کد خبر 1077985
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۶:۱۹

شخصیت اصلی فیلم امپراطوری مقتدر که هوای کسب و کار غیر قانونی خود را دارد و تنها نقطه‌ضعفش وابستگی شدیدش خانواده می‌باشد.

به گزارش مشرق، روایت فیلم جنتلمن‌ها(آقایان) داستان زندگی میکی پیرسون را نشان می‌دهد. کسی که یکی از بزرگترین خلافکاران بریتانیا محسوب می‌شود و باند بسیار قوی و بزرگی را رهبری می‌کند. میکی پیرسون سعی می‌کند امپراتوری بزرگ ماریجوانای خود را به تعدادی از میلیاردرهای اوکلاهاما بفروشد، همین موضوع موجب می‌شود که برنامه‌ها، پاپوش‌ها، توطئه ها و خیانت‌هایی علیه او انجام شود.و عده‌ی بیشتری به دنبال تصاحب امپراتوری او باشند.

بیشتر بخوانید:

فضای موجود سینمای ایران، فضای مسمومی است/با پول کثیف نمی‌شود در سینما کار خوب کرد/سلبریتی‌ها با پول کثیف رشد کردند

تحلیل فیلم:« صدا، تصویر، بزن بکوب!! » 

«آقایان» یک فیلم آمریکایی تمام عیار است که روح سید فیلد احتمالا با دیدنش شاد شده باشد! زیرا نویسندگان ساختار سه پرده‌ای را با جزئی‌ترین قواعد فیلمنامه‌نویسی کلاسیک و سید فیلدی رعایت   کرده‌اند. حتی طبق آنچه سید فیلد می‌گفت نقطه عطف اول در دقیقه ۲۷ تا ۳۰ رخ می‌دهد و نقطه عطف دوم در دقیقه ۸۷ تا ۹۰ !  البته با توجه به اینکه در فیلم، شخصیت فلچر درباره اتفاقات همین داستان، فیلمنامه نوشته و قصد دارد آن را به کمپانی «میرامکس» بفروشد، بعید نیست که این رعایت مو به مو خودش کنایه‌ای به الگو های مکانیکی و از قبل تعیین شده‌ی کلاسیک باشد.

از قضا در چند جا نویسندگان با ایده‌ی "فیلم در فیلم" بازی جالبی کرده‌اند. مثلا در یک جا، فلچر روایتی اکشن و دارای خشونتی هجوآلود از دیدار «درای‌آی» با میکی بازگو می‌کند که سریعا توسط «ری» تصحیح می‌شود و خود فلچر اقرار می‌کند که چون «فیلم به اکشن‌بازی احتیاج دارد!» این طور قصه را روایت کرده است. فلچر چند جای دیگر برای روایت کردن قصه، به سینما ارجاع می‌دهد. مثلا برای لب‌خوانی دیالوگ های رد و بدل شده بین متیو و «درای‌آی» از روش دورخوانی فیلمنامه در پیش‌تولید فیلم کمک می‌گیرد. یا در ابتدای روایت، فرمت تصویر برداری قصه را تبیین می‌کند.

معرفی شخصیت ها نیز به لطف ایده‌ی «فیلم در فیلم» به سرعت و با جذابیتی رندانه انجام می‌شود. فلچر اول پروتاگونیست را معرفی می‌کند و از گذشته‌اش می‌گوید سپس آنتاگونیست قصه را وارد متن می‌کند. روایتی بسیار تند و جامع که شناسنامه شخصیت ها را برای ما زیر ذره‌بین می‌گذارد. فیلم پر است از فلش بک ها با تدوینی سریع که روابط شخصیت ها را می‌سازد و مختصات آن ها را مشخص می‌کند و قصه را جلو می‌برد.

ویژگی برجسته‌ی فیلم، شخصیت پردازی آن است. عناصر سبکی در «آقایان» تبدیل به شمشیر دولبه می‌شود که یک لبه‌ی آن افتادن در ورطه‌ی کلیشه است و یک لبه‌ی آن جدا شدن از مسیر ژانر. فیلمساز موازنه‌ی جالبی میان طرفین دعوای قصه به وجود آورده است. یک سو میکی پیرسون را داریم؛ شخصیت زرنگ و عملگرایی که به خاطر همین هوش، خودش را از دانشگاه آکسفورد به دلِ تجارت وید رسانده است و اجازه عرض اندام هیچ رقیبی را نمی‌دهد. کسی که حتی با خیال راحت لُرد جورج ملقب به اژدها را مسموم و تهدید می‌کند! از سوی دیگر متیو یک اشراف‌زاده‌ی جاه‌طلب را داریم که در سایه و با خونسردی تبهکاری‌ می‌کند. او با «درای‌آی» نوچه‌ی اژدها نیز همدست می‌شود.

این وسط فلچر را داریم که یک کارآگاه خصوصی طمعکار و بذله‌گوست که می‌خواهد همه را تیغ بزند. از سوی دیگر مربی باشگاه رزمی را داریم که دلسوز شاگردانش است و در کارش اصولی دارد و با شوخ طبعی مأموریت هایش را انجام می‌دهد. هیو گرانت با تجربه‌ی ملودرام ها و کمدی های قبلی‌اش با لهجه‌ی غلیظ بریتانیایی از یک سو و کالین فارل که تجربه‌ی فیلم «در بروژ» را داشته از سوی دیگر حکم نمک فیلم را دارند. مثلا نگاه کنید به لحظه‌ای که کالین فارل با همان بی‌خیالی همیشگی دستش را در در جیب گذاشته و در هنگام معرفی یکی از آدم های «درای‌آی» با نام او که فاهاک است، شوخی می‌کند. یا در هنگام جر و بحث با شاگرد سیاه‌پوستش ناگهان فریاد می‌زند ولی بلافاصله بعد از آن درباره فحشی که در ورزشگاه شنیده می‌شود توضیح می‌دهد و آن را موجه جلوه می‌دهد.

گای ریچی برای شخصیت میکی پیرسون از متیو مک کانهی استفاده کرده‌است. مک کانهی پیش از این در نقشی کوتاه در فیلم «گرگ وال استریت» تمثال یک مجرم یقه‌سفید طماع را با طمأنینه و تسلط نشان داده بود. اینجا او با استفاده از تجربه‌ی چنان نقشی، یکی از شخصیت های جذاب کارنامه‌اش را خلق کرده‌است. میکی پیرسون شخصیتی است که به نیکی در مونولوگ خودش به شیر تشبیه شده است. امپراطوری مقتدر که هوای کسب و کار غیر قانونی خود را دارد و تنها نقطه‌ضعفش وابستگی شدیدش به همسرش می‌باشد. همین تاکید بر خانواده نیز یک کهن الگو در این سینماست که به این شخصیت شناسنامه‌ی باهویتی عطا می‌کند.

فیلمساز از قصد فقط برای نقش اصلی از بازیگر بسیار شناخته شده استفاده کرده که در موازنه‌ی قوای شخصیت ها، میکی پیرسون دست بالا را داشته باشد. یک نمونه نگاه های مصمم او به «درای‌آی» در دوئل پرکشمکش آن دو، مؤید این است که مک‌کانهی انتخاب بسیار خوبی برای این نقش بوده‌است.

میشل داکری در نقش همسر میکی، وجه پررنگ مردانه فیلم را تلطیف کرده‌است. او با نگاه هایی استوار و رفتاری با صلابت با مک‌کانهی زوج خوبی را تشکیل داده است. فیلمساز در نمای از راه رفتن او برای معرفی، تاکیدی سینمایی بر اغواگری زنانه او دارد که بعدا در درگیری او با «درای‌آی» علت این تاکید را می‌بینیم.

یک ویژگی برجسته‌ی دیگر در فیلم، دیالوگ های کنایی و استعاری آن است که به خوبی حال و هوای دعوا های گانگستری را بازنمایی می‌کند. برای مثال، دیالوگ هایی که در سکانس ورزشگاه بین متیو و درای‌آی رد و بدل می‌شود و فلچر با شوخ طبعی اذعان می‌کند که بیش از حد گنگ است، گواه این موضوع است. «آقایان» فیلمِ رودست زدن‌هاست. از عنصر غافلگیری به وفور بهره می‌گیرد و از این حیث ما را به یاد «حقه‌بازی آمریکایی» و «دیپارتد» در همین ژانر می‌اندازد. این بار البته غافلگیری ها در ذوق نمی‌زند و به جاست چون اگر فیلمساز مثل دیوید او راسل بخواهد ناگهان به مخاطب شوک وارد کند، باورپذیری داستان افت می‌کند. غافلگیری های «آقایان» اما عمدتا مقدمه‌چینی دارند.

مثلا درباره اصلان که بعدا می‌فهمیم پدرش افرادی را اجیر کرده تا میکی پیرسون را بکشند، در همان هنگام معرفی کد می‌بینیم و متوجه می‌شویم که اصلان میکی را می‌شناسد. دیدن جنازه اصلان در فریزر خانه‌ی «ری» نیز جزو همان مقدمه‌چینی هاست که باعث می‌شود فیلمساز توانایی خودش را در غافلگیر کردن مخاطب، به رخ بکشد و اطلاعات را با بدجنسی پنهان نکرده باشد. اوج هنر گای ریچی در این موضوع در سکانس سوءقصد به جان میکی پیرسون دیده می‌شود که از یک طرف آن را در آغاز فیلم قرار داده که به سبک سید فیلد سکانس افتتاحیه‌ی میخکوب کننده‌ای نشان دهد، از یک طرف ما را درباره کشته شدن میکی پیرسون فریب می‌دهد و همچنین چرایی این سوءقصد را به عنوان گره‌گشایی آخر مثل پُتک بر سر مخاطب می‌کوبد تا نشان دهد که چه قدر شعبده‌بازی بلد است و می‌تواند به خوبی مخاطبش را دست بی‌اندازد!

از دیگر شاخصه های آمریکایی بودن فیلم، پیروی از الگو های ژانر است. با یک فیلم جنایی روبه‌رو هستیم که ادویه‌هایش مایه های کمدی و اکشن آن است. ژانر جنایی با مایه‌ی کمدی توسط مارتین اسکورسیزی و آثاری همچون «رفقای خوب» ماندگار شد. گای ریچی نیز در کارنامه‌اش نشان داده که وام‌دار این فیلمساز پیشکسوت است. خشونت هجوآلود و استفاده‌ی هوشمندانه و جذاب از موسیقی البته به کوئنتین تارانتینو نیز شباهت دارد. جالب آنکه گای ریچی مانند تارانتینو وارد سینما شده است. او هم در پانزده سالگی ترک تحصیل کرده و فیلمسازی را به صورت تجربی و با فیلم دیدن زیاد آموخته است.

ریچی با فیلم های کم بودجه و مستقل کارنامه‌اش را شروع کرد و از همان آغاز نشان داد که تمایل بسیاری به ژانر جنایی با مایه های کمیک و اکشن دارد. فیلم های ابتدایی گای ریچی از جمله «قفل، انبار و دو بشکه باروت» یا «قاپ‌زنی» نگاهی تازه به شاخصه های عامه‌پسند بی‌مووی ها داشتند. از این حیث شروع کارنامه او بسیار ما را به یاد «سگدانی» و «پالپ فیکشن» از تارانتینو می‌اندازد.

گای ریچی نیز مثل تارانتینو به خاطر نگاه جدید و خلاقانه‌اش به مؤلفه های سینمای عامه‌پسند ستایش شد و طرفدارانی پیدا کرد با این تفاوت بزرگ نسبت به تارانتینو که وسوسه‌ی پروژه های چرب و نرم کمپانی ها به کارنامه‌اش لطمه زد. او از یک جایی کارنامه‌اش را فدای بیگ پروداکشن هایی مثل «علاءالدین» کرد که چندان هم تجربیات موفقی نبودند. اتفاقی که برای فیلمسازان خوش‌قریحه‌ای مثل برایان سینگر هم افتاد و نشان می‌دهد که آفت سینمای گیشه محور هالیوود، لطمه زدن به هنر فیلمسازان با استعداد است.خوشبختانه «آقایان» باعث شد که گای‌ریچی به سینمای خودش برگردد، به همان سینمایی که بدان تعلق دارد. موفقیت «آقایان» در گیشه و اقبال منتقدان و مردم به فیلم، می‌تواند خبر خوبی برای گای ریچی باشد. تلنگری که کمک کند تا او در مسیر منحصر به‌فرد خودش حرکت کند.

نویسنده:  مهران زارعیان

منبع : کانال تی وی آنلاین