بررسی صلاحیت نمایندگان محترم مجلس در رسانه‌ها حساسیت‌هایی ایجاد کرد. برخی از رسانه‌ها از شورای نگهبان تمجید کردند و برخی دیگر آن را سیاسی‌کاری و جناحی‌بازی خواندند.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

مجلس سالم و خدمتگزار

عباسعلی کدخدایی در کیهان نوشت:

بررسی صلاحیت نمایندگان محترم مجلس در رسانه‌ها حساسیت‌هایی ایجاد کرد. برخی از رسانه‌ها از شورای نگهبان تمجید کردند و برخی دیگر آن را سیاسی‌کاری و جناحی‌بازی خواندند. در این خصوص چند نکته قابل توجه است:

نخست. مجلس شورای اسلامی خانه ملت و رکن اساسی قانونگذاری و پیوند مردم با مسئولان و دستگاه‌های مختلف است. جایگاه مجلس به هیچ وجه نباید تضعیف شود و حساب معدود افراد متخلف با نمایندگان سالم و خدمتگزار نباید یکی شود. عملکرد مجلس دهم در طول چهار سال اخیر از جنبه‌های مختلفی قابل تقدیر و تشکر است و مورد حمایت مردم و اعضای شورای نگهبان بوده است. از جمله طرح اصلاح قانون اقدام متقابل در برابر آمریکا که اخیراً به تصویب رسید و شورای نگهبان نیز فوراً آن را تأیید کرد و مورد تمجید رهبر معظم انقلاب واقع شد.

دوم. یک مجلس خوب، مجلس شجاع، متعهد، متدین، سالم و خدمتگزار است. مجلسی که مشکلات مردم را پیگیری نماید، رفع تبعیض و نابرابری را دنبال کند، هوشمندانه قانونگذاری کند، در برابر مسائل بین‌المللی حساس و بیدار باشد، در نظارت بر عملکرد دستگاه‌ها فعال باشد و لحظه‌ای را برای شنیدن دغدغه‌های مردم و پیگیری آن از دست ندهد. چنین مجلسی در رأس امور است. آنچه قانون در شرایط داوطلبان نمایندگی مجلس بیان کرده، برای تشکیل چنین مجلسی کافی نیست و حداقل‌هاست. بخش اصلی در انتخاب شایسته‌ترین افراد بر عهده مردم است و پس از انتخاب نمایندگان از سوی مردم نیز باید نظارت کارآمد و دقیقی بر رفتار آنان صورت گیرد تا عملکرد مجلس مخدوش نگردد.

سوم. در این دوره بررسی صلاحیت نمایندگان محترم با حساسیت ویژه‌تری انجام شد. پرونده‌های آنان جداگانه در هیئت مرکزی نظارت بررسی شد و گزارش‌ها به همراه مستندات مربوطه ملاحظه شد. مطالب غیرمستند یا غیرمعتبر در پرونده‌ها کنار گذاشته شد و در مواردی پیش از اعلام نتایج، مطالب مبهم از خود آنان سؤال شد و ضمیمه پرونده قرار گرفت. پس از اعلام نتایج نیز بسیاری از آنان به شورای نگهبان آمدند و در ملاقات با اعضای شورا در جریان دلایل رد صلاحیت خویش قرار گرفتند. برخی آن دلایل را قبول کردند و رفتند و برخی دیگر توضیحات و پاسخ‌هایی داشتند. توضیحاتشان شنیده شد و اگر مستنداتی در این خصوص داشتند به محتوای پرونده‌ها اضافه شد. برخی دیگر نیز منکر گزارش‌های دریافتی از مراجع قانونی شدند. از مراجع قانونی خواسته شد، جزئیات لازم را برای مطرح کردن با نمایندگان مذکور ارسال نمایند و تصمیم نهایی را اعضای شورای نگهبان اعلام نمایند. لذا شورای نگهبان در مقام یک داور بی‌طرف به شکایات رسیدگی می‌کند و اگر توسط هیئت‌های نظارت استانی جایی خطا و ‌اشتباهی صورت گرفته باشد یا مستندات جدیدی دریافت شود، اعمال می‌گردد.

چهارم. عدم تأیید صلاحیت نمایندگان لزوماً به معنای فساد آنان نیست. برخی از آنها در طول دوره نمایندگی خطاهایی داشته‌اند که صلاحیت نمایندگی را برای دوره بعد از دست داده‌اند. شاید این خطاها مساوی با ارتکاب جرم و یا منجر به محکومیت قضایی افراد نشود ولی برای اثبات عدم شایستگی نمایندگی از جانب مردم در خانه ملت کفایت کند. مثلاً فردی که روسای آموزش و پرورش و ارشاد و مدیر چند مدرسه در یک شهر را با اعمال نفوذ از میان لیدرهای انتخاباتی خویش منصوب کرده، شاید در هیچ دادگاهی محکوم نگردد اما چنین فردی شایسته نمایندگی است؟ برخی دیگر از افراد نیز دچار مسائل اقتصادی و مال‌اندوزی حرام شده‌اند که اینها نیز رد صلاحیت شده‌اند.

مثلاً فردی که 270 میلیارد تومان در یک پروژه ساختمانی در یک شهر سرمایه‌گذاری کرده و امتیاز تأسیس یک کارخانه آب معدنی را از طریق اعمال نفوذ برای برادر کوچکش که زیر سی سال سن دارد گرفته، چنین فردی باید تأیید شود؟ فردی که در پوشش موسسه عام‌المنفعه با ارز دولتی گوشت وارد کرده و با قیمت آزاد در بازار عرضه کرده و مخارج انتخاباتی خود را از این طریق به‌دست آورده، باید تأیید شود؟ فردی که برای قاچاق سیگار رشوه‌های کلان پرداخت کرده و جزئیات این اقدام در پرونده سوابق او موجود است، باید تأیید شود؟ اینها بخشی از واقعیت‌هایی است که شورای نگهبان در رسیدگی به پرونده‌ها و سوابق داوطلبان با آن روبه‌رو شده است. طبیعتاً قانون و مردم اجازه تأیید صلاحیت چنین افرادی را نمی‌دهند. البته برخی دیگر نیز در محاکم قضایی اتهاماتی دارند که هنوز رسیدگی نشده یا در حال رسیدگی است و به زودی عدالت درخصوص آنان اجرا می‌گردد.

پنجم. مشارکت در انتخابات امری ضروری و بدیهی است و دغدغه همه مسئولان از جمله اعضای شورای نگهبان است. دایره انتخاب مردم نیز هرچه متنوع‌تر باشد مفید است اما آیا وجود افراد «فاقد شرایط قانونی» در میان داوطلبان نمایندگی مجلس، کمکی به پرشورتر شدن تنور انتخابات می‌کند؟ افرادی که شرایط قانونی نمایندگی را نداشته باشند آیا قادر به وضع قوانین عادلانه و نظارت بر عملکرد دستگاه‌های اجرایی خواهند بود؟

«هاریسون‌ گیت» نگاهی ساختاری به کتاب‌سوزی

 محمد فاضلی در ایران نوشت:



یک فردی، کتاب مشهوری در علم پزشکی را که به کتاب «هاریسون» مشهور است، در مراسمی به آتش کشیده و مدعی شده است با «طب اسلامی» از این دانش غربی رها می‌شویم. این اقدام سر و صدای زیادی به پا کرده و فریادهای بسیاری درباره خطر بازگشت به قرون وسطی به پا خاسته است. مایلم در این متن ضمن بیان نکته‌ای تا حدی متفاوت از واکنش‌های صورت‌گرفته به این اقدام، رخداد کتاب‌سوزی واقع‌شده را از منظری ساختاری نیز تحلیل کنم. اگرچه بسیاری درباره بازگشت به قرون وسطی، بروز مخالفت با علم مدرن و رویه شدن این اقدامات هشدار می‌دهند، اما من هیچ برآوردی از امکان‌پذیری بازگشت به قرون وسطی یا حتی فراگیر بودن چنین رویکردی به علم مدرن در بین روحانیت و حوزه‌های علمیه ندارم.

من حتی از منظری دیگر، بروز این رخداد را چیزی شبیه «واکسن معرفتی» می‌دانم. این گونه رخدادها – که در هر نقطه‌ای از جهان و از جمله در کشورهای توسعه‌یافته هم وقوع‌شان امکان‌پذیر و حتی مسبوق به سابقه است، نظیر ماجرای قرآن‌سوزی کشیش امریکایی - مثل «میکروب معرفتی» عمل می‌کنند. حجم واکنش‌هایی که در این دو سه روز به ماجرا نشان داده شده است و این واقعیت که برخی روحانیون خود را ملزم دانسته‌اند موضع خود را در قبال چنین عملی روشن کنند، مثل واکنش دستگاه ایمنی بدن انسان به ورود یک میکروب یا موجود خطرناک است. این گونه رخدادها درست مثل میکروب‌هایی که با واکسن وارد بدن می‌شوند و واکنش دستگاه ایمنی را برمی‌انگیزند، میکروب‌های معرفتی هستند که به تولید واکسن معرفتی می‌انجامند و خطرات افراطی‌گری را نشان می‌دهند.

جامعه ایران در همه عرصه‌ها به نحوی با دنیای مدرن و دانش محصول آن درآمیخته و پزشکی مدرن به چنان استیلا، قدرت و بافته‌شدن در تار و پود زندگی، اقتصاد، سیاست و فرهنگ ایرانی رسیده است که هاریسون‌ گیت نمی‌تواند طلیعه‌دار تضعیف پزشکی یا بازگشت به قرون وسطی و کتاب‌سوزان باشد. این اما بدان معنا نیست که نگاهی ساختاری به چنین پدیده‌ای و زمینه بروز آن را نداشته باشیم و به معنی پیامد نداشتن چنین اقداماتی هم نیست. بنابراین بهتر است از منظر سیاست‌ اجتماعی، فرهنگی و قدرت سیاسی به هاریسون ‌گیت بپردازیم. کتاب‌سوزی هاریسون‌گیت بر بستر چندین فرآیند و زمینه حک‌شده بر ساختار قدرت سیاسی و سیاست فرهنگی جامعه ایرانی بالیده است.

کتاب‌سوزان آیت‌الله عباس تبریزیان، وامدار چند دهه کوبیدن بر طبل بومی‌سازی دانش است. علم بومی که بیش از هر عرصه‌ای در علوم انسانی بر آن تأکید شده و شوراها برای تحقق آن ساخته و پرداخته شده، هنوز خروجی نداشته و کسی چشمش به جمال جامعه‌شناسی،‌ علوم سیاسی، اقتصاد یا فیزیک و طب بومی‌شده و گاه متصف به صفت اسلامی روشن نشده است، اما رخدادی نظیر کتاب‌سوزان هاریسون‌گیت بر بستر چنین گفتمانی بالیده و شجاعت ظهورش را از همین گفتمان گرفته است. قدرت سیاسی، تمام‌قد مدعی نظام معرفتی جدیدی به نام بومی‌سازی و اسلامی‌سازی دانش شده و طبیعی است که پس از چند دهه، میوه‌هایی نظیر سوزاندن کتاب هاریسون به بازار معرفت می‌رسند. آیت‌الله عباس تبریزیان یک کانال تلگرامی با عنوان «دفتر آیت‌الله تبریزیان» دارد که 93 هزار نفر نیز عضو آن هستند.

نگاهی مختصر به پست‌های این کانال نشان می‌دهد که آتش زدن کتاب هاریسون در پیوند با امریکاستیزی، مبارزه با صهیونیسم، پروژه نفوذ و نوعی غرب‌ستیزی بسیار افراطی توجیه می‌شود. چند عبارت از پست‌های این کانال را مرور کنیم: «هاریسون ... تمرکز ثروت بر مبنای تفکر امپریالیسمی است»، «سوزاندن کتاب هاریسون ... دوستان واقعی اهل بیت علیه‌السلام را معرفی کرد و صف آنها را از صف منافقان جدا کرد.»، «امروز آغازگر پایان هاریسون هستیم و فردا از بین‌ برنده بانکداری صهیون، در آخر معدوم‌ کردن تفکر امپریالیسم.» عباس تبریزیان نیروی کتاب‌سوزی خود را از گفتمانی می‌گیرد که سخنگویان آن گفتمان هم مایل نیستند با او و ایده‌هایش همراهی کنند، اما گفتمان‌ها فقط به راهی نمی‌روند که واضعان و سخنگویان آنها می‌خواهند.

عباس تبریزیان محصول جانبی محتمل و ممکن آن مواجهه ستیزه‌جویانه با غرب است. نکته‌ ساختاری دیگری هم در ماجرای کتاب‌سوزان عباس تبریزیان نهفته است. رسول جعفریان، روحانی متفکر و مورخ در یادداشتی درباره این واقعه از این شکایت کرده است که رویه‌ای در قم پدیدار شده که طی آن افرادی لقب آیت‌الله می‌یابند. این چیزی کم ‌و بیش شبیه مدرک‌فروشی و نازل شدن مدارک دانشگاهی است که طی آن تعداد دکترها بشدت افزایش یافته و مدارک تقلبی و ناروا در اختیار برخی افراد قرار می‌گیرد. این هم پدیده‌ای فردی نیست بلکه محصول ساختار سیاست فرهنگی در قبال حوزه و دانشگاه است. جای بحث اینجا نیست اما هر دو پدیده به درجاتی از قدرت سیاسی و مداخلات آن در عرصه فرهنگ نشأت می‌گیرد. سوزاندن کتاب طب هاریسون از خصیصه ساختاری دیگری در نظام اجتماعی ایران نیز قوت و نشأت می‌گیرد که ندیدم کسی به آن توجه کرده باشد.

این واقعیتی اجتماعی است که 93 هزار نفر عضو کانال عباس تبریزیان هستند و با نگاه کردن به پست‌های کانال او آشکارا می‌بینید که بخشی از آنها به سمت تجمیع قدرت و ثروت نزد پزشکان، گران بودن درمان‌های پزشکی مدرن و ساز و کارهای ناسالم رایج در پزشکی جریان غالب پرداخته‌اند. اگر می‌خواستم مطالعه‌ای جامعه‌شناختی درباره پدیده هاریسون‌گیت را پیشنهاد کنم، شناسایی دلایل مخاطبان این کانال برای پیوستن به آن‌را پیشنهاد می‌کردم اما در غیاب چنین مطالعه‌ای، فرضیه‌ای را می‌توان طرح کرد. ساختار و کارکرد نظام پزشکی مدرن، به دلیل ناکارآمدی‌های ساختاری نظام پزشکی، گران و هزینه‌بردار بودن و به حاشیه راندن گروه‌های فقیر و ضعیف جامعه، بستری برای گرایش به طب‌های جایگزین می‌شود.

ناکارآمدی ساختاری نظام پزشکی و درمان و کارکرد نامناسب بیمه‌ها در پوشش دادن هزینه‌های درمان که در نهایت به فقیرتر و حاشیه‌ای شدن گروه‌هایی از جامعه می‌انجامد، بر بستر نابرابری فزاینده جامعه ایرانی که فاصله‌های فقیر و غنی را به رخ می‌کشد و بر بستر گفتمانی که پزشکان را - صرفنظر از تفاوت‌های درآمدی فاحش میان اقشار مختلف جامعه پزشکی – به عنوان بهره‌برندگان از منافع سرشار ساختار نظام پزشکی معرفی می‌کند، از پزشکی مدرن و پزشکان و درآمدهای افسانه‌ای ذکرشده برای گروه‌هایی از ایشان، هدف مناسبی می‌سازد که امثال عباس تبریزیان قادرند با حمله کردن به آنها، بخش‌هایی از گروه‌های حاشیه‌ای‌ شده در نظام بهداشت‌ و درمان را با خود همراه سازند. حاصل آنچه را گفته شد، می‌توان این‌گونه جمع‌بندی کرد. کتاب‌سوزان عباس تبریزیان، اگرچه رخدادی نادر و ناسازگار با بستر و ساختار جامعه مدرن‌ شده ایرانی و از یک فرد سر زده است، اما محصول ساختار قدرت سیاسی، مداخلات معرفتی آن در دانشگاه و حوزه، سیاست فرهنگی و کیفیت حکمرانی در نظام بهداشت و درمان است. این پدیده را نباید ساده‌انگاری کرد و به فریادهای زرد فضای مجازی درخصوص هشدار ظهور ارتجاع تقلیل داد.

این پدیده ساختاری را باید از منظر پیامدهایش هم بررسی کرد. اگرچه معتقدم این پدیده وجه غالب نظام معرفتی جامعه ایرانی و حتی حوزه‌های علمیه نیست، اما همین مقدار بروز و ظهور آن نیز در شرایط کنونی جامعه ایران، پیامدهای ناخوشایندی دارد. جامعه‌ای که در آن بی‌اعتمادی عمیقاً رخنه کرده و بخش‌های عظیمی از جامعه به نیات توسعه‌ای گفتمان حاکم بی‌اعتماد شده است، اینگونه کردارهای افراطی را نادر و در اقلیت تعبیر و تفسیر نمی‌کند بلکه آن‌ را بروز و ظهور لایه‌های پنهان تصورات حاکمان درباره علم و دانش مدرن و به تبع آن شیوه حکمرانی تلقی می‌کند. اینگونه رفتارها بهترین بهانه‌ها را برای اسلام‌ستیزی در اختیار علاقه‌مندان این ستیز قرار می‌دهد و به همان میزان شماری از آدم‌ها را که هنوز برای ناامیدشدن یا مهاجرت کردن مردد هستند، در تصمیم به قطع امید کردن از اصلاح‌پذیری یا مهاجرت کردن از ایران مصمم می‌سازد.

سرمایه اجتماعی نهادی جامعه ایرانی اندک‌تر و لرزان‌تر از آن است که در برابر شمار زیادی از این گونه رفتارهای افراطی دوام بیاورد. اگر به علل و پیامدهای چنین کردارهایی از منظری ساختاری بنگریم، معلوم می‌شود که آنها هم محصول گفتمان‌ها و ساختارهای جامعه ایرانی و قدرت سیاسی هستند، و هم تأثیراتی بر این ساختارها و جامعه باقی می‌گذارند. ما در این مقطع بر اثر کتاب‌سوزان عباس تبریزیان به قرون وسطی بازنمی‌گردیم، اما گفتمان، سیاست فرهنگی و ساختار حکمرانی‌ای که چنین ظهوراتی دارد و چنان خساراتی پدید می‌آورد، ظرفیت‌هایی برای صورت‌های دیگر این کتاب‌سوزان نیز دارد. مسأله امروز این نیست که با عباس تبریزیان چه برخوردی می‌شود بلکه اندیشیدن درباره گفتمان و ساختار مولد چنین رخدادهایی که آشکارا پنجه به صورت دینداری و دین‌ورزی می‌کشند، مسأله اصلی است.

مظلومیت محض «شهرخودرو» و هوادارانش

سید مصطفی صابری در خراسان نوشت:

حتی با این‌که تیم «شهر خودرو» در نامش پسوندی از مشهد ندارد اما دلیل نمی‌شود از موفقیتش در اولین بازی آسیایی خوشحال نشویم. هر چند این تیم یک گام دیگر برای حضور در مرحله گروهی لیگ قهرمانان آسیا دارد؛ اما بازی دیروز را می‌توان اولین پیروزی آسیایی این تیم دانست، تیمی که در درجه اول نماینده کشورمان و بعد نماینده مشهد است، اما چند نفر از هموطنانی که بابت این بازی هیجان داشتند توانستند موفقیت نماینده کشورمان را از شبکه سه یا ورزش تماشا کنند؟ چند مشهدی توانستند اولین بازی آسیایی یک تیم از شهرشان را از شبکه سه و ورزش هم نه، لااقل از شبکه استانی تماشا کنند؟ حتی تا زمان نگارش این یادداشت یعنی ساعتی بعد از پایان بازی تصاویر ساده‌ای هم از بازی نرسید! پخش زنده، صحنه آهسته گل و چیزهای دیگر پیشکش.

هرچه بود فقط اطلاع رسانی با تاخیر و تلگرامی بود. «شهرخودرو» با مظلومیت محض در اولین رقابت آسیایی پیروز شد در حالی که پیش از این بازی مشکلات و حواشی زیادی داشت. به طور مثال ماجرای دیر رسیدن لباس بازیکنان هر چند تکذیب شد اما همین شایعات و حواشی ساعتی قبل از بازی، تمرکز تیمی را که اولین تجربه خارج از کشور را سپری می‌کند برهم می‌زند. ماجراهای قبلی یعنی سلب حق میزبانی و... هم که جای خود.

حالا فرض کنید به‌جای «شهرخودرو» تیمی از تبریز یا اصفهان در چنین رقابتی بود. انواع حمایت‌های مادی و معنوی از سوی مسئولان و دست اندرکاران شامل تیم می‌شد. اما هوادار نگران مشهدی به‌خاطر نبود کمی پیگیری و دلسوزی و اندکی هزینه که در برابر درآمد تلویزیون از آگهی‌ها چیزی نیست از تماشای بازی تیم شهرش محروم شد. حمایت‌های پیش از بازی به‌کنار. اگر تیمی از شهر دیگری بازی داشت و در همان ساعت شبکه ورزش در حال پخش میزگرد بود فردا مدیران استانی و نمایندگان آن شهر در مجلس چه پیگیری از تلویزیون می‌کردند؟ فراموش نکردیم همین چند وقت قبل نماینده تبریز به‌خاطر شکست لحظه آخری تراکتور و ماشین‌سازی از تیم‌های پایتخت، درست یا غلط به وزیر ورزش تذکر داد و بحث ناداوری را پیش کشید.خلاصه اگر هواداران پرشور در شهرهای مختلف به آن شکل از تیم‌شان دفاع می‌کنند چون تمام مسئولان شهر هم در کنار تیم هستند و شوری ایجاد شده که همه را با خود همراه می‌کند، اما «شهرخودرو» انگار نه تنها نماینده ایران محسوب نمی‌شود که گویی نماینده مشهد هم نیست!

و به امان خودش رها شده است. از قرار معلوم «شهر خودرو» در بازی دیروز میزبان بوده و درصورتی که امتیاز اصلی حق پخش را در اختیار می‌گرفت می‌توانست با فروشش به شبکه‌های داخلی و خارجی درآمدزایی هم داشته باشد. جالب این جاست که از قرار معلوم وضعیت «شهر خودرو» و «استقلال» مشابه بوده اما مدیران سیما به گفته خودشان حتی با این که دیر از ماجرا باخبر شدند اما هرطور بود بازی استقلال را پوشش دادند، ولی چرا این اتفاق برای «شهرخودرو» نیفتاد و به احتمال زیاد همه راحت از کنارش رد می‌شوند؟ چون بی‌توجهی به این تیم که فقط هواداران پشتش هستند برای هیچ کس هزینه‌ای ندارد. برای این‌که باور نداریم فوتبال از آدم‌های یک جامعه که صرفاً دورهم جمع شده‌اند یک جامعه با آرزوها و اهداف و شادی‌های یکسان می‌سازد.

برای این‌که نمی‌دانیم فوتبال یک ورزش نیست و نتایجش هم فقط به جدول مسابقات مربوط نمی‌شود. یک جامعه وقتی با نشاط است که آدم‌هایش اشتراکات بیشتری داشته باشند. در مقیاس فردی و اجتماعی بهانه شادی متنوع باشد. یک جامعه فقط متشکل از آدم‌ها و یک جغرافیا نیست، بلکه غیر از این‌ها برایندی است از شبکه‌ای از روابط سازمان دهی شده و سازمان دهی نشده که آگاهانه و ناآگاهانه باعث پویایی‌اش می‌شود و آدم‌ها را به هم نزدیک می‌کند؛ طوری که یک مسابقه ورزشی فراتر از جدول مسابقات اول هیجان آدم‌ها را بالا و پایین می‌کند و لبخندشان را کم و زیاد می‌کند. فوتبال شکلی از زندگی است با غم و شادی، هیجان و شور، نمی‌شود فقط با دانستن نتیجه بعد از بازی تمام کارکردهای آن ورزش را رقم زد. دلیل پخش نشدن بازی هر چه بود؛ بیشتر از «شهرخودرو» این هوادارانش بودند که نادیده گرفته شدند و مظلوم بودند. کاش فوتبال بهانه شادی‌هایشان باشد.

اصلاحات، با نیروهای عاریتی وارد کارزار نشود

مصطفی درایتی در آرمان نوشت:

در باب عدم احراز صلاحیت کاندیداهای نمایندگی مجلس با ده‌ها سوال متناقض و بدون چارچوب روبه‌رو هستیم که خیلی چیزها را زیر سوال می‌برد و پاسخ را باید دوستان شورای نگهبان بدهند. انتظار می‌رود شورای نگهبان طوری رفتار کند که هم جایگاه مهمی را که دارد خوب حفظ کند و هم مورد اعتماد مردم باشد. نه اینکه اتهام‌هایی مطرح شود که برای رسیدگی به آن، دادگاه برگزار نشده باشد. نمی‌دانیم میزان اندازه‌گیری چیست و به چه کسی می‌گویند التزام به اسلام و جمهوری اسلامی یا قانون اساسی ندارد؟ میزانی که با آن تشخیص می‌دهند و ارزیابی می‌کنند، چیست؟ به هر حال تعریف جمهوری اسلامی ثابت است و جمهوری اسلامی ما با تعریف کسانی که برایش فداکاری هم کرده‌اند نباید تفاوت داشته باشد.

وقتی معیار و ملاک‌ها معلوم نباشد و بعضا هم مسائل دیگری در تشدید شائبه نقش داشته باشند، حاصل می‌شود همین که در برابر این نهاد مهم کشور قرار گرفته است. باید طوری رفتار شود که نه تنها جامعه سیاسی کشور نگاه خاصی به شورای نگهبان نداشته باشند بلکه این نهاد مهم را همیشه جایی اطمینان بخش برای مدیریت کشور ببینند. نباید راه برای برداشت‌ها و تحلیل‌های خاصی باز شود. طبیعتا وقتی چنین وضعیتی به‌وجود می‌آید، مثل یک میدان منازعه می‌ماند که دو گروه در مقابل هم قرار گرفته‌اند و بهم بگو مگو می‌گویند و حاصل این خواهد شد که این نهاد مهم به نهادی ضعیف تبدیل می‌شود.

هربار که مجلسی انتخاب شده، یک سوم، دو سوم، نصف، 20 درصد یا 30 درصد با چنین دلایلی رد صلاحیت می‌شدند و این علامت سوال درست می‌کند. هر دستگاهی که بخواهد به صورت بسته و با عدم پاسخگویی عمل کند، حاصل و نتیجه خوبی نخواهد داشت.

به صورت معمول جریان اصلاحات با امکاناتی که دارد کنش سیاسی را تنظیم می‌کند و همینطور هم که چند بار هم تجربه شده قرار ندارد در این مرحله با نیروهای بدلی وارد میدان شود که ممکن است تعهدی نسبت به چارچوب جریان اصلاحات نداشته باشند. این جریان از ابتدا عنوان کرد که با همه توانمان ورود پیدا می‌کنیم ولی به این بستگی دارد که چقدر زمینه برایمان آماده باشد. جایی که رقابت وجود نداشته باشد یکی، دو تا نیست و بیش از 150 حوزه است که جریان اصلاحات در آن حوزه‌ها حضور نخواهد داشت و در خیلی از جاهای دیگر ممکن است این اتفاق بیفتد و آنچه اتفاق می‌افتد رقابت بین جریان مقابل است و این چیزی نیست که بتواند انگیزه درست کند تا انتخابات خوب و مناسب را شاهد باشیم و یا برآیند مجلس خوبی داشته باشیم.

آنچه به بدنه اجتماعی جریان اصلاحات برمی‌گردد این است که وقتی رقابت مناسبی وجود ندارد جریان اصلاحات، با نیروهای عاریتی هم نباید وارد کارزار شود. اگر با افرادی ورود پیدا کنیم که هیچ تعهد ندارند، قانع کردن حامیان مشکل‌تر و سخت‌تر خواهد بود. اما این مهم در دست جریان اصلاحات نیست بلکه دست دیگرانی است که باید سیاست‌های اجرایی را تنظیم کنند. ولی وقتی با ابزاری که در اختیار دارند این راه را ببندند طبیعتا دیگر مسئولیتی هم متوجه جریان اصلاحات نخواهد بود. از طرفی برخی افرادی که در جریان اصولگرایی خود را مطرح کرده‌اند تصور می‌کنند که مردم نه حافظه دارند و نه قدرت تحلیل. درحالی که دیگر اصلا دوران حرف نامربوط زدن گذشته و گاهی وقت‌ها اظهارنظرهای نامناسب می‌بینیم.

اصرار بر اشغالگری امریکا و اراده مردم عراق

هادی محمدی در جوان نوشت:

اقدامات پرشدت امریکا در سه ماه گذشته در عراق و منطقه، با وجودی که خسارت‌های قابل توجهی بر کشور و ملت‌های منطقه تحمیل کرده، در نقطه اوج خود به اقدام تروریستی فرماندهان اصلی مبارزه با داعش و نابودی آن منتهی شد که شهادت سردار فرماندهی نیروی قدس و جانشین فرماندهی حشدالشعبی عراق (ابومهدی مهندس) را در پی داشت. این گستاخی و نقض حاکمیت ملی عراق و تروریسم دولتی از سوی امریکا، اولین آثار خود را در آگاه‌سازی و بصیرت مردم عراق و ایران و منطقه به جا گذاشت. شهادت این فرماندهان، چنان اثری بر آحاد جامعه ایرانی و سپس عراق داشت که همه آنچه تا آن روز برای امریکا پتانسیل‌سازی کرده بودند، در واکنش‌های گوناگون ویران شد.

جامعه شیعیان عراق که اولین هدف اصلی امریکا در کل عراق محسوب می‌شد و بر واگرایی و آشوب و نابود کردن مؤلفه‌های قدرت شیعه در عراق متمرکز شده بود، به خودآگاهی ملموس بین گروه‌های مقاومت از ماهیت سیاست‌های امریکا و همگرایی برای واکنش رسید. اوج واکنش اولیه در عراق با سیل جمعیت بی‌سابقه در طول ده‌ها سال با فراخوان رهبران مقاومت به تظاهرات ثوره العشرین الثانیه در روز جمعه تجلی پیدا کرد که به لحاظ مفهومی یادآور قیام ۱۹۲۰ شیعیان عراق و مراجع عراق در مقابل اشغالگران انگلیسی بود و مردم عراق به خوبی آن را درک می‌کنند. در حالی که مبانی قانونی در پارلمان و سپس اقدامات اجرایی و رایزنی از سوی نخست‌وزیر عراق و حضور قیام‌گونه و رفراندوم اخراج توسط مردم این کشور در حال اجراست و یک اراده قدرتمند را برای رهایی از شرارت و اشغالگری و غارت و ویرانی امریکا در عراق نشان می‌دهد، مقامات امریکایی و ترامپ، تا به حال تقابل غیرطبیعی و خط و نشان را از خود بروز می‌دهند.

امریکا که اساساً از هیچ کشور اشغالی خارج نشده، عراق را نیز به دلیل مزیت‌های ژئوپلتیک و خیرات و ثروت‌های عظیم نفتی و اقتصادی، قصد از دست دادن ندارد و لذا با صراحت و خارج از هرگونه قاعده توافقی، از عزم خود برای باقیماندن در این کشور سخن گفته است. ترامپ و دیگر مقامات امریکایی با چماق سرگردنه‌نشینی و مصادره اموال عراق در بانک‌های امریکایی یا الزام به پرداخت هزینه‌های ساخت سفارت و پایگاه‌های نظامی امریکا از سوی دولت عراق یا به کارگیری سیاست تحریم و مجازات اقتصادی، اجباری بودن حضور خود را در عراق اعلام می‌کنند.

در واقع امریکا که در ماهیت سیاست‌های جهانی و مناسبات با کشورها، تنها به شرایط و سازوکارهای تضمین‌کننده غارت این کشورها و تسلط بر همه مؤلفه‌های منافع ملی آن‌ها فکر می‌کند، علناً و خارج از هرگونه رفتار متعادل، چیزی به نام حق حاکمیت و رعایت حقوق دولت‌ها و ملت‌ها را به رسمیت نمی‌شناسد. تظاهرات عظیم جمعه در عراق، که پشتوانه قدرتمند سیاستمداران عراقی است، به اقدامات حکومتی و پارلمانی برای اخراج امریکا سرعت بخشیده، ولی مقامات امریکایی که خشم و حضور باشکوه مردم عراق را مشاهده کرده‌اند، در لابی‌های پنهان با شبکه‌های نفوذ خود در ساختارها یا گروه‌های سیاسی و به ویژه کردها و سنی‌ها به دنبال اختلال در روند اخراج نظامیان تروریست امریکایی و یا تقلیل این اراده به عناوین پوششی و فرعی هستند.

واقعیت این است که با افتادن پرده از جنایات و سیاست‌ها و اقدامات و اهداف امریکایی در عراق و آگاهی گسترده مردم این کشور و به موازات آن مطالبه‌گری مبارزه با فساد و ناکارآمدی در ساختارهای رسمی، همه سرمایه‌های اجتماعی ساخته شده در ۲۰ سال گذشته در عراق و شبکه‌های نفوذ و شرکت‌های امنیتی و اقتصادی خود را نیز در خطر می‌بینند و به همین دلیل، چنگ و دندان برای باقیماندن نشان می‌دهند.

یک نکته اساسی در سیاست‌های امریکایی و موضوع اراده اخراج امریکا از عراق که در این کشور گسترده شده، این است که هرگونه فشار یا اقدامات ضدبشری و تحریم علیه مردم و دولت عراق، منجر به همبستگی بیشتر و پیوند عمیق‌تر عراق و ملت‌های منطقه خواهد شد و بر خسارت‌های راهبردی امریکا خواهد افزود؛ لذا رها کردن سیاست اصرار امریکا برای باقیماندن در عراق که خسارت‌های مالی، حیثیتی، ژئوپلتیک، تلفات انسانی از نظامیان تروریست امریکا و شکست جدیدی برای آن‌ها ثبت می‌کند، بهترین و کم‌هزینه‌ترین گزینه در مقابل ترامپ و کاخ سفید است.

جوهر و ماهیت نظام استکباری و استعماری امریکا و غرب را ملت‌های منطقه، هر یک جداگانه لمس کرده و چشیده‌اند و از تمامی ملت‌های منطقه که به مرز خودآگاهی و بصیرت نزدیک شده یا نظام‌های سیاسی سرکوبگر ندارند، سیلی‌های جداگانه‌ای بر امریکا خواهند نواخت که چهره امریکا در قرن بیست‌ویکم و جایگاه آن را در نظم جهانی خواهد ساخت.

ترومای سکوت اجتماعی

علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:

تکرار مدام اخبار ناخوشایند طی ماه‌های اخیر، جامعه ایران را در موقعیتی ویژه و خاص قرار داده است. موقعیتی که بسیاری از مفاهیم اجتماعی را دستخوش دگرگونی‌های فراوان کرده. وضعیت موجود، جامعه را با انبوهی از پیامدهای ناگوار روبه‌رو ساخته که بخش قابل توجهی از ظرفیت‌های عمومی اجتماع را به چالش کشیده است.

به طور طبیعی هر جامعه‌ای برای زیستِ معمول، معقول و سلامت، پیش‌نیازهایی بدیهی را مطالبه می‌کند. امنیت‌های حداقلی (به مفهوم عام و در تمام زمینه‌ها)، برخورداری، رفاه، آزادی‌های مدنی، اطمینان عمومی و... همه‌وهمه در زمره الزامات زیستِ سالم و عادی در هر کشوری است. به دیگر بیان، نمی‌توان و نمی‌شود از جامعه‌ای که با بحران‌های متعدد و متکثر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دست و پنجه نرم می‌کند، توقع داشت که تجربه‌های زیسته استاندارد و عادی داشته باشد.

از این رو، زمانی که یک جامعه با کثیری از اخبار و رویدادهای ناگوار در زمین و آسمان کشورش روبه‌رو می‌شود، دچار انواع فراوانی از تروماهای جمعی می‌شود. تروماهایی که هر یک به تنهایی می‌تواند بنیان جامعه را متزلزل کرده و زمینه‌های فروپاشی نهادی آن را فراهم آورد.

یکی از وخیم‌ترین و نگران‌کننده‌ترین اشکال برون‌داد این تروماها، ظهور و بروز «سکوت جمعی» به عنوان یک واکنش روانی اجتماعی نسبت به این رویدادها و پدیده‌های ناگوار است. نخستین عارضه این سکوت جمعی را می‌توان در «انسداد مسیر گفت‌وگو» جست‏وجو کرد. جامعه‌ای که سکوت می‌کند یا در اثر هیجانات ناشی از اتفاقات و رویدادهای ناگوار و یا در اثر تحلیل عقلائی به این نتیجه رسیده است که امکان گفت‌وگو از او سلب شده است. از این منظر، در قالب ناخودآگاه و حتی خودآگاهانه تصمیم می‌گیرد از گفت‌وگو امتناع کند. در چنین جامعه‌ای «امتناع از گفت‌وگو» به عنوان یک راهبرد جمعی پذیرفته می‌شود و بخش قابل توجهی از جامعه از این راهبرد به عنوان یک راه‌حل کلان استفاده می‌کند. این همه یعنی، «سکوت فراگیر جمعی» و این سکوت می‌تواند بسیار خطرخیز و نگران‌کننده باشد.

سطحی‌ترین نتیجه چنین سکوتی عدم درک متقابل گروه‌های اجتماعی از یکدیگر است. در این رهگذر، هیچ‌یک از گروه‌ها و طبقات اجتماعی درکی از دیگر گروه‌ها نداشته و نمی‌توانند فهمی از مطالبات، خواسته‌ها و نیازهای یکدیگر داشته باشند. بروز این وضعیت، طبیعتا مفهوم «ملت» را نشانه می‌رود. باورهای عمومی مشترک به عنوان یک ملت، آرام‌آرام از این جامعه رخت می‌بندد و به بوته فراموشی سپرده می‌شود. گروه‌ها، طبقات، نژادها و اقوام ساکن در مرز جغرافیایی مشترکی به نام ایران، هر کدام به کلونی‌هایی منتزع از یکدیگر تبدیل می‌شوند و مفاهیم بنیادینی نظیر «منافع ملی»، «مطالبات عمومی»، «حاکمیت مرکزی» و... رنگ باخته و ژرفای تاثیرگذاری‌شان را از دست می‌دهند. نتیجه در درازمدت آن می‌شود که پس از مدتی، تعارض منافع میان این گروه‌ها، کار را به جایی می‌رساند که هر یک از آن‌ها پیروزی خود را در شکست دیگری جست‌وجو می‌کند و پایه‌ای‌ترین مفهوم تاریخی ایران‌زمین یعنی «ملت ایران» از میان می‌رود.

از دیگر پیامدهای این وضعیت نامناسب، «انزوای جمعی» است. مردم حتی در گروه‌های کوچک هم به مردمانی «منزوی»، «تنها» و «بی‌پناه» تبدیل می‌شوند. آن‌ها دیگر نه فرصت گفت‌وگو با یکدیگر دارند و نه به این کار علاقه‌ای نشان می‌دهند. در نتیجه ضرورت «زیست جمعی» در جامعه از میان رفته و هر یک از افراد به «غار تنهایی» خود پناه می‌برد.

حداقل نتیجه این انزوا را باید «آسیب‌پذیری جمعی» عنوان کرد. زمانی که جامعه اسیر چنین وضعیتی است، آستانه آسیب‌پذیری یکایک افراد جامعه به شدت کاهش پیدا می‌کند و هر اتفاق و رویداد ـ حتی شخصی ـ می‌تواند آن‌ها را تا مرز فروپاشی ذهنی و عاطفی بکشاند. تصویری که این جامعه در بیرون خلق می‌کند، تصویری به غایت نومیدانه، سرخورده، مایوس و افسرده است. با این تصویر، به هیچ روی نمی‌توان و نباید انتظار کنش‌های توسعه‌محور داشت.

اما پرسش اصلی اینجا است که با و برای این جامعه چه باید کرد؟ به نظر می‌رسد نخستین اقدام را باید در ایجاد حلقه‌های عمومی ـ ولو کوچک ـ تعریف کرد. تک‌تک افراد این جامعه بیش از هر چیز نیازمند همدلی، همراهی و هم‌زبانی‌اند. نیازمند گفتن، شنیده شدن و بازگفتن؛ نیازمند غصه یکدیگر را خوردن؛ نیازمند تلاش برای رفع نیازهای حداقلی خود و دیگران؛ از این رو، باید پیش و بیش از هر چیز به دنبال تشکیل گروه‌های اجتماعی غیرسیاسی، با کارکردها و کاربست‌های اجتماعی بود. باید زمینه را برای «مهرورزی عمومی» مهیا کرد. شاید از این مسیر بتوان از موج آوارهای غم‌های سترگ عمومی در کشور خلاصی یافت.

کتاب‌سوزی و سفر زمان

مسعود پیرهادی در رسالت نوشت:

همیشه وقتی بحث بین طب نوین و طب سنتی مطرح می‌شد، «هم این و هم آن» و «نه این و نه آن» را منطقی‌ترین مواجهه می‌دانستم؛ دأب علمای حقیقی دین هم واقعا این‌گونه است؛ هم به طب نوین مراجعه می‌کنند هم از طب سنتی کمک می‌گیرند و البته طبیب و شافی نه اینانند و نه آنان. به‌تازگی فیلمی که البته برای مدت‌ها قبل است در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود که در آن فردی با لباس روحانیت، اقدام به سوزاندن کتاب طب هاریسون می‌کند که از کتب مرجع پزشکی است. این اقدام نابخردانه ما را مسافر زمان کرد، به قبل از رنسانس رفتیم؛ آن هنگام که برخی در کلیساهای غربی، خود را محور عالم می‌دیدند و با هر تفکری غیر از خود، متعصبانه و افراطی برخورد می‌کردند و البته پیامد و نتیجه‌ آن وضعیت، گذر از افراطی‌گری نشد؛ گذر از دین و معنویت شد که آن‌هم بعد از سال‌ها نتیجه‌اش را دیدند و خواهند دید، اما در ایران ما اگر سرآمد یک علم هم خطا کند، ولو در کسوت روحانیت هم باشد و او را آیت خدا هم بخوانند؛ حوزه‌های علمیه مقابلش می‌ایستند و روشنگری می‌کنند. اینجا همان انجمن طب سنتی که وسط معرکه رقابت تمام‌عیار با طب نوینی‌هاست، راهش را جدا می‌کند، چون بوی درمان نمی‌آید؛ بوی تعفن خودمحور پنداری می‌آید و کیست که نداند نتیجه این رفتار غیرمعقول، اقبال بیشتر مردم به طب سنتی نیست و حقیقتا هیچ‌کس نمی‌توانست این‌گونه به طب سنتی ظلم کند!

پانزده سال پیش، رهبر حکیم انقلاب، راه را از بی‌راه نشان دادند؛ منشأ موافقت‌ها و مخالفت‌ها با علم و تمدن غربی را تبیین کردند تا امروز، کسی در تقبیح عمل کسی که به‌ظاهر از آیات و روایات هم خرج می‌کند، تردید نکند.

«اینکه گفته می‌شود اسلام‌گرایانِ روشنفکر و روشن‌بین با تمدن غربی مخالف‌اند، خود معاندان غربی نعل واژگونه می‌زنند؛ وانمود می‌کنند این‌ها با علم و پیشرفت مخالف‌اند؛ درحالی‌که مخالفت مؤمنِ به اسلام با تمدن غربی به خاطر پیشرفت علمی و مبارزه‌ با خرافات و علمی کردن همه‌ روابط اجتماعی نیست؛ به خاطر خلأ معنویت و فضیلت در این مجموعه‌ دنیایی است. البته این سرنوشت غرب بود که به این ورطه دچار شود. روحانیتی که غرب قبل از رنسانس اروپا به آن دچار بود- آن کج‌فکری‌ها، آن واپس‌گرایی‌ها، آن تعصب‌های عنادآمیز و به‌کلی دور از عقل و منطق- واکنش‌اش همین‌ها هم بود. وقتی با علم و پیشرفت مخالفت می‌کردند و انسان‌ها را به جرائم موهوم، زنده‌زنده در آتش می‌سوزاندند- این مربوط به همین دو سه قرن پیش اروپاست؛ مال خیلی قدیم نیست- وقتی خرافات زشت بر همه‌ شئون فکری و معنوی اروپا و کلیسای آن روز حاکم بود، نتیجه‌اش می‌شود همین چیزی که در اروپا پیش آمد و اروپا را در این سراشیب انداخت.»

طب، چه سنتی و چه نوین، سروکارش با عقل و علم و منطق و مشاهدات است و طبیعتا ترویج یک جریان علمی، هیچ‌گاه از مسیر رفتارهای غیرعقلایی مانند کتاب سوزی نمی‌گذرد. به‌بیان‌دیگر، یک کتاب مرجع پزشکی یا هر شاخه دیگر از علوم بشری، نه‌تنها لایق سوزاندن نیست بلکه حتی نباید کنار گذاشته شود و ازقضا، در روایات متعدد، به استفاده از علوم دانشمندان و محققین، حتی اگر از مکتب و تمدنی کاملا مادی نشات گرفته باشد، تأکید شده است. علم، اساسا مورد احترام است و غربی و شرقی ندارد. مگر طب هاریسون کتاب ضاله است که سوزانده شود؟

به نظر می‌رسد در دنیایی که بسیاری از بدخواهان جامعه دینی، در پی تلاش برای القای ناکارآمدی و ارتجاع دستورات دین هستند، مجامع و محافل دینی و علمی، فعالانه‌تر درصحنه جامعه با مسائلی که موجب وهن دین می‌شود، برخورد کنند، ضمن آن‌که چنین اقدامی مطمئنا می‌تواند مورد پیگرد قانونی هم قرار گیرد.