کد خبر 108004
تاریخ انتشار: ۱۳ فروردین ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۰
۱-یکی از آموزه های مهم در مباحث استراتژیک شعار راهبردی "جهانی فکر کن،محلی عمل کن" است.این شعار بر اهمیت وسعت افق دید و نگاه کنشگران در مرحله اول و سپس تنظیم جزئیات امور بر اساس آن وسعت بینش و افق دید اشاره دارد. فی المثل آمریکایی ها خود را محدود در مرزهای جغرافیایی شان نمی بیند. برای آنان مرزهای آمریکا بر اساس منافع ملی آمریکا تعیین و تفسیر می شود و منافع ملی آمریکا نیز هم که نه در روی کره زمین که این روزها از کره ماه نیز فراتر رفته و به مریخ رسیده است.آمریکایی ها به خوبی فهمیده اند که جهان یک سیستم به هم پیوسته است که سرنوشت زیرسیستم ها به کل سیستم ارتباط و بستگی دارد و برای موفقیت در عرصه های مختلف داخلی باید همزمان و حتی پیش از آن وضعیت خود را در جهان مشخص و تثبیت کنند و از همین روسرنوشت آمریکا را به سرنوشت جهان گره زده اند. یکی از توفیقات آمریکا و غرب در تاثیرگزاری در عرصه بین المللی همین نگاه "جهان وطنانه " آنها به دنیاست.

همچنین امروزه سیاست خارجی آمریکا بر همراهی هزاران نخبه علمی،فرهنگی و اجتماعی در صدها موسسه و کانون تفکر(تینک تنک) خصوصی و دولتی استوار است.نویسندگان،تهیه کنندگان ، کارگردانان و هنرمندانی که با دارا بودن بینشی جهان وطنانه در خدمت اهداف و آرمان های داخلی و جهانی سیستم قرار گرفته اند.

۲-یک نمونه از این بینش جهان وطنانه را در روزهای پایانی سال ۹۰ شاهد بودیم که خبر بازداشت "جرج کلونی" منتشر شد که البته توجه چندانی رادر داخل بر نیانگیخت.این بازیگر و کارگردان هالیوودی به همراه پدرش در واشنگتن و در تجمعی که در اعتراض به نقض حقوق بشر در سودان در مقابل سفارت این کشور در واشنگتن برگزار شده بود بازداشت شد.برای تبیین علت این حضور باید ابتدا متوجه شد که کشوری مانند سودان چه ارتباطی می تواند با آمریکا داشته باشد؟

در حقیقت سودان،سومین کشور بزرگ آفریقا و با اکثریت جمعیتی مسلمان است که در شمال قاره سیاه قرار دارد و "عمرالبشیر" رییس جمهور آن نیز متمایل به ایران است . سودان به علت مجاورت با دریای سرخ یکی از مناطق استراتژیک در منطقه خاورمیانه می باشد. این کشور همچنین با واسطه ی دریای سرخ و در کنار مصر تقریبا از همسایگان جنوبی اسرائیل و عربستان محسوب می شوند. "خارطوم" پایتخت سودان در شمال این کشور قرار دارد اما منابع غنی نفت و گاز و مواد معدنی در "جنوب" این کشور قرار گرفته اند.همچنین اکثریت سودانی ها مسلمان هستند که در شمال این کشور زندگی می کنند و اقلیتی مسیحی و دیگر مذاهب بومی به همراه مسلمانانی در جنوب سکونت دارند. همین فرصت های ژئو استراتژیک و شکافهای قومیتی و مذهبی است که سودان را در کانون توجه و طمع غرب قرار داده است. درحقیقت غرب با شعار دفاع از حقوق بشر با مسلح کردن قبایل جنوبی چندین دهه است که باعث بروز شورش و درگیری های طاقت فرسا در این کشور شده است.

در طی سالیانی شورشیان توانستند بر مناطقی از جنوب مسلط شوند. در مرحله بعدی غرب طرح تجزیه سودان را دنبال کرد اما این طرح در ابتدا مورد توجه شورشیان قرار نگرفت.در حقیقت با توجه به وجود منابع فسیلی غنی در جنوب، شورشیان که اغلب آنها نیز مسلمان بودند، تنها خواستار سهم بیشتری از منابع نفتی و معدنی برای عمران و اشتغال در مناطق تحت کنترل خود بودند،اما غرب برای پیشبرد هدف نهایی خود، نفوذ فرهنگی در این منطقه را نیز در دستور کار خود قرار داد.راه اندازی چندین مرکز فرهنگی-تفریحی وپزشکی خیریه،حضور سیاستمداران فعال و بازنشسته معروف اروپایی و آمریکایی ونیز حضور دهها کارگردان، بازیگر و هنرمند مشهور هالیوودی در مناطق جنوبی تنها بخشی از تلاش غرب برای نفوذ بیشتر در این منطقه بود.این "دیپلماسی فرهنگی" همراه با تسلیح شورشیان و فشارهای سیاسی بین المللی بالاخره جواب داد و سال گذشته میلادی، دولت سودان مجبور به برگزاری یک همه پرسی تنها با شرکت "جنوبی ها" شد که در نهایت به تشکیل کشور سودان جنوبی منجر گردید.با این تفاسیر شاید حالا بتوان درک درست تری از ماجرای بازداشت جرج کلونی در مقابل سفارت سودان در آمریکا به عمل آورد. البته این تنها نمونه ای از صدها نمونه مشابه از توجه و مشارکت مستقیم و غیر مستقیم نخبگان فرهنگی آمریکایی در مسائل بین المللی است.

۳- نمونه دیگرهمین اتفاقات صورت گرفته در روابط ایران و اروپاست. بحران مالی و اقتصادی یکسالی است که گریبان اروپا را گرفته است و جنبشهای مردمی و خشونتهای دولتی ای را درانگلیس،فرانسه،یونان،ایتالیا، پرتغال و... موجب شده است.در اوج این بحرانها اتحادیه اروپا تصمیم می گیرد که در راستای فشار بر ایران در پرونده هسته ای،خرید نفت خود از ایران را متوقف کند و همین باعث رکورد شکنی قیمت نفت و بنزین و فشار اقتصادی بیشتر بر شهروندان اروپایی شده است.اما نکته جالب اینجاست که این بحران ها و فشارها باعث نمی شود که آنها از قدرت یافتن ایران در منطقه خاورمیانه غفلت کنند؛حتی اگر این شاخ و شانه کشیدن ها برای ایران،هزینه های گزاف این چنینی برایشان در پی داشته باشد.آنان نیز به خوبی دریافته اند که حل مسائل داخلی با مسائل خارجی ارتباط سیستمیک دارد و نمی توان جداگانه برای آنها برنامه ریزی کرد و یا یکی را فدای دیگری کرد.

۴- اما متاسفانه درایران،هنوز این نگاه استراتژیک مورد تفاهم نخبگان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی قرار نگرفته است. یعنی نه تنها نخبگان بلکه تلویزیون نیز اهمیت تحلیل و تفسیر مناسب اخبار بین المللی را درنیافته است.از این جهت که صدا و سیما (که معمولا نمی گذارد اخبار تیم های دسته سومی باشگاههای یونان هم از دستش در برود) در مورد سودان(و قضایایی از این دست) تنها به ذکر تلفات و منطقه درگیری اکتفا می کند و ما هیچگاه از مشخصات سیاسی و انگیزه های درگیری در این کشور شمال آفریقایی یا نسبت این درگیری ها با منافع ملی و ارزشی خودمان با خبر نمی شویم.از جمله اینکه" درگیری ها در این کشور آفریقایی برای چیست؟ آیا درگیری ها صرفا قومی قبیله ای هستند یا این درگیری ها بین گروههای سیاسی و مذهبی است؟ از نظر جمهوری اسلامی کدام طرف محق است؟ و حمایت از کدام جریان می تواند منافع ملی ما را بیشتر تامین کند و..." و همه اینها باعث می شود که نخبگان فرهنگی و اجتماعی ما هیچگاه نسبت به این گونه مسائل موضع گیری شفاف،به موقع و مناسبی نداشته باشند و نتوانیم از ظرفیت دیپلماسی فرهنگی مان برای تامین منافع ملی استفاده کنیم.

به عبارت دیگر نه تنها نگاه جهان وطنانه وجود ندارد بلکه ارتباط سیستماتیک رویدادها و اتفاقات جهانی با مسائل و مشکلات داخلی، برای بسیاری از نخبگان مان تبیین نشده باقی مانده است.برای مثال هنوز هم بسیاری باور ندارند که حمایت از فلسطین و لبنان و سوریه، جدای از مسائل انسانی و اسلامی برای ما حاوی منافع استراتژیک ملی است.حتی اگر رژیم صهیونیستی را نه به عنوان یک رژیم غاصب و یک "غده سرطانی" در منطقه بلکه به عنوان یک رقیب بنگریم، حضور نیابتی حزب اله و حماس و سوریه درمرزهای این رژیم باعث کاهش سطح تهدیدات سیاسی،نظامی، اقتصادی و فرهنگی این "رژیم جعلیِ غرب در منطقه" برای ما خواهد شد.همانگونه که این رژیم نیز سعی می کند در عراق و مرزهای غربی ایران حضور یابد و تا حدودی موفق شده است.از این لحاظ شعار "نه غزه،نه لبنان جانم فدای ایران" یک شعار پارادوکسیکال در جهت منافع ملی محسوب می شود.

۵-" جهانی فکر کن ،منطقه ای عمل کن "؛ درک و به کار گرفته نشدنِ این شعار راهبردی از سوی نخبگان هنرمند ما باعث شده است تا در آثار هنری دچار نوعی افراط و تفریط شویم که در نهایت نه تنها منافع ملی ما را تامین نمی کند بلکه حتی در برخی موارد آنها را خدشه دار می کند. مثلا نوع نقشهای تحقیر آمیزی که برای افغانها در فیلم ها و سریال ها در نظر می گیریم و باعث اعتراض برخی از برادرانمان در همسایه شرقی شده است و یا بر عکس، نقشهایی که برای یک اروپایی و یا آمریکایی در فیلمها و سریال های ایرانی در نظر گرفته می شود.

اگر چه مانند هالیوود که در خط مقدم "دیپلماسی فرهنگی" آمریکا قرار دارد، متاسفانه هنوز این نگاه و بینش استراتژیک فرا ملی در میان هنرمندان ما رواج عام نیافته است، اما البته زیاد هم نباید نا امید بود. سال ۹۰ اتفاقات پراکنده خوبی در این رابطه اتفاق افتاد. فیلمهای "شکارچی شنبه" پرویز شیخ طادی، "بدرود بغداد" مهدی نادری و "گلچهره" وحید موسائیان ،"راه آبی ابریشم" محمد بزرگ نیا در حوزه سینما از جمله ی این اتفاقات خوب بودند که سعی داشتند نگاه مخاطب ایرانی را به فراسوی مرزهای جغرافیایی گسترش دهند.البته به کار بردن لفظ "اتفاق" به این علت است که هنوز نواقص ابتدایی ای در فرم و محتوای این آثار دیده می شود و این اتفاقات هنوز به یک "رویکرد" و "جریان" پخته و حساب شده تبدیل نشده اند. سفرنامه رضا امیرخانی به افغانستان با عنوان "جانستان کابلستان" نیز از دیگر اتفاقات شاخص سال گذشته در حوزه ادبیات بود. امیرخانی نیز در این اثر با قلم منحصر به فرد خود نگاهی تمدنی به ایران دارد و افق خواننده ایرانی را به فراسوی مرزهای جغرافیایی ایران می گستراند و آنقدر این کار را هنرمندانه و موثر انجام می دهد که از زمان انتشار کتاب در اردیبهشت سال گذشته تا کنون دهها نفر از خوانندگانی که ابتدا نگاه مثبتی به مردم و سرزمین افغانستان نداشته اند راهی گشت و گذار و به عبارتی راهی زیارت این " پاره تن جدا شده" شده اند.

۶-همانطور که اشاره شد به علت به هم پیوسته شدن جهان امروز تحت موج جهانی شدن، نمی توان مسائل داخلی را فارغ از مسائل و جریانات خارجی تحلیل و بررسی کرد(و البته رابطه عکس آن هم برقرار است یعنی مسائل و سیاست های خارجی را نمی توان بدون توجه به شرایط داخلی مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. فی المثل بدون پشتوانه اقتصادی مناسب کمتر می توان در صحنه بین المللی اثر گذار بود که البته نگارنده در اینجا بیشتر قصد تاکید بر وجه اول این رابطه را داشت).اما این روزها متاسفانه در تحلیل مسائل و مشکلات اقتصادی کشورمان بیشتر بر نقش و تاثیر تصمیمات حاکمیتی یعنی دولت و مجلس در عرصه اقتصادی تاکید می شود و کمتر به نقش و اهمیت مستقیم و غیر مستقیم نخبگان فرهنگی- هنری و اجتماعی در بستر سازی مناسب برای ارتباطات سیاسی و اقتصادی منطقه ای و فرا منطقه ای توجه می گردد.