خانم هاشمي اول داستان مسلمان شدنتان را تعريف کنيد
سال آخر دانشگاه شروع کردم به جستجو کردن درباره دينها. بعد از دوسال مسلمان شدم. اسم مرضيه را به خاطر اينکه يکي از نامهاي حضرت زهرا (س) است انتخاب کردم. چون بهترين الگوي ما هستند. هاشمي هم نام خانوادگي همسرم است. مسلمانشدن من ربط مستقيمي به انقلاب اسلامي ايران و امام خميني داشت. زمان انقلاب دانشجو بودم. ايرانيهاي زيادي در آن دانشگاه بودند که ضد شاه تظاهرات ميکردند و بعد از انقلاب هم اين فعاليتها را ادامه دادند.
منهم چون به مسائل سياسي علاقه داشتم راجع به انقلاب پرسوجو ميکردم. من پروتستان بودم و چند سالي بود که از دينم راضي نبودم. از سيزده چهارده سالگي سوالاتي برايم بوجود آمده بود و احساس ميکردم جواب سوالهايم را نميگيرم. شروع کردم راجع به دينهاي مختلف تحقيق کردم.
در اين بين شخصيت امامخميني برايم جالب بود. به خاطر همين جذابيت شخصيت امام بيشتر به اسلام گرايش پيدا کردم. 2 سال طول کشيد تا مطالعه و مقايسه کنم و بعد به حمدالله مسلمان و شيعه شدم.
با يک مرد ايراني ازدواج کردم و بعد از آن چندباري به ايران آمدم و الان 2 سال است که ايران هستم. دوست داشتم پسر کوچکم با فرهنگ اينجا آشنا شود.
پس شما در هردو فضاي ايران و آمريکا کار رسانه اي کرده ايد؟
در آمريکا قبل از مسلمانشدنم در تلويزيون کار ميکردم. بعد از مسلمانشدن و داشتن حجاب آن کار تعطيل شد!
منظورتان از تعطيل شد چيست؟ آنها تعطيل کردند؟!
صددرصد! وقتي مادرم اولين بار من را با حجاب ديد گفت: ببين، اينکه دينت را عوض کردهاي يک بحث است. اما اگر بخواهي با اين شکل اينجا بگردي نميتواني توي رشتهي خودت پيشرفت کني. مادرم چند مسلمان را ميشناخت که حجاب نداشتند. ميگفت: اگر ميخواهي مسلمان باشي، باش اما مثل اينها! من ميگفتم: من نميتوانم! من مقايسه و مطالعه کردهام و به هر قيمتي، حتي اگر کارم را از دست بدهم بايد وظيفهام را انجام بدهم.
برخورد خانواده با مسلمان شدن شما چطور بود؟
برايشان سنگين بود. من با ايشان صحبت کردم درباره انجيل، قران و اسلام و غيره اما باز برايشان سنگين بود. اولش يک مقدار مشکل داشتيم. خصوصا توي آمريکا کسي مسلمان باشد اگر واقعا بخواهد رعايت کند مشکلات هم خواهد داشت. نه فقط حجاب، مثلاً خوراک. فرض کنيد يک عمر در آن خانواده بزرگ شده، يک دفعه نمي تواند غذاي مادرش را بخورد. چرا؟ به خاطر گوشت حلال.
به هر حال براي مادر سنگين است و مسائل مختلف ديگر. البته مادرم قبل از فوتش به من گفت که راه تو درست بود. الان بچههاي تو را که ميبينم و مقايسه ميکنم با نوههاي ديگر، ميبينم راه تو درست بود.
خانم هاشمي برگرديم به آمريکا! گفتيد به خاطر حجاب تعطيلتان کردند! چطور؟ مگر ليبراليسم بر آمريکا حاکم نيست؟ آزادي اديان چه مي شود؟!
آنها هيچوقت مستقيم نميگويند به خاطر حجاب. مثل ترکيه يا فرانسه نيست. آمريکاييها کارشان را خيلي قشنگ بلدند! بهانههاي ديگر ميآورند. چون اگر بگويند به خاطر حجاب خلاف قانون اساسيشان است.
مثلاً چطور مي گويند؟ لطفا عينيتر توضيح بدهيد.
آنها ميگويند: «الان بودجه نداريم.. خدا کند بعداً بتوانيد برگرديد. يا مثلا ميگويند: ما فعلا در اين قسمت نيرو لازم نداريم.. در آن قسمت لازم داريم.. شما تجربه داريد؟ عه نداريد؟ خب ببخشيد.. بعداً از شما استفاده ميکنيم!» چون اگر بتوانيد به دادگاه ثابت کنيد که آنها به خاطر دين يا حجاب شما را اخراج کردهاند دادگاه آنها را محکوم ميکند ما مي گوييم Sue ميکند. آنها کاري نميکنند که شما مدرک داشته باشيد و اينرا اثبات کنيد.
از طرف مردم چطور؟ آنها هم سوگيري دارند در برخورد با محجبهها؟
کشورهاي مختلف، متفاوت است. مردم آمريکا فکرشان بازتراست. اگر اين تبليغات ضداسلام نبود و اگر خود ما مسلمانها الگوي بهتري بوديم ميتوانستند مسلمان هم بشوند. اما بعضي جاها فکرشان بستهتر است. جاهاي کوچکتر هم فکرشان بستهتر است. به هر حال فراموش نکنيم که همين کشور است که سي چهل سال پيش، سياهپوستان حتي آب هم بيرون نميتوانستند بخورند! فقط سي سال گذشته!
بعد از آن کار رسانه اي در آمريکا را رها کرديد؟
ديگر در تلويزيون کار نکردم. بيشتر با مسلمانها کار ميکردم. با روزنامهها و مجلات اسلامي مثل MAGAZINE CRESCENT INTERNATIONALو ISLAMICA کرسنت در تورنتوي کانادا منتشر ميشد و در راستاي همان اهداف انقلاب اسلامي کار ميکرد.
مخاطب اينطور مجلات فقط مسلمانها هستند يا غيرمسلمانها مي خوانندشان؟
بيشتر مسلمانها. در بين روشنفکران و استادان دانشگاه، کساني که دنبال خبرهايي غير از بيبيسي و سيانان و ايبيسي و غيره هستند، اين مجلات را ميخوانند. مخصوصا سي سال پيش که اينترنت نبود، بيشتر به اين مجلات مراجعه ميکردند.
چقدر تاثيرگذار هستند؟ از لحاظ کيفي در چه حدند؟
خيلي قوي. مخصوصا کرسنت، سي چهل سال، دقيق يادم نيست ميتوانم آنلاين چک کنم بگويم، وجود دارد و قوي کار ميکند. زماني فقط سه شبکه اصلي داشتيم، ايبيسي، سيبيسي و انبيسي. سال 82 يا 83 سيانان هم اضافه شد و اين چهار شبکه 95 درصد خبر آمريکا را توليد ميکردند و کسي غير اين دنبال منبع ديگري نميرفت. ما ميگوييم وقتي(ALTERNATIVE MEDIA) ، رسانههايي با تفکر جديد، آنهم با کيفيت عالي بوجود ميآيد مردم استقبال ميکنند.
فرموديد در راستاي اهداف انقلاب اسلامي کار ميکنند. امام معتقد بود دو نوع اسلام داريم، اسلام امريکايي و اسلام ناب محمدي. با اين چارچوب ميتوان تحليلشان کرد؟
بله، يک عدهاي هستند که ظاهراً مسلماناند اما برطبق جيب آمريکا عمل ميکنند! دوربرمان پُراند! از عربستان تا مصر. يا مثلا اين بحث فلسطين و اسرائيل. وقتي اسرائيل گفته اصلا امکان ندارد حتي يک وجب عقب نشيني کند، پس ديگرمعني اين مذاکرات چيست؟! چرا؟ چون محمود عباس هم يکي ازهمين مدلهاي اسلامهاي آمريکايياست.
يک ضرب المثل داريم divide and conquer يعني تفرقه بيانداز و حکومت کن. هميشه همين کار را کرده اند. خصوصا بعد از انقلاب اسلامي ايران. چون ضربه بزرگي بود برايشان و هنوز هم هست. الان مشکلترين قضيه اي که آمريکا دارد ايران است. چون در ايران راه استقلالي را انتخاب کردهاند و نمونهاي شدهاند براي تمام کشورهايي که دنبال استقلال هستند. مثل همين کشورهاي آفريقايي. الان هم که ميبينيم اين مرکز اسلامي در نيويورک در رسانهها بزرگ ميکنند تا مردم را به جان هم بياندازند.
درباره ربط اين ماجرا و ربطش با رسانه ها و تفرقه بيشتر بگوييد.
اين مرکز را نزديک مکاني که يازده سپتامبر اتفاق افتاد ميخواهند بسازند. آنها آمده اند گفته اند اين بياحترامياست! اولاً 11 سپتامبر چه ربطي به مسلمانان دارد؟! همه ميدانند که يک بازي بود و حتي شصت هفتاد نفر مسلمان درآن حادثه کشته شدند. جالب است با يکي از امامان واشنگتن صحبت ميکردم دراينباره. ايشان ميگفت که امام مرکز اسلامي نيويورک خودش با دولت آمريکا کار ميکند! تمام اين نقشه يک بازي است که مسلمانها مشغول باشند با چيزهاي مختلف تا اينها بتوانند از اين بين يک تبليغ منفياي عليه اسلام از تلويزيون پخش کنند.
اين مسئله قرآنسوزي را هم ميتوان به همين صورت تحليل کرد. درست است؟
صددرصد. آمريکا کشوري است با سيصد و خوردهاي ميليوننفر. حالا يک نفر يک چيزي گفته. اگر اين در تلويزيون و روزنامهها پخش نميشد که کسي با خبر نميشد. خودشان بزرگش کردهاند و هدف خودشان را دارند وگرنه هزاران اتفاق در روز ميافتد چرا اين را بزرگ کردهاند؟ برنامهريزي شده بودهاست، ميخواهند مسلمانان واکنش نشان دهند تا از اين واکنشها تبليغ منفياي بر عليه اسلام کنند.
بالاخره اتفاقي بوده که افتاده، رسانه هم که کاري جز پخش خبر ندارد. خيليها اين حرف شما را به حساب توهم توطئه ميگذارند!
هيچ وقت فراموش نميکنم، قبل از جنگ دوم آمريکا در عراق، آمريکاييها خيلي زياد به تظاهرات ضد جنگ ميرفتند. درست چند روز قبل از جنگ يک تظاهرات خيلي بزرگ در نيويورک اتفاق افتاد. آنموقع من آنجا بودم. باور کنيد تلويزيون در اينمورد هيچ خبري نداشت! بعضي از خبرها فقط چند دقيقه کوتاه گفتند که يک عدهاي از مردم بعضي از شهرها، لاب لاب لاب.. و تمام! اينکه چه چيزي را بزرگ کنند و يا نکنند کاملاً برنامهريزي شده است.
خانم هاشمي، اما عدهاي در داخل ايران حرف شما را باور نميکنند. خصوصا سال گذشته در ايران ما ديديم بعضيها به همين رسانهها اعتماد کردند. اعتقاد دارند فرضا بيبيسي تمام اخبار را پوشش ميدهد.
ببينيد من آنجا خبرنگاري خواندهام. آنها خودشان ميگويند رسانه آزاد در هيچ کجا اصلاً وجود ندارد. به خاطر اينکه صاحب شبکه تلويزيوني يا راديويي به نفع خودشان خبر پخش ميکنند. آنها فقط خيلي واردترند. قشنگ ميدانند چطور يک خبر را به نفع خودشان پخش کنند. نه فقط خبرنگار، که روانشناس دارند که چطور چيزي را بگويند که ديگران قبول کنند. من خيلي با ايرانيها بحث کردهام دراينمورد. بعضي از ايرانيها ميگويند هرچي بي بي سي ميگويد واقعا درست است. من بهشان ميگويم: آقا، خانم، ببينيد، انها روششان اينطور است، چندخبري که شايد مهم نباشد و حتي عليه خودشان باشد را ميگويند تا اعتماد شما را جلب کنند. حتي چندتا خبر منفي از انگليس و امريکا ميگويند. شما ميگوييد: آها، اينها راستگو هستند! بعداً ميآيند آن خبر اصلي را ميدهند. هر روز يک جنگ رسانهاي است.
يعني صددرصد فضاي رسانه اي امريکا در جهت سياست هاي رسانه اي خودشان است؟ حتي يک رسانه آزاد هم ندارند؟
الان صددرصد نيست الحمدالله. الان اينترنت و ستلايت راديو خيلي خيلي کمک ميکند. آلترناتيو ميديا، يا همان رسانههايي با ديدگاههاي متفاوت همينها هستند. اما به هرحال تلويزيون چون هزينه بالايي دارد بيشترشان دست دولت است. شايد بگويند مثلاً صاحب ايبيسي دولت نيست. خب پس کي هست؟ يکي از همين Corporationها (شرکت ها) هستند که اگر برويد ببينيد پشت صحنهشان باز برميگردد به همان ريشه. نه فقط در آمريکا، در همه دنيا هميناست. بيبيسي عربي، سيانان ترکيه، هر زبان که بگوئيد همين است.
دقيقاً منظورتان از "ريشه" کدام نوع تفکر است؟
صهيونيستها، صددرصد صهيونيستها. من الان تلويزيون را روشن کنم ميتوانم مشخص کنم که خبرها به نفع کي است. اگر کسي اطلاعات داشته باشد کاملاً ميتواند متوجه شود. چند ماه پيش اسرائيليها به آن کشتي که به سمت غزه ميرفت حمله کردند و نه نفر را کشتند. رسانهها چه گفتند؟ همان دقايق اول گفتند: افراد القاعده روي کشتي بودهاند. بعد ديدند نمي شود چون از خيلي جاها بودهاند روي آن کشتي! بعد چندبار حرفشان را عوض کردند تا آخرش گفتند: ما دفاع کرديم! اين چه جور دفاعياست؟ شما که حمله کرديد فقط لغتبازي است. اين لغتها توي ذهن مردم ميماند. صد بار بگو دفاع .. دفاع .. بالاخره مردم باور ميکنند.
خود آمريکاييها دارند الان بيشتر از همه سختي ميکشند و دارند هزينه بالايي پرداخت ميکنند و خودشان نميدانند. آمار رسمي ميگويد 10 درصد اما همه ميدانند آمار بيکاري در اصل 20 درصد است الان. چقدر ماليات از مردم مي گيرند و اين پول ميرود به اسرائيل. اطلاعات ندارند مردم و متأسفانه نميدانند.
حتي اگر اطلاعات هم داشته باشند، با شناختي که شما از مردم آمريکا داريد بهنظرتان عکسالعملي نشان ميدهند؟
در دهه 60 و 70 آمريکاييها به دلائل مختلف خيلي تظاهرات ميکردند. ضد جنگ يا بر سر حق و حقوق و چيزهاي مختلف. اما الان در آمريکا راهپيمايي خيلي خيلي کم است. عرض کردم، در مورد جنگ عراق يک راهپيمايي شد که آن هم باز نسبت به کل جمعيت آمريکا درصد بالايي نبودند. اروپا و آمريکا خيلي با هم فرق ميکنند. آن ريشه سوسياليست اروپا، مثلا در يونان، آلمان ، فرانسه، باعث ميشود که خصوصا در اين اوضاع اقتصادي خيلي تظاهرات کنند. چرا؟ چون کارشان را از دست دادهاند، قيمت همه چيز رفته بالا. آمريکا هم همين وضع اقتصادي را دارند اما تظاهراتي شکل نمي گيرد.
اين عدم واکنش مردم، به نظر شما يک روند طبيعي در آمريکاست يا برنامهريزي شدهاست؟
بعد از دهه 70 و پايان جنگ ويتنام، سران کشور، ما ميگوييم think tankها (اتاق فکر) گفتند اين جور نميشود، هر روز تظاهرات. مثلاً سياه پوستها در دهه 60 خيلي فعال بودند. چه کارشان کردند؟ يا کشتنشان يا زندانيشان کردند. در محلههاي سياهپوستها چه کار کردند؟ يا کليسا گذاشتند يا مشروبفروشي. کليسا براي چي؟ چون دين مسيحيت ميگويد ما با دشمن خودمان روبوسي ميکنيم! ميگويد ما از خودمان دفاع نميکنيم! خدا از ما دفاع ميکند!
براي عدهاي ديگر که حالت انقلابي نداشتند و کليسا نميرفتند، مشروب و انواع مواد مخدر را رواج دادند. اين شده که الان آن حال قبلي اصلاً وجود ندارد. کل مردم امريکا همينطورند. با سرگرميهاي مختلف مشغولشان کردهاند. الان ايرانيها فکر ميکنند خيلي سختي ميکشند و خيلي کار ميکنند. من بهشان ميگويم: خيلي عذر ميخواهم! معني کار نميدانيد که چياست! برويد آمريکا ببينيد مردم چطور کار ميکنند.
از چه لحاظ؟ استرس شغلي يا سختي کار؟
کيفيت کار آنجا بالاست. بايد کار بکنند. نه مثل اينجا، اول صبح ميآيند بايد نان و پنير با چاي بخورند. بعد يک ساعت بعد دوباره چاي ميخورند. دوباره ساعت بعد. آنجا اين خبرها نيست! سخت کار ميکنند.
در عوض رفاه هم دارند! اگر کارشان سخت است پس اين کيفيت بالاي زندگي که ميگويند در آمريکا هست چيست؟
من نميدانم چيست! (خنده) ببينيد رفاه دارند، چون اولاً از همه جا دزديده اند! از خيلي از کشورها سوءاستفاده کردهاند.
از طرفي خود آمريکاييها هم خيلي کار ميکنند. من درباره ايرانيها با آمريکاييها صحبت ميکردم. پرسيدند در ايران چطور ماشين ميخرند؟ گفتم: نقد. با تعجب ميپرسيدند نقد؟!! آمريکاييها اصلا پول نقد ندارند. تازه ماشين آنجا ارزانترهم هست. فرض کنيد کسي ده هزار دلار ندارد نقد ماشين بخرد. فقط با کرديت کارت خريد ميکنند.
اين کرديت کارتها هم که چون انسان را هميشه وامدار ميکند، محافظهکاري ميآورد.
پدرشان را درميآورد. آخرماه ميرسد هرچه درميآورند ميدهند به قسط. پول نقد اصلا ندارند. زندگيشان بر روي کار ميگردد. بله، يک روز تعطيل آخر هفته را ميتوانند بروند پارکي، تفريحي..
شما اولين بار کي به ايران آمديد؟ تصوري که قبلا از ايران داشتيد تا چه حد منطبق بود با ايراني که ميديديد؟
من سال آخر جنگ ايران آمدم. البته همسرم کمي آمادگي بهم داده بود که فکر نکني همه حزباللهي هستند و.. يک بار آن اوايل داشتم در تهران ميرفتم. خيابان شلوغ بود. دوتا راننده با هم دعوايشان شد و همديگر را زدند. خيليخيلي جا خوردم اصلا انتظار نداشتم.
من از چندنفر از کساني که مسلمان شدهاند و به ايران آمدهاند شنيدهام که ميگويند ما در ايران احساس معنويت ميکنيم!
جالباست که اين حرف را ميزنيد. يکي از دوستان که خيلي نزديک است به مسلمانشدن، از انگليس آمده بود ايران. ميگفت: مرضيه، من به خيلي از کشورهاي اسلامي رفتهام. وقتي مثلاً در تاکسي بودم و مي فهميدند که من انگليسي هستم ميپرسيدند: خانم شما قرآن ما را خواندهايد؟ اسلام ميدانيد چيست؟ اما در اين مدت که در تهران بودهام هيچکس راجع به اسلام با من صحبت نکرده، فقط گفتهاند: مال انگليس هستي؟ خوش بهحالت! راهي هست که ما بتوانيم برويم!! (خنده)
شايد چون آنهايي که من ديدهام رفتهاند قم و اين دوست شما تهران آمده. اگر همين دورو بر پرستيوي (سعادتآباد) بوده باشد هم که ديگر بدتر!
البته من هم همين را به دوستم گفتم. (خنده) گفتم شما شمال و غرب تهران بودهايد. ميداني مشکل ايرانيها چيست؟ ارزش چيزي را که دارند نمي دانند. عادت کردهاند. به هر حال مشکلات هست. همه جا مشکلات هست. من هميشه ميگويم نگاه کنيد به دور و برتان که کي هستند چي هستند. در عراق چي ميگذرد. در افغانستان، پاکستان. در ايران امنيت هست. آرامش داريم. واقعاً آرامش داريم نسبت به آنها، نسبت به خيلي از کشورهاي دنيا. اما متاسفانه قدر چيزي که داريم را نميدانيم و فکر ميکنيم خارج از ايران چه خبر است.
خانم هاشمي مصاحبه براي نشريه چارقد گرفته ميشود و بهتر است کمي هم درباره زنان صحبت کنيم. گفته ميشود در اروپا و امريکا، زنان بيشتر به اسلام گرايش دارند. شما قبول داريد؟
بله، درست است. زنان بيشتر مسلمان ميشوند.
چرا؟ چهچيز اسلام زنان را جذب کرده؟
به خاطر اينکه آزادي واقعي از طرف خدا ميآيد. قانون اسلام با قوانين ديگر اصلا قابل مقايسه نيست. يک دوستي داشتم در اروپا که الان مسلمان شده است. دوستم نقاش بود و با 4 مرد نقاش در پاريس يک نمايشگاه گذاشته بودند و برايشان خيلي مهم بود که کارشان را تبليغ کنند و مطرح شوند.
روزنامهنگارها و خبرنگارها آمده بودند و يکي يکي مصاحبه ميگرفتند در مورد سبک کار و غيره. وقتي رسيدند به دوستم، يک خبرنگار گفت: چه چشم قشنگي داري! دوستم گفت: خب مرسي، حالا من در مورد کارم توضيح بدهم! خبرنگار گفت: ولش کن، بيا اين شماره من و اصلاً حرف را ميخواست به جاي ديگر بکشاند! چندبار ديگر هم با اين خانم اينطور برخورد کردند. بعد از مدت کوتاهي مسلمان شد. چون ميديد اگر حجاب داشته باشد اينطور برخورد نميکنند. چرا؟ چون جرأت نمي کنند با زن محجبه اينطور صحبت کنند. تمرکز ميرود روي نقاشي.
خود من دانشجو که بودم، استاد جواني داشتيم که برخورد نزديکي با دخترها داشت و در کلاس خيلي شوخي ميکرد. من جمعه در کلاس شرکت کرده بودم. شنبه شهادتين گفتم و مسلمان شدم و دوشنبه دوباره سرهمان کلاس رفتم با روسري. باور کنيد از آنموقع به بعد برخورد آن استاد با من کاملاً عوض شد. يک احترام خاصي ميگذاشت چون ديگر ميدانست که من در آن کلاس فقط براي يادگيري رفتهام و دنبال چيز ديگر نيستم. حجاب يک ديوار است، محافظ است.
اما برعکس، درايران خيلي از زنان گرايش هاي فمنيستي پيدا کردهاند.
خيليها که طرفدار فمنيسم شدهاند اگر ازشان بپرسيد اصلاً اين معناي واقعيش چيست نميدانند. نمي دانند اصلاً دنبال چي هست. من سي سال پيش در جريان همين movement (جنبش) فمنيزم بودم.
بله آن موقع خيلي فعاليت ميکردند اما حاصلش چه شده؟ ضربه خيلي بزرگي زده. همهش زن زن کردند و مرد را فراموش کردند. بله، الان زنها ديگر در خانه نيستند، خب اين مثبت است؟! پشت اين فمنيزم برنامههايي هست. چون ميدانند اگر بتوانند خانواده را از بين ببرند ديگر کار جامعه تمام است. روي خانمها تمرکز کردهاند. چرا آنقدر روي حجاب تبليغ منفي ميکنند؟ همه برنامهريزي شدهاست. خانمهاي مسلمان مخصوصا شيعه که حضرت زهرا (س) را به عنوان الگو دارد بايد روي اين دين مطالعه کنند. بعضيها ميگويند زني که 1400 سال پيش زندگي ميکرده چطور الگوي ما در 2010 باشد؟ اگر کسي اعتقاد داشته باشد بهاينکه اين دين از طرف خداست ميفهمد که خدا الگويي ميفرستد که براي تمام زمانها باشد.
از آنطرف هم اگر مردها اخلاق اسلامي داشته باشند خانمها هيچ وقت حس کمتربودن نميکنند و نميگويند من چون قدرت اقتصادي ندارم از مرد کمتر هستم پس بروم در خارج خانه کار کنم که کمتر و ضعيف نباشم. پس هم مرد و هم زن بايد راه اسلام را بروند.
نتيجه اين فمنيزم در آمريکا اينست که الان يک مرد آمريکايي با يک زن آمريکايي که ازدواج ميکند انتظار دارد او هم پا به پاي او کار کند حتي اگر بچهدار هم شد فرقي نميکند. 6 هفته مرخصي دارد و بعد دوباره بايد برگردد سرکار. هم بيرون کار ميکند، هم زن بايد باشد، هم مادر باشد. خانه را تميز کند غذا درست کند. فقط زجر ميکشد.
پس تقسيم کار خانهاي که ميگويند چيست؟
بله متأسفانه جوان ايراني اينرا در هاليوود ميبيند و باور ميکند! زندگي واقعي در آمريکاي سال 2010 اينجور نيست. بار بيشتر روي زناست. اتفاقاً يکبار با چند تا از زنان آمريکايي درباره اسلام صحبت ميکردم. ميپرسيدند شما حق کار کردن داريد؟ من گفتم بله، زنان مسلمان اگر بخواهند کار کنند درآمدشان براي خودشان است و اگر نخواهند مرد وظيفه دارد تأميناش کند. با تعجب پرسيد وظيفه؟!! گفتم بله! گفت تو ميتواني يک مرد مسلمان براي من پيدا کني؟ (خنده) ديگر خيلي خسته شدهام! الان بيشتر خانمهاي آمريکايي اصلا وقت ندارند به خودشان برسند.
من به خانمهاي ايراني ميگويم هميشه که يک نعمتي داريد ولي نميدانيد چي داريد! چقدر به خودتان ميرسيد! يک عروسي ميخواهيد برويد کلي دنبال لباس ميگرديد، از صبح آرايشگاه مي رويد. آنجا چنين وقتي ندارند. يک جشني مي خواهند بروند خودشان بدو بدو يک کاري مي کنند و تمام! خيلي فشار رويشان است. خيلي مسئوليت دارند. در کار هم درصد مديران زن خيلي کم است اما شما در هاليوود ببينيد همه زنها را در رده هاي بالا نشان مي دهند که ديگر کشورها ببينند و فکر کند که خودشان چقدر عقب هستند! اين هم يک راه شستشوي مغزي است براي کنترل ديگر کشورها.
امروز تلويزيون مصاحبهاي پخش ميکرد از يکي از امامان جمعه امريکا که ميگفت جمعهاي نيست که کسي نيايد اينجا براي مسلمانشدن. واقعا سرعت بهاين اندازهاست؟
شهرهاي مختلف متفاوت است. بله، شهرهاي بزرگ اينطور است. مثلا در لندن بچههاي مرکز اسلامي آنجا ميگفتند روز عيد فطر گروهي ميآيند براي مسلمانشدن. بله سرعتش از اينهم بيشتر ميشود. تبليغهايشان برعکس جواب ميدهد. بعد از اين مسئله قرآنسوزي يک دوستي از آنجا ميگفت در کتابفروشيها نمي توانيد قرآن پيدا کنيد از بس که ميخرند که ببينند اين چيست که ميخواهند بسوزاندش. مثل 11 سپتامبر که خيليها بعد از آن ماجرا مسلمان شدند. ماجراهاي عجيبي ميشنويم. من هرروز سجده شکر ميکنم که مسلمان شدهام.
خانم هاشمي بعد از مسلمانشدنتان در زندگي شخصيتان اتفاق افتاده که فکر کنيد واقعا راهتان درست بوده؟
بله، يک بار در امريکا، خانه ام آتش گرفت. همه چيز سوخت. همه ديوار ها سياه سياه شده بودند. فقط دوچيز در خانه ام سالم مانده بود. يکي تابلوي «وان يکاد»ي که روي ديوار بود سالم ماند درحالي که ديوارهاي اطرافش کاملا سياه شده بود و يکي هم قرآنم که روي ميز بود. لپ تاپم کنار قرآن بود و شدت آتش ذوب شده بود! اما قرآن سالم مانده بود.