به گزارش مشرق، «شنای پروانه» نشان میدهد که در سینما، میتوان با دستان خالی و داستان خیالی، به ذهن و دل مخاطب، زخمهای کاری زد! اولین فیلم محمد کارت، خیلی چیزها ندارد اما با تکیه بر چند چیز مهم و موثر، خلأهایش پر شده و قوی به نظر میرسد.
«شنای پروانه» در نگاه اول، فاقد ایده و سوژه خاص و تازهای است! ایده اولیه فیلم، همان است که «قیصر» از آن متولد شده بود! غیرت و ناموس دوستی و قیام یک نفره علیه چند بیناموس، قاموس هر دو –قیصر و شنای پروانه- را تشکیل داده است.
فیلمنامه عظیم و اندیشه کبیری هم در کار نیست؛ روایت فیلم از کولاژ کلیشهها حاصل شده است. رفتن به جنوب شهر و محور قرار دادن لاتها، چند سال است که در سینمای ایران باب شده و چند فیلم نسبتا موفق نیز در این زمینه تولید شده است. محمد کارت نیز بذر فیلم خود را در همین زمین کاشته و برداشته است. حتی حرکت موتور درام نیز در میانه کار کند میشود و افت میکند. یک سوم وسط فیلم، کنکاشهای جواد عزتی، زیادی پیچ و تاب میخورد! هر چند که درام فیلم، در پایان مثل آغاز، دوباره جان میگیرد.
بیشتر بخوانید:
عناصر تشکیل دهنده شنای پروانه؛عربدهکشی مردان، ضجه زنان، استعمار وقایع اجتماعی
با این اوصاف، چرا «شنای پروانه» لذت بخش است؟ این فیلم چطور می تواند مخاطب را بدون ابتذال –هم از نوع اخلاقی و هم روشنفکرانه- دو ساعت پای تماشای خودش نگه دارد؟ چون فیلمساز، قدرت سینما را درک کرده است. او برای جبران کمبودهای فیلمش، بجای ساختارشکنی بیهوده، به خودِ سینما مراجعه کرده است؛ خلق یک قهرمانِ برخاسته از خلق و مماس با روح و روحیه این روزهای مردم، وزن بالایی به داستان فیلم بخشیده است. بازی خوب عزتی هم به فیلم، عزت بخشیده است.
اما مهمتر از همه، فضاسازی تمیز از بخشهای کثیف شهر و اجتماع است. «شنای پروانه» اهمیت اتمسفر در سینما را بار دیگر اثبات میکند؛ اینکه با تقویت بُعدِ مکان و طراحی دقیق و عمیق میزانسن، میتوان حس به وجود آورد. اینکه تماشاگر فیلم، قادر است به شخصیتها نزدیک شود و همراه و همذات با آنها موقعیتها را به خوبی احساس کند. فضاسازی عالی، کارد برندهای است که به کارت برنده این فیلم و کارگردانش تبدیل شده است.
منبع: نشریه تلگرامی نزدیک