ها بچه‌ها هستند. برخی از این بچه‌ها اعضای خانواده‌شان را از دست داده‌اند. کار در این شرایط خیلی سخت است. زیر بار غم آن‌ها کم می‌آورم. آن‌وقت روبه کربلا می‌ایستم و از امام حسین(ع) مدد می‌گیرم.»

بغض گلوی عمو روح‌الله جملاتش را پاره می‌کند. طاقت نمی‌رود، بی‌تاب می‌شود و قطرات اشک بر گونه‌هایش می‌دود. خودش را حفظ می‌کند و مسیر حرفش را تغییر می‌دهد و می‌گوید: «این عبا و عمامه مسئولیت آدم را زیاد می‌کند. آن‌قدر زیاد که  تمام‌وقت هشدار می‌دهد باید کارت را درست انجام دهی.»

دستش را روی یقه کاور هلال‌احمر می‌گذارد و درحالی‌که تکانش می‌دهد می‌گوید: «اگر این لباس به‌اندازه لباس روحانیت حرمت نداشته باشد کمتر ندارد. خدا می‌داند لباس، انسانیت نمی‌آورد، باید خدمت کرد. اما اینکه لباس روحانیت بپوشی و هلال‌احمری هم باشی کارت را دوچندان می‌کند. لباس هلال‌احمر، مقدس و مسیر خدمت‌رسانی‌اش بشردوستانه است. همان‌طور که لباس روحانیت برای هدایت بشر است و دلسوزانه انسان‌ها را به‌سوی سعادت دنیا و آخرت رهنمود می‌کند.»

دلم راضی نمی‌شد، اینجا نیایم

حاج‌آقا درباره دلیل و چگونگی پیوستن به هلال‌احمر می‌گوید: «بعد از زلزله بم تصمیم گرفتم عضو جمعیت هلال‌احمر شوم. آن روزها به عنوان نیروی مردمی به کمک رفته بودم. وقتی دیدم بچه‌های هلال‌احمر چگونه با مهربانی، فداکاری و ایثار می‌کنند عضو این سازمان شدم. دوره آموزشی را گذراندم و کار تبلیغ را در یکی از پایگاه‌های امداد جاده‌ای اصفهان شروع کردم.»

با لحنی طنزگونه می‌گوید: «بعضی از بچه‌ها مرا حاج‌آقا هلال‌احمری صدا می‌کنند.» او درباره ارتباط صمیمانه‌اش با کودکان توضیح می‌دهد: «مدت‌هاست خانواده‌ام را ندیده‌ام. چند هفته پیش خوزستان بودم و هنوز نرسیده بودم که خبردار شدیم سیستان و بلوچستان سیل آماده است. راستش را بخواهید دلم راضی نمی‌شد اینجا نیایم. خانواده‌ام هم حرفی نمی‌زنند. چون می‌دانند اینجا مؤثر هستم. حتی همسر و فرزندانم تشویقم می‌کنند. خدا می‌داند همه بچه‌ها و خانواده‌هایشان مثل خانواده‌ام شده‌اند.»

یک کامیون اسباب‌بازی جمع کردم

بچه‌ها با چهره‌های معصوم و گونه‌های سرخ که بازتاب خورشید بر موهای طلایی‌شان آن‌ها را شبیه فرشته کوچولو داستان‌ها کرده است دورتادور عمو روح‌الله جمع شده‌اند و هرکدامشان سراغ عروسکی را می‌گیرند. عمو از لحظه‌های حضورش در جمع بچه‌ها روایت می‌کند؛ «وقتی اولین روزهای حادثه با کامیون اسباب‌بازی‌ها به روستای عثمان‌آباد رسیدم مردم دورم جمع شدند و هرکسی درخواستی می‌کرد. از میان جمعیت، کودکان روستا را می‌دیدم که گوشه‌ای غمگین و بی‌پناه نشسته بودند. چشمانشان حرف می‌زد که هیچ‌کس به فکر آن‌ها نیست. وقتی گفتم کامیون برای بچه‌هاست بزرگ‌ترها تعجب کردند. اما نگاه بچه‌ها کنجکاوانه شد. وقتی در کامیون را باز کردم بچه‌ها همه‌چیز را فراموش کردند و در تمام لحظه‌هایی که اسباب‌بازی‌هایشان را انتخاب و بازی می‌کردند حس اینکه فاصله زیادی با ویرانی‌ها پیدا کرده‌اند در چشمان معصومشان دیده می‌شد.»

او می‌گوید: «خیلی وقت‌ها شب‌ها مشغول خالی کردن بارهای رسیده می‌شویم و با حداقل ۲ ساعت خواب و استراحت تجدید قوا می‌کنیم. اما وقتی در بین این بچه‌ها می‌آیم و پای درد دلشان می‌نشینم و با روش‌های مختلف آرامشان می‌کنم و شاد و سرحال به بازی و سرگرمی می‌کشانم‌شان، خستگی‌هایم در می‌رود. این کار سختی است، درد این بچه‌های خیلی بزرگ‌تر از آنی است که فکرش را می‌کنم و می‌شود تصورش کرد.»

روح امید را بچه‌ها در روستا دمیدند

عمو روح‌الله این روزها شعرهای سیستانی را خوب یاد گرفته است و برای عوض کردن حال و هوای بچه‌ها شروع به خواندن می‌کند و همراه با آن‌ها در میان آوارها مشغول بازی می‌شود. صدای بچه‌ها روح امید را به فضای سرد و غم‌زده زندگی روستا می‌دمد. در بین سرگرمی‌های بچه‌ها اشعار دینی و آموزش معارف اسلامی هم در کار است. حاج روح‌الله، طلبه هلال‌احمری، بسیاری از روستاهای سیل‌زده را برای یافتن دوستان کوچکش سر زده و با تمام آن‌ها رفیق شده است. می‌گوید: «واکنش روستایی‌ها در برابر اینکه یک روحانی لباس هلال‌احمر را به تن دارد جالب است. اول درخواست‌ها و کمبودها را بیان می‌کنند. اما وقتی متوجه می‌شوند برای روحیه دادن به کودکان آمده‌ام تعجبشان چند برابر می‌شود. می‌گویند: حاجی شأن شما نیست با بچه‌ها بازی کنی و برایشان شعر بخوانی. من می‌گویم: مگر پیامبر(ص) با بچه‌ها غیر از این رفتار می‌کرد! خنده و شادی بچه‌ها که بلند می‌شود حال بزرگ‌ترها هم خوش می‌شود. اینکه مؤثر باشیم و حال بد دیگری را خوش کنیم آن‌وقت است که جاذبه ایجاد می‌شود و در این صورت است که می‌توان هدایتگری کرد.»

منبع: فارس