گروه فرهنگي مشرق - جناب آقای دکتر احمدی نژاد رییس محترم جمهور در نطق نوروزی خود نکاتی را پیرامون انسان ذکر کردند که از جهاتی قابل تامل است. البته آنچه ایشان مطرح کردند بازتابی از انسان شناسی مشهوری است که در اسلام شناسی معاصر بر اذهان عموم متدینین سیطره دارد؛ نگاهی که متاثر از نگاه فلسفی و عرفانی و نیز از جهاتی متاثر از نگاه اومانیستی مدرن به انسان است و ربطی به نگاه وحی به انسان ندارد و البته این تنها انسان شناسی نیست که در اسلام شناسی معاصر به التقاط دچار است بلکه هستی شناسی و خداشناسی و پیامبر شناسی و امام شناسی و معاد شناسی و مهمتر از همه معرفت شناسی نیز گرفتار التقاط فلسفی و عرفانی و مدرنیسمی اند و از مبانی وحیانی فاصله گرفته اند. شرح این ماجرا فرصتی وسیع می طلبد.
آقای دکتر احمدی نژاد در نطق نوروزی خود گفت:
«نوروز يادآور بهار انسان است .امروز همه ميدانند كه انسان بالاترين مخلوق خداست. انسان استعداد و شايستگي آن را دارد كه جانشين خدا در زمين شود. ...[خداوند] همه استعدادهاي الهي و صفات و اسماء خود را در فطرت انسان به امانت گذاشته است. استعدادهاي الهي انسان بسيار شگرف و نامحدود است. قدرت، عقل، حكمت، خلاقيت، علم، تدبير و درايت، عشق و آرامش، سلامت و پرستش و عزت و كرامت از استعدادهايي است كه به واسطه آنها انسان ميتواند تجلي خداوند و ظرف معرفي او در اين عالم بشود. انسان با شكوفايي اين استعدادها ميتواند آنقدر بزرگ شود كه جانشين خداوند در زمين گردد.... روشن است كه سعادت و كمال حقيقي رسيدن به مقام خليفهاللهي است. رسيدن به نقطهاي است كه از همه ظرفيت و استعدادهاي الهي بهره برداري كنيم.... سوال اين است كه به راستي احسن الحال چيست و كدام است. چه كسي از همة عقل، علم، حكمت، عشق، درايت، عدالت، هوشمندي، قدرت، خلاقيت و سلامت برخوردار است و در اوج پرستش قرار دارد. پاسخ روشن است؛ معلوم است كه همه اينها فقط و فقط در انسان كامل مجتمع است. انسان كامل نقطه اوج تجلي همه صفات و اسماء الهي و ظهور و بروز همه استعدادهاي الهي انسان در عالم هستي است. انسان كامل ابتدا، انتها و خودِ راه است. او مقصد همه مخلوقات عالم در سير كمالي است. او مظهر همه زيباييها و جمال خداوند است. بنابر اين معلوم شد كه احسن الحال وجود نازنين حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. هر كسي كه ميخواهد به قله برسد، راه، راهنما، قله، ياور و الگو اوست.»
سخنان آقای احمدی نژاد سه نکته قابل نقد و بررسی دارد که باید به تفکیک در باره آن سخن گفت:
1. خداگونگی انسان و این که خداوند همه استعدادهاي الهي و صفات و اسماء خود را در فطرت انسان به امانت گذاشته است.
2. خلیفة اللهی نوع انسان در زمین
3. انسان کامل و حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف.
قبل از ورود به نقد موارد فوق باید این نکته را یاد آور شویم که در فضیلت انسان و علوّ مقام آدمی نسبت به همه مخلوقات و حتی فرشتگان بحثی نیست و روایات متعددی تصریح به این مساله دارند اما باید دانست که اولا این فضیلت و شرافت نه اثبات خداگونگی انسان را می کند و نه مقام خلیفة اللهی را برای نوع انسان به ارمغان می آورد. ثانیا این فضیلت و شرافت ويژه انسان های موحد و مؤمن است نه همه انسانها با هر عقیده و عملی. بدون شک اگر انسان از مدار ولايت الله و حجج معصوم او خارج شود و در مدار ولایت شيطان و طاغوت قرار بگیرد به مرتبه «اولئک کالانعام بل هم اضل» سقوط می کند.
1. نقد نظریه خداگونگی انسان
وقتی ما از خدا گونه بودن و خداگونه شدن انسان سخن می گوییم و او را جامع اسماء و صفات الهی می نامیم، حتی اگر بتوان آن را تعظیم انسان دانست، قطعا مرادف با تشبیه و تحقیر ذات قدوسی الهی است که از هر گونه شبه و مثل و وصف و سنخ و عِدل متعالی است.
ابتدا به مهمترین ادله این نگاه اشاره و سپس به تحلیل و نقد آن می پردازیم و در ادامه در مورد خاستگاه این نگاه به انسان نیز توضیح خواهیم داد. مهمترین ادله نظریه خدا گونگی انسان عبارت است از:
الف: آیه: و نفخت فیه من روحی
از عبارت «روحی» در این آیه که در مورد خلقت حضرت آدم علیه السلام است، چنین برداشت می شود که خداوند از روحی که از جنس وجود و ذات خودش بوده در آدم دمیده است و این دلیلی بر خداگونگی انسان و نوعی مجانست بین خداوند و انسان است! در حالی که اولا آیه مزبور در مورد خلقت حضرت آدم علیه السلام است و سخن از روحی است که در وی دمیده شده است و همسنخ دانستن روح آدم علیه السلام با ارواح نوع انسانها از هر جهت، نیاز به دلیلی دیگر دارد که از این آیه قابل استنباط نیست. ثانیا اگر از این اشکال صرف نظر کنیم، اشکال اساسی این است که قائل شدن به هر گونه ترکیب و تجزی و مجانست و سنخیت بین خداوند و مخلوقاتش، بر خلاف توحید و تنزیه خداوند از هر گونه تشبیه ـ که اساس توحید برهان و قران است ـ می باشد. این که ما روح آدمی را جزئی یا حصه ای یا ترشحی از ذات الهی و مجانس و هم سنخ با آن بدانیم، عین قول به تشبیه خداوند است که کفر است. امام رضا علیه السلام فرمود: من شبه الله بخلقه فهو مشرک ؛ هر کس خداوند را به مخلوقاتش تشبیه کند مشرک است.
بر همین اساس اهل بیت علیهم السلام در برابر این برداشت انحرافی از آیه اعلام موضع کرده اند. راوی می گوید از امام صادق علیه السلام در باره روح در آیه «و نفخت فیه من روحی» پرسیدم، حضرت در پاسخ فرمود: «این روح و نیز روحی که خداوند در مورد حضرت عیسی علیه السلام فرموده است، مخلوق و آفریده خداوند هستند.» امام علیه السلام با این جواب هر گونه ازلیت و الوهیت و مجانست و سنخیت بین این روح و خداوند را نفی کردند.
و در روایت دیگر محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نحوه دمیدن روح در آدم را می پرسد که امام علیه السلام می فرماید: روح مثل باد متحرک است و نام آن از کلمه ریح (باد) مشتق شده است زیرا ارواح مجانس با ریح هستند و اما این که خداوند آن را به خود اضافه کرده است (روحی) بدان دلیل است که خداوند این روح را نسبت به سائر ارواح برگزیده و ممتاز کرده است همان گونه در مورد کعبه فرموده است خانه من (بیتی) و در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام فرموده است دوست من (خلیلی) و موارد دیگری مثل این که همه اینها آفریده و مصنوع و پدیده و پرورش داده شده و تدبیر شده خداوندند.
و نیز باید اضافه کنیم که تعبیر از خون امام حسین علیه السلام به ثارالله معنایش آن نیست که خون امام، حصه ای از خون خدا و یا از جنس خون خدا! بوده است، بلکه برای بیان عظمت منزلت خون بر زمین ریخته سید الشهداء علیه السلام بوده است که به خداوند اضافه شده است.
ب: حدیث: ان الله خلق ادم علی صورته
استناد به این حدیث نبوی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هم در مورد خداگونگی انسان مبتنی بر تشبیه خداوند به مخلوقاتش است که منجر به شرک خواهد شد. لذا در این مورد هم اهل بیت علیهم السلام برای این که حدیث مزبور دستاویز اهل تشبیه و فرقه مشبهه و مجسمه نشود، معنای صحیح آن را توضیح داده اند.
محمد بن مسلم می گوید از امام صادق علیه السلام در مورد «خلق الله ادم علی صورته» که عامه (غیر شیعیان) آن را روایت می کنند، پرسیدم. حضرت فرمود این صورت، پدید آمده و آفریده شده است [نه آن که ازلی و جزئی و مرتبه ای از ذات خداوند باشد!] که خداوند آن را بر دیگر صورتها برتری بخشیده و ممتاز کرده است و به دلیل همین امتیاز، آن را به خود اضافه کرده است همان گونه که کعبه را و نیز روح آدم را [به دلیل شرافت] به خود نسبت داده و فرموده است بیتی و نفخت فیه من روحی.
ج: حدیث: تخلقوا باخلاق الله
حدیث مزبور در هیچ کتاب روایی قابل اعتنای شیعه یافت نمی شود و عمدتا در کتب اهل عرفان و تصوف بدان استناد می شود. با این حال حتی اگر چنین حدیثی منبعی قابل اعتنا داشت، آن گاه مانند آیاتی چون یدالله فوق ایدیهم در زمره متشابهات قرار می گرفت که باید با ارجاع به محکمات قرانی و روایی که عبارت از نفی هر گونه مشابهت و مجانست بین خدا و خلق است، معنا می شد.
خاستگاه نظریه خداگونگی انسان
طرح نظریه خداگونگی انسان بیش از هر جا در آثار عرفانی و برخی آثار فلسفی یافت می شود. از آنجا که نظریه وحدت وجود و موجود، اساسی ترین حرف و عقیده فلسفی و عرفانی است، از لوازم این نظریه حکم به خدایی بودن هر چیز و هر مخلوق از جمله انسان است. وقتی به یکی از فیلسوفان صدرایی معاصر ایراد گرفته شد که بر اساس نظریه وحدت وجود حتی باید اعیان نجسه ای چون سگ را هم ـ العیاذ بالله ـ حصه و مرتبه ای از ذات خداوند دانست، در پاسخ اظهار داشت، من نمی گویم سگ خداست بلکه می گویم غیر از خدا چیزی نیست!
از همین رو می بینیم که استناد به آیه و نفخت فیه من روحی و احادیثی چون «تخلقوا باخلاق الله» و «ان الله خلق ادم علی صورته» از آن رو که می تواند به استخدام نظریه فلسفی و عرفانی وحدت وجود در آید بیش از هر جای دیگر در آثار فلسفی و عرفانی صوفیانه یافت می شود از جمله در آثار ابن عربی. ابن عربی و تابعان او که سخت در بند نظریه غیر برهانی و غیر وحیانی وحدت وجود و موجود هستند، اعتنای ويژه ای به این آیه و دو حدیث دارند چرا که ظاهر آنها با یک تفسیر غلط می تواند به کار تایید انسان خدایی به عنوان یکی از ابعاد نظریه وحدت وجود بیاید.
قیصری در شرحش بر فصوص ابن عربی در تفسیر آیه «و نفخت فیه من روحی» انسان را صریحا جزئی از خداوند می داند و مولف ممد الهمم همین تفسیر را تکرار کرده و می نویسد: «نفخت فيه من روحى دالّ است بر نسبت آدم به رب خود كه بعينه نسبت جزء به كل و فرع به اصل است و هر كل به جزء خود ميل مىنمايد و هر اصلى به فرع خود.»
و این غریب ترین چیزی است که در باره خداوند می توان اظهار داشت: کلی که انسان جزئی از اوست!
ابن عربی می گوید: «از تنبیهات حق که بر زبان پیامبرش جاری شده این است که ان الله خلق آدم علی صورته. و در جای دیگر می نویسد: «هر که خود را با این معرفت بشناسد پروردگارش را شناخته است، زیرا خدا او را به صورت خویش آفریده است بلکه او (خدا) عین هویت و حقیقت انسان است»
موضع اهل بیت علیهم السلام در برابر نظریه وحدت وجود و خداگونگی انسان
اساسا نظریه وحدت وجود بر خلاف برهان و مغایر با نصوص صریح و محکمات قرانی و روایی است و جوهر توحید قران و اهل بیت اثبات بینونت ذاتی و کنهی بین خالق و مخلوق و منزه بودن خداوند از هر گونه شبه و مثل و سنخیت و عینیت با مخلوقات است. براساس برهان صریح عقلی، خالق باید غیر مخلوق و از هر جهت متمایز و متباین با او و عاری از صفات خلقی باشد و اگر مانند او باشد، چگونه می تواند خالق آنها باشد و خود از دایره مخلوقیت و احتیاج و حادث بودن خارج شود؟ علاوه بر آیاتی چون لیس کمثله شئ و مفاد صریح سوره توحید، دهها روایت صادره از اهل بیت علیهم السلام بر مباینت بین خالق و مخلوق تاکید کرده اند که در ذیل به چند روایت اشاره می کنیم:
امام باقر علیه السلام:
ـ خداوند متعال خالي از خلق خويش و خلق او خالي از وجود خداوندند، و هرچيز كه نام شيء بر آن توان نهاد، مخلوق است به جز خداوند.
ـ شايسته آنكه آفريننده هرچيز است، جز اين نيست كه با هر چيزي مباين و متفاوت و برتر از آن باشد.
ـ آنكه گمان برد خداوند در چيزي يا بر چيزي است و يا از چيزي به چيز ديگر تحول مييابد و يا آنكه چيزي از او بركنار است يا چيزي به او مشغول است، خداوند را با صفت مخلوقين توصيف كرده است، خداوند آفريننده هر چيزي است و با ديگر موجودات قياس نميشود و تشبيه به انسانها نيز نميگردد، جايي از او خالي نيست و مكاني به او مشغول نيست؛ [يعني وجود خداوند متصف به صفاتي چون در مكان بودن يا با مكان بودن كه از ويژگيهاي امور مادّي است، نميباشد] در دورياش نزديك است و در نزديكياش دور؛ اين است پروردگار ما و جز او خدايي نيست؛ پس آن كس كه خداوند را با اين ويژگيها بشناسد و دوست بدارد، از موحدين است و آن كس كه با جز اين ويژگيها او را دوست بدارد، خداوند از او بيزار است و ما نيز از او بيزاريم.
ـ عمران صابي از امام رضا عليه السلام پرسيد: آيا خدا در مخلوقات است يا مخلوقات در او؟ امام عليه السلام فرمود: خداوند برتر از اين سخن است؛ نه او در مخلوقات است و نه مخلوقات در او؛ خداوند برتر از اين گمانها است.
ـ يونس بن عبدالرحمن ميگويد، طي نامهاي به امام رضا عليه السلام از ايشان پرسيدم، آيا از جوهريت پروردگار چيزي در آدم هست؟ حضرت در پاسخم نوشت: صاحب چنين سؤالي از سنت خارج بوده و زنديق است.
اگر قرار بود افرادی از انسانها و یا نوع انسانها مرتبه یا جزء و یا حصه ای از ذات خداوند و یا مظهر جامع اسماء و صفات الهی باشند، اهل بیت علیهم السلام سزاوارترین انسانها به این امر بودند، در حالی که می دانیم این ذوات مقدس و نورانی پیوسته در برابر غالیانی که نسبت الوهیت به حضراتشان می دادند، ایستاده و آنها را طرد و لعن و تکفیر می کردند.
انسان شناسی قرآنی
نکته مهم دیگر این که با مراجعه به آیات قرانی در باره انسان در می یابیم بر خلاف نگاه اومانیست های فیلسوف و عارف و مدرن، انسان تنها و تنها با شرط ایمان و عمل صالح است که ارزش می یابد و مورد تمجید واقع می شود و نه به صرف انسان بودن. سوره عصر دقیقا گویای این مطلب است:
والعصر إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي خُسْرٍالا الذین امنوا و عملوا الصالحات ...
قسم به عصر كه واقعاً انسان دستخوش زيان است مگر آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند
زبان قران بر خلاف زبان متملقانه اومانیستهای سنتی و مدرن نسبت به نوع انسان نه تنها ستایش آمیز نیست بلکه بسیار تلخ و هشدار دهنده است. به آیات زیر بنگرید:
إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ
قطعاً انسان ستمپيشه ناسپاس است.
وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُورًا
و انسان همواره بخيل است
وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا
(و به راستى در اين قرآن، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم) و[لى] انسان بيش از هر چيز سرِ جدال دارد.
إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُومًا جَهُولًا
ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند، و[لى] انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان بود.
أَوَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصيمٌ مُبينٌ
مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفهاى آفريدهايم، پس بناگاه وى ستيزهجويى آشكار شده است.
إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ مُبينٌ
به راستى كه انسان بس ناسپاس آشكار است.
بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ
انسان مىخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) در تمام عمر گناه كند.
قُتِلَ الْإِنْسْانُ ما أَكْفَرَهُ
كشته باد انسان، چه ناسپاس است
يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ
اى انسان، چه چيز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟
إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّه لَكَنُودٌ
كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است.
2. نقد خلیفة اللهی نوع انسان
این قول که نوع انسان خلیفة الله است بر خلاف ادله بوده و این مقام تنها از آن انبیاء و اهل بیت عصمت علیهم السلام است. رد پای این قول را نیز مثل نظریه خداگونگی انسان تنها می توان در آثار فلسفی و عرفانی و صوفیانه و نیز برخی از تفاسیر متاثر از انگاره های مدرنیستی و روشنفکرانه اهل سنت یافت که از این آثار به برخی تفاسیر شیعی و اسلام شناسی معاصر راه یافته است و الا تقریبا هیچ اثری از آن در روایات و اقوال علما و مفسران شیعه نمی توان یافت. به این موضوع به تفصیل در مقاله آیا انسان خلیفة الله است پرداخته ایم و علاقه مندان را به ان مقاله در اینجا ( http://nasiri1342.blogfa.com/post-1.aspx( ارجاع می دهم.
3 . انسان کامل
تعبیر انسان کامل نیز ساخته و پرداخته عرفان صوفیانه است و ظاهرا ابن عربی اولین استعمال کننده این اصطلاح است و در نصوص دینی و وحیانی ما یافت نمی شود.
در تعابیر قرانی و روایی، از معصومین علیهم السلام با عنوان خلیفة الله، حجة الله، ولی الله، امام معصوم و در مورد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با عنوان بقية الله یاد می شود که شایسته است ما نیز در باره آنان همین عناوین را بکار ببریم نه تعبیری صوفیانه که در صدد تعمیم نبوت و امامت به اقطاب منحرف خود بوده اند. این که از یک سو کسانی این تعبیر را در باره ابن عربی و حلاج و بایزید و ... بکار ببرند و از سوی دیگر در باره اهل بیت علیهم السلام بکار گرفته شود، انحرافی فاحش است.
نکته قابل توجه تر این که عرفان مصطلح و به عبارت دیگر تصوف، فاحش ترین خطا و انحراف خود را که عبارت از انسان خدایی است در همین موضوع انسان کامل صریحا ابراز داشته است. کتاب انسان کامل چنین می نویسد:
«عرفا... توحيد آنها وحدت وجود است... در اين مکتب، انسان کامل در آخر عين خدا ميشود؛ اصلا انسان کامل حقيقي، خودِ خداست.»
و این در حالی است که اهل بیت علیهم السلام و شخص رسول ـ مکرم صلی الله علیه و آله ـ مخلوق، مربوب و عبد خداوند هستند نه عین خدا و خود خدا و یا شریک در الوهیت خداوند.
توجه آقای رییس جمهور به حضرت بقية الله الاعظم ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ در سخنرانی هایشان ستودنی است اما هیچ ضرورتی و بلکه وجه معقولی برای استفاده از تعابیر صوفیانه در این ارتباط وجود ندارد. روایات و زیارات وارده از اهل بیت علیهم السلام حاوی توحیدی ترین و زیباترین تعابیر در باره آن عزیز در پرده غیبت است.
اللهم عجل لولیک الفرج
---------------------------------------------------------------------------------
*مهدي نصيري- مدیر مسوول فصلنامه سمات
---------------------------------------------------------------------------------
پي نوشتها:
1.اعراف/ 179
2.حجر/29
3.توحید صدوق، ص 69
4.اصول کافی، ج1، ص 133
5.همان منبع
6.همان منبع، ص 134
7.شرح فصوص قیصری، ص 1159
8.آیت الله حسن زاده آملی، ممد الهمم فی شرح فصوص الحکم، ص 601
9.فتوحات مکیه ج 2 ص 490
10.فصوص الحکم، ج 1، ص 125
11.همان3/ 322
12.همان3/ 148
13.همان3/ 288
14.بحارالانوار10/ 313
15.همان3/ 292
16.عصر/ 1
17.ابراهيم/ 34
18.اسراء/100
19.كهف/54
20.احزاب/72
21.يس/ 77
22.زخرف / 15
23.قيامه/5
24.عبس/17
25.انفطار/ 6
26.عاديات/6
27.شهید مطهری، انسان کامل، ص 168
وقتی ما از خدا گونه بودن و خداگونه شدن انسان سخن می گوییم و او را جامع اسماء و صفات الهی می نامیم، حتی اگر بتوان آن را تعظیم انسان دانست، قطعا مرادف با تشبیه و تحقیر ذات قدوسی الهی است که از هر گونه شبه و مثل و وصف و سنخ و عِدل متعالی است.