صرف نظر از آنچه مربوط به جنگ با رومیان می ‌شد، غزوه تبوک از جهاتی یک آزمایش برای مسلمانان و آشکار کردن منویات باطنی آنان بود. دلیلش نیز آن بود که امتحانات، آزمایش ها و ابتلائات فراوانی همراه خود داشت

مشرق_ امروز سوم ماه مبارک رمضان، سالگرد غزوه تبوک است. مطلب ذیل در گرامیداشت این مناسبت، بررسی اجمالی دارد درباره آنچه پیرامون این جنگ رخ داده است.

غزوه تبوک

منطقه تبوک ناحیه ای در شبه جزیره عربستان، از غرب به دریای سرخ و از شمال به کشور اردن و از شرق به دو منطقه جوف و حائل و از جنوب به منطقه مدینه محدود می شود.  منطقه ای در نزدیکی منطقه شامات آنروز. پیش از جنگ تبوک، در جریان جنگ موته، یک اقدام نسبتاً محدود صورت گرفت که حاصلی دربر نداشت. اکنون پس از فتح مکه لازم بود تا سپاهی عظیم بدان سوی حرکت کرده و حضور قاطع حجاز اسلامی را در شامات به نمایش بگذارد.

گروهی از مردم و تجار مسلمان به مدینه آمدند و خبر آوردند که هرقل خواروبار سالیانه یاران خود را پرداخت کرده و سپاهیان فراوانی در شام گرد آورده است و قبائلی را هم با خود همراه ساخته و آماده شده‌ اند و پیشاهنگان خود را گسیل داشته و اردو زده ‌اند.  رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمایندگانی را به مناطق مختلف و از جمله مکه فرستادند تا مردم را برای این هم آوردی آماده کنند. آن حضرت مقصد را بیان کرد و به عنوان یک تکلیف شرعی از مسلمانان خواست تا در آن شرکت کنند.

صرف نظر از آنچه مربوط به جنگ با رومیان می ‌شد، غزوه تبوک از جهاتی یک آزمایش برای مسلمانان و آشکار کردن منویات باطنی آنان بود. دلیلش نیز آن بود که سفر مزبور در فصلی بسیار گرم، در راهی بسیار طولانی و با وجود مشتقات فراوان، و درست در زمان رسیدن محصولات و وقتی بود که مردم علاقه‌ مند بودند تا زیر سایه درختانشان بنشینند.

نافرمانی برخی مسلمانان

زمانی که بسیج عمومی اعلام گردید، اعتراض برخی از مسلمانان ضعیف الایمان آغاز شد. در آن میان، منافقان که اکنون بیش از هر زمان دیگر بودند فعال شدند. بهانه جویان برای رفع مسئولیت از خویش، انواع بهانه ‌ها را مطرح کردند و کوشیدند تا به نحوی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه ماندن در مدینه را بگیرند.

در این میان گروهی از منافقین مدینه می گفتند: شما فکر نکنید این جنگ مانند دیگر جنگها باشد؛ لشکر روم است و یک تن از شما را زنده نگذارند و حتی این خیال را بسر می پروراندند که چون پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکست خورد، مدینه را به تصرف درآورند و بستگان رسول و دیگر مسلمانان را از شهر برانند.

همچنین رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) خبر یافتند که: مردمی از منافقان در خانه «سویلم» یهودی فراهم می ‌شوند و مردم را از کار آماده شدن برای سفر جهاد بازمی‌ دارند، پس «طلحة بن عبیداللّه» را با چند نفر از أصحاب بر آنان فرستاد و او را فرمود که: خانه سویلم را بر سر آنان آتش بزند، طلحه چنان کرد و «ضحّاک بن خلیفه» خود را از پشت بام بینداخت و پای او بشکست و همراهانش نیز چنان کردند و گریختند.

تعدادی از آیات سوره توبه روحیه حاکم بر مسلمانان را در این دوره که سالهای آخر حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است نشان می ‌دهد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از روی دلسوزی به آنان اجازه ماندن داد.

آیه ۱۱۸ سوره توبه نیز اشاره به سه نفر از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد که به هیچ روی انتظار تخلّف از آنان نبود. یکی از آنان کعب بن مالک شاعر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ ها بود که بارها به اطاعت محض از دستورات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) افتخار کرده بود. دو نفر دیگر مرارة بن ربیع و هلال بن امیه بودند. اینان حتی پس از اصرار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) راضی به رفتن نشدند و رسول خدا طبق دستور خداوند که فرموده بود تا از آنان اعراض شود، در بازگشت، به هیچ روی با آنان هم سخن نشدند. به دیگر مؤمنان نیز دستور داده شد تا از آنها دوری کنند. اینان در شمار منافقان نبودند بلکه تنها از روی بی‌ توجهی به فرمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و دنیا طلبی چنین کردند. پس از بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان، آنان به اجبار به کوهها پناه بردند. خانواده ایشان، غذا برایشان می‌بردند، اما با آنها سخن نمی‌گفتند تا آن که خداوند توبه آنان را پذیرفت: «وَعَلَی الثَّلَاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّیٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیهِمْ لِیتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» ﴿توبه، ١١٨﴾ «و نیز خدا پذیرفت توبه آن سه تن را که از جنگ تخلّف کرده بودند تا آنگاه که زمین با همه گشادیش بر آنها تنگ شد و جان در تنشان نمی‌گنجید و خود دانستند که جز خداوند هیچ پناهگاهی که بدان روی آورند ندارند. پس خداوند توبه آنان را بپذیرفت تا به او باز آیند، که توبه پذیر و مهربان است.»

اما در مقابل، کسانی هم مجاز به ماندن در مدینه بودند، اینان عبارت بودند از ناتوانان، مریضان و نیز کسانی که نمی‌توانستند هزینه سفر خویش را تأمین کنند. گروهی از این افراد، از این که توان رفتن نداشتند به شدت ناراحت بودند. خداوند در آیات ۹۲-۹۱ توبه، درباره ایشان می‌ فرماید: «لَیسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَی الْمَرْضَیٰ وَلَا عَلَی الَّذِینَ لَا یجِدُونَ مَا ینْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ * وَلَا عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْک لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُکمْ عَلَیهِ تَوَلَّوْا وَأَعْینُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا یجِدُوا مَا ینْفِقُونَ» بر ناتوانان و بیماران و آنان که چیزی برای هزینه کردن [در راه جهاد] نمی یابند، گناهی نیست [که در جهاد شرکت نکنند] در صورتی که [در پشت جبهه با اعمال و گفتارشان] برای خدا و پیامبرش خیرخواهی کنند [و از این طریق به حمایت رزمندگان برخیزند]؛ آری، بر نیکوکاران [معذور] هیچ مؤاخذه و سرزنشی نیست، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است * و نیز بر آنان که نزد تو آمدند تا ساز و برگ نبردشان دهی، و تو گفتی که سازو برگی ندارم، و آنها برای خرج کردن هیچ نیافتند و اشک ریزان و محزون بازگشتند، گناهی نیست. خشم و عذاب خدا بر کسانی است که در عین توانگری از تو رخصت می ‌خواهند و بدان‌ خشنودند که با خانه نشینان در خانه بمانند. خدا دلهایشان را مُهر بر نهاده است که نمی‌ دانند.

به هر روی پس از تبلیغ فراوان، حدود سی هزار نفر که به همراهشان ده هزار اسب بود آماده حرکت سمت تبوک شدند.

جانشینی علی علیه السلام در مدینه

حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی علیه السلام را به جای خویش در مدینه بگماشت و رهسپار تبوک گشت؛ اما منافقان ساکت نماندند و شایع ساختند که پیغمبر از این جهت «علی» را با خود نبرد که از او کدورتی به دل داشت. علی علیه السلام شتابان از شهر بیرون شد و در منزل «جرف»، به رسول خدا پیوست و ماجرا را به حضور ایشان معروض داشت.

پیغمبر او را به برگشت امر نمود و در حضور اصحاب این جمله به وی فرمود: «أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ أنّه لا نبیّ بعدی»؛ (دوست نداری که تو نسبت به من به منزله هارون باشی نسبت به موسی، با این تفاوت که تو پیغمبر نیستی زیرا پس از من پیغمبری نباشد؟). از این رو حدیث مزبور به نام حدیث منزلت مشهور شد.

مسجد ضرار

آیات دیگری از سوره توبه درباره «مسجد ضرار» است. زمانی که مسجد قبا به دست اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و بنی عمرو بن عوف ساخته شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر از چندی در آن نماز می‌ گزارد، بنی غنم بن عوف نیز از روی نفاق و حسادت مسجدی در کنار مسجد قبا ساختند و از آن حضرت خواستند تا در آن نماز بخواند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که آماده حرکت به سوی تبوک بود، فرمود: پس از بازگشت چنین خواهد کرد. اما خداوند آن حضرت را از نماز خواندن در مسجد مزبور که نامش را «ضرار» گذاشت نهی کرده و فرمود: «وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کفْراً وَ تَفْرِیقاً بَینَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنی‌ وَ اللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»، خدا شهادت دهد، آنها که مسجدی می‌سازند تا به مؤمنان زیان رسانند و میانشان کفر و تفرقه اندازند و تا برای کسانی که می‌خواهند با خدا و پیامبرش جنگ کنند کمینگاهی باشد، آنگاه سوگند می‌خورند که ما را قصدی جز نیکوکاری نبوده است، دروغ می‌گویند. هرگز در آن مسجد نماز مگزار، مسجدی که از روز نخست بر پرهیزگاری بنیان شده [مسجد قبا] شایسته‌تر است که در آنجا نماز کنی. در آنجا مردانی هستند که دوست دارند پاکیزه باشند، زیرا خدا پاکیزگان را دوست دارد.» رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بازگشت دستور داد تا آن مسجد را به آتش کشیدند.

سوءاستفاده تبلیغی منافقان

در یکی از منازل شتر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که نامش «قصواء» بود گم شد. منافقان گفتند: آیا او گمان می ‌کند رسول خداست و از آسمان خبر می‌ دهد و نمی ‌داند شترش کجاست؟

اندکی بعد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: یکی از منافقان چنین گفته؛ آنچه من می ‌دانم همان است که خداوند به من تعلیم داده، اکنون شتر من در فلان شِعْب است و افسارش بر درختی در آنجا مانده.

حضور پیامبر در منطقه تبوک

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدت بیست روز در منطقه تبوک ماند و پس از آن بدون آن که برخوردی با دشمن روی دهد به مدینه بازگشت.

در مدتی که آن حضرت در تبوک بود، سریه ‌ای(گردانی) را به سوی منطقه دومة الجندل اعزام کردند. حاکم آن ناحیه اکیدِر بن عبدالملک از قبیله کنده، وابسته به شاهان غسّانی شام و نصرانی مذهب بود. خالد موفق شد اکیدر را نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیاورد، پس از آن نامه‌ ای از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مردمان دومة الجندل نوشته شد.

از سوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای مردمان «جرباء»، «مقنا» و «أذرُح» نیز معاهده ‌ای نوشته و قرار بر آن شد تا در برابر گرفتن تأمین از رسول خدا، در رجب هر سال یکصد دینار به آن حضرت بپردازند.

بدین ترتیب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ضمن غزوه تبوک توانست تا با قبایل عرب مسیحی نواحی جنوبی شامات ارتباط برقرار کرده و معاهداتی را از موضع برتر با آنان امضا کند. در این غزوه هر چند جنگی رخ نداد ولی این سفر فوایدی به همراه داشت از جمله:

  • نمایش شوکت اسلام و فداکاری مسلمین و آمادگی آنها در آن شرایط در برابر روم، بزرگترین دشمن مسلمانان؛
  • دیگر برافتادن نقاب نفاق از چهره برخی مسلمان نماها؛
  • فایده دیگر معجزاتی که از حضرت در آن سفر به وقوع پیوست و مزید ایمان مؤمنان شد و در تاریخ به ثبت رسید.

ماجرای اصحاب عقبه

در بازگشت رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) از تبوک به مدینه، منافقانی که همراه بودند تصمیم گرفتند که در گردنه میان تبوک و مدینه (عقبه هرشی) شبانه رسول خدا را از بالای شترش دراندازند تا در میان دره افتد و کشته شود.

در همان موقع که رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) بر فراز گردنه حرکت می ‌کرد صدای نفس منافقان را شنید که آهنگ او کرده بودند. پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) خشمگین شد و به حذیفه دستور داد تا آنها را دور گرداند. حذیفه به جانب ایشان برگشت و با چوبی که در دست داشت شروع به زدن به صورت مرکوبهای آنها کرد. آنها هم که گمان برده بودند رسول خدا از مکرشان آگاه شده است به سرعت از گردنه پایین آمدند و خود را میان مردم انداختند. حذیفه هم برگشت و پیش رسول خدا آمد و همراه آن حضرت حرکت کرد. چون پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) از گردنه بیرون آمد و مردم فرود آمدند پیامبر (ص) به حذیفه فرمود: آیا کسی از سوارانی را که راندی شناختی؟ گفت: ای رسول خدا، شتر فلان کس و فلان را شناختم.

شمار افرادی که قصد داشته‌ اند در گردنه نسبت به پیامبر سوء قصد کنند سیزده نفر بوده است که پیامبر (ص) نامهای ایشان را به حذیفه و عمار فرموده است.

پایان/