تا اصل رسانه را نشناسیم آن هم در تعریفی رسانه را نه آلت فعل که ابزار تولید قدرت بداند اساسا رسانه را نشناخته ایم که حالا بخواهیم آن را ذیل تفکر توحیدی انقلاب بیاوریم یا خیر و از آن توقع حقیقت و حق گویی داشته باشیم یا نه.

گروه فرهنگی مشرق- خبرگزاری آسوشیتد پرس در خبری از مرگ مایک والاس مجری برنامه مشهور "60 دقیقه" شبکه سی بی اس که چندی پیش گفت و گویی با محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران نیز داشت خبر داد.
در این خبر که ترجمه آن را سایت خبری "خبر آنلاین" منتشر کرد اشاره ای به زندگی حرفه ای والاس شده است و اینکه وی چطور از سال 1968 بنیان این برنامه ژر مخاطب- 60 دقیقه – را گذاشته و تا زمان مرگ اش آن را حمایت و مراقبت کرد.
"او شنبه شب در آرامش در کنار اعضای خانواده‌اش در خانه خود در نیوکنعان در ایالت کانه‌تیکات درگذشت".



برای مخاطب ایرانی شاید این که او یکی از پر مخاطب ترین برنامه های شبکه معروف آمریکایی را برای چهار دهه اداره می کرده و یا اینکه با چه شخصیت های مشهوری از سالوادور دالی گرفته تا محمود احمدی نژاد به گفت و گو نشسته است آنقدر آموزنده نباشد که این یک جمله از زندگی او"والاس برنامه «60 دقیقه» از شبکه سی‌بی‌اس را در سال 1968 به راه انداخت و در سال 2006 خودش را بازنشسته کرد اما گهگاه تا سال 2008 در این برنامه حضور داشت. او مدتی کوتاه پیش از آغاز این برنامه پیشنهاد ریچارد نیکسن را برای اینکه منشی خبری او شود، رد کرد."
در کشوری زندگی می کنیم که مدیران رسانه های آن بیش از خبرنگاران و نویسندگان و روزنامه نگاران مصاحبه و سخنرانی می کنند؛ مدیران ارشد رسانه ای گاهی کمتر از ده سال در یک پست می مانند و گاه بیشتر اما ناگهان کاندیدای مجلس می شوند یا برای ریاست جمهوری نقشه می کشند و یا..
البته حال و هوای مجری هایی که در تلویزیون ایران مشهور می شوند هم معمولا جز این نیست این ها همه در شرایطی است که رسانه های ما در ایران هیچ کدام رسانه هایی جهانی محسوب نمی شوند و حداکثر برد آنها در حول و حوش مرزهای ایران خلاصه می شود اما همین خرده شهرت نیز استعدادهای ژورنالیستی و رسانه ای را هدف گرفته و نابود می کند و آن را تنها محملی برای سیاست قرار می دهد؛ ماجرا از چه قراری است.
شاید مهم ترین ریشه این اتفاق در این مساله خلاصه می شود که رسانه ها در جامعه ایران حداکثر یک ابزار تلقی می شوند. رسانه اگر چه شغلی جدی است و بسیاری از آن ارتزاق می کنند اما در ادبیات سیاسی ایران هیچگاه جدی تلقی نشده است و برای آن همیشه جایگاه یک طفیلی و آلت فعل به آن داده اند به همین دلیل است که معمولا فعالان با استعداد و موفق این حوزه معمولا به افق های دیگری چشم می دوزند و مسیر ترقی را در جای دیگری می بینند و این البته با آن دسته از اهل سیاست که بنا بر مقتضیات زمانه و اجبارهایی پا به ایم ساحت گذاشته اند متفاوت است؛ رسانه ها محلی برای دیده شدن است و همان طور که دیده شدن می تواند وسوسه قرار گرفتن در هرم قدرت را برای یک رسانه ای تقویت کند وسوسه دیده شدن نیز همواره یک ساکن هرم قدرت و سیاسی را به سمت رسانه های می کشاند.
پیوند رسانه و قدرت گریز ناپذیر است اما فنای یکی در دیگری و ذبح شدن رسانه در پای سیاست سرنوشت تلخی است که از فرط تکرار به تواتر رسیده است و این ثمره رسانه ها و رسانه ای های جهان سومی و استعمار ساخته است که در تولید قدرت به عنوان نهادی مستقل و پایا ناتوانند و به مثابه یک ابزار یک بار مصرف مورد استفاده قرار می گیرند.
رفتار والاس به عنوان یک حرفه ای رسانه آن هم در جهان کاپیتالیسم درس بزرگی برای اصحاب رسانه و سیاست در ایران دارد درسی که جای دارد سال ها سر لوحه قرار گیرد تا شاید بتوانیم به الفبای رسانه متعهد انقلاب اسلامی نزدیک شویم؛ چه تا اصل رسانه را نشناسیم آن هم در تعریفی رسانه را نه آلت فعل که ابزار تولید قدرت بداند اساسا رسانه را نشناخته ایم که حالا بخواهیم آن را ذیل تفکر توحیدی انقلاب بیاوریم یا خیر و از آن توقع حقیقت و حق گویی داشته باشیم یا نه.