سرویس جنگ نرم مشرق - مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی با انتشار گزارشی راهبردی با عنوان «ایران و تغییر توازن نظامی در خلیج فارس» به قلم آنتونی کوردزمن از مدیران و اعضای ارشد این اندیشکده آمریکایی به بررسی و ارزیابی نقش سیاستها و نیروهای امنیتی ایران، کشورهای عرب خلیج فارس و آمریکا در منطقه خلیج فارس پرداخت و نوشت: این ارزیابی در زمانی منتشر میشود که کرونا ویروس به وضوح میتواند تأثیر عمدهای بر توازن منطقهای داشته باشد، اما این تأثیر هنوز به حدی مبهم است که پرداختن به جزئیات آن را ناممکن میکند. اما حتی اگر تنها روندهای اصلی جاری و تأثیرگذار بر توازن خلیج فارس مورد بررسی قرار گیرند، به روشنی میتوان دید که تغییراتی- کموبیش در همه ابعاد سیاسی و استراتژیک که توازن را شکل میدهند- در حال رخ دادن است. دورانی که در آن، مجموعه اختلافات نسبتاً سادهای بین بلوک متشکل از ایالات متحده و کشورهای عرب خلیج فارس و بلوک کوچکتر، شامل بازیگران دولتی و غیردولتی به رهبری ایران وجود داشت، مدتهاست که پایان یافته است.
مخاطبان گرامی، محتوا و ادعاهای مطرحشده در این گزارش، صرفاً جهت تحلیل و بررسی رویکردها و دیدگاههای اندیشکدههای غربی منتشر شده است و ادعاها و القائات احتمالی این مطالب هرگز مورد تأیید مشرق نیست.
نقش در حال تغییر و غیرقطعی دولتهای کلیدی
این اندیشکده در بخش نخست این گزارش، مجموعه تغییرات عمده در توازن نظامی کشورها را بررسی کرده. این تغییرات عبارتند از تغییر جهت سیاسی و استراتژیک ایالات متحده، کشورهای عرب منطقه و ایران، که گستره آن فراتر از منطقه خلیج فارس است. این تغییرات، تأثیر سه جنگ مهم منطقهای، مجموعهای از جنگهای داخلی و تحولات سیاسی و دو دهه مبارزه با افراطیگری و تروریسم را نشان میدهد. این تغییرات باعث شده عراق، نقش استراتژیک مهم و سرنوشتسازی در کشمکشهای بین ایران و ایالات متحده و شرکای استراتژیک عرب آن ایفا کند. در همین حال، ایران نفوذ و درگیریهای خود در خلیج فارس را به یمن، اقیانوس هند و دریای سرخ گسترش داده است. تغییرات عمدهای که در حال تغییر شکل توازن در خلیج فارس هستند و بسیاری از آنها به نفع ایران پیش میروند، شامل روندهای زیر است:
- سیاستهای ایران در تقابل با همسایگان و ایالات متحده سختگیرانهتر شده است. اکثریت انتخابات اخیر مجلس ایران را اصولگرایان، سپاه پاسداران و افراد نزدیک به آیتالله علی خامنهای رهبر ایران که به تدریج قدرت گرفتهاند، تشکیل خواهند داد. ایران با استفاده از تهدیدات و حملات سیاسی، نامتقارن و موشک/راکتی در مناطق خاکستری، سطح تنشها و برخوردهای خود با ایالات متحده و کشورهای عرب خلیج فارس را افزایش داده است. همچنین پس از خروج آمریکا از توافق هستهای موسوم به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) با کشورهای ۱+۵، ایران سطح فعالیتهای خود در زمینه غنیسازی اورانیوم را به حالت قبل بازگردانده که این با توافق سازگاری ندارد. همزمان، آینده نفوذ منطقهای ایران در کشورهایی مانند لبنان، سوریه، عراق و یمن- که همه آنها کشورهای بیثبات تلقی میشوند- نامشخص است. اقتصاد ایران نیز به دلیل بازگشت تحریمهای آمریکا به شدت تحت فشار قرار دارد. ایران با افت تقاضای جهانی برای خرید نفت و کاهش درآمدهای نفتی روبروست و مانند همه کشورها برای مقابله با کرونا ویروس یا بیماری کووید-۱۹ و تأثیر آن بر اقتصاد جهانی و ملی، با چالشهای بزرگی مواجه است.
- نقش آینده ایالات متحده در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه و شمال آفریقا نسبت به آنچه دهها سال وجود داشته، به مراتب مبهمتر است. در مورد نقش آینده ایالات متحده در خلیج فارس به لحاظ اندازه نیروهای پیشرو مستقر، نقش آن در عراق و سوریه و میزان تعهد آن به شرکای استراتژیک عرب، ابهام زیادی وجود دارد. ایالات متحده تاکنون به حفظ نیروهای پیشرو مستقر ادامه داده و هر زمان که برخورد یا رویارویی جدیدی در عراق اتفاق افتاده، از شرکای عرب خود حمایت کرده است. اما نیروهایی که برای مقابله با تهدید داعش مستقر شده بودند را به شدت کاهش داده است. به علاوه، ایالات متحده، نیروهای خود در سوریه و عراق را کاهش داده و به وضوح اعلام کرده که کاهش عمده نیروها در منطقه غرب آسیا و استقرار مجدد آنها در مناطق دیگر را در دست بررسی دارد. ایالات متحده فعالانه به دنبال کاهش بار مسئولیت ناشی از استقرار نیروهای خود در خلیج فارس است و از کشورهای عرب منطقه خواسته تا ضمن خریداری تسلیحات جدید، به توسعه و مدرنسازی نیروهای خود بپردازند. نقش آینده ایالات متحده در مبارزه با نیروهای افراطی، مقابله با نفوذ ایران در عراق و دفاع از کشورهای عرب خلیج فارس به هیچ وجه روشن نیست و این در مورد تمرکز استراتژیک آمریکا روی اطمینان از جریان امن صادرات نفت خلیج فارس نیز صدق میکند.
- تنش بین کشورهای عرب، اکنون بهطور نگرانکنندهای قابلیت جمعی آنها برای بازدارندگی و دفاع از خود در برابر ایران را محدود میکند. به لحاظ نظری، نیروهای بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی در شورای همکاری خلیج فارس متحد هستند. شورایی که منابع جمعی آن به مراتب بیشتر از ایران است و پتانسیل به دست آوردن برتری در توازن نظامی خلیج فارس را دارد. اما در عمل، سابقه طولانی رقابت بین این کشورهای عربی موجب شده که شورای همکاری خلیج فارس، به جای واقعیتی که پیشبینی میشود، تنها پوستهای توخالی از یک اتحاد نظامی باشد. دشمنیهای کماهمیت شاهزادههای حاکم در این کشورها، محدودیتهای مهمی برای میزان تعاملپذیری و یکپارچگی شورای همکاری خلیج فارس در دنیای واقعی ایجاد کرده و این دشمنیها از سال ۲۰۱۱، پیوسته بیشتر شده است.
- قطر توسط چند همسایه خود به انزوا کشیده شده و از ژوئن ۲۰۱۷، به دلیل مدارا با اخوانالمسلمین و حمایت از شبکه الجزیره، توسط عربستان سعودی، امارات، بحرین و چند کشور عربی دیگر تحریم شده است. فهرست کامل کشورهای تحریمکننده قطر شامل عربستان سعودی، امارات، بحرین، اردن، مصر، موریتانی، مالدیو، جیبوتی، سنگال، مجمعالجزایر کومور، دولت لیبی مستقر در طبرق، دولت منصور هادی در یمن است. تمامی این کشورها روابط دیپلماتیک خود با قطر را قطع کرده و ورود هواپیماها و کشتیهای قطری را به خاک خود ممنوع کردند. همچنین عربستان سعودی، تنها گذرگاه زمینی قطر را مسدود کرد. اما تنها دو کشور عربستان سعودی و امارات در این قطع رابطه، تقویت ابعاد مهمی از نیروهای نظامی خود و جنگ در یمن همکاری فعالانهای داشتند. اگرچه، حتی این دو کشور عربی نیز در موضوعات مختلفی مانند نحوه جنگ در یمن و نقش امارات در خارج از خلیج فارس، تنشهای خاص خود را دارند.
- اقلیت سنی حاکم در بحرین، وابستگی بیشتری به عربستان سعودی پیدا کرده است. عمده این وابستگی برای تأمین امنیت و مقابله با اکثریت شیعه بحرین و همچنین نیاز به کمکهای خارجی و حمایت مالی برای صنایع نفت این کشور است.
- روابط بین عمان و عربستان سعودی سردتر شده است. این دو کشور هرگز شرکای نزدیکی نبودهاند و عمان بیش از پیش خود را از عربستان سعودی و امارات جدا کرده و به همان اندازه به حمایت از قطر برخاسته است. به علاوه، عمان در موضوع جنگ داخلی یمن، از ائتلاف عربستان سعودی و امارات کناره گرفت و در روابط با ایران، انعطاف بیشتری نشان داده است.
- کویت تلاش کرده به عنوان یک میانجی بیطرف، کشورهای عرب را متحد کند، اما اکنون به لحاظ نظامی نسبتاً از دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس جدا شده است. این کشور در خانواده سلطنتی خود با تنشهای داخلی روبروست و از طرف ایران نیز تحت فشار قرار دارد.
- عراق به جدیترین عامل غیرقابل پیشبینی در امنیت خلیج فارس تبدیل شده است. «پیروزی» عراق در از هم پاشیدن «خلافت» داعش، نه منجر به نابودی داعش و افراطگرایان اسلامی شده، نه کشور را متحد کرده و نه از فروپاشی تقریبی حکومت عراق جلوگیری کرده است. تنشها میان گروههای قومی- مانند عربها و کردها- و گروههای فرقهای- مانند سنیها و شیعیان- همچنان منبع مهم اختلافات و درگیریهای این کشور محسوب میشود. جهتگیری آینده گروههای مذکور با ایران، ایالات متحده، کشورهای عربی و ترکیه، همگی مهم است، همچنان که توسعه و اتحاد نیروهای نظامی و امنیتی عراق و گروههای مختلف شبهنظامیان «مردمی» آن نیز اهمیت دارد. همراستایی آینده عراق با ایران یا ایالات متحده و کشورهای عربی و علاوه بر آن، تأثیر آن بر توانایی عراق برای بازسازی پدافندهای ملی مؤثر، یکی از موضوعات بسیار مهم و حساس است که میتواند توازن نظامی آینده را شکل دهد.
- کشورهای عربی خارج از خلیج فارس، نقشی جزئی در حمایت از کشورهای عرب خلیج فارس ایفا میکنند. با وجود بحثهایی که در مورد اتحاد کلی کشورهای عربی برای تأمین امنیت و مقابله با تروریسم مطرح شده، کشورهای عربی مهم خارج از حوزه خلیج فارس مانند مصر و اردن، بهطور فزایندهای روی ثبات و مسائل امنیتی خود تمرکز کردهاند و نقش مهمی در امنیت خلیج فارس ایفا نمیکنند. اتحاد کشورهای عربی همچنان یک افسانه است و چنین اتحادهایی عمدتاً بیهوده و ناکارآمد ارزیابی میشوند.
- سوریه همچنان صحنه نبردی است که در آن، حکومت اسد به عنوان پیروز میدان، مخالفان عمدتاً سنی خود را شکست داده و در به دست گرفتن کنترل مناطق کردنشین سوریه در شمال شرقی این کشور، پیشرفت داشته است. اقتصاد سوریه به دنبال جنگ داخلی آن تقریباً نابود شده و حکومت اسد هنوز به حمایتهای خارجی از جانب ایران و گروههایی مانند حزبالله وابسته است. در عین حال، جنگ بین سوریه و ترکیه نیز بعد جدیدی به این جنگ داده است. با این وجود، به نظر میرسد که حکومت اسد «برنده» این میدان بوده، چراکه علاوه بر بقای خود، کنترل بیشتر مناطق پرجمعیت کشور را نیز به دست گرفته و از حمایت ایرانیها و روسها بهره زیادی برده است. اکنون جنگ بر سر ادلب سوریه گسترش یافته و به برخوردهای شدید بین نیروهای ترکیه و روسیه-سوریه کشیده شده است. این منطقه هنوز ناآرام است و این در مورد سرنوشت منطقه کردنشین شمال شرق سوریه نیز صدق میکند. البته حضور ترکیبی اسد و نیروهای روسیه در سوریه میتواند اسد را به پیروز بالفعل این جنگ تبدیل کند، اما به نظر میرسد تداوم نوعی تنش بین اسد/ روسیه و اردوغان محتمل خواهد بود. همین مسئله در مورد همراستایی اسد با ایران و حزبالله نیز صدق میکند.
- ترکیه به یک عامل غیرقابل پیشبینی و کلیدی دیگر در منطقه تبدیل شده است. اردوغان رئیسجمهور این کشور، از تحرکات اسلامگرایان تندرو در ادلب و جنگ با حکومت اسد پشتیبانی کرده است. به علاوه، درگیری با کردهای کشور خود را نیز از سر گرفته و تلاش کرده کردهای سوریه و عراق را از حمایت از جداییطلبان کرد ترکیه بازدارد. این کشور از ایالات متحده و ناتو فاصله گرفته و به سمت روسیه متمایل شده که البته نتایج بسیار متناقضی در پی داشته است. همچنین ترکیه از قطر در برابر تحریم عربستان و امارات حمایت کرده است.
- لبنان تقریباً دست به خودتخریبی دولت و اقتصاد خود زده است، هرچند که نیروهای نظامی آن و حزبالله همچنان دستنخورده باقی ماندهاند. میزان نفوذ آینده ایران در این کشور غیرقابل پیشبینی به نظر میرسد.
- انگلیس و فرانسه نیز نقشی نامشخص ایفا میکنند. این کشورها، امکانات و قابلیتهای قدرتنمایی خود را در منطقه حفظ کرده و برخی از نیروهای نمایش قدرت خود را نیز مدرنسازی کردهاند. اما به کاهش کلی نیروها و قابلیتهای قدرتنمایی خود در منطقه ادامه میدهند.
- چین و روسیه به افزایش نقش استراتژیک خود و قابلیتهای پیشرو مستقر در منطقه متعهد شدهاند. پایگاه روسیه در سوریه، آن را به بازیگری عمده در امنیت منطقه تبدیل کرده و چین نیز اولین پایگاه منطقهای خود را در جیبوتی راهاندازی کرده است.
تغییر ابعاد نظامی توازن
این تغییرات با تغییرات دیگری که در قدرت منطقهای رخ داده، برهمکنش داشتهاند. در درجه اول، ایران به رقیبی به مراتب موفقتر از آنچه منابع نظامی آن نشان میدهد، تبدیل شده است. در واقع، اگر توازن را با مفهوم نظری و آرمانی آن بررسی کنیم، ایالات متحده و کشورهای عرب خلیج فارس باید از مزیت قاطع برخوردار باشند.
این ایران بوده که از بسیاری از شکافهای بین کشورهای عرب بهرهگیری کرده و موفقیت فزایندهای به دست آورده است. ایران همواره از اختلافات داخلی در لبنان و ظهور حزبالله از زمان تهاجم اسرائیل به لبنان در سال ۱۹۸۲، بهرهبرداری کرده است. تحولات سیاسی که از سال ۲۰۱۱ در سوریه آغاز شد، این کشور را دچار چنددستگی کرد. در نتیجه این امکان برای ایران فراهم شد تا از آن زمان، نفوذ خود در سوریه را بهطور پیوسته گسترش دهد. ایران همچنین توانسته از اختلافات بین کشورهای عرب خلیج فارس در مورد نحوه مقابله با ظهور جنبشهای افراطی- مانند اخوانالمسلمین- بهرهبرداری کند و در بهرهگیری از جنگ داخلی یمن که از سال ۲۰۱۵ آغاز شده نیز موفق عمل کرده است.
این اندیشکده در بخش دیگری از گزارش خود مدعی شد: در دهه گذشته، قابلیت ایران در حمایت از دولتهایی مانند سوریه و بازیگران غیردولتی مانند حوثیها و حزبالله و نفوذ در آنها پیوسته بهبود پیدا کرده و این کار را با بهرهگیری از جنگهای ترکیبی و درگیریهای سیاسی-نظامی در مناطق خاکستری انجام داده است. ایران برای بهرهبرداری از درگیری اعراب با افراطگرایان اسلامی و اختلافات فرقهای بین اهل سنت و شیعیان و همچنین، اختلافات قومی بین اعراب و کردها از ابزارهایی مانند نیروی قدس، انتقال سلاح، نیروهای داوطلب و کمکهای نقدی استفاده کرده است.
قابلیتهای جنگ نامتقارن
در بخش بعدی این ارزیابی، دومین مجموعه عمده از تغییرات در توازن بررسی شده است. این تغییرات، ناشی از توسعه گستره وسیعی از قابلیتهای جنگ نامتقارن ایران در خلیج فارس و آبهای مجاور آن در دریای عمان، اقیانوس هند و دریای سرخ است. این بخش، تنها به ارزیابی توازن دریایی نپرداخته و تمرکز آن فراتر از نیروی قدس است، یعنی همه عناصر نامتقارن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که نیروهای نظامی منظم ایران یا ارتش و دیگر بخشهای حکومت ایران میشود. این تحلیل همچنین توازن نیروی زمینی را از دیدگاه متفاوتی بررسی میکند. همه قدرتهای بزرگ درگیر، نیروهای زمینی بزرگی را برای کشورهایی با حد و اندازه متفاوت توسعه دادهاند. اما جغرافیا و توازن کلیتر قابلیتهای جنگی مشترک در منطقه، قابلیت آنها برای انجام تهاجم پایدار و تحرکات جنگی در خارج از قلمرو خود را به شدت محدود کرده است و حمله به ایران یا عربستان سعودی و اشغال هر یک از آنها پیروزی چندان معناداری برای «پیروز» میدان نخواهد بود.
ایران از توسعه نظامی نیز بهرهبرداری کرده است. فوریترین گام روبهجلوی ایرانیها، توسعه طیف وسیعی از قابلیتهای مقرونبهصرفه جنگ نامتقارن و قابلیتهای موردنیاز برای جنگ ترکیبی و جنگ در مناطق خاکستری بوده است. این قابلیتها از نیروی قدس- و توانایی حمایت از نیروهای نظامی خارجی و بازیگران غیردولتی- تا قابلیتهای مهم دریایی- موشکی- هوایی برای تهدید و حمله به اهداف دریایی، کشتیها/ نفتکشها و اهداف ساحلی ثابت در خلیج فارس را شامل میشوند.
حمله عراق به ایران که در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ آغاز شد، حکومت ایران را بر آن داشت تا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تأسیس کند، نیرویی که به شدت به تسلیحات و تاکتیکهای نامتقارن اتکا داشت. اما حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ منجر به بازسازی نیروهای دفاع ملی ایران شد. این کشور با ترکیب نیروهای نظامی منظم، نیروهای سپاه و نیروهای مقاومت مردمی موسوم به بسیج، علاوه بر ایجاد قابلیت دفاع در عمق، توانایی انجام جنگهای نامنظم مستمر در برابر هر قدرت مهاجم یا اشغالگری- که تهدیدی مهم برای کشور بزرگی با بیش از ۸۰ میلیون نفر جمعیت محسوب میشود- را به دست آورد.
نیروهای ایران به لحاظ آموزش، تسلیحات و قابلیتها بهطور پیوسته و به مرور زمان پیشرفت کردهاند. این باعث شده، قابلیت ایران برای تهدید جریان صادرات نفت از خلیج فارس و ارعاب یا حمله به کشتیها و تحرکات دریایی در سراسر خلیج فارس و تنگه هرمز بهبود پیدا کرده و در دریای عمان، اقیانوس هند، بابالمندب و دریای سرخ نیز افزایش یابد. این وضعیت، تهدید مهم و نگرانکنندهای برای صادرات حدود ۲۰ درصد از نفت و بخش بزرگی از صادرات گاز طبیعی مایع جهان مطرح میکند.
قابلیتهای جنگ موشکی
بخش نهایی این ارزیابی به بررسی تغییراتی پرداخته است که ناشی از رشد قابلیتهای موشکی و راکتی ایران و علاوه بر آن، افزایش طیف وسیع قابلیتهای تهاجمی متعارف و دقیق این کشور است. این تحلیل نشان میدهد که تغییرات مذکور، چه تأثیری روی توازن پدافند هوایی زمینپایه و هواپایه و علاوه بر آن، روی توازن نسبی قابلیتهای بازدارنده و جنگی ایرانیها و کشورهای عرب خلیج فارس داشتهاند.
ایران با بهبود قدرت موشکی و راکتی خود نیز در حال انجام مجموعه مهم دیگری از برنامههای توسعه نظامی است. از زمان جنگ ایران و عراق، ایران در تلاش برای جبران ناتوانی در مدرنسازی نیروی هوایی و قابلیتهای پدافند هوایی خود و همچنین قطع وابستگی به جنگندههای فرسوده آمریکایی، نسخههای صادراتی هواپیماهای روسی و چینی و چند دهه استفاده از موشکهای زمین به هوای قدیمی، اقدام به توسعه موشکهای بالستیک کرده است. ایران در سال ۲۰۱۹ و در جریان حملات دقیق خود به پایگاه هوایی آمریکا در عراق و تأسیسات نفتی سعودی ثابت کرد که به لحاظ قابلیتهای تهاجمی متعارف و دقیق، علاوه بر موشکهای بالستیک، در زمینه موشکهای هواپایه کروز و پهپادهای جنگی نیز از مزیت عمدهای برخوردار است. این کشور همچنین نشان داده که میتواند سامانههایی را مستقر کند که بازیگران غیردولتی متحد آن مانند حزبالله و حوثیها از آنها استفاده کنند.
اکنون ایران در حال توسعه و استقرار طیف فزایندهای از سامانههای موشکی بالستیک و کروز زمین، دریا و هواپایه است که میتوانند اهداف نظامی کلیدی را مورد حمله قرار دهند. برخی کارشناسان معتقدند که این سامانهها به اندازهای دقیق هستند که ضمن توانایی انهدام اهداف نظامی کلیدی آمریکا و کشورهای عربی، بهطور بالقوه میتوانند با استفاده از کلاهکهای متعارف، پایگاههای هوایی و عملیاتهای دشمن را نیز سرکوب کنند. ایران هماکنون نیز میتواند با حمله به اهداف ثابت غیرنظامی و حیاتی مانند تأسیسات کلیدی تولید و صادرات نفت، تا حد قابل توجهی به «نابودی حتمی طرفین» دست یابد. همچنین احتمالاً قادر است خسارتهای عمدهای به زیرساختهایی مانند نیروگاههای برق، تأسیسات آبشیرینکن، خدمات رفاهی شهری و ساختمانهای مهم وارد آورد. علاوه بر این، ایران این سامانهها را روی طیف وسیعی از سکوهای پرتاب، از کشتیها گرفته تا پرتابگرهای زمینی متحرک و هواپیماها مستقر میکند و حالا به سراغ سوخت جامد یا سامانههای کوچکتری رفته که سطح بالایی از پراکندگی، تحرکپذیری و واکنش سریع را ارائه میدهند.
خلیج فارس به استراتژیها و تاکتیکهای «سان تزو» نیاز دارد
بهطور خلاصه، به هیچ وجه معلوم نیست که توانایی پیروز شدن در یک جنگ بزرگ، معیار مناسبی برای توازن نظامی در خلیج فارس باشد. خلیج فارس به استراتژیها و تاکتیکهای «سان تزو» نیاز دارد و نه «کلاوزویتس». این توانایی استفاده از نیروهای نظامی برای نفوذ و تهدید، حمایت از دیگر بازیگران دولتی و غیردولتی و انجام عملیات در مناطق خاکستری، نشانگر محدودهای عملی است که میتوان در آن، از نیروها در منطقه به بهترین وجه استفاده کرد. جالب اینجاست که ضعفهای ایران آن را وادار کرد تا یاد بگیرد چگونه در این محدوده، از قدرت خود بهترین بهرهگیری را داشته باشد. دولتهای عربی نیز دچار چندپارگی، اختلاف و ناکارآمدی شدهاند و در عین حال، ایالات متحده بر مبارزه با تروریسم و فروش تسلیحات تمرکز کرده و بهطور چشمگیری، به کاهش استقرار نیروهای خود در منطقه روی آورد.
احتمال جنگ با ایران فراتر از محدوده احتمالات نیست، اما طبق آنچه این تحلیل ارائه میدهد، در مقایسه با احتمال بروز درگیریها در سطح مناطق خاکستری، امکان کمتری دارد. با توجه به تاریخچه این تغییرات، واضح است که ایران، ایالات متحده و شرکای استراتژیک عرب آن تمایلی به ورود به یک جنگ بزرگ دیگر را ندارند. در عوض، انجام عملیات در مناطق خاکستری و جنگهای ترکیبی، همراه با اقداماتی برای نفوذ سیاسی در جهت دستیابی به کنترل و نفوذ منطقهای و جنگ تهدید و ارعاب و خشونت سطح پایینتر به بخشی پایدار در توازن خلیج فارس تبدیل شده است.
با این وجود، رویدادها نیز میتوانند رفتارها را تغییر دهند. کرونا ویروس میتواند در آینده، تأثیر چشمگیری روی برداشت دولتهای حوزه خلیج فارس از چالشهای امنیتی خود و اولویت نسبی بودجه غیرنظامی در برابر بودجه امنیت ملی داشته باشد. شیوع این ویروس میتواند منجر به کاهش استقرار نیروهای آمریکایی، بودجه نظامی و واردات تسلیحاتی اعراب و نیز بودجه نظامی و تولید داخلی تسلیحات نظامی ایران شود.
هماکنون این ویروس تقاضا برای خرید نفت و قیمت نفت را بهطور قابل توجهی کاهش داده است. پایدار شدن این روند میتواند حتی ثروتمندترین کشورها را به کاهش بودجه امنیت ملی، واردات تسلیحات و اتخاذ اقداماتی برای اصلاحات اقتصادی و کاهش وابستگی به صادرات نفت وادار سازد. اما همانطور که قبلاً نیز اشاره شد، این روند چنان غیرقطعی و نامشخص است که در حال حاضر، هرگونه تلاش برای ارزیابی تأثیر این ویروس نمیتواند چیزی بیش از حدس و گمانهزنی باشد. بر همین اساس، این تحلیل هشدار میدهد که برآورد تأثیر شیوع کرونا ویروس به تفصیل امکانپذیر نیست، اما قطعاً این تأثیر واقعی خواهد بود.