کد خبر 1035728
تاریخ انتشار: ۷ بهمن ۱۳۹۸ - ۲۳:۲۸

مذاکره در عرف سیاسی، گفت‌وگو برای رسیدن به توافق بر مبنای توزیع فرصت‌ها و پذیرش مسئولیت مشترک کاهش تهدیدات (دادن طرفینی هزینه) است. در اینجا دو طرف، حق طرف مقابل را پذیرفته‌اند.

به گزارش مشرق، «سعدالله زارعی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:

کسانی که از «مذاکره با آمریکا» صحبت می‌کنند، در خوشبینانه‌ترین حالت، نوعاً موضوع را از منظری ایرانی می‌بینند و خصوصیات ایرانی که ‌آمیزه‌ای از اخلاق، اعتقادات، معنویات، حکمت و سیاست‌ورزی است را بر آن سوار می‌کنند و این در حالی است که این موضوع وابسته به قبول واقعی طرفی است که اساسا در این چارچوب فکری نمی‌گنجد. از سوی دیگر واقعیت این است که میان فهم واقعی از مذاکره و بیان همین کلمه از سوی آمریکا تفاوت بنیادین وجود دارد و باز این در حالی است که در ایران هم آنان‌که سردمدار بحث مذاکره با آمریکا هستند و به طور جدی از آن دفاع می‌کنند، منظور واقعی‌شان مذاکره میان ایران و آمریکا و یا آمریکا و ایران نیست؛ چرا که آنان به درستی می‌دانند منظور آمریکا از واژه «مذاکره» (Negotiation) مذاکره نیست، بلکه تحمیل یک‌طرفه خواسته آمریکاست. اینها با مردم خود صادق نیستند تا صریحا بگویند ما هم از «مذاکره با آمریکا»، دادن امتیازات یک‌طرفه به رهبران کاخ سفید را دنبال می‌کنیم. در این خصوص گفتنی‌هایی وجود دارد:

۱- مذاکره در عرف سیاسی، گفت‌وگو برای رسیدن به توافق بر مبنای توزیع فرصت‌ها و پذیرش مسئولیت مشترک کاهش تهدیدات (دادن طرفینی هزینه) است. در اینجا دو طرف، حق طرف مقابل را پذیرفته‌اند و روی فرصت‌ها و تهدیدات پدیده‌های مشترک وارد یک فرایند سیاسی شده و در نهایت با رضایت کامل یا نسبی طرفین از آن خارج می‌شوند.

اگر ما این تعریف را برداریم و با تجربه خودمان یعنی گفت‌وگوهای مستقیم یا غیرمستقیم - با آمریکا که کم هم نبوده است- مقایسه کنیم، درمی‌یابیم که آنچه تاکنون میان ما اتفاق افتاده مصداق مذاکره نبوده و دقیقاً دادن امتیازات یک‌طرفه به آمریکا بوده بدون آنکه وضع ما از جنبه کاهش فشار خارجی بهبود پیدا کرده باشد. براساس این تجربه درمی‌یابیم که الان هم که آمریکا در مواجهه با ما از واژه مذاکره استفاده می‌کند، منظورش مذاکره نیست، بلکه تحمیل یک‌طرفه خواسته‌هایی است که منافع آمریکا را به‌طور کامل تأمین می‌کند، اما در آن سوی ماجرا به موقعیت و امتیازات جمهوری اسلامی آسیب جدی وارد می‌نماید.

این در حالی است که اگر به معنای واقعی کلمه، مذاکره‌ای وجود داشته باشد نتیجه آن مذاکره قاعدتاً و لزوماً باید معکوس باشد یعنی این مذاکره در صورتی حقیقی است که آمریکایی‌ها بپذیرند باید تجاوز و تعدی به حقوق و منافع جمهوری اسلامی را متوقف گردانند و عقب بنشینند. پس این کلمه «مذاکره» در ادبیات آمریکایی‌ها در واقع ترجمه «دادن امتیازات یک‌طرفه از سوی ایران به آمریکا» است و لذا باید این واژه را از ادبیات سیاسی میان ایران و آمریکا کنار گذاشت چرا که «واقعی» نیست و فقط تأمین‌کننده مقصود واشنگتن می‌باشد.

۲- آنان‌که در ایران از مذاکره با آمریکا حرف می‌زنند، برخلاف تصور بسیاری از ما، دچار سوءتفاهم نیستند و دقیقاً می‌دانند چه می‌گویند. منظور آنان از مذاکره، واقعاً مذاکره نیست. منظور آنان هم بدون شک، دادن امتیازات یک‌طرفه به آمریکاست و خودشان هم دقیقاً می‌دانند که این ماجرا هیچ مابه‌ازایی برای ایران ندارد؛ کما اینکه تاکنون نداشته است. بعضی گمان کرده‌اند فلان مقام مسئول که ۲۶ دی ماه در نشست مجمع عمومی بانک مرکزی ایران گفت من برای اداره اقتصاد کشور و بهبود شرایط اقتصادی داخل، به غیر از درب سیاست خارجی - بخوانید دادن امتیازات بزرگ یک‌طرفه- درب دیگری نمی‌شناسم و جای دیگری بلد نیستم، این به دلیل سوءتفاهم و یا فقط به دلیل باورهای غلط نسبت به آمریکا و به بیان دیگر ناشی از «خوش‌خیالی» نیست. یعنی این‌که بعضی گمان می‌کنند این منادیان مذاکره با آمریکا با هدف اینکه آمریکا به ایران روی خوش نشان دهد، این بحث‌ها را مطرح می‌کنند، واقعیت ندارد.

این آقایان در سطوح بالای علمی دانشگاه می‌باشند و از نظر تجربه هم لااقل ۳۰ سال کار مستقیم در حوزه سیاست خارجی را در کارنامه خود دارند و در پرونده‌های زیادی مثل «برجام» هم تجربه ‌اندوخته‌اند.

از نظر «هوش سیاسی» هم کمبودی ندارند و آدم‌های باهوشی به حساب می‌آیند و آدم‌های ناپخته و یا نادان نیستند. اینها دقیقاً می‌دانند که از مذاکره با آمریکا و حتی از توافق با آمریکا هیچ آبی برای مردم ایران گرم نمی‌شود. آنان به درستی می‌دانند که سرنوشت هر مذاکره‌ای یک چیز بیشتر نیست و آن عمل یک‌طرفه ایران است به آنچه طرف مقابل می‌خواهد. بنابراین آن فردی که در فضای شکست کامل برجام، از امکان مذاکره مجدد با آمریکا صحبت می‌کند و در بیان ظاهری می‌گوید «به شرط آنکه تحریم‌ها را بردارد و به میز مذاکره بازگردد» به خوبی می‌داند که تحریم آمریکا اگرچه زائل‌شدنی هست اما از سوی او و طی توافق، برداشته شدنی نیست. کما اینکه در طول این دو سال که علی‌رغم دادن امتیازات بزرگ در برجام، تحریم‌ها برداشته نشده، ادبیات این آقایان هیچ تغییری نکرده است.

شما ببینید وقتی پس از شهادت سردار سلیمانی توسط پنتاگون از امکان «مذاکره مجدد» با آمریکا سخن به میان می‌آید، معنایش این است که ما تحت هر شرایطی مذاکره می‌کنیم و کیست که نداند آنکه از خون «قهرمان ملی و بین‌المللی ایران» می‌گذرد، راحت‌تر از قدرت منطقه‌ای و یا قدرت موشکی ایران عبور می‌کند. پس اگر کار تصمیم‌گیری در نظام دست امثال او باشد، حساب دادن همه امتیازات پس از مذاکره را کرده است. حالا بگذریم که در اینجا اساساً، مسئله چیز دیگری است.

۳- آمریکایی‌ها در عین حال که به شدت دنبال کشاندن ایران به پای میز دادن امتیازات با تابلوی مذاکره هستند، اما به درخواست‌های این طرف داخلی در ایران اعتنا نمی‌کنند و از این رو «دونالد ترامپ»، در توئیت دو روز پیش خود نوشت: «وزیر خارجه ایران می‌گوید ایران خواستار مذاکره با ایالات متحده است، اما می‌خواهد که تحریم‌ها برداشته شود. نه، مرسی!»

آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانند که مذاکره از سوی ایران زمانی به سرانجام مورد نظر واشنگتن می‌رسد که توافق داخلی و اجماع ملی پشت سر آن باشد و نمی‌توان موضوع مهمی مثل مسایل منطقه‌ای را در فضای عدم توافق داخلی ایران به نتیجه رساند. آمریکا، ایران را با جمعیت انبوه ده‌ها میلیونی که در تشییع پیکر مطهر «مظهر مقاومت» به خیابان‌ها آمده و فریاد «انتقام سخت» سر دادند، می‌شناسد و از این رو «مذاکره‌خواهی» این طیف کم‌شمار را صدایی «ناکوک» به حساب می‌آورد و با استهزاء‌آمیزترین کلمه رد می‌کند و این هم خود تأکیدی بر این مسئله است که مانع واقعی مذاکره با آمریکا، خود آمریکاست و تلاش این طیف در ایران برای شکل دادن به مذاکره واقعی به جایی که نمی‌رسد، هیچ، به هزینه بزرگ برای اعتبار و ارزش‌های ایران نیز تبدیل می‌شود. کما اینکه در فاصله زمان مصاحبه‌ای که در «اشپیگل» چاپ شد تا امروز، انواعی از تحلیل‌های دشمنانه برای ضعیف نشان دادن قدرت ایران در رسانه‌ها و محافل سیاسی غرب و عوامل وابسته به آن مطرح گردیده است.

۴- اما آیا آن‌که می‌گوید اداره دولت بدون مذاکره از توان او خارج است و یا آن‌که می‌گوید به‌رغم به شهادت رسیدن «قهرمان ملی و بین‌المللی ایران» توسط ارتش آمریکا، آماده مذاکره با «ترامپ» است، نمی‌داند با چه واکنشی در داخل مواجه می‌شوند؟ مسلماً می‌دانند. آیا اینها قبل از آن سخنان و پیش از این مصاحبه‌، برای این واکنش‌ها فکری نکرده‌اند؟ بله حتماً. آیا اعتراض از نوعی که مسئله‌ای را عریان کند و به همه بفهماند که خطی برای کنار زدن انقلاب و اصول آن وجود دارد، تا «دل‌های مریض» را در این نقطه تمرکز دهد و به میدان بیاورد، مدنظر آنان نبوده است؟ بله حتماً وگرنه اینها که می‌دانند آمریکا، «ایران» را با فلان وزارت‌خانه یا با فلان شخصیت آن نمی‌سنجد تا براساس آن دست به کاری بزند.

بنابراین آن‌که از مذاکره دم می‌زند، منظور فعلی‌اش، شکل‌دهی واقعی به مذاکره و حتی واگذاری یک‌طرفه امتیازات به آمریکا هم نیست چرا که مذاکره واقعی را آمریکا برنمی‌تابد و واگذاری امتیازات را هم نظام جمهوری اسلامی نمی‌پذیرد. پس واضح است که طرح این بحث کاملاً مصرف داخلی دارد و در خدمت دوقطبی‌سازی از جامعه ایران است که در آستانه یک «تحول بزرگ» قرار دارد.

۵- یک طرف این ماجرا نیروهای متدین و انقلابی‌اند که از منظر طراحان این بحث در یک «مخمصه» گرفتار می‌شوند. از نظر آنان نیروهای متدین و انقلابی یا سکوت می‌کنند و با سکوتشان، وضعیت انقلابی درون جامعه افت می‌کند و این سبب امیدوار شدن دل‌های مریضی می‌شود که این طیف عافیت‌طلب را ناتوان می‌دانند و یا اینکه نیروهای متدین و انقلابی دست به واکنش بسیار تند می‌زنند و به دوقطبی‌سازی جامعه کمک کرده و در نهایت توده‌های اجتماعی که در عین دلبستگی به دین و انقلاب، دغدغه‌های امنیت و معیشت هم دارند را از طیف انقلابی می‌ترساند. در جمع‌بندی طراحان، بحث مذاکره با آمریکا جز صرفه چیزی ندارد.

اما واقعیت این است که جامعه انقلابی ایران، امروز دارای تجربه‌ای است که هم می‌داند باید به هر چیزی در حد «اهمیت واقعی آن» واکنش نشان دهد و هم می‌داند غیر از دو راه - «سکوت» و «اعتراض تند»‌- راه‌های میانه‌ای هم وجود دارد و در این میان بیش از متن حزب‌اللهی، وظیفه واکنش حساب‌شده متوجه شخصیت‌هایی است که مرجعیت اجتماعی و مذهبی دارند و به آنان انگ جناحی بودن نمی‌چسبد. آنان می‌توانند این توطئه را با هزینه کم که حالا دیگر خیلی هم «پیچیده» به حساب نمی‌آید، خنثی نمایند.