کد خبر 1075384
تاریخ انتشار: ۳ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۳:۲۰

امام(ره) جریان مبارزه با صهیونیسم را اصلاح و از وابستگی به ناسیونالیسم عربی خارج و بعد فرهنگ و ایدئولوژی اسلام را بر این مبارزات حاکم کردند.

به گزارش مشرق به نقل از فرهیختگان «روز اسلام» تعبیری است که بنیانگذار کبیر انقلاب «روز قدس» را به آن تشبیه کردند؛ تعبیری که میزان اهمیت آرمان و هدف این روز را به‌وضوح نشان می‌دهد. هنوز ۶ ماهی بیشتر از فجر پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که فرمان برافراشتن پرچم‌ها در آخرین جمعه ماه مبارک رمضان در راه مبارزه با رژیم صهیونیستی، ازسوی رهبر انقلاب برای همیشه صادر شد. روزی که حالا ۴۱ سال از «قدس» نامیده‌شدنش می‌گذرد. چه اهمیتی ایجاب می‌کرد در اولین ماه رمضان جمهوری اسلامی ایران، پیام مبارزه با رژیم صهیونیستی ازسوی امام‌خمینی (ره) به جهان مخابره شود و مشت‌های گره‌کرده مردم، این بار برای دفاع از مردم سرزمین‌های اشغالی بالا برود؟ این سوالی بود که آغازگر بحث مفصلم با مسعود رضایی شد.

این پژوهشگر تاریخ معاصر تاکید داشت، امام با انتخاب روز قدس چند نتیجه بسیار محسوس را حاصل کردند؛ اول اینکه جریان مبارزه با صهیونیسم را اصلاح و از وابستگی به ناسیونالیسم عربی خارج و بعد فرهنگ و ایدئولوژی اسلام را بر این مبارزات حاکم کردند. به این ترتیب با وجود موتور محرکه اسلام، مبارزه با رژیم صهیونیستی برای همیشه و تا نابودی این رژیم ساری‌وجاری خواهد بود. رضایی البته معتقد بود این مبارزه محدود و صرفاً دینی هم نیست و مبارزه‌ای حق‌طلبانه و مبتنی‌بر آرمان‌های انسانی است. جنایات رژیم صهیونیستی و نقض تمامی قوانین بین‌المللی ازسوی این رژیم و مقایسه آن با جنایات سران آلمان نازی که منجر به محاکمه آنها در دادگاه نورنبرگ شد، از دیگر اشارات این تاریخ‌پژوه بود. جنایاتی که صهیونیست‌ها در طول ۱۰۰ سال گذشته به‌مراتب سنگین‌تر و جنایتکارانه‌تر علیه مردم فلسطین انجام داده‌اند. از این‌رو هولوکاست و بررسی ابعاد مختلف آن، از بخش‌های خواندنی و مفصل این گپ‌وگفت شد.

رضایی گفت هولوکاست اتفاق افتاده، اما در ابعاد ادعایی آن حتی طبق تحقیقات غربی جای تردید است. قابل‌تامل اینکه این تاریخ‌پژوه برجسته کشورمان تصریح داشت طبق جدی‌ترین نظریه هیتلر، عامل اجرایی طرح و نقشه سران صهیونیسم بوده‌اند. طرح و نقشه‌ای که در کنفرانس بازل مطرح شده بود و سران صهیونیسم می‌خواستند با فشار بیشتر روی یهودیان آنان را از اروپا به‌سوی فلسطین رهسپار کنند؛ طرحی که حمایت جدی انگلستان را نیز درپی داشت. از بحث‌های مفصل و دقیق تاریخی درخصوص اشغال فلسطین که بگذریم، ناگفته پیداست ادعای ابراهیم یزدی درخصوص پیشنهاد روز قدس و بررسی ایده‌های طیف تندروی جریان چپ در دهه ۶۰ که برداشتی رادیکال از ایده صدور انقلاب داشتند و گریزی به طیف تندروی بعثه سال ۶۶ یعنی امثال میردامادی و شکوری‌راد و چرخش عقاید این جریان در طول سال‌ها نیز از دیگر بحث‌های خواندنی این گفت‌وگو است.

گفت و گو در یک نگاه

* سران نازی به کشورهای دیگر حمله و سرزمین آنها را اشغال کرده، مردم آن سرزمین‌ها را کشته بودند. البته هدف‌شان هم این بود که برای همیشه در آن سرزمین‌های اشغالی بمانند ولی شکست خوردند و آنها را در دادگاه نورنبرگ محاکمه کردند. مگر صهیونیست‌ها غیر از این کارها را انجام دادند؟!

* همان هولوکاستی را که نازی‌ها به‌اصطلاح علیه یهودی‌ها شکل دادند صهیونیست‌ها به‌مراتب سنگین‌تر و جنایتکارانه‌تر علیه مردم فلسطین انجام دادند.

* هولوکاست اتفاق افتاده است اما در ابعاد ادعایی آن، حتی طبق تحقیقات غربی، جای بحث و تردید وجود دارد.

* هیتلر عامل اجرایی طرح و نقشه سران صهیونیسم بود. سران یهود و صهیونیست‌ها ازجمله مشوقان هیتلر و دستگاه نازی برای این اعمال فشارها به یهودیان بودند تا آنها در اروپا امنیت جانی و مالی نداشته و طبق نقشه طراحی‌شده، ناچار به مهاجرت به فلسطین شوند.

* نقش سیاست‌های انگلیس در سوق دادن یهودیان به سمت فلسطین در امپراتوری عثمانی آن زمان یک نقش برجسته است.

* انگلستان با اعلامیه بالفور حمایت بزرگ‌ترین قدرت نظامی از مهاجرت یهودیان به فلسطین را اعلام و درنهایت به شکل‌گیری رژیم صهیونیستی کمک کرد. به‌اصطلاح با یک‌تیر دو نشان را زدند؛ خود و اروپا را از شر یهودیان که اقلیتی منفور بودند نجات دادند و عامل خود را در قلب کشورهای اسلامی قرار دادند.

* امثال محسن میردامادی و بخشی از جریان چپ (بعد از انقلاب) برداشت خاصی از ایده صدور انقلاب داشتند که برداشت نامتعارفی بود و ایده‌های افراطی و تندروانه در این زمینه داشتند. دست به کارهایی می‌زدند که به هیچ‌وجه مورد تأیید نبود. چه‌بسا موجب زحماتی هم برای کشور و نظام می‌شد.

* شاخص این‌گونه افراد تندرو سیدمهدی هاشمی بود و با وی در یک نحله فکری بودند. اینکه بگوییم آیا آنها تحت‌تأثیر سیدمهدی بودند، نه واقعاً چنین چیزی را نمی‌توان گفت، اما اینکه بگویید اشتراکات فکری با آن روش‌های سیدمهدی داشتند، درست است.

* آنها که در دهه ۶۰ به‌اصطلاح آتش‌شان خیلی تند بود؛ اتفاقاً در مراحل بعدی دچار استحاله فکری شدند و اساساً بحث مبارزه با سلطه آمریکا را کنار گذاشتند. به‌عبارتی، از آن آتش تند آن‌چنانی، به این سمت چرخیدند که می‌گویند ما چاره‌ای جز سازش با آمریکا نداریم!

* برای مبارزه با رژیم پهلوی برخی گروه‌ها ازجمله سازمان مجاهدین خلق یا سازمان چریک‌های فدایی خلق حتی بخش‌هایی از هیأت‌های موتلفه اسلامی بودند که ایده‌های مسلحانه را پیش می‌بردند. امام هیچ‌گاه از این‌گونه جریان‌های مسلحانه حمایت نکرده است.

* امام (ره) از ابتدا تعالی و رشد فکری برای جامعه را اصل می‌دانستند. انقلاب اسلامی در ایران به‌واسطه همین رشد آگاهی‌ها صورت گرفت، به‌واسطه فعالیت‌های چریکی و پارتیزانی و ترور و… نبود. مردم آگاه شدند و انقلاب کردند. همین ایده را امام (ره) تحت‌عنوان صدور انقلاب در نظر داشتند.

* امام (ره) با حرکت‌های مسلحانه به‌معنای تجهیز و تسلیح گروه‌های کوچک سیاسی و نظامی موافق نبودند؛ اما از حرکت ملت‌ها در مسیر استقلال و مبارزه با نیروهای سلطه‌گر ازجمله آمریکا به‌عنوان بزرگ‌ترین نیروی سلطه‌گر و به‌تعبیر خود امام (ره)، شیطان بزرگ حمایت می‌کردند.

* ماهیت رژیم صهیونیستی نمودی از صهیونیسم جهانی است. باید صهیونیسم جهانی را مورد مطالعه قرار دهیم و ابعاد وجودی آن را درک کنیم، طرح‌ها و نقشه‌های آن را برای دنیای امروز و پی‌ریزی دنیای آینده بفهمیم و بعد رژیم صهیونیستی را به‌عنوان نمونه و نمود از این صهیونیسم جهانی مورد مطالعه قرار دهیم.

* اگر در قالب رأی‌گیری و همه‌پرسی از ساکنان اصلی سرزمین فلسطین اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی یک دولت یهودی سر کار آمد، قطعاً نظام جمهوری اسلامی آن را به‌رسمیت خواهد شناخت.

* روز قدس به‌هرحال مثل کلمه طیبه است که ریشه آن محکم در زمین است و شاخ‌وبرگ آن درحال رشد و گسترش است.

* اگر ایده روز قدس یک ایده ناکارآمد و بی‌ارزش بود، این همه برای حمله و تبلیغات علیه آن سرمایه‌گذاری نمی‌شد.

چه اهمیتی ایجاب می‌کرد چندماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی (در ۱۶ مردادماه سال ۵۸) و در اولین رمضان بعد از فجر انقلاب اسلامی (۱۳ رمضان سال ۵۸)، امام‌خمینی (ره) روزی را برای دفاع از مردم فلسطین در نظر بگیرند؟ چرا آخرین جمعه ماه مبارک رمضان انتخاب شد؟

مساله فلسطین و حضور رژیم اشغالگر قدس در منطقه غرب آسیا مسأله‌ای محسوب می‌شد که از سال‌ها پیش از پیروزی انقلاب مطرح بود. از دهه دوم قرن بیستم میلادی، به‌خصوص بعد از صدور اعلامیه بالفور یهودیان از سراسر اروپا شروع به مهاجرت به سرزمین فلسطین کردند. درواقع با حمایت انگلیس، آمریکا و حتی شوروی در آن زمان اینها توانستند مردم فلسطین را از خانه‌وکاشانه خودشان بیرون کنند، تعداد زیادی از آنها را به قتل برسانند و با جنایت‌های گسترده‌ای که انجام دادند درنهایت توانستند در سال ۱۹۴۸ دولت رژیم صهیونیستی را مستقر و اعلام کنند. از همان ابتدا معلوم بود این دولت به‌عنوان یک دولت صهیونیستی و کاملاً همکار و وابسته به آمریکا، بلوک غرب و انگلیس، یک دولت کاملاً ضداسلامی و ضدمنافع ملت‌های منطقه است و این هم گام اولی است که برداشته شده، نقشه‌ها و برنامه‌های درازمدت و طولانی برای این ماجرا در نظر بود و قصد آنها ایده قدیمی و باستانی گسترش اسرائیل از نیل تا فرات بود. بنابراین مساله فلسطین یعنی اشغال این کشور اسلامی و سرکوب و قتل‌عام مردم فلسطینی به‌عنوان ملت مسلمان از یک‌سو و حضور یک رژیم صهیونیستی با آرمان‌های شیطانی ازسوی دیگر، توجه ملت‌های منطقه و رهبران اسلامی را به خود جلب کرده و حساسیت‌ها را برانگیخته بود. در ایران هم از همان زمان این حساسیت‌ها میان مردم ایران و البته روحانیون برجسته بود؛ ازجمله آیت‌الله کاشانی که نسبت به این قضیه حساسیت داشتند و دیگر روحانیون و خود حضرت‌امام (ره) از همان سال‌های پیش از انقلاب نسبت به این ماجرا کاملاً حساس بودند و این را خطری جدی برای اسلام و ملت‌های مسلمان منطقه تلقی می‌کردند.

در جریان انقلاب اسلامی ایران هم درست است که شعارهای مردم عمدتاً مستقیم به شاه مربوط می‌شد ولی برای مردم معلوم بود که این شاه، وابسته به آمریکا و صهیونیسم است؛ روابط سیاسی و اقتصادی گسترده‌ای را شاه به‌صورت آشکار و پنهان با رژیم صهیونیستی برقرار کرده بود. بنگاه‌ها، شرکت‌ها و فعالان اقتصادی صهیونیست در ایران فعالیت داشتند، به‌لحاظ مسائل نظامی و امنیتی درجهت سرکوب مبارزان علیه شاه و مبارزان در راه استقلال کشور، رژیم شاه روابط گسترده‌ای با صهیونیست‌ها داشت. اسناد و مدارک این امور موجود است؛ ازجمله ارتباط تنگاتنگی که بین ساواک و موساد بود و آموزش‌های مختلف را موساد به نیروهای ساواک می‌داد. اینها همه مسائلی است که موجب می‌شد مردم مسلمان ایران و رهبران انقلاب و به‌خصوص حضرت‌امام (ره) نسبت‌به رژیم صهیونیستی کاملاً حساس باشند و آن را به‌عنوان یک خطر بزرگ همیشه در ذهن خود داشته باشند و در اطلاعیه‌های مختلفی که صادر می‌کردند و در صحبت‌ها به مردم یادآوری کنند. به‌خصوص وقتی به انقلاب نزدیک می‌شدیم درباره این مساله حساسیت‌ها هم بیشتر می‌شد. در همان زمان و تقریباً مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق خیلی مهمی می‌افتد که انعقاد پیمان کمپ‌دیوید بود که با تلاش‌های کارتر درنهایت این پیمان بسته شد (۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ یعنی ۲۶ شهریور ۱۳۵۷). این یک زنگ خطر بزرگ بود؛ به‌دلیل اینکه در تحولاتی که در منطقه صورت می‌گرفت درواقع رژیم مصر به رهبری انورسادات به‌سمت سازش با رژیم صهیونیستی پیش رفته بود و از کشوری که در زمان جمال عبدالناصر به‌عنوان پیشروی کشورهای عربی و اسلامی در جنگ با رژیم صهیونیستی بود، به کشور پیشروی عربی و اسلامی در سازش و به‌رسمیت شناختن کشور اسرائیل و صهیونیسم در منطقه تبدیل شده بود. این یک چرخش بسیار بزرگ بود و باز این هشدار و زنگ خطر را به‌صدا درآورده بود که اگر درمقابل این ماجرا حساسیت لازم نشان داده نشود، می‌تواند به‌سرعت فراگیر شود و کشورهای دیگری که در آنها هم دولت‌های وابسته به غرب سر کار بودند با استفاده از این شرایط به‌وجودآمده، همان مسیر را دنبال کنند.

به‌عبارتی مصر پیشگام و مسهل مسیر مشروعیت‌بخشی به رژیم صهیونیستی شود.

بله و اسرائیل به‌عنوان یک رژیم نامشروع در منطقه در یک برهه زمانی شاید کوتاه به‌عنوان یک کشور رسمی در منطقه شناخته شود. پس ما با این پیشینه تاریخی و این تحول جدید وارد دوران انقلاب اسلامی شدیم. همان‌طور که اشاره شد چندماه بعد از پیمان کمپ‌دیوید، انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید. آن زمان آمریکایی‌ها در مساله اسرائیل به یک پیروزی بزرگ رسیده بودند و در مساله ایران یک شکست بسیار بزرگ خورده بودند. صهیونیست‌ها هم که حالا دیگر هم‌پیمانی مصر را با خود داشتند، دست خود را برای سرکوب جریان‌های مبارز بسیار باز می‌دیدند؛ یعنی احساس می‌کردند اگر سرکوب جریان‌های مبارز چه در داخل سرزمین‌های اشغالی و چه در کشورهای همسایه همانند لبنان، اردن و… را آغاز کنند، دیگر یک حکومت مستقل دارای قدرت نظامی بالا مثل مصر نیست که از این جریانات مبارز حمایت کند و حتی وارد جنگ با رژیم صهیونیستی شود، از این‌رو این موجب شده بود آنها دارای جسارت بسیار بالایی در انجام عملیات تجاوزکارانه و جنایتکارانه شوند.

در همان مردادماه سال ۵۸ هم اگر اشتباه نکنم، شاهد حمله نیروهای رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان بودیم.

بله. به همین دلیل که ذکر شد، رژیم صهیونیستی بعد از پیمان کمپ‌دیوید حملاتی را به گروه‌های مبارز فلسطینی و جریانات مبارز در لبنان آغاز کرده بود و در مرداد سال ۵۸ هم دست به جنایاتی در جنوب لبنان زد. بنابراین این مجموعه مسائلی که عرض کردم موجب شد حضرت‌امام (ره) در اولین ماه رمضان بعد از انقلاب اسلامی یعنی مرداد سال ۵۸، اقدام به اعلام آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به‌عنوان روز قدس کردند.

حضرت امام (ره) در توضیحات مکرر خود برای روز قدس چه در سال ابتدایی و بنیانگذاری این روز و چه در سال‌های بعد، روز قدس را روز اسلام می‌نامند و تاکید می‌کنند باید در این روز در جمهوری اسلامی و جهان اسلام پرچم‌ها علیه رژیم صهیونیستی برافراشته شود و تصریح دارند همه تمام قوای خود را برای این روز مجهز کنند. ازسوی دیگر هدف و آرزوی نمازخواندن در قدس در کلام بنیانگذار کبیر انقلاب بارها تکرار شده است. چرا برای رسیدن به چنین هدفی چنین ایده‌ای مطرح شد و به‌عبارت دیگر، چرا آن زمان ایده نام‌گذاری روز قدس و تظاهرات علیه رژیم صهیونیستی درمقابل ایده‌هایی چون حمله به رژیم صهیونیستی که به‌هرحال آن زمان ازسوی برخی پیگیری و با استقبال هم مواجه می‌شد، ازسوی امام (ره) انتخاب شد؟

باز باید مقداری به گذشته برگردیم؛ برای اینکه ببینیم این ایده که حضرت‌امام (ره) مطرح کردند و آنچه در آن روزها اتفاق می‌افتاد و بعد از آن اتفاق افتاده بود، چه تفاوت‌هایی داشته است. از زمانی که اشغال سرزمین فلسطین آغاز شد و صهیونیست‌ها در این منطقه مستقر شدند، درگیری‌هایی به وجود آمد. این درگیری‌ها عمدتاً وجه عربی داشت. یعنی گویی یک منطقه عربی داریم، یک عامل خارجی در آن منطقه آمده و این مسئولیت عرب‌ها درقالب کشورهای مختلف مانند مصر، سوریه، اردن و دیگر کشورهای عربی است که با یک دشمن ضدعربی مقابله کنند. این یک مساله است و به‌تعبیری مساله فلسطین بیشتر یک وجهه ناسیونالیسم عربی به خود گرفته بود. مساله دیگر این بود که در جریان تحولات سیاسی که در منطقه خاورمیانه شکل گرفته بود، کشورهای عربی درحال جنگ با رژیم صهیونیستی گرایش به کشور اتحاد جماهیر شوروی پیدا کرده بودند.

چون اتحاد جماهیر شوروی در رقابت‌های خود با بلوک غرب به‌رهبری آمریکا در مناطق مختلف از کشورهایی حمایت می‌کرد که به‌نوعی با آمریکا در تقابل بودند. بنابراین کشورهایی مانند مصر و سوریه که جبهه پیشتاز مبارزه با صهیونیست‌ها بودند و همچنین گروه‌های فلسطینی به‌لحاظ تسلیحاتی وابسته به کشور شوروی شدند که در آن زمان با یک مرام و مسلک سوسیالیستی و کمونیستی در جهان حاضر بود و بلوک شرق را شکل می‌داد. این وابستگی به‌خصوص میان گروه‌های فلسطینی موجب شده بود به‌لحاظ ایدئولوژیک هم بسیاری از این گروه‌های فلسطینی یا کاملاً وابسته شوند یا گرایش به مرام کمونیستی پیدا کنند. یعنی از آن فرهنگ و عقاید اسلامی خود تاحدی فاصله گرفته بودند، برخی بیشتر و برخی کمتر! ولی به‌هرحال نفوذ سوسیالیستی و عقاید الحادی درخصوص آنها به چشم می‌آمد و تاحدی هم نگران‌کننده بود، یعنی این‌طور به‌نظر می‌رسید که چه‌بسا اینها به‌طور کل از اسلام و فرهنگ اسلامی کاملاً دور شوند. در این چارچوب اول لازم بود تحرکی ایجاد شود برای اینکه آن فرهنگ اسلامی هم در مبارزات با صهیونیسم مجدد غالب شود، یعنی به‌جای فرهنگ ناسیونالیسم عربی، یک فرهنگ و فضای اسلامی بر مبارزات حاکم شود. دوم اینکه به‌خصوص به مبارزان با صهیونیسم این تذکر و هشدار داده شود که شما باید آرمان‌های اسلامی و فرهنگ اسلامی خود را حفظ کنید و با این چارچوب فکری به مبارزه با صهیونیسم بروید و اگر با این چارچوب جلو بروید می‌توانید به پیروزی برسید.

با آن چارچوب وابستگی سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی به بلوک شرق شما به‌جایی نخواهید رسید و اگر آن بلوک از بین برود -که بعدها از بین رفت- شما هم از بین خواهید رفت، یا اگر آن بلوک معامله‌ای با آمریکا کند شما هم در این چارچوب از بین خواهید رفت. به‌هرحال حضرت‌امام (ره) کاری که کردند این بود؛ انحرافی را که در مسیر مبارزه با صهیونیسم به وجود آمده بود، اصلاح کردند. امام (ره) نگفتند امروز روز فلسطین است، نگفتند امروز روز مبارزه اعراب با صهیونیست‌هاست؛ گفتند امروز روز اسلام است، به این ترتیب هم آن مسائل را اصلاح کردند و هم دایره مبارزه با رژیم صهیونیستی را وسعت بخشیدند. یعنی دایره را از چند کشور عربی و چند گروه فلسطینی به کل دنیای اسلام و کل مسلمانان گسترش دادند، چون دنیای اسلام هم باز در کشورهای خاصی است، بلکه مسلمانانی که در تمامی کشورهای دنیا هستند چون امروز روز اسلام است پس آنها هم در این ماجرا دخیل می‌شوند. اگر بخواهیم به‌صورت دقیق‌تر بگوییم، امام با انتخاب روز قدس چند عمل عمده را انجام دادند؛ ابتدا اصلاح جریان مبارزه با صهیونیسم بود که آن را از وابستگی به کشورهای فقط عربی درآوردند و آن را به دنیای اسلام ربط دادند و بعد اینکه فرهنگ و ایدئولوژی اسلامی را بر این مبارزات حاکم کردند و درنهایت اینکه یک جریان مستمر مبارزه را به‌راه انداختند که حلقه یا نخ تسبیح و محتوای اصلی آن را اسلام تشکیل می‌دهد و چون این یک حرکت اسلامی است و اسلام در طول زمان میان ملت‌ها جریان دارد، این حرکت برای همیشه زنده می‌ماند؛ یعنی تا زمانی که صهیونیسم هست و نیاز به مبارزه هست، این موتور محرکه مبارزه، ناسیونالیسم عربی یا وابستگی‌های فکری سوسیالیستی نیست. آن موتور محرکه، اسلام است که همه مسلمانان را با هم در این مسیر متحد می‌کند.

با توجه به اینکه تاکید دارید این موتورمحرکه اسلام است، آیا این ظرفیت وجود ندارد که این مبارزه مستمر تبدیل به یک مبارزه جهانی و شامل همه ادیان علیه رژیم صهیونیستی شود؟ چون به‌هرحال واقع‌بینانه، ما طبیعتاً با گستردگی کامل اسلام در سطح جهان مواجه نیستیم ولی ممکن است عدالت‌خواهانی بین سایر ادیان نیز وجود داشته باشند. آیا همان‌طور که رهبر انقلاب به جوانان اروپا نامه می‌نویسند و نشان می‌دهند دایره مخاطبان انقلاب اسلامی از جهان اسلام فراتر رفته، درخصوص مبارزه با رژیم صهیونیستی هم به‌صورت بالقوه چنین ظرفیتی وجود دارد؟

به‌نظرم می‌رسد این ظرفیت بالقوه وجود دارد اما پایگاه اصلی آن جهان اسلام است و اگر جهان اسلام در این مسیر به‌صورت کامل قرار گیرد؛ اولاً می‌تواند به پیروزی‌های بزرگی دست پیدا کند و ثانیاً می‌تواند پیام خود را با توجه به گستره جهان اسلام به همه دنیا منتقل کند و دیگران را تحت‌تأثیر قرار دهد. بنابراین پایگاه اصلی، جهان اسلام است. مشکلی که در اینجا وجود دارد این است که متأسفانه وجود برخی حکومت‌های وابسته و نفوذ سیاسی و فرهنگی غرب و آمریکا در برخی کشورهای اسلامی، مانع از این شده که ظرفیت جهان اسلام بتواند پای‌کار این مساله بیاید. چنین اتفاقی اگر بیفتد که ان‌شاءالله خواهد افتاد، این مشکل را حل می‌کند، می‌خواهم بگویم در آن حالت چه‌بسا نیاز به‌جای دیگری هم نباشد.

منظور من این است که با این اوصاف، مبارزه با رژیم صهیونیستی صرفاً یک مبارزه دینی و مذهبی است یا اینکه به‌هرحال از نظر بشری و انسانی ضرورت این مبارزه ایجاب می‌شود؟

حتماً محدود به یک مبارزه صرفاً دینی نیست. این یک مبارزه حق‌طلبانه و مبتنی‌بر آرمان‌های انسانی است. کسانی از جای دیگری از دنیا با اسلحه، زور، عملیات نظامی و قتل‌عام مردم یک سرزمین، سرزمین آنها را با ادعاهای واهی اشغال کردند. ادعاهایی واهی چون اینکه این سرزمین متعلق به یهودیان است و ما هم چون یهودی هستیم از آلمان، فرانسه، انگلیس، لهستان، روسیه و از آن طرف دنیا اینجا می‌آییم و ساکنان هزاران‌ساله این سرزمین را می‌کشیم، خانه‌های آنها را تصرف می‌کنیم، آنها را آواره می‌کنیم، نه حق حیات برای آنها قائل هستیم و نه حق سکونت، حتی برنامه‌های درازمدت‌تری هم در دست داریم! مشخص است که این یک ظلم آشکار و جنایت علیه بشریت است. امروز در دنیا به‌واسطه عملکردهای خیلی‌خیلی کوچک‌تر از این، اتهامات ضدحقوق بشری و اتهامات جنایت علیه بشریت به گروه‌ها یا کشورهایی زده می‌شود. به‌عنوان مثال اتفاقی که بعد از جنگ جهانی دوم در آلمان افتاد و سران نازی را به اتهام جنایت علیه بشریت گرفتند، محاکمه و اعدام کردند؛ مگر سران نازی چه‌کار کرده بودند که صهیونیست‌ها نکردند؟!

سران نازی هم به کشورهای دیگر حمله کردند و سرزمین آنها را اشغال کرده بودند، مردم آن سرزمین‌ها را کشته بودند. البته هدف‌شان هم این بود که برای همیشه در آن سرزمین‌های اشغالی بمانند ولی در جنگ‌هایی که صورت گرفت، شکست خوردند و آنها را در دادگاه نورنبرگ محاکمه کردند. مگر صهیونیست‌ها غیر از این کارها را انجام دادند؟! آنها به سرزمینی رفتند و آنجا را اشغال کردند، مردم اعم از بزرگ و کوچک را کشتند و بیرون کردند. همه جنایاتی که نازی‌ها انجام دادند صهیونیست‌ها هم انجام دادند. حتی اجازه بدهید بگویم همان هولوکاستی که نازی‌ها به‌اصطلاح علیه یهودی‌ها شکل دادند، همان هولوکاست را صهیونیست‌ها به‌مراتب سنگین‌تر و جنایتکارانه‌تر علیه مردم فلسطین انجام دادند.

این بدین معنا است که هولوکاست با آن ابعاد و وسعت که صهیونیست‌ها مدعی هستند، اتفاق افتاده است؟

هولوکاست اتفاق افتاده است اما در ابعاد ادعایی آن جای بحث و تردید وجود دارد. طبق تحقیقاتی که حتی بین خود غربی‌ها صورت گرفته، ابعاد هولوکاست این ابعادی نیست که مطرح می‌شود، یعنی درحال حاضر صهیونیست‌ها و حامیان آنها، آن را در حد کشتار ۶ میلیون نفر یهودی عنوان می‌کنند، درحالی‌که طبق برخی از تحقیقات این عدد خیلی‌خیلی کمتر است. کل یهودیان که از ابتدا از اروپا به سرزمین‌های اشغالی رفتند شاید کمتر از یک‌میلیون بود و البته به‌تدریج بیشتر شدند، یعنی اصلاً جمعیت یهودیان در اروپا جمعیت خیلی زیادی نبود و برخی تشکیک می‌کنند بر اینکه اصلاً ۶ میلیون یهودی در اروپا بوده باشد، چه برسد به اینکه ۶ میلیون کشته شده باشند. قبل از کشتارها هم جمعیت یهودی در اروپا بسیار کمتر از این میزان بوده است.

با این وصف باید حداقل ۹-۸ میلیون جمعیت یهودی ساکن در اروپا باشد که ۶ میلیون کشته شده‌اند. یک‌میلیون رفته باشند و چندمیلیون هم مانده باشند.

بله. اصلاً چنین جمعیتی در اروپا وجود نداشته است. ضمناً کشتن ۶ میلیون آدم بالاخره تأسیسات خیلی زیادی می‌خواهد. با آن تعداد به‌اصطلاح کوره‌های آدم‌سوزی، وقتی برخی از محققان محاسبه می‌کنند، شاهدیم این تعداد اصلاً با آن تعداد تجهیزات همخوانی ندارد. بنابراین عدد یک میزان کاملاً اغراق‌شده است که برای بهره‌گیری‌ها و سوءاستفاده‌های سیاسی به‌صورت کاملاً غیرواقعی بزرگ شده است. چنین عددی وجود ندارد، هرچند در اصل ماجرای هولوکاست به‌معنای اینکه دولت هیتلر تعدادی از یهودیان را در اروپا کشت، شکی نیست. این اتفاق افتاده است. در اینکه رژیم نازی آلمان، یهودی‌ها را می‌گرفت و به شیوه‌های مختلف از بین می‌برد، شکی وجود ندارد و چنین ماجرایی وجود داشته، هرچند در اینکه دلیل این اقدامات هم چه بود بحث زیاد است.

ازجمله بحث‌هایی که وجود دارد این است که خود سران یهودی و صهیونیست‌ها ازجمله مشوقان هیتلر و دستگاه نازی برای این اعمال فشارها به یهودیان بودند؛ به‌دلیل اینکه یهودیان در اروپا به‌هیچ‌وجه امنیت جانی و مالی نداشته باشند و طبق نقشه‌ای که اینها برای مهاجرت یهودیان به فلسطین ریخته بودند، آنها برای حفظ جان خود ناچار شوند به فلسطین مهاجرت کنند. چون یهودیان به این سادگی راضی به مهاجرت نمی‌شدند. در کنفرانس بازل که در سال ۱۸۹۸ برگزار شد و در آنجا ایده کشور صهیونیستی توسط هرتسل مطرح شد، گذشته از اینکه چندجا را تعیین کردند ازجمله مکان‌ها در آمریکای‌جنوبی و آرژانتین بود. ظاهراً جایی در آفریقا را هم درنظر گرفتند و یک‌جای دیگر سرزمین فلسطین بود که به‌عنوان سرزمین آبا و اجدادی یهودیان ادعا داشتند و مطرح کردند. یکی از مشکلات‌شان این بود که یهودیانی که در اروپا بودند و آن کشورهای مختلف را وطن خود می‌دانند و به‌عنوان مثال یک فرد لهستانی، یک فرد فرانسوی و یک فرد آلمانی است که آبا و اجدادی در آن کشورهای اروپایی صدها سال ریشه داشتند را چگونه راهی یک سرزمین دیگر کنند که به‌کلی با آن کشورهای اروپایی به‌لحاظ آب‌وهوایی، جغرافیایی، اقتصادی، صنعتی، امکانات شهری و… متفاوت است.

یکی از مشکلات‌شان این بود که چطور می‌توان به این فرد گفت از وطن خود به آن سرزمین بروید که می‌خواهیم یک کشور صهیونیستی و یهودی تشکیل دهیم آن‌هم با آن مخاطراتی که وجود دارد یعنی باید به آنجا برود، بجنگد و قتل‌عام کند و دیگرانی هستند که با او وارد جنگ می‌شوند. این مسائل موجب می‌شد سران صهیونیست به این نتیجه برسند که باید به‌نوعی عامل فشار روی یهودیان بگذاریم و حتماً باید تحت‌فشار باشند تا از منطقه اروپا به قلب خاورمیانه مهاجرت کنند. البته این را من عرض کنم که یهودیان در اروپا قبل از این هم تحت‌فشار قرار داشتند؛ به‌دلیل اختلافات دینی و مذهبی که بین یهودیان و مسیحیان بود. مسیحیان درواقع یهودیان را عامل کشته شدن حضرت عیسی (ع) می‌دانستند و به‌هیچ‌وجه نگاه مثبتی به یهودیان نداشتند. یهودی‌ها درواقع افراد و قومی منفور در اروپا بودند. اما با این همه به‌لحاظ مسائل اقتصادی و عملکردهایی که داشتند و به‌لحاظ اینکه آنجا به‌هر ترتیب سرزمین آبا و اجدادی آنها بود، در اروپا حضور داشتند. سران صهیونیست هدف‌شان این بود که این فشارها را بر یهودیان بیشتر کنند؛ آنقدر بیشتر که یهودی‌ها احساس کنند اگر در اروپا بمانند جان‌شان به‌صورت جدی در خطر است.

پس درواقع هیتلر به کمک سران صهیونیست آمد؟

حتماً همین‌طور است. یعنی یک نظریه جدی در این زمینه وجود دارد و آن هم اینکه هیتلر عامل اجرای طرح و نقشه سران صهیونیسم بود. بعد از اینکه هیتلر کشتار یهودیان را شروع کرد و به‌خصوص اینکه تقریباً تمام اروپا را به غیر از انگلیس اشغال کرده بود و در تمامی این کشورها یهودیان بودند، در تمام این کشورها یهودیان احساس می‌کردند با حضور ارتش آلمان و دستگاه گشتاپو واقعاً جان آنها در خطر است و از همان زمان سیل مهاجرت به‌سمت فلسطین آغاز شد.

آن زمان که قبل از اشغال فلسطین بود و رژیمی به آن معنا میان صهیونیست‌ها تشکیل نشده بود. این سران را برای یهودیان چه کسانی تعیین کردند؟ آیا به‌رغم حضور یهودیان در کشورهای مختلف سازماندهی‌ای بین آنها وجود داشت؟ یا اینکه حتی برای خود یهودیان هم علاوه‌بر حق سکونت، حق انتخاب سران را نیز قائل نبودند؟

این بحث مفصلی دارد. من اگر به‌صورت کلی بخواهم بیان کنم؛ نکته اول اینکه اساساً یهودیت یک انسجام درونی در خود داشت. نکته دوم اینکه یهودی‌ها در اروپا به‌عنوان یک قوم منفور محسوب می‌شدند، چه این یهودی در آلمان، چه در فرانسه، چه در بلژیک یا لهستان بود، هر جایی که بود میان اکثریت مسیحی اینها به‌عنوان افراد و قوم منفور محسوب می‌شدند. دلایل مختلفی وجود داشت. یک دلیل این بود که عرض کردم و دلیل دیگر این بود که آنها در امور اقتصادی به‌نوعی عمل می‌کردند که مردم از آنها دل خوشی نداشتند؛ به‌خصوص به‌واسطه اینکه بانک‌های بزرگی را دراختیار داشتند و به‌عنوان آدم‌های رباخوار مطرح بودند. به‌هرحال اینها یک قوم منفور بودند اما همبستگی درون خود داشتند. همین منفوریت، همین آزار و اذیت‌هایی که درمورد آنها در اروپا وجود داشت، موجب شد رهبران یهودی در بازل جمع شوند تا برای قوم یهود تصمیم بگیرند و اینکه چطور می‌توانند خود را از این وضعیت نجات دهند.

این رهبران یهودی که می‌گوئیم لزوماً به این معنا نیست که ازسوی افراد یهودی انتخاب شده باشند، مثلاً هرتسل یک روزنامه‌نگار برجسته سیاسی یهودی است. درواقع نیروهای برجسته یهودی یکی بانکدار، یکی سیاستمدار، یکی روزنامه‌نگار، یکی اقتصاددان، یکی فیلسوف و… کنفرانسی را در بازل سوئیس تشکیل می‌دهند تا با هم همفکری کنند به این نتیجه می‌رسند که تا وقتی که پراکنده در اروپا هستیم اینها به ما به چشم انسان‌های نجس نگاه می‌کنند و این اذیت و آزار برای ما وجود دارد. باید خودمان یک کشور شویم و دولت یهودی داشته باشیم و یک اقلیت در دل مسیحیت نباشیم. درنهایت هم به این رسیدند که به فلسطین بروند. البته به‌اعتقاد من، نقش سیاست‌های دولت انگلیس در آن زمان در این زمینه بسیار پررنگ است. آن زمان فلسطین جز امپراتوری عثمانی بود. کل اروپا و در رأس آنها انگلیس که قدرت اول نظامی دنیا در آن زمان مطرح می‌شد، به‌هر ترتیب می‌خواستند به امپراتوری عثمانی ضربه بزنند و آن را از پا درآورند کما اینکه در انتهای جنگ جهانی اول امپراتوری عثمانی را از هم پاشاندند و آن را به کشورهای مختلف تقسیم کردند. من معتقدم نقش سیاست‌های انگلیس در سوق دادن یهودیان به سمت فلسطین در امپراتوری عثمانی آن زمان یک نقش برجسته است کما اینکه وقتی قرار شد یهودیان به‌سمت فلسطین مهاجرت کنند و این مهاجرت کم‌کم شروع شد و در همین زمان جنگ جهانی اول شروع می‌شود، یعنی ۱۴۱۴، سه‌سال بعد از جنگ جهانی اول در ۱۹۱۷ لورد بالفور، وزیر امور خارجه انگلیس اعلامیه‌ای را صادر می‌کند که معروف به اعلامیه بالفور است.

در آن اعلامیه تصریح می‌کند دولت انگلیس از مهاجرت یهودیان به سرزمین فلسطین حمایت می‌کند. این را کشوری بیان می‌کند که به‌قول خودش آفتاب در امپراتوری آن غروب نمی‌کرد و بزرگ‌ترین قدرت نظامی دنیا بود. امپراتوری عثمانی هم در اواخر جنگ جهانی اول درحال فروپاشی بود، بنابراین انگلیسی‌ها از ابتدا از این سیاست حمایت می‌کردند. به‌خصوص با اعلامیه بالفور حمایت بزرگ‌ترین قدرت نظامی از مهاجرت یهودیان به فلسطین را اعلام و درنهایت به شکل‌گیری رژیم صهیونیستی کمک کردند. درواقع به‌اصطلاح با یک تیر دو نشان می‌زنند؛ خود را از شر یهودیان نجات می‌دهند چراکه اروپاییان (که درواقع اکثریت مسیحی بودند) و نسبت به یهودیان نگاه تنفرآمیز داشتند و آنها را از درون خود به بیرون پرتاب می‌کنند.

دوم با توجه به اینکه این جمعیت یهودی کم در دل کشورهای اسلامی نیاز به حمایت آنها داشتند و انگلیس هم درصدد تضعیف امپراتوری عثمانی و کلاً ملت‌های مسلمان بود، درواقع با این اقدام عامل خود را در قلب کشورهای اسلامی می‌کارد. به‌عبارتی خود را از یهودی‌ها نجات داده و از سوی دیگر برای دنبال کردن سیاست‌های بلندمدت، عامل خود را در دل کشورهای اسلامی، قرار داده است. بالاخره این مهاجرت وقتی صورت می‌گیرد درست است که تعداد یهودیان به نسبت ملت‌های منطقه و مسلمانان کم است ولی به‌دلیل اینکه از حمایت نظامی وسیع اروپایی‌ها به‌خصوص انگلیس و بعدها آمریکا برخوردار هستند، می‌توانند ملت مسلمان فلسطین را موردهجوم قرار دهند، بزنند و بکشند و خانه‌های آنها را تصرف کنند. در صحنه بین‌المللی هم انگلیس و آمریکا به‌عنوان دو قدرت بزرگ و دیگر کشورهای اروپایی همواره حامی اینها بودند. هدف نهایی این پروژه مبارزه با جهان اسلام بوده و درواقع تضعیف جهان اسلام و ایجاد یک پایگاه بزرگ نظامی، امنیتی و سیاسی در قلب جهان اسلام بود. ازاین‌رو برای دستیابی به این هدف یک‌عده آدم مهاجر مسلح شده و از طرف قدرت‌های نظامی حمایت شدند و سرزمینی را اشغال و مردم آن سرزمین را آواره کردند و کشتند و هیچ حقی هم برای آنها قائل نیستند. البته ان‌شاءالله با اتحاد اسلامی مردم مسلمان بتوانند این معضل و مشکل را حل کنند.

در برخی نقل‌ها از سوی دکتر ابراهیم یزدی عنوان شده که ایشان پیشنهاددهنده انتخاب روز قدس بود. به‌هرحال در آن زمان هم دکتر یزدی وزیر امورخارجه دولت موقت محسوب می‌شد. حتی نقل گلایه‌ای از ایشان هست که چرا امام اسم ایشان را ذکر نکردند. به لحاظ اسناد تاریخی این ادعا تأیید می‌شود و آیا در زمان حیات حضرت امام (ره) هم این ادعا مطرح بود؟

من این مساله را کاملاً حاشیه‌ای می‌دانم، یعنی به‌هرحال آقای دکتر یزدی ادعایی کرده است. من الان نه می‌توانم این ادعا را تأیید کنم و نه می‌توانم تکذیب کنم. چون من در جلسه بین امام (ره) و آقای یزدی نبودم که بدانم ایشان گفت یا نگفت؛ یا اینکه امام (ره) موضعی درباره نظر آقای یزدی نگرفتند. به‌طور کلی بنای امام (ره) هم بر این نبود. البته می‌توان این گمانه را داشت که نه‌تنها در اعلام روز قدس که در خیلی از مسائل، ممکن بود اطرافیان امام (ره) نظراتی داشته باشند، پیشنهادهایی را ارائه دهند و مسائلی را مطرح کنند و درنهایت نظر امام (ره) به تصمیمی می‌رسیدند. مگر قرار بود امام (ره) به هر تصمیمی می‌رسیدند، بگویند اگر این تصمیم را گرفتم بنا به مشورت با آقایان فلانی و فلانی بود؟ بنابراین ایشان در هر مساله و تصمیمی که اعلام می‌کردند باید ۶-۵ اسم نام می‌بردند. چه‌بسا به‌غیر از دکتر یزدی دیگرانی هم چنین پیشنهادی به امام (ره) کرده باشند ولی نگفتند من هم به امام (ره) گفته‌ام، حالا آقای دکتر یزدی این مطلب را گفتند. بحث روز قدس درواقع مطرح کردن یک روز به‌عنوان روز اسلام بود و مطرح کردن آرمان فلسطین به‌عنوان یک آرمان مهم و دارای اولویت برای جهان اسلام بود که حضرت امام (ره) آن را مطرح کردند و بازتاب‌ها و پیامدهای مثبت و مؤثری داشت.

از این گونه تصمیمات امام (ره) در مقاطع مختلف بسیار گرفته بودند، مثلاً درباره عزیمت ایشان به فرانسه، آقای دکتر یزدی در آنجا هم مطرح کردند که من به امام (ره) گفتم به فرانسه برویم. در اینجا نه من می‌توانم چنین ادعایی را تأیید و نه تکذیب کنم. اما آیا می‌توانیم این‌طور تصور کنیم هیچ‌کس دیگری چنین پیشنهادی به امام (ره) نکرده بود؟ چه‌بسا دیگرانی هم گفته بودند این کشور نرویم و آن کشور برویم. برخی شاید گفتند مثلاً فلان کشور برویم و چندنفر هم شاید گفته‌اند به فرانسه یا به اروپا برویم. امام (ره) اگر به آنجا می‌روند، بگویند من به پیشنهاد آقایان فلان و فلان اینجا آمدم؟ به‌عنوان مثال فردای آن روز تصمیم می‌گیرند پیامی را به مردم درباره ماه محرم بدهند و استفاده از ماه محرم برای اوج‌گیری تظاهرات و همان بحث شعار خون بر شمشمیر پیروز است، چه‌بسا در این زمینه هم کسانی به حضرت امام (ره) نظراتی داده باشند، پیشنهادها و مشورت‌هایی داده باشند. امام نمی‌گویند بنده براساس نظرات آقایان فلانی و فلانی این اطلاعیه را نوشتم. اگر چنین باشد، امام (ره) درباره هرکاری که انجام می‌دهند، یک پیوست هم به آن ارائه می‌کردند که این آدم‌ها به من مشورت دادند! در هیچ کجای دنیا چنین چیزی مرسوم نیست. در زمان حاضر دقت کنید رؤسای جمهور کشورهای مختلف تصمیماتی می‌گیرند، آیا همه بیان می‌کنند بعد از جلسه مشورتی با فلان افراد این تصمیم را گرفته‌ام؟ خیر! آنها درنهایت این تصمیم را اعلام می‌کنند و آن تصمیم هم به نام آن فرد ثبت می‌شود. اگر بخواهیم از جنبه منفی قضیه هم بیان کنیم، البته غیرقابل مقایسه و تشبیه است ولی همین تصمیمی که ترامپ درباره خارج شدن از برجام گرفت.

چه‌بسا چندین نفر به ترامپ در جلسات مشورتی خود مشورت و پیشنهاد و نظر دادند ولی درنهایت این ترامپ است که این تصمیم را می‌گیرد. اینکه می‌گوئید آقای یزدی چنین سخنی گفتند، چیزی از ماجرا را تغییر نمی‌دهد. اگر ایشان پیشنهاد دادند، ان‌شاءالله خدا جزای خیر به ایشان بدهد. بالاخره این تصمیمی بود که امام (ره) گرفتند و کاملاً تصمیم مهم و سرنوشت‌سازی بود.

یکی از بحث‌های قابل‌تأمل که از بعد داخلی نسبت به آرمان فلسطین وجود دارد، بحث تفکرات جریان چپ (اسلامی) در سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب و چرخش این جریان در سال‌ها و دهه‌های بعد است. به‌طور مثال در این جریان سیاسی با امثال آقای محسن میردامادی مواجه هستیم که به‌نوعی از طراحان ایده صدور انقلاب با شکل و شمایل خاص محسوب می‌شد و رگه‌های آن را در خطای ابعاد حادثه حج ۶۶ هم شاهد بودیم، بعدتر در دهه ۷۰ نیز به‌نوعی با چرخش یا استحاله این جریان که با اصلاح‌طلبی بروز و ظهور داشتند، روبه‌رو بودیم و اوج این چرخش را در سال ۸۸ و در شعار «نه غزه، نه لبنان» شاهد بودیم.

البته نمی‌توان گفت آقای محسن میردامادی طراح ایده صدور انقلاب بود. ایده صدور انقلاب همراه با خود انقلاب زاده شد.

نه، منظورم ایده صدور انقلاب به‌معنای عام آن نیست، یک وجه رادیکال و خشن صرف برای صدور انقلاب قائل بودند.

بله، آنها برداشت خاصی از صدور انقلاب داشتند که برداشت نامتعارفی بود و ممکن بود این برداشت را علاوه‌بر آنها برخی دیگر هم داشته باشند؛ افرادی همانند سیدمهدی هاشمی که برداشت خاصی از صدور انقلاب داشتند و دست به کارهایی می‌زدند که به‌هیچ‌وجه مورد تأیید نبود. چه‌بسا موجب زحماتی هم برای کشور و نظام می‌شد. آنها طیف چپ و شخصی که نام بردید (میردامادی)، ایده‌های افراطی در این زمینه داشتند. من یک عرض کلی در اینجا دارم و آن اینکه آدم‌ها به‌صورت کلی دو نوع هستند؛ آدم‌هایی که در مسیر مبارزه دارای صبر، تحمل، پشتکار و پایمردی هستند و آدم‌هایی که دارای این خصوصیات نیستند. یعنی وقتی مبارزه شروع می‌شود جمعی وارد مبارزه می‌شوند. شما این مبارزه را همین مبارزه با رژیم صهیونیستی و صهیونیسم در نظر بگیرید. یک جمعی وارد این مبارزه می‌شوند. برخی این انتظار را دارند به‌محض اینکه وارد شدید و قدری کار کردید، به هدف برسیم. ولی اگر طول کشید اینها دوام ندارند. به‌تدریج برخی از صف مبارزه خارج می‌شوند. فرض کنید می‌خواهید بالای یک کوه بروید.

کوهنوردی یک ورزش جذاب است. ممکن است به‌عنوان مثال صدنفر بگویند ما می‌آییم و دماوند را فتح می‌کنیم. یک هیجان و شور و شوقی وجود دارد ولی می‌خواهیم از کوه بالا برویم و این کار سختی است. شما خواهید دید همه این صدنفر به قله نخواهند رسید. عده‌ای اوایل راه یا اواسط راه بازمی‌مانند، خسته می‌شوند و احساس می‌کنند توان این مسیر را ندارند. حتی ممکن است احساس کنند ایده رفتن به دماوند و رسیدن به قله ناممکن است. برخی ممکن است بعد از مدتی بگویند این چه ایده‌ای بود که گفتیم به دماوند برویم؟ در اصل ایده شک می‌کنند و همان کسانی که می‌گفتند این ایده خوبی بود، بعد از مدتی خسته می‌شوند و عرق می‌ریزند و نفس کم می‌آورند؛ اصل ایده را زیر سوال می‌برند و می‌گویند چه ایده بدی بود، همین‌جا می‌نشستیم، چه کاری است تا دماوند برویم! ماجراهای مختلف همین است. در اصل نهضت حضرت امام (ره) دقت کنید. حضرت امام (ره) سال ۴۱ مسیر مبارزاتی خود را شروع می‌کنند، سال ۴۲ و ۴۳ اتفاقاتی رخ می‌دهد. در طول سال‌های بعد آیا همه آنهایی که در سال ۴۱ یا ۴۲ از ایده امام حمایت می‌کردند، مثلاً در سال ۴۵ هم از ایشان حمایت می‌کردند؟ خیر، همه نبودند. برخی کنار رفته بودند. برخی به این ایده رسیده بودند که امام (ره) دارد یک مسیر ناممکن را طی می‌کند و اصلاً امکان‌پذیر نیست چنین اتفاقی رخ دهد که مثلاً رژیم پهلوی با این حمایت صددرصدی ابرقدرت آمریکا برکنار شود؛ نمی‌دانستند. برخی به این نتیجه رسیده بودند و بنابراین مبارزه را ترک کردند. البته امام (ره) پایمردی نشان دادند، جلو آمدند و بعد به‌تدریج از حمایت گسترده مردمی در سال ۵۶ برخوردار شدند که البته این حمایت پیش از این هم بود و در آن سال به ظهور رسید و درنهایت انقلاب به ثمر رسید.

در ماجرای رژیم صهیونیستی هم همین است. درحال‌حاضر برخی از کسانی که در ابتدای مبارزه و انقلاب شاید صددرصد پایبند به این بودند و می‌گفتند باید با رژیم صهیونیستی جنگید و آن را از بین برد، اگر درحال‌حاضر شما از آنها سوال کنید، می‌گویند اصلاً این ایده غیرممکن است؛ شما دنبال یک امر غیرممکن می‌روید و هزینه هم پرداخت می‌کنید و درنهایت به نتیجه هم نمی‌رسید! همان حرف‌هایی که سال ۴۵ و حتی ۵۰ در اوج قدرت رژیم پهلوی به امام (ره) می‌گفتند، درحال‌حاضر هم عده‌ای به رهبری و نظام جمهوری اسلامی می‌گویند که شما دنبال ایده ناممکن راه افتاده‌اید، مدعی هستند مگر می‌شود؛ رژیم صهیونیستی خودش توان نظامی نسبتاً بالایی دارد و از حمایت آمریکا و اروپا برخوردار است، شما می‌گوئید این رژیم نامشروع است و باید برچیده شود؟! اصلاً چنین چیزی ممکن است؟! اینها به این ایده رسیده‌اند! کمااینکه در امور دیگر به ایده‌هایی رسیده‌اند که ایده‌های مناسبی نیست.

مثلاً درحال‌حاضر درمورد استقلال می‌گویند چیزی که درباره استقلال می‌گوئید، دست‌نیافتنی و نامتعارف است! ازاین‌رو مدعی هستند باید این ایده را کنار بگذارید و در جامعه جهانی باید هضم و حل شوید و به همان مسیری بروید که همه می‌روند و حالا آمریکا اگر کدخدا و رئیس و ابرقدرت دنیاست، شما برای چه با این قدرت درمی‌افتید و نمی‌توانید آن را عقب بزنید و بی‌خود هزینه می‌کنید. بی‌خود تلاش می‌کنید! اصل ایده را زیر سوال می‌برند و می‌گویند این کار نشدنی است. شما بروید یکی از کسانی شوید که با آمریکا همراه می‌شوید؛ به صهیونیست‌ها کاری نداشته باشید، اگر جنایت کردند، خب کردند، برای جهان اسلام خطر هستند، بالاخره باید تحمل کرد و با آنها ساخت! باید با آمریکا ساخت! درمقابل ایده‌های سلطه‌طلبانه آنها نباید مقاومت کرد، حداکثر کاری که می‌توانیم بکنیم این است که باید آزار و اذیت آنها را کم کنیم، اینها ایده‌هایی است که بدان رسیده‌اند و این ماجرای کلی آن استحاله فکری است که در برخی افراد و طیف‌های سیاسی به وجود آمده است، امید خود را از دست داده‌اند، ناامید شده‌اند و احساس ضعف می‌کنند. بنابراین می‌گویند باید دست از این جور حرکات کشید. به‌هرحال ایده امام این بود و ایده رهبری هم این است که می‌شود کارهای بزرگ را با آحاد، هماهنگی و بهره‌گیری از توان دنیای اسلام انجام داد و رسیدن به آن نقطه هم امکان‌پذیر است. ممکن است مشکل باشد، اما امکان‌پذیر است و نباید امید را از دست داد.

اشاره کردید این طیف (جریان چپ) نگرش خاصی از ایده صدور انقلاب داشتند، اگر بخواهیم قدری مصداقی و تاریخی‌تر بحث کنیم، این نگرش خاص چه بود و بروز و ظهور آن شامل چه مصادیقی می‌شد؟

خیلی تندروانه بود. شاخص این‌گونه افراد سیدمهدی هاشمی بود. او اولاً در اینکه خودش چقدر در بنیان‌های اعتقادی اسلامی مستحکم بود، جای شک و تردید وجود دارد ولی در موقعیتی که قرار گرفته بود، او بیشتر این هدف را داشت که با پیوند خوردن با برخی از این حرکات مسلحانه‌ای که در برخی کشورهای اطراف وجود داشت، ایده صدور انقلاب را اجرایی کند. درحالی‌که دیدگاه امام و به اصطلاح مقامات اصیل انقلابی این نبود. آنها انقلاب را یک طرز تفکر و نوع نگرش به حساب می‌آوردند و بیشتر بحث صدور انقلاب، بحث نرم‌افزاری بود تا سخت‌افزاری. بحث آگاهی بود. یعنی آگاه شدن و بیدار شدن ملت‌ها، پی بردن آنها به قدرت خودشان، پی بردن به ذات ظالمانه و سلطه‌طلبانه کشورهایی همچون آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستی، آگاه شدن ملت‌ها به خطر رژیم صهیونیستی بود. باز مثال تاریخی‌اش را در کشور خودمان بزنیم؛ برخی گروه‌ها بودند که برای مبارزه با رژیم پهلوی ایده‌های مسلحانه را پیش می‌بردند، ازجمله برجسته‌ترین آنها سازمان مجاهدین خلق یا سازمان چریک‌های فدایی خلق بودند. حتی بخش‌هایی از هیأت‌های موتلفه اسلامی بودند که بحث‌های مسلحانه را پیش می‌بردند.

موتلفه یا فداییان؟ طیف شهید اسلامی‌ها درواقع؟

بله، بخش‌هایی از موتلفه هم اعتقاد به این‌جور قضایا داشتند. به‌هرحال ترور حسن‌علی منصور توسط آنها صورت می‌گیرد. ببینید امام هیچ‌گاه از این‌گونه جریان‌های مسلحانه حمایت نکردند.

حتی اقدامات موتلفه را هم حمایت نکردند؟

حتی موتلفه را حمایت نکردند. اعلام حمایت از این نوع عملکردها و فعالیت‌ها امام (ره) نداشتند. وقتی سازمان مجاهدین خلق نمایندگان خود را نزد امام (ره) می‌فرستند و می‌گویند از ما حمایت کنید و امام (ره) البته از آنها توضیح می‌خواهند که ایده و مرام و مسلک خود را بگویید و آنها هم توضیح می‌دهند. امام (ره) در جواب آنها گذشته از انحرافاتی که در افکار و ایده‌های آنها می‌بینند، همان‌موقع که حدود سال ۴۷ یا ۴۸ است، به آنها می‌گویند حرکات مسلحانه به هیچ جا نمی‌رسد و مردم باید آگاه شوند. اگر مردم آگاه شدند، قیام می‌کنند و اگر مردم آگاه نشدند، با این عملیات‌های چریکی به جایی نمی‌رسند. اینها (سازمان مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق و دیگر گروه‌های مسلحانه) الگوی خود را معمولاً از ایده‌های چپ مارکسیستی می‌گرفتند؛ ایده خود را از چگوارا یا جنبش پارتیزانی در کشورهای آمریکای جنوبی و یا انقلاب کوبا می‌گرفتند که افرادی همانند فیدل کاسترو و ارنستو چگوارا پیدا می‌شوند و به کوه‌ها می‌روند و انقلاب می‌کنند؛ یا از برخی کشورهای آفریقایی تحت‌تأثیر تفکرات چپ مارکسیستی گروه‌های مسلح شکل گرفته بود، ایده می‌گرفتند و در ایران هم یک سازمان را تشکیل می‌دادند، خانه‌های تیمی داشتند، سلاح جمع می‌کردند و در برخی جاها انفجاری صورت می‌دادند و یا کسی را ترور می‌کردند. امام (ره) به آنها می‌گویند این ایده به انقلاب منتهی نخواهد شد، حداقل در ایران این ماجرا جواب نمی‌دهد و دنبال این نروید. پس امام (ره) از ابتدا تعالی و رشد فکری برای جامعه را اصل می‌دانستند. این رشد آگاهی‌ها را مدنظر داشتند. انقلاب اسلامی در ایران به‌واسطه همین رشد آگاهی‌ها صورت گرفت، به‌واسطه فعالیت‌های چریکی و پارتیزانی و ترور و… نبود.

مردم آگاه شدند و انقلاب کردند. همین ایده را امام (ره) تحت‌عنوان صدور انقلاب درنظر داشتند. یعنی امام (ره) می‌گفتند با گروه‌های مسلح نمی‌توانید به جایی برسید. اگر بخواهید رژیم‌های اسلامی و ضدآمریکایی و ضدسلطه و ضددشمنان اسلام در منطقه شکل بگیرد، ملت‌ها را آگاه کنید. اگر ملت‌ها آگاه شدند، خودشان انقلاب می‌کنند، نظام‌ها و رژیم‌هایی را سرکار می‌آورند که متناسب با منافع ملی خودشان و متناسب با ارزش‌های اسلامی باشد. اما برخی چنین چیزی را موردتوجه قرار نمی‌دادند، مثلاً همین سیدمهدی هاشمی فکر می‌کرد با تجهیز برخی گروه‌ها می‌تواند کارهایی انجام دهد. اتفاقاً چون این عملکردهای وی مورد انتقاد جدی نیروهای اصلی انقلاب بود، او را از سپاه کنار گذاشتند و واحد نهضت‌های آزادی‌بخش در سپاه اصلاً منحل شد. این به‌واسطه این بود که حضرت امام (ره) و نیروهای اصیل انقلابی این‌جور کارها را قبول نداشتند و به اصطلاح مفید نمی‌دانستند. هم واحد نهضت‌ها تعطیل شد و هم سیدمهدی از سپاه اخراج شد. البته بعداً هم که در فضای فکری خود دست به کارهایی زد و موجب قتل‌ها و جنایت‌هایی در داخل کشور شده بود، دستگیر و محاکمه و اعدام شد. به‌هرحال در آن زمان کم‌وبیش کسانی بودند که در همین حوزه فکری سیدمهدی هاشمی فکر می‌کردند و به اصطلاح آتش‌شان خیلی تند بود؛ اتفاقاً این‌جور آدم‌ها در مراحل بعدی دچار استحاله فکری شدند و اساساً بحث مبارزه با سلطه آمریکا را کنار گذاشتند.

به‌عبارتی از آن آتش تند آن‌چنانی، به این سمت چرخیدند که می‌گویند ما چاره‌ای جز سازش با آمریکا نداریم و امروز در این مسیر سیر می‌کنند. اما آنهایی که بحث رشد و آگاهی را در ملت‌ها دنبال می‌کردند، امروز هم در آن مسیر پیش می‌روند. البته باید توجه داشت حمایت از ملت‌ها دربرابر متجاوزان بحث دیگری است. به‌عنوان مثال حمایت از ملت لبنان دربرابر متجاوزان صهیونیستی، حمایت از ملت فلسطین دربرابر جنایتکاران رژیم صهیونیستی و… این بحث از یک نهضت آزادی‌بخش یا یک گروه سیاسی نیست بلکه بحث از حمایت از یک ملت است، بحث از مقاومت دربرابر صهیونیسم است. این ماجرای دیگری است و با آن نمی‌توان مقایسه کرد. بحث آنها گروه‌های سیاسی کوچکی بود که در جاهای مختلفی وجود داشتند ولی این بحث یک ملت و بحث مقابله با صهیونیسم است.

با این وصف، به نظر شما آن زمان امثال آقایان میردامادی و شکوری‌راد که به طیف تندروی بعثه اواسط دهه ۶۰ معروف بودند هم متأثر از سیدمهدی هاشمی محسوب می‌شدند؟

نه، من این را نمی‌توانم بگویم. دو نکته را باید درنظر داشت؛ اول اینکه جریان چپ همان‌طور که اشاره داشتید، یک طیف هستند، همه مثل هم نیستند و مانند هم فکر نمی‌کنند. نکته بعدی اینکه یک نحله فکری بود که به‌عنوان مثال سیدمهدی هاشمی هم جز آنها محسوب می‌شد و معتقد به روش‌ها و اقدامات تندروانه بود و ممکن است دیگرانی هم این روش‌ها را می‌پسندیدند. اینکه بگوییم آیا آنها تحت‌تأثیر سیدمهدی بودند، نه واقعاً چنین چیزی را نمی‌توان گفت، اما اینکه بگویید اشتراکات فکری با آن روش‌های سیدمهدی داشتند، درست است؛ اشتراکاتی داشتند. شاید کسی ادعا کند حتی سیدمهدی تحت‌تأثیر آنها بود. من نه می‌گویم این تحت‌تأثیر آنها بود و نه آنها تحت‌تأثیر سیدمهدی بودند. آنها در یک نحله فکری بودند. کسانی بودند که این‌چنین تندروانه فکر می‌کردند و گمان می‌کردند که می‌توان این‌گونه انقلاب را گسترش داد و تحولاتی در منطقه ایجاد کرد. اینها یک نحله فکری بودند. الان نمی‌خواهم اسم بیاوریم که چه کسانی بودند. شما می‌دانید در یک نحله فکری هم شدت و ضعف وجود دارد. کسی ممکن است اقدامات تندتری را بپسندد و کسی ممکن است اقدامات کندتری را بپسندد و نمی‌خواهم بگویم همه طیف چپ این‌طور بودند، همه آنها واقعاً این‌طور نبودند. طیف چپ که می‌گوئیم عمدتاً شامل کسانی می‌شد که بعدها روحانیون مبارز را تشکیل دادند، نیروهای سیاسی هم که مرتبط با روحانیون مبارز بودند جز همین طیف چپ در آن زمان محسوب می‌شدند، تعدادی هم دانشجویان پیرو خط امام(ره) بودند که در همان ابتدای انقلاب سفارت آمریکا را تسخیر کردند و موردتایید امام(ره) هم قرار گرفتند.

اینها در طول زمان تفکرات‌شان یکسان باقی نمانده است. نه اینها که دیگران هم به همین ترتیب هستند، چون بالاخره انسان هستند و انسان می‌تواند متغیرالاحوال باشد. حالا برخی ثابت‌قدم و دارای ثبات فکری هستند و برخی چنین نیستند و در طول زمان تغییر می‌کنند. منظورم از این تغییر، تغییر موضع دادن است وگرنه تکامل و رشد فکری که خوب است ولی برخی می‌بینیم به‌عنوان مثال در مسیر A هستند و بعد در طول زمان مسیر آنها A منفی می‌شود و درست مقابل مسیر قبلی پیش می‌روند. برخی در مسیر الف جلو می‌روند و در طول زمان مسیر آنها مثبت الف می‌شود و در همان مسیر ارتقا می‌یابند. این طیف افراد هم به همین ترتیب هستند. آنچه بدیهی است اینکه تا آنجا که شواهد و قرائن نشان می‌دهد امام(ره) با حرکت‌های مسلحانه به‌معنای تجهیز و تسلیح گروه‌های کوچک سیاسی و نظامی موافق نبودند. اما امام(ره) از حرکت ملت‌ها در مسیر استقلال و مبارزه با نیروهای سلطه‌گر ازجمله آمریکا به‌عنوان بزرگ‌ترین نیروی سلطه‌گر و به تعبیر خود امام(ره) شیطان بزرگ حمایت می‌کردند. یعنی اگر قرار بود مثلاً از ملت یمن برای مبارزه با آمریکا حمایت کنیم، امام(ره) حمایت می‌کردند. از ملت افغانستان برای مبارزه با اشغالگران شوروی حمایت کنیم، امام(ره) حمایت می‌کردند. از ملت عراق برای مبارزه با رژیم صدام، از ملت‌های منطقه برای مبارزه با سلطه آمریکا، حمایت می‌کردند. این حمایت چگونه بود؟ یعنی ما به ملت عربستان اسلحه بدهیم که با رژیم آل‌سعود بجنگد؟ نه، چنین چیزی نیست و امام(ره) چنین کاری را حمایت نمی‌کردند. آیا از ایده‌های استقلال‌طلبانه و مبارزه‌جویانه با سلطه آمریکا در میان ملت‌های منطقه حمایت کنیم؟ بله، به نظر من امام(ره) از این ایده حمایت می‌کردند.

همان‌طور که بیان کردم، در برخی جاها قضیه فرق می‌کند، یعنی مثلاً در لبنان بحث این نبود که از یک گروه سیاسی کوچک حمایت کنیم. درواقع در لبنان بحث مبارزه با صهیونیسم بود، هرچند در آن زمینه هم وقتی از طرف ایران یک تعداد نیروی نظامی به لبنان رفت، امام(ره) دستور بازگشت آنها را دادند و این‌طور مطرح کردند که ما ابتدا باید جنگ خود با رژیم بعثی را به سرانجام برسانیم و بعد بحث جنگ با لبنان انجام شود که شعار راه قدس از کربلا می‌گذرد، درواقع استنباطی بود که از ایده حضرت امام(ره) گرفته شده بود.

مبارزه با رژیم صهیونیستی یا حداقل دفاع از فلسطین در بین روشنفکران دنیا دیده می‌شود و درواقع یک ژست روشنفکری محسوب می‌شود، ولی در ایران برعکس است و عده‌ای را داریم که با ژست روشنفکری با آرمان دفاع از فلسطین مخالفت می‌کنند. این ژست و تفاوت برداشت از چه چیزی ناشی می‌شود؟

البته این را باید از خودشان پرسید که چرا شما از موجودیت اسرائیل دفاع می‌کنید؟! این را باید خودشان توضیح دهند که چرا دفاع می‌کنند. شاید همان‌طور که عرض کردم، برخی به این نتیجه رسیده‌اند که نابودی رژیم صهیونیستی غیرممکن است و بنابراین برای ما راهی جز سازش با آن وجود ندارد و کم‌کم در این مسیر به اندازه‌ای پیش رفتند که حالا اصلاً مدافع موجودیت اسرائیل شده‌اند! یک زمانی است که برای یک فرد موجودیت کشوری علی‌السویه است و تفاوتی ندارد که باشد یا نباشد. ولی زمانی هم هست چون فرد در این مسیر پیش می‌رود و استدلال می‌آورد، به‌تدریج به نقطه‌ای می‌رسد که می‌گوید اسرائیل باید باشد و مدافع رژیم صهیونیستی می‌شود و طرز تفکر او همانند صهیونیست‌ها می‌شود! به این معنی که اگر آنها (صهیونیست‌ها و مدافعان‌شان) می‌گویند فلسطینی‌ها تروریست هستند، این هم می‌گوید آنها تروریست هستند! یعنی این‌همه جنایات رژیم صهیونیستی را در گذشته و در زمان حاضر از یاد می‌برد و دفاع مشروع ملت فلسطین یا ملت لبنان از خود را تحت‌عنوان عملیات تروریستی یاد می‌کند!

من نمی‌خواهم انگیزه‌خوانی کنم، انگیزه واقعاً در قلب و روح آنهاست و ما نمی‌دانیم آنهایی که از عدم‌مبارزه با رژیم صهیونیستی و صهیونیسم حرف می‌زنند، چرا چنین حرف باطلی را می‌زنند تا آنجا که تبدیل به مدافع رژیم صهیونیستی شده‌اند! آنچه بدیهی است این است که راه اشتباهی را طی می‌کنند و باید به وقایع تاریخی توجه داشته باشند، باید به ذات و ماهیت این رژیم پی برد. ماهیت رژیم صهیونیستی نمودی از صهیونیسم جهانی است و ما بیشتر از آنکه این رژیم را بشناسیم و به زوایای وجودی آن پی ببریم، باید صهیونیسم جهانی را موردمطالعه قرار دهیم و ابعاد وجودی آن را درک کنیم، طرح‌ها و نقشه‌های آن را برای دنیای امروز و پی‌ریزی دنیای آینده بفهمیم و بعد رژیم صهیونیستی را به‌عنوان نمونه و نمود از این صهیونیسم جهانی موردمطالعه قرار دهیم و راجع‌به آن موضع‌گیری کنیم. اگر واقعاً صهیونیسم جهانی چیز خوبی است، روش‌های خوبی دارد و دنیای خوبی را برای ما رقم خواهد زد؛ پس طبیعتاً رژیم صهیونیستی هم چیز خوبی است، نباید با آن جنگید و آن را از بین برد! اما اگر صهیونیسم جهانی چیز خوبی نیست و دنیایی که او طرح‌ریزی می‌کند تا به وجود آید، دنیای خوبی از نظر ما نیست پس حتماً رژیم صهیونیستی هم چیز خوبی نیست و باید با آن مبارزه کرد. به‌خصوص اینکه ما بالاخره عملکردهای رژیم صهیونیستی را در طول حدود ۱۰۰ سال گذشته شاهدیم؛ یعنی از ابتدای مهاجرت صهیونیست‌ها به فلسطین و اشغال این سرزمین که از اوایل قرن بیستم شروع شد تا حال حاضر که تقریباً نیمه این صد سال دولت صهیونیستی شکل می‌گیرد ولی جنایات‌شان از همان زمان که کم‌کم و به‌تدریج وارد فلسطین می‌شوند، آغاز می‌شود، گروه‌های تروریستی آنها شکل می‌گیرد و حمله به فلسطینی‌ها آغاز می‌شود تا اینکه به ۱۹۴۸ می‌رسند و اعلام دولت می‌کنند و جنایات آنها گسترده می‌شود؛ در طول این صد سال با جنایات مختلفی از سوی صهیونیست‌ها مواجه بوده‌ایم و صهیونیست‌ها کارنامه سیاهی از خود به جا گذاشته‌اند؛ این تاریخی است که نمی‌توان انکار کرد. اگر این کارنامه روشن، انسان‌دوستانه و مطابق با موازین حقوق بشری است پس رژیم صهیونیستی خوب است و نباید با آن مبارزه کرد.

اما اگر این کارنامه مملو از جنایت، تبهکاری، زورگویی و ستم به دیگران است؛ این کارنامه را که نمی‌توان از پیش چشم‌مان کنار بگذاریم. ماهیت رژیم کنونی رژیم صهیونیستی هم تفاوتی با آن زمان قبل نکرده و چه‌بسا بدتر، وحشی‌تر و خطرناک‌تر شده است. پس باید با این رژیم مخالف بود و تمام تلاش خود را باید بکنیم که با چنین رژیم خطرناکی که دیگر با حمایت آمریکا و غرب به سلاح‌های اتمی هم مسلح شده، در حد توان مبارزه کنیم و هیچ‌گاه هم نباید ناامید شد از اینکه چرا تاکنون این رژیم از بین نرفته است. رژیم صهیونیستی از بین رفتنی است و ان‌شاءالله از بین خواهد رفت.

درمقابل طرح صلح ادعایی ترامپ برای رژیم صهیونیستی و فلسطین یا همان طرح موسوم به معامله قرن، رهبری بر یک پیشنهاد راهبردی تاکید کردند. مبنی‌بر اینکه سرنوشت فلسطینی‌ها مانند ساکنان هر سرزمین دیگری باید به دست خودشان تعیین شود و بر این اساس پیشنهاد برگزاری همه‌پرسی در فلسطین با حضور همه فلسطینیان اعم از اقوام و مذاهب گوناگون همچون مسلمان، مسیحی و یهودی را مطرح کردند. البته پیش از این نیز از سوی ایشان این ایده مطرح شده بود. این ایده چرا به‌عنوان تنها ایده راهبردی برتر و عملیاتی باید موردتوجه قرار گیرد؟

این ایده درواقع دموکراتیک‌ترین ایده‌ای است که می‌توان مطرح کرد. درواقع ساکنان اصلی و واقعی سرزمین فلسطین اعم از مسلمان، یهودی و مسیحی درباره نوع حکومت خود تصمیم بگیرند. آنهایی که ساکنان اصلی هستند و ریشه در منطقه دارند، تصمیم بگیرند. مگر آمریکا و کشورهای غربی خودشان را مدافع اصول دموکراتیک نمی‌دانند؟ این ایده هم کاملاً دموکراتیک است. اگر در قالب این ایده و رای‌گیری‌ای که به‌عمل می‌آید، یک دولت یهودی بر سر کار آمد، قطعاً نظام جمهوری اسلامی آن را به رسمیت خواهد شناخت. یا اگر یک دولت مسیحی و یا یک دولت اسلامی روی کار آمد، همین‌طور است و همه دنیا باید دولت برآمده از رأی‌گیری واقعی ساکنان اصلی سرزمین فلسطین را به رسمیت بشناسند. بنابراین مدعیان دموکراسی همین ایده را اجرایی کنند ولی آنها قائل به این قضیه نیستند. آنها می‌گویند فلسطینی‌ها اصلاً حق حیات در این سرزمین را ندارند! کمااینکه شاهد هستید درحال‌حاضر صهیونیست‌ها هر روز در حال تخریب خانه‌های فلسطینی‌ها هستند و به بهانه‌های مختلف این کار را انجام می‌دهند، علی‌رغم اینکه طبق قطعنامه‌های شورای امنیت و سازمان ملل ساختن شهرک‌های جدید ممنوع است، باز همین‌طور شهرک‌سازی خود را ادامه می‌دهند. اینها مسائلی است که نشان می‌دهد اینها قائل به این حرف‌ها نیستند و زبان صهیونیست‌ها، زبان زور است و از همان ابتدا که وارد فلسطین شده‌اند، با زبان زور وارد شده و کار خود را پیش برده‌اند.

شبهه‌ای که توسط برخی مطرح می‌شود این است که مبارزه با رژیم صهیونیستی و به رسمیت نشناختن رژیم اشغالگر قدس به‌عنوان اسرائیل چه ثمراتی در طول زمان داشته است و به‌هر ترتیب دولت اشغالگر قدس به‌رغم همه جنایات همچنان بر سر کار است. اینکه ما به‌ویژه هر سال و در یک روز مشخص (روز قدس) به دفاع از ملت فلسطین اقدام کنیم، چه ثمراتی را تاکنون در مسیر مبارزه با رژیم صهیونیستی رقم زده است؟

این تحولات اخیر را بعد از انقلاب اسلامی ایران نباید نادیده گرفت. با مطرح شدن روز قدس به‌عنوان روز اسلام، هر سال آرمان فلسطین تازه می‌شود و هر سال در دنیا این مساله مطرح می‌شود که راهپیمایی علیه رژیم اشغالگر قدس صورت خواهد گرفت. در کشورهای مختلف، نزدیک به نیمی از کشورهای دنیا حداقل این تظاهرات و مراسم را برگزار می‌کنند و ایده مبارزه با صهیونیسم مطرح می‌شود. در طول سال‌های گذشته توان مقابله ملت فلسطین و ملت لبنان با صهیونیست‌ها به‌صورت چشمگیری افزایش یافته است. به‌صورتی‌که امروز این صهیونیست‌ها هستند که برای دفاع از خود در بخش‌هایی از مرز خود با لبنان دیوارهای بتنی به ارتفاع ۶-۵ متر کشیده‌اند.

این نشان‌دهنده ترس آنها از نیروهای مقاومت حزب‌الله و مردم لبنان است. زمانی بود آنها هر زمانی اراده می‌کردند، با ادوات نظامی راه می‌افتادند و تا بیروت هم پیش می‌رفتند بدون اینکه نیروی مقاومت جدی دربرابر آنها باشد! کمااینکه در سال ۱۹۸۲ این اتفاق افتاد؛ صهیونیست‌ها اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان و در صبرا و شتیلا را قتل‌عام کردند. با خیال راحت و بدون مزاحمتی از سوی دیگران این کار را انجام دادند ولی امروز کار به جایی رسیده که آنها از ترس نفوذ نیروهای مبارز لبنانی به درون خاک رژیم صهیونیستی، دیوار بتونی ۶-۵ متری می‌کشند. ببینید چقدر ماجرا عوض شده است؛ این از همان ایده حضرت امام (ره) نشأت می‌گیرد. این قوت و قدرتی را که در جبهه مقاومت اسلامی دربرابر صهیونیسم ایجاد شده، یک زمانی کسانی حتی در خواب هم نمی‌دیدند. این قوت و قدرتی است که از ایده اسلامی روز قدس نشأت می‌گیرد. روز قدس به‌معنای زنده نگه‌داشتن مبارزه با صهیونیسم است؛ این می‌تواند در جهان اسلام باشد و می‌تواند فرای جهان اسلام گسترش یابد و به تمام کسانی که آزاداندیش و آزادی‎خواه و ظلم‎ستیز هستند، سرایت یابد. این ایده به‌هرحال مثل کلمه طیبه است که ریشه آن محکم در زمین است و شاخ و برگ آن درحال رشد و گسترش است. اینکه آنها هم علیه روز قدس خیلی تبلیغات می‌کنند، یعنی با نزدیک شدن به روز قدس، تمام دستگاه‌های تبلیغاتی و سیاسی دنیای غرب، صهیونیسم و خود رژیم صهیونیستی به تکاپو می‌افتند؛ برای اینکه ایده روز قدس را به انحای مختلف؛ از طریق استدلال یا از طریق استهزا، موردهجوم قرار دهند. این دقیقاً به‌خاطر این است که از این ایده بسیار می‌ترسند.

اگر این ایده، یک ایده ناکارآمد و بی‌ارزش بود، این همه برای حمله به آن سرمایه‌گذاری نمی‌کردند. پس اگر می‌بینید این ایده مورد حمله جدی واقع می‌شود، معلوم است که از این ایده می‌ترسند و می‌خواهند به‌هرترتیب ممکن این ایده را نابود کنند که البته تاکنون نتوانسته‌اند و نخواهند توانست. به‌هرحال این ایده در طول این سال‌ها موجب شده آرمان فلسطین زنده باشد، اشغالگری و جنایتکاری رژیم صهیونیستی همیشه در پیش چشم مردم حاضر باشد. نفرت از رژیم صهیونیستی و صهیونیسم در بین ملت‌های اسلامی جاری باشد و یاد فلسطین در خاطره‌ها زنده بماند و در طول زمان هم جلو برود. آنها می‌خواهند با دفن کردن ایده روز قدس درواقع جلوی جاری شدن و سرایت این ایده به نسل‌های بعدی را بگیرند. ببینید امام (ره) سال ۵۸ روز قدس را مطرح کردند. از آن زمان حدود ۴۱ سال گذشته است. اگر این ایده مطرح نشده بود، چه‌بسا نسل‌های بعد از سال ۵۸ به‌تدریج ایده و آرمان فلسطین را از یاد می‌بردند ولی با ایده روز قدس این آرمان و این ایده هر سال نو می‌شود.

کودک دوساله، پنج‌ساله، ۱۰ ساله، نوجوان ۱۵ ساله، جوان ۲۵ ساله که بعد از آن ماجراها به دنیا آمده‌اند یا در این تظاهرات شرکت می‌کنند یا به‌هرحال از هر طریقی مطلع می‌شوند از اینکه روزی به نام روز قدس وجود دارد و این روز به‌معنای مبارزه با صهیونیسم است. این چقدر طرح هوشمندانه‌ای بود که امام (ره) ریخته است و این ایده در نسل‌ها جاری می‌شود و همین‌طور به پیش می‌رود. بنابراین یک کار بزرگی است که امام (ره) انجام داده بودند و به نظر من ثمرات زیادی داشته است. حالا ممکن است برخی بگویند ما مرگ بر اسرائیل گفتیم مگر اسرائیل از بین رفت؟! ظاهر وجودی اسرائیل الان هست، اما اگر نگفته بودیم، چه اتفاقی افتاده بود؟ باید به این فکر کرد که اگر مبارزه نکرده بودیم و این روح مبارزه در ملت‌های منطقه مرتب مورد یادآوری قرار نمی‌گرفت، چه اتفاقی می‌افتاد؟ اینها به‌هرحال جز برکات این ماجراست و البته باید به قوت و قدرت جبهه اسلامی دربرابر صهیونیسم توجه داشت. همان‌طور که بیان کردم روزی رژیم صهیونیستی می‌آمد داخل لبنان اما درحال‌حاضر این رژیم نگران حملات نیروهای لبنانی به خود است و نگران است که با سلاح‌های مختلف مورد هجمه قرار نگیرد. از این نظر رژیم صهیونیستی واقعاً نگران است. به‌هرحال ایده امام (ره) آن کار بزرگی بود که انجام شده و جلو آمده و این خط مبارزه با رژیم صهیونیستی را همیشه پررنگ در طول زمان نگه داشته است و ان‌شاءالله به نتیجه هم خواهد رسید.

برچسب‌ها