به گزارش مشرق، بیماری همهگیر به بیماریای گفته میشود که احتمالا کل جمعیت جهان در معرض این عفونت بالقوه خواهند بود و بخشی از مردم بیمار میشوند. با توجه به ورود کروناویروس به ایران و احتمال همهگیری آن، اگر به تاریخ مراجعه کنیم، بخشی از این بیماری همیشه در ایران وجود داشته و مردم ایران در معرض آن قرار گرفته بودند. بیماریهای عفونی، قدمتی به اندازه تاریخ بشریت دارند و در آثار و مومیاییها، بیماری عفونی مانند سل مشاهده شده است؛ به گونهای که دهخدا به بیماری وبا در ایران لقب مرگ و مرگی داد.
سیدعلیبن محمد تبریزی در کتاب «قانون العلاج» وبا را مرض موت نام داده است. تا قبل از قرن نوزدهم بیماری وبا محدود به هند بود و به واسطه تجارت خارجی انگلستان انتشار آن به سرزمینهای دیگر از جمله ایران و موجب تلفات عظیمی شد.
وبا ۷ بار در جهان عالمگیر و چندین بار در اروپا همهگیر شد. این بیماری، چنان وحشتی در میان اروپاییان ایجاد کرد که عنوان دهشتناکترین بیماری قرن را به آن دادند. این وحشتانگیزی و همهگیری زمینه ایجاد نخستین قراردادهای بینالمللی را ایجاد کرد.
با شیوع وبا در هند تجارت انگلیسیها که از کلکته، بمبئی و دهلی شروع میشد با خطر مواجه شد و این بیماری توسط کشتیهای انگلیسی از راه مسقط در تابستان ۱۲۳۶ هجری قمری به خلیج فارس رسید. به این ترتیب وبا برای نخستین بار به ایران آمد و گسترش بیسابقهای داشت. وبا از راه بوشهر به دالکی و از آنجا به شیراز رسید. از جمعیت ۴۰ هزار نفری شیرازی روز اول ۱۰ نفر، روز دوم ۲۰۰ نفر و دو هفته اول ۵ تا ۶ هزار نفر مبتلا شدند و در چهار هفته آخر دوسوم اهالی را نابود کرد.
در نهایت وبا از شیراز به مرکز ایران رسید و ۱۰۰ هزار نفر از مردم ایران را به کشتن داد؛ به گونهای که لسانالملک در کتاب «ناسخ التواریخ» مینویسد مردم ایران این مرض را مشاهده نکرده بودند و اسیر شدند و این مرض از طریق ایران به روسیه و سایر کشورهای اروپایی سرایت کرد.
در انگلیس ۶ هزار و ۲۰۰ نفر کشته شدند که بیشتر در محله فقیرنشین آن کشور بودند، اما در ایران همان سال ۲۰ هزار نفر را به وادی خاموشی فرستاد.
۱۱ سال بعد در بهار ۱۲۴۷ طاعون به خرمن جان ایرانیان آتش زد. این بیماری در کردستان، مازندران و گیلان کشتار عظیمی داشت. در اردلان بیش از ۸ هزار نفر را کشت و در رشت ۶۰ هزار نفر را به دیار عدم فرستاد؛ به گونهای که فریزر، گردشگر اروپایی که در آن سالها از شمال ایران میگذشت، مینویسد: «در آمل که شهری پرجمعیت بود، دیگر کسی نمانده بود و در بارفروش [بابل] از هر کس سراغ میگرفتم، میگفتند از ناخوشی مُرد.»
راجع به بروز طاعون یادداشت تلخ مهمی در دست است که نقل میشود: طاعون در بلاد روم و ایران گسترش یافت و در استرآباد ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر، مازندران حدود ۲۰۰ هزار نفر تلف شدند و رشت و گیلان خراب شد. همچنین در تهران ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر تلف شدند. به گونهای مردم دچار رعب و وحشت شدند که همه مردم فرار کردند و در صحراها منزل گرفتند. سه سال بعد باز وبا آمد. کردستان نیز دچار طاعون شد و دو سال بعد در سال ۱۲۵۲ وبای سختی در سراسر ایران شایع شد. در شدت این وبا در شهر ری، صدرالشعرای آن شهر منظومهای با این مطلع گفت:
آن ری که گفتی مردخیز آمد وبا چون در ستیز
از وی اجلها در گریز افتان و خیزان دیدهام
چهار سال بعد یعنی در سال ۱۲۵۴ طاعون آذربایجان، مراغه و اردبیل را فرا گرفت و اصفهان که تا آن سالها وبا به خود ندیده بود، شاهد وبا بود. در سالهای ۱۲۶۲، ۶۳، ۶۴ و ۶۵ طاعون در بخشهایی از ایران آمد و تلفاتی داشت. در سال ۱۲۶۷ وبای شدیدی در تهران شایع شد و تا اوایل ۱۲۶۸ ادامه داشت. در سال ۱۲۶۹ وبا در تهران عود کرد؛ لیکن نسبت به سالهای قبل چندان شدتی نداشت. در روزهای اول روزانه ۶۰ تا ۷۰ نفر تلف شدند و در شعبان ماه به روزی ۱۳۰ نفر رسید. مرم تهران به قم پناه بردند و به این ترتیب ناخوشی را به قم و کاشان بردند.
در سال ۱۲۷۳ وبای سخت دیگری به همه ولایات ایران افتاد؛ چنان که «کنت دوگوبینو» که در آن سال در تهران به سر میبرد، نوشت: «هر کس دو پا داشت و میتوانست فرار کند، برای حفظ جان خود از پایتخت گریخت. مردم چنان میمردند که گویی برگ از درخت میریزد و با اینکه در تهران آماری برای شمار مردگان وجود ندارد، من تصور میکنم بیش از یک سوم سکنه تهران در اثر وبا مردند».
فرخخان امینالدوله نوشت: «در شهر ما و شمیران به جز خبر ناخوشی و وحشت خبری نیست... از «صفحه کن» تا سوهانک ۲۰ تا ۳۰ هزار نعش آوردهاند.» وضع تبریز چنان بود که اگر جنگ هم شده بود، اینگونه ویرانی نداشت.
در سال ۱۲۸۲ وبا تحفه عربستان بود که حاجیان آوردند و خود مکه ۴۰ هزار نفر مردند و در دو سال بعد در سال ۱۲۸۴ وبای شدید دیگری همه شهرهای ایران را فرا گرفت. در همان سال دکتر تولوزان پزشک ناصرالدین شاه نوشت: «چون در ایران کانونی برای نگاه داشتن شمار مردگان نیست، لذا نمیتوانیم عده آن را کماکان معین کنیم. مع هذا، میدانم که عده مردگان کمتر از یکصد هزار نفر نبود...».
در ۱۲۸۶ وبای خفیفی در قم و کاشان بروز کرد و یک سال بعد ۱۲۸۷ وبا همراه با قحطی به ایران آمد. حاج محمد حسن امینالضرب تاجر معروف تهران نوشت: «روزی ۱۰۰ الی ۱۵۰ نفر میمردند و قحطی در سال بعد نیز ادامه داشت و وبا هم مزید بر علت شد». آنچنان وضع برای مردم تنگ شده بود که گزارش اسدالله طباطبایی از کنسولگری ایران در تفلیس رسیده است: «چه خراسانی، گوشت آدم میخوردند، دیگر چه رسد به اسب و الاغ. هر روز در مشهد آدم میگیرند که سگ کشته و گوشت او را آورده و فروخته است».
پس از مرگ و میری بیسابقه، چند سالی وبا در ایران آرام گرفت و در سال ۱۲۹۴ از نو وبای سختی در گیلان شیوع پیدا کرد و ۱۰ تا ۱۲ هزار رشتی را به دیار عدم فرستاد. در ۱۳۰۷ باز وبا از کرمانشاهان آمد. اعتمادالسلطنه به طعنه نوشت: «رنگ شاه پریده، دماغ کشیده و صدا گرفته، معلوم شد اسهال که در این چند روز شدت پیدا کرده بود، چون در کرمانشاهان وبا هست، شاه وحشت کردهاند که خدای نکرده وبایی شدهاند».
آخرین وبایی که در این گزارش بررسی میشود، در ذیالحجه ۱۳۰۹ از بادکوبه آغاز شد و در روسیه شدت گرفت و شدت آن به اندازهای بود که به مبالغه نوشتند از شهرهای روسیه دیگر چیزی باقی نگذاشت. اندک زمانی از حاجی ترخان به رشت رسید و در ذیالحجه ۱۳۰۹ که نیمه تابستان بود وبا به سمنان و دامغان زده و در اوایل محرم ۱۳۱۰ در تهران شیوع یافت؛ به گونهای دکتر تولوزان نوشت: «در مدت سی سال که من ایران بودم این سختترین و گستردهترین وبایی بود که شاهدش بودم». امین الضرب میگفت: «اگر کسی میمرد، هیچ کس نبود او را بردارد، لنگه در بگذارد، ببرد جایی و به خاک بسپارد».
روش حکومت نیز با برخورد با وبا جالب بود و در ناخوشی ۱۲۳۶ سیاح انگلیسی که خود از وبا مرد، چند روز قبل از مرگش نوشته بود در شیراز به محض شنیدن خبر وبا، حاکم حسینعلی میرزا فرمانفرما و اطرافیانش فرار کردند و بدون اینکه دستورالعملی جهت حفاظت شهر و مردم بدهند، اهالی را به حال خود رها کردند، اما دولتی که سلوک و رفتارش در زمان وبا با مردم منصفانه بود، کسی نبود جز میرزاتقیخان امیرکبیر که در روزنامه دولتی حقیقت را به مردم گوشزد میکرد و راجع به وبا اعلام داشت: در باب ناخوشی مسری از جمله وبا، طاغون و... اطبا روی زمین معالجات مختلف کردند، اما یک علت را در این باب مسلم گرفتند که کثافت و عفونت این ناخوشیها را زیاد میکند» این بود که او دستور داد دولت با مایعهای ضدعفونیکننده آن روز به پاکیزه کردن شهر همت گشایند.