به گزارش مشرق، محمد رستم پور فعال رسانه ای در کانال تلگرامی خود نوشت: ایران و غرب آسیا پس از فرمانده با ذکاوت و باهوش نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چه وضعیتی خواهد یافت؟ در اهمیت فکر، ایده و فعالیت حاج قاسم برای محور مقاومت، تنها همین حرف رهبر فرزانه حزبالله، سید حسن نصرالله مبنی بر تقسیم تاریخ منطقه به دوران پیش از حاج قاسم و دوران پس از او کافی است.
اگر بخواهیم شخصیت و میدان نفوذ سردار سلیمانی را در یک نمای کلی بررسی کنیم، باید تصریح کنیم سردار شهید در سه عرصه نظامی، سیاسی و رسانهای، علمدار کنشگر و مبتکر جمهوری اسلامی بوده است.
1. در کمتر از سه هفتهای که از شهادت سردار گذشته، رسانههای جمهوریخواهان آمریکایی در تلاش بودهاند اولاً سردار را همردیف عناصر بدنامی که اتفاقاً در رشد و گسترش تعصب و تکفیر نقش داشتهاند، جا بزنند و ثانیاً نبود او را جبرانناپذیر ترسیم کنند. اما واقعیت این است که با وجود درخشندگی سردار در میدان پرآشوب منطقه، نیروی قدس و محور مقاومت در نبود او راه را گم نخواهد کرد؛ چرا که شبکه روابط و ساختار منحصربهفردی که سردار ساخته، با وجود اتکای فراوان بر استعداد و هنر ویژه او، قائم به شخص نبوده و میتواند تحرک و اقدام ایران در میدان مقاومت را جهش چشمگیری دهد. دنیل بایمن، استاد دانشگاه جرج تاون و کارشناس ارشد بروکینگز، در مقالهای در مجله فارنافرز، به صورت تلویحی، جانشینی سردار اسماعیل قاآنی در فرماندهی نیروی مقاومت در خاورمیانه را به جانشینی سید حسن نصرالله پس از شهادت سید عباس موسوی تشبیه میکند.
2. وجه دوم شخصیت سردار که در داخل ایران کمتر از آن سخن گفته شده، اما به شدت تحت رصد و بررسی تحلیلگران خارجی بوده، کنش سیاسی او بوده است. او شخصیتی فراجناحی داشت و همچنان که در صف نبرد با تکفیریها، همدوش بسیجیها و پاسدارانی که دل خوشی از دولت دوازدهم و سیاستهای منطقهای دولت و به ویژه برجام که دست ایران را زیر ساتور آمریکا برد و به تعبیر رهبر معظم انقلاب، خسارت محض را به کشور تحمیل کرد؛ با محمدجواد ظریف، رفافت و ارتباطی نزدیک داشت.
در ارتباط با حل مسائل اقتصادی کشور به ویژه تجارت با کشورهای منطقه و استفاده از ظرفیت آنها، تمام توشه و توان خود را به کار گرفت، حتی اگر این جد و جهد به نام دیگران تمام میشد.
در غیاب او، گروههای مختلف سیاسی، یک نیروی واسط برای گفتوگو و تعامل را از دست دادند، اما نمیتوان گفت او نیروی آخر در این زمینه و عرصه بود. تجربه حاج قاسم در مقابله با تهدیدات خشن و سخت خارجی، به او چنین آموخته بود که زد و خوردهای سیاسی و اختلافات جناحی، ذات دنیای سیاست است و این رفت و برگشتها تا زمانی که خط قرمزهای نظام را جابهجا نکند، چندان خطری ندارد.
3. وجه سوم شخصیت سردار که فراق او را سنگین و چه بسا تحملناپذیر میکند، وجه نمادین و سمبلیک او بود. ترور او، عزت و غرور میلیونها ایرانی را جریحهدار کرد و احساس انتقام و انزجار از آمریکا را در دلها شعلهور کرد. درست است که مخالفان سردار و حتی سنگاندازان و مانعان در راه و مشی او، با شهادت او به ناگاه و از روی منفعت سوگوار شدند و شال عزا انداختند؛ اما واقعیت این است که بخشی از این واکنش، کاملاً آنی و تماماً بیریا و خالصانه بود. شهادت سردار خط شکن و برجسته ایرانی، در واقع به زیر افکندن نماد و سمبل ملّتی بود که در برابر تمام تحریمها و تهدیدات، همچنان حاضر نیستند استقلال و شرافت خود را به دریوزگی و گدایی مقابل ثروتمندترین کشور دنیا بفروشند. اما در واقعیت ماجرا، شهید قاسم سلیمانی به مراتب نمادینتر، کاریزماتیکتر و ذینفوذتر از قاسم سلیمانی است.
تدا اسکاچپول، اندیشمند علوم سیاسی در تبیین چرایی وقوع انقلاب اسلامی، نقش و کارکرد ایدئولوژی تشیع را در سازماندهی انقلابیون و پیش راندن نیروی انقلاب اسلامی مؤثر میدانست و سوزان ملونی، کارشناس برجسته مسائل ایران در اندیشکده بروکینگز بر این باور است که خون سلیمانی، آن اهمیت و اعتبار نمادین سردار سلیمانی را تشدید خواهد کرد. از نظر او، ایران اگرچه ماههای بسیار سختی پشت سر گذرانده، اما در سالهای اخیر نشان داده که در اقدام و اعمال منافعش، عجلهای ندارد و در زمان و موقعیتی مناسب، اقدامش را به سرانجام خواهد رساند.