به گزارش مشرق، سید مجتبی مومنی از فعالان فرهنگی این روزها در اورژانس بیمارستان امام خمینی تهران به بیماران کرونایی خدمات پزشکی ارائه می کند. آنچه در ادامه می خوانید، روایتی از اوست...
روایت های قبلی او را اینجا بخوانید:
مگر از جانت سیر شدی جوان؟!
روز سوم: «حرم حرمه دیگه!»
تعداد مراجعین اورژانس کمتر شده بود.
خانم آژیر پایین آمد و بعد از سر زدن به اساتید و پزشکان رو به ما کرد و گفت: اوضاع چطوره بچهها؟
یکی از بچهها گفت: خدا رو شکر کمی خلوتتر شده.
خانم آژیر گفت: الحمدلله. امیدوارم به همین خلوتی بمونه. بیایین براتون یه چیزی تعریف کنم؛ چند ساعت پیش خانمی که فکر کنم حدود ۷۰ سال داشت و به سختی راه میرفت و کمی خمیده شده بود؛ خودش رو به اتاقم رسوند؛ گفت: شما مسئول کرونا هستید؟
گفتم: بله مادرجان! ولی اینجا اورژانس نیست؛ باید از در بیرون برید و از اونور به اورژانس.
گفت: مریض نیستم. راستش براتون چیزی آوردم.
صندلی براش گذاشتم که بشینه و بعدش هم حس کردم بهش کمی آب بدم حالش سرجا بیاد.
یه لیوان آب براش ریختم. داشت به لیوان نگاه میکرد، خندیدم و گفتم: نگران نباشید آبش کرونایی نیست.
خندید گفت: مادرجان ما که عمرمون رو کردیم؛ خدا به شما قوت بده که دارین برای مردم تلاش میکنین.
بعد از زیر چادر مشکیش یه مشما درآورد. مشما رو بازکرد و پنجتا ماسک از توش در آورد و گفت: اینا رو خودم درست کردم پارچهش هم تبرکِ حرمه. بعدش هم یهدونه گان از تهِ مشما بهم داد.
گفت: اینم خودم درست کردم ولی بیشتر از این توان نداشتم.
...
خانم آژیر بغضش را خورد و گفت: خیلی این مردم به فکر ما هستن و برامون دعا میکنن. من به شخصه فکر میکنم با دعای اونهاس که سر پام.
نگذاشتم ادامه بدهد؛ گفتم: ازون ماسکهاش چیزی مونده؟
گفت: آره دوتا.
گفتم: یکیش مالِ من؟
گفت: آره چرا که نه. [با خنده گفت] تازه تو هم سیدی.
همه بچهها خندیدن.
گفتم: راستی نگفت کدوم حرم؟
گفت: ااا راس میگیا. اصلا نپرسیدم کدوم حرم. مومنی حرم حرمه دیگه فرقی نمیکنه که. مهم اینه که تبرکه.
روز چهارم: «ناخن دراز واهواهواه!»
مقدمه اول: دستگاه پالس اکسیمتر یک وسیله اساسی در اورژانس است. ما در اورژانس به وسیله این دستگاه میزان غلظت اکسیژن و ضربان قلب را میسنجیم. این دستگاه در دو نوع ثابت که به مانیتورینگ علائم_حیاتی متصل است و نوع قابل حمل(پرتابل) وجود دارد.
مقدمه دوم: یک قانون نانوشته بین پرستاران اورژانس وجود دارد که تا حد امکان در برابر بیماران و علائمی که از آنها میگیریم؛ واکنشهای نگران کننده نشان ندهیم. حتی اگر شرایطشان غیرعادی باشد و... . اتفاقا سعیمان بر این است با کمی شوخی و طنز دلهره طبیعیشان را بخاطر نگرانی از کروناست، کم کنیم.
مقدمه سوم: بیماری که غلظت اکسیژن خونش[اتوست] پایین باشد، عموما تعداد تنفس در دقیقهاش[ریسپراتوریریت] بالاست، حالت دگرگونی و بیقراری هم دارد. تقریبا پیش نیامده که بیمار درصد اکسیژن پایینی داشته باشد و با آرامش بتواند پشت میز بنشیند.
امروز یک دختر خانوم ۲۴ ساله که در ظاهر سلامت [فاقد علائم بالینی کرونا] بود مراجعه کرد.
بعد از این که انگشتاش را در پالس اکسیمتر گذاشت، غلظت اکسیژنش حدود بین ۸۴ تا ۸۵ بود. پرستاری که علائم را برای ثبت بلند بلند میخواند؛ وقتی به غلطت اکسیژن رسید، صبر کرد و گفت: بچهها یکم صبر کنید دوره کامل بشه.
بعد از دوره کامل با هم علائم تغییر نکرد با پچپچ ریزی که با یکی از بچهها کردیم. دخترک نگران شد، گفت: کرونام مثبته؟
یکی از بچهها گفت: نه. یکم صبر کنید. آخر سر به اتاق استاد عفونی رفتم.
- استاد ببخشید یه موردی داریم که کمی عجیبه.
+ ینی چی که عجیبه؟
- ۲۴ سالشه. تب نداره. ریسپراتوریریتش ۱۸ ولی پالسش از ۸۵ بالا نمیاد.
+ مطمئنی؟ الان توی اورژانسه؟
- بله. پشت میز ماست داریم ازش علائم میگیریم.
استاد سریع از جایش بلند شد و آمد.
بالای سر دخترک رسید و به مانیتور با دقت نگاه کرد. دخترک نگرانیاش بیشتر شد و با گریه گفت: دکتر کرونا گرفتم؟ میمیرم؟
استاد با آرامش بدون این که به دختر نگاه کند گفت: نه دخترم هنوز علائمت کامل نشده صبر کن. استاد چشم از مانیتور برداشت و بعدش دستگاه را در انگشت دخترک جابهجا کرد و پالس را از انگشتش در آورد.
رو به دختر کرد و گفت: این ناخنها کاشته است؟
دختر با اشک گفت: بله
استاد گفت: انگشت شصت پات چی؟ اونم کاشت داره؟
دختر گفت: نه.
بعد رو به ما کرد و گفت: این دستگاه در برابر ناخنهای مصنوعی، ناخنهای بلند و لاک ناخن تاحدی درست عمل نمیکنه.
دختر گفت: بخدا اینا ماله چند ماهه قبله آقای دکتر مال الان نیست. بعدش دیگر رسما زد زیر گریه و ادامه داد: حالا من چیکار کنم؟
استاد رو به یکی از بچهها کرد و گفت: از انگشت شصت پا بگیرید. بعد هم رو به دخترک گفت: دخترم اگه کرونا هم باشه با یه دوره درمان خوب میشی گریه نداره که.
انگشت شصت پا غلظت اکسیژن را ۹۷ درصد نشان داد و دخترک داروهایی برا آنفولانزایش گرفت و رفت.
بعد از رفتن مریض دوباره سراغ استاد رفتم.
استاد یه سوال: اگه کسی ناخن شصت پاش هم کاشته یا لاک داشته باشه؛ باید چه کار کرد؟
خب اینطور مواقع باید پالس رو به لاله گوش بیمار وصل کنین و علائم رو بگیرید، اما نکته مهم اینه که درستترین نقطهای که غلطت اکسیژن رو نشون میده و ضربان رو همون انگشست سبابه دسته.
روز پنجم: «الو؟ بخش کرونا؟»
یکی از گزینههایی که در اورژانس کرونا وجود دارد تلفن است. بله تلفن. همان تلفن سادهای که قطعا در هر بخش و مرکز اداری و درمانی وجودش طبیعی است. اما این تلفن بخاطر کسانی که با آن تماس میگیرند کاملا متفاوت است. این تلفن وقتی زنگ میخورد، پر از سوالات جورواجور است. از پرسیدن در مورد عوارض داروها، تقاضای ویزیت تلفنی، مشاوره تا حتی انتقال بیماری در حالتهای خاص [و موارد غیر قابل ذکر...].
با اینکه چند باری به مرکز تلفن اعلام شده که اینجا فقط برای بیمارانی است که مشکل حاد دارند و برای ارتباط پزشکان با بخشها و برعکس ولی همچنان اپراتور با شنیدن کلمه کرونا مشترک را به اورژانس وصل میکند. با توجه به اینکه این تلفن روی میز ماست، طبیعتا یکی از ما پرستارها جوابگوی آن هستیم. برخلاف برخی از بقیه؛ من مشتاق پاسخگویی به این تماسها هستم.
طبیعی است کسانی که با این مرکز تماس میگیرند، در حالت عادی نباشند و به لحاظ روحی نگران، افسرده و عموما مستاصل هستند. دلیل تمایل من به پاسخگویی هم دقیقا برای همین حال خراب تماس گیرنده است.
معمولاً سعی میکنم در پاسخ به تماسها مزه کار را زیاد کنم. تا جایی که بشود سر حال و با انرژی باشم و طنز ماجرا را [در حد بضاعت] زیاد کنم. برای نمونه یک سری جواب ثابت دارم؛
آنهایی که میگویند جواب تست کرونایشان مثبت [در تهران دو آزمایشگاه خصوصی و یک بیمارستان تست کرونا میگیرند، همان تست که بعضا به تست سوآب (swab) مشهور است در این تست با استفاده از یک سواب مخصوص، از بینی و یا گلوی شخص نمونهبرداری میشود] بوده: با هیجان میگویم چه عالی؛ خدا را شکر. حالا پسر بوده دختر؟
یا اگر کسی بگوید که من مشکوکم؛ با پایین آوردن صدایم و لحنی مواخذهگرانه میگویم؛ مشکوک به اعتیاد الکل یا مشکوک به قتل؟
شاید باورشان برایتان سخت باشد. با همین تکههای بینمک و بعضا بیمزه شخص پشت خط کلا دگرگون میشود و میتواند با آرامش سوالش را بپرسد. آخر تماس هم برای حال خوب و روحیهام کلی دعا میکنند، از پدر بیامرزی برای اموات تا عاقبت بخیری و ...
برای عیدیِ سال
+ [با نگرانی و حالتی شبیه لکنت زبان] سلام مرکز کرونا رو گرفتم؟
- بله خودشه ولی الان نیست؟
+ کی نیست؟
- کرونا دیگه؟ رفته یه بخش دیگه داره کشتی میگیره ولی میاد؟ هر روز اینجاس الان کارش داری؟
+ [بلند میخندد و هیجان اولیهاش کم شده] یه سوال داشتم؟
- از من یا کرونا؟
{میخندد و هیجان اولیهاش کم شده] یه سوال داشتم؟ - از من یا کرونا؟ + [با خنده میگوید] از خودت دکتر؟ - جانم؟ البته که من دکتر نیستم. + من چند روزی تب داشتم و الانم گلوم درد میکنه؟
- خب؟
+ کرونا ندارم؟ - [با خنده میگویم] ینی خجالت نمیکشی؟ فک میکنی کرونا سرما خوردگیه؟ نه عزیزم ویرووووسه اونم ازون لاتیهاش
+ جدی دکتر کرونا ندارم؟
- نه عزیزم اگه تنگی نفس داشتی، مثل وقتی که سرت رو از آب استخر در میاری اینطوری[چندتایی صدای نفس کشیدن عمیق سر بیرون از آب برایش در میآورم] یا تب بالای ۳۸ درجه که توی ۲۴ ساعت با سه تا استامینوفن پونصد پایین نیومد و اگه سرفههای بدون توقف [اون موقع بهش گفتم ناناستاپ] اون موقع شاید کرونا یه لگدی بهت زده باشه.
+ خدایی راس میگی دکتر؟ + آره باور کن.
- [صدایش را پایین میآورد] یه خواهش دارم ازت دکتر. به صابکارم اینا رو میگی؟ دو روزه گیر داده که برم مرخصی و اگه این آخر سالی سرکار نباشم، عیدیم میره اونور سال. + باشه. راستی کارِت چیه؟ - توی تراشکاری کار میکنم. + باشه گوشی رو بده بهش....
طبیعتا به صاحب کار محترمش گفتم کرونا ندارد و بگذارد سرکارش بماند.