کد خبر 105696
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۰ - ۱۳:۰۶

آنهایی که حاج کاظم رو بعد از خیبر دیدند یادشان هست که حاجی خیلی شکسته شده بود. داغ ابراهیم همت، مرتضی سلمان طرقی، حمزه دولابی، احمدساربان نژاد و رحمت الله کُرد داشت کاظم رو از پا درمی‌آورد.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، آنهایی که حاج کاظم رو بعد از خیبر دیدند یادشان هست که حاجی خیلی شکسته شده بود. داغ ابراهیم همت، مرتضی سلمان طرقی، حمزه دولابی، احمدساربان نژاد و رحمت الله کُرد داشت کاظم رو از پا درمی‌آورد.
 
مهم نیست چه کسی موسس تیپ بوده و بعد چه کسی فرمانده شده و بعد چه کسی تیپ رو به توانمندی عملیاتی رسونده. این برای بازی های ماها مهمه نه برای اون نازنینان به عرش سفر کرده.

امام عزیز فرمودند اگر همه پیامبران خدا رو یکجا جمع کنند هیچ اختلافی بینشان نیست، چرا که همه اونها یک مبداء و یک مقصد رو نشان می‌دهند و آن هم خداست. این حرف حکیمانه در مورد فرماندهان عزیز ما که پیرو پیامبران هستند هم در جنگ مصداق داشت. شهید محسن وزوایی عاشق شهید علی موحد دانش و شهید حاج کاظم رستگار بود.

شهید موحد مخلص، وزوایی و رستگار بود و شهید رستگار وارث هر دو. غربت ارثیه فرماندهان تهرونه و از غربای فرماندهان تهرون شهید رستگار و شهید موحد هستند.می‌گویند حاج کاظم رستگار به خاطر اعتراض به روش اداره جنگ از سوی بعضی از فرماندهان رده بالای سپاه  مغضوب شد؛ این ظاهرقضیه است. اما این حقیر که بعد از عملیات خیبر بارها پای درد دل شهید رستگار بودم و الان هم اون صدای بم و پر طنینش تو گوشم هست و‌ بعد از 27 سال دارم مرور می‌کنم، فهمیدم که رستگار از کبریایی بعضی از فزماندهان جنگ به ستوه اومده بود. از منم منم زدن بعضی ها می‌نالید. اما من و امثال من چون دیدمون به اندازه دیدن نوک بینی یمان هم نبود به او حق نمی‌دادیم.

زمانه چرخید و دیدیم در یکی دوسال پیش این کبریایی کار دستشون داد. این منم زدن از چشم مردم انداختشون. حالا زوده امثال من و ما بفهمیم، حاج کاظم چه کرده.

شهید رستگار در زمان خودش سرآمد فرماندهان عملیاتی تهران بود و تمام رزمندگان تیپ 10 سیدالشهداء(ع) و لشگر 27 محمدرسول الله(ص) اون رو یک اسطوره جنگ میدونستن. حتی دشمن هم این رو فهمیده بود. هرکجا می فهمید فرمانده میدان رزم، حاج کاظم رستگاره با همه توان میومد. اینرو همه شنیدند. وقتی تعریف می‌کنند از شهادت دلاورمرد خیبر، شهید حاج محمد ابراهیم همت در جزیره مجنون محاله از تموم شدن نیروها و قرض گرفتن نیرو از قاسم سلیمانی عزیز نگن. اما هیچکس از آنچه که بر رستگار در خیبر گذشت چیزی نمیگه. فقط می‌گویند رستگار اعتراض داشت به نحوه اداره جنگ، آخه اگر اونا هم جای رستگار بودند و سه روز پاتک جنون آمیز دشمن رو که خودشون گزارش دادن چقدر توپ وحمپاره از آسمان بارید تجربه می‌کردند و در حد عملیاتی تیپ سیدالشهداء(ع) بدنهای زیر شنی های تانک له شده رو می‌دیدند تاب نمی‌آوردند.

سردار شهید حاج کاظم رستگار، فرمانده لشکر10 سیدالشهداء(ع)

اونایی که کاظم رو قبل از خیبر دیده بودند به یاد می‌آورند که بعد از خیبر حاجی خیلی شکسته شده بود. داغ ابراهیم همت، مرتضی سلمان طرقی، حمزه دولابی، احمدساربان نژاد و رحمت الله کُرد و پیکر نیروهایش که از تنها دخترش براش عزیرتر بودند و بدنهاشون داخل مجنون و طلاییه مانده بود، داشت کاظم رو از پا درمی‌آورد. یک جا که چند تا همدل پیدا می‌کرد غصه‌اش سرباز می‌کرد و شاید در چند کلام اول چشمهاش پر از اشک می‌شد.

الان بعد از 24 سال از جنگ فرمانده های رده بالای جنگ مطرح می‌کنند که تصمیم گیری در مورد عملیات‌ها جمعی بود و باید فرماندهان قانع می‌شدند و اگر قانع نمی‌شدند یگانهاشون رو درگیر نمی‌کردند واین از آزادمنشی فرماندهان بود.

آیا این رفتار در مورد حاج کاظم صدق نمی‌کرد؟ فقط مخصوص احمد کاظمی و حسین خرازی بود؟

بعد عملیات خیبر با همه انتقادهایی که کاظم در رابطه با نحوه اداره جنگ داشت، اما پا از رکاب نکشید و آمادگی کامل تیپ سیدالشهداء(ع) در خرداد و تیرماه 63 برای عملیات در هور و آوردن همه توانش در گرمای تابستان جنوب در موقعیت شهید موحد در سه راه جفیر، گواه سرسپردگی این فرمانده دلیر و مطیع است.

شهید کاظم در نیمه دوم سال 63 همین توانمندی را به پادگان ابوذر کشاند که دشمن خیال نکند کاظم رستگار سست شده. توهین های هرشبه رادیو عراق که توسط دشمن بعثی اداره می‌شد به این فرمانده دلیر نشان از ضربه موثر تیپ سیدالشهداء(ع) به فرماندهی شهید کاظم برپیکر پوسیده اش بود.

این مطلب بر سر زبان‌ها بود که هرکجا میدان رزم دست کاظم است سپاه سوم و ماهر عبدالرشید هماورد میدان است. اما این سرباز پاکباخته امام خمینی(ره) زیر همه این مشکلات قد خم نکرد. محرم سال 1362 قبل از اینکه گردانهای تیپ سیدالشهداء(ع) به پادگان ابوذر بیایند، واحد اطلاعات عملیات و تخریب در سرآبگرم سرپل ذهاب برای شناسایی منطقه عملیات مستقر بودند و شهید رستگار آمد برای سرزدن به بچه ها؛ در حسینیه بچه های تخریب واطلاعات به امامت خود حاجی نماز مغرب و عشاء رو خواندیم و بعد از نماز حاجی دید جمع بچه ها جمعِ، از غصه هاش گفت. نه برای اینکه دل‌ها رو خالی کنه بلکه به بچه های تخریب و اطلاعات بگه چقدر کار مهمه.

محرم سال 63 سال عقده گشایی حاج کاظم رستگاربود. او بارها به ما گفته بود که همه غصه ها رو باید برد سرزمین کربلا و روز عاشورا و برای کوهی از غصه و درد ناله کرد. حاج کاظم می‌گفت مگر ما از بی بی زینب(س) کمتریم که کمک کرد به امامش و وظیفه حمل شهدا را بدوش کشید و نگذاشت بدنهای نازنینشون در میدان بماند. ما چرا رفیقامون رو رو زمین رها کردیم و جونمون رو برداشتیم و در رفتیم؟ اینها همه مصیبت و روضه کاظم رستگار بود. شاید شب‌های محرم حاج کاظم به یک مجلس روضه قانع نبود . او دنبال روضه می‌گشت  و از هر ساختمون هر گردان و واحدی صدای یا حسین میومد او پاش سست می‌شد و برای غربت امامش ضجه می‌زد.

 یقین دارم آنقدر او التماس به امام حسین (ع) کرد تا برگه شهادتش امضاء شد. او دوست داشت که سربلند بمیره. حاج کاظم وارث بحق دوستش علی موحد بود. او هم مورد بی مهری واقع شد. تیپ رو تحویل داد اما به جنگ و جبهه پشت نکرد.

بچه های جنگ یادشونه حماسه آمدن علی موحد از تهران و تسخیر تپه 112 در عملیات والفجریک در حالی‌که هیچ مسوولیتی نداشت و باز رسیدن علی موحد برای فتح قله های حاج عمران‌ که از آنجا علی موحد عروج کرد.

علی موحد وقتی شهید شد فرمانده تیپ سیدالشهداء(ع) نبود، بلکه سرباز بی ادعای امامش بود و کاظم هم همین‌گونه بود و همین‌گونه رفت. امام عزیزش گفته بود مرگ بدون هیاهو اوج تقرب به خداست. اینها همه قطره ای بود از اقیانوس معرفت بسیجی شهید حاج کاظم نجفی رستگار. مهم نیست او سرتیپه و یا سرلشگر، مهم اینه که او کاظم بود و کظم غیظ کرد و رستگار شد. پس سلام بر او و بر روزی که به دنیا آمد و بر 24 بهار بعد که بربال ملایک نشست و بر روزی که بر انگیخته خواهد شد و بر ماست که یاد و نام او را پاس بداریم.

شهید رستگار و رستگارها نیازمند ما نیستند ما به اونها نیاز داریم.به قول اون شاعر:

مداح خورشید مداح خود است

حاج کاظم همه جا غریبه حتی تو خانه اش! شهرری خانه حاج کاظم رستگاره اما به غیر از چند عکس روی پل عابر پیاده نامی از کاظم نیست.

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط سالهاست که تو شهر ما در جوار عالم اهل بیت شیخ صدوق رحمه الله علیه مدفون است وکسی یادش نمی‌کرد اما یه صاحب منصب و صاحب نام براش کتاب نوشت والحمد لله شهره آسمانیان که بود اهل زمین هم از او سراغی گرفتند.

ای کاش یک نفر هم برا کاظم از این کارها می‌کرد. این حرف من را حمل بر نادانیم بگذارید، که ای کاش دوستان حاج کاظم وزیر یا وکیل یا استاندار و یا شهردار و یا دکتر و یا سرداربودند. اما دوستان و همرزمان کاظم در دلدلرن و در انزوا دارن مستهلک‌ می‌شوند. عباس قهرودی، اسماعیل معروفی و...

یک درد دل برای پدر بچه های تیپ سیدالشهداء(ع) حاج علی که پدر عزیز و چهره ماندگار یکبار هم سراغ بچه هات رو بگیر...