به گزارش مشرق، اعتراضات آغازشده در آمریکا از ۶۲ روز قبل در واکنش به قتل نژادپرستانه «جورج فلوید» هنوز ادامه دارند و سیاستهای سرکوبگرانه «دونالد ترامپ» برای متوقف کردن آن تا به حال نتیجهای در بر نداشته است.
بیشتر بخوانید:
دادستان کل آمریکا دلیل رفتن ترامپ به پناهگاه کاخ سفید را فاش کرد
در تازهترین تحول، خبرگزاری «دویچهوله» گزارش داده که تظاهراتها هنوز هم در حال سرایت به شهرهای جدید آمریکا است و ترامپ با اعزام نیروهای پلیس فدرال به شهر پورتلند قصد خاموش کردن شعله اعتراضات را دارد.
پلیس بسیار خشن
از زمان آغاز تظاهراتها در آمریکا پلیس به خشونتهای بیاندازهای برای مقابله با معترضان متوسل شده و از روشهای مختلف برای سرکوب اعتراضات استفاده کره است.
بیشتر بخوانید:
۲۲ معترض در شهر پورتلند آمریکا دستگیر شدند
روز ۲۸ ماه می، گزارش شد که یک مأمور پلیس هیوستون، سوار بر اسب یک زن معترض را زیر گرفته، یک روز بعدتر در نیویورک، پلیس زن معترضی را هل داد و نقش بر زمین کرد، در همان روز باز هم در نیویورک، خودروی پلیس به میان جمعیت هجوم برد، در میناپولیس شلیک گلوله پلاستیکی به سمت نویسندهای به نام «لیندا تیرادو» به نابینا شدن یکی از چشمهای او منجر شد، روز ۳۰ می، فیلمی از یک افسر پلیس منتشر شد که زانویش را به همان شیوهای که به قتل جورج فلوید منجر شد روی زانوی یک معترض گذاشته بود و فشار میداد، یک روز بعدتر شلیک یک پرتابه از سوی پلیس به سوی معترض ۵۳ ساله او را به کما برد و این فهرست تا همین روزهای آخر که گزارشهایی از حمله پلیسهای مخفی به معترضان و ضرب و شتم آنها وجود دارد ادامه دارد.
بسیاری از تحلیلگران گفتهاند توسل نیروهای پلیس به این تاکتیکهای خشن و بیرحم که در اکثر موارد در تظاهراتهای مسالمتآمیز و بدون تحریک قبلی انجام شدهاند یکی از عوامل تشدید اعتراضها و دامن زدن به خشونتهای بیشتر بوده است.
سازمان عفو بینالملل بر اساس بررسیهایی که در بازه زمانی ۲۶ مه تا ۵ ژوئن ۲۰۲۰ انجام داده اقدام به تهیه یک نقشه «نقض گسترده و فاحش» حقوق بشر توسط پلیس آمریکا در ایالتهای مختلف این کشور کرده است. (شکل بالا)
نبود گزارش نهادهای رسمی برای اجتناب از پاسخگویی درباره تلفات
با این حال، یک پدیده قابل بررسی در تظاهراتهای آمریکا این است که نهادهای رسمی آمریکا تا کنون هیچ گزارش جامع و منسجمی از آمارهای مربوط به شمار افراد کشته و زخمیشده در این تظاهراتها ارائه نکردهاند.
با آنکه دولت آمریکا و کشورهای غربی و رسانههای همپیمان با آنها هنگام بروز ناآرامی در کشورهای دیگر (که در برخی مواقع خود محرک آن ناآرامیها هستند) به طرق مختلف دولت آن کشورها را برای ارائه آمار درباره شمار زخمیها و کشتهشدگان تحت فشار قرار میدهند و حتی اقدام به دادهسازی و آمارسازی در این باره میکنند در تظاهراتهایی با این سطح از خشونت در آمریکا نهادهای رسمی نه آماری ارائه میدهند و نه با فشاری از سوی رسانهها و کشورهای دیگر در این خصوص مواجه میشوند.
اما آیا ممکن است عدم اعلام آمار درباره شمار کشتهشدگان، منعکسکننده نبود تلفات در این تظاهراتها باشد و نه ناشی از بیمیلی نهادهای رسمی و عدم فشار روی آنها برای پاسخگویی؟
با اندک تحقیقی در این خصوص میتوان مشاهده کرد که این تظاهراتها، همانطور که از سطح خشونت مورد توسل پلیس هم انتظار میرود کشته و زخمی داشته و تعداد تلفات هم احتمالاً بسیار زیاد بوده، اما از طرف دیگر نوعی تلاش سیستماتیک در کار بوده تا فشار بر نهادهای حاکمیتی برای پاسخگویی در این خصوص حذف (و نه ایجاد) شود.
حقوق بشر، چماقی روی سر دیگران
دولتهای غربی، آنطور که عملکردشان نشان میدهد، به مفهوم حقوق بشر به عنوان چماقی که باید از آن در برابر دولتهای غیرمتحد استفاده کرد نگاه میکنند و مشخصاً تمایلی برای اعمال فشار بر آمریکا جهت پاسخگویی در این مورد نخواهند داشت. اما رسانهها در بازی با واقعیتهای مربوط به کشته شدن معترضان نقشی بسیار کلیدی و محوری دارند.
برخی رسانههای آمریکا به صورت پراکنده و گاه به گاه اخباری از کشته شدن تظاهراتکنندگان منتشر میکنند. مثلاً پایگاه فوربس در چهاردهمین روز اعتراضات به «مرگ» (نه کشته شدن!) ۱۹ نفر در جریان تظاهراتها پرداخته و برخی منابع دیگر بر اساس اطلاعات پراکنده و جمعآوریشده از لابلای اخبار رسانهها شمار کشتهشدگان را تا روز ۵ جولای (یعنی ۲۴ روز پیش) ۲۹ نفر اعلام کردهاند.
دفن واقعیتهای مهم زیر واقعیتهای حاشیهای
با اندکی مداقه در گزارشهای رسانهها به خصوص رسانههای جریان اصلی آمریکا متوجه میشویم که تقریباً در همه آنها مسئله کشتهشدههای اعتراضات، به شکلی ظریف و پیچیده سانسور سیستماتیک شدهاند.
البته «سانسور» در اینجا به شکل متعارف و قابل تشخیص آن یعنی به صورت «حذف واقعیتهای مهم» اعمال نمیشود، بلکه اطلاعات به شکلی ظریف و پیچیده به گونهای چیدمان میشوند که «بخشهای مهم واقعیت» زیر لایههایی از اطلاعات بیاهمیت و کماثر مدفون و گم شوند.
گزارش «فوربس» که تیتر «مرگ» ۱۹ نفر در چهاردهمین روز تظاهرات برای آن انتخاب شده مصداق و مشت نمونه خروار خوبی برای چنین سانسوری است. این گزارش، علاوه بر قتل معترضان به دست پلیس، محتوی مقدار زیادی اطلاعات بیربط مانند مرگ فردی است که توسط سه سارق که قصد دزدیدن خودروی او را داشتهاند، کشته شده! و یا بارها دیده شده که رسانههای آمریکا هنگام گزارش درباره کشتهشدگان اعتراضات به مرگ فردی اشاره میشود که از کوچه بغلی یکی از خیابانهای محل اعتراض میگذشته که در سانحه تصادف رانندگی کشته شده است.
آیا گزارش موارد این چنینی تناسبی با رسالت رسانه برای عمل به عنوان یکی از ارکان دموکراسی و پاسخگو کردن نهادهای حاکمیتی در برابر مردم دارد؟ خیر، بر عکس، چنین اطلاعاتی دقیقاً کارکرد معکوس دارند و با آنها میتوان تیتر یک خبر را از «قتل معترضان در جریان اعتراضات» به «مرگ» چند نفر در حاشیه اعتراضات تقلیل داد و واقعیتهای اصلی و نیازمند پاسخگویی حاکمیت را زیر خرمنی از واقعیتهای حاشیهای که حکومت از پاسخگویی به آنها معاف است دفن کرد.
رسانهها در آمریکا چگونه کنترل میشوند؟
از اینکه رسانههای آمریکا در صدد مدیریت برداشتهای مخاطبان به نفع نهادهای حاکمیتی باشند این استنباط میشود که باید آنها به طریقی به این نهادها وابستگی داشته باشند، حال آنکه اکثر این رسانهها شرکتهای خصوصی هستند. واقعیت این است که در اینجا هم با بحثی پیچیده مواجه هستیم، به این صورت که در اینجا هم اعمال کنترل روی رسانهها به شکل سنتی نیست، بلکه کنترل رسانهها به شکلی غیرمستقیم و از طریق گره زدن منافع شرکتهای مادر این رسانهها به منافع نظام کلی حاکمیتی آنها عمال میشود.
«ادوارد هرمان» و«نوام چامسکی» در تحقیقی نشان دادهاند که رسانههای جریان اصلی آمریکا با همه گوناگونیها و تنوعی که دارند تحت مالکیت ۶ شرکت بزرگ هستند که منافعشان با نظام کلی سرمایهداری آمریکا گرهخوردگی و درهمتنیدگی دارد: شرکت رسانهای «انبیسی یونیورسال»، کمپانی والتدیزنی، شرکت نیوز کرپریشن، شرکت تایم وارنر، شرکت ویاکام و شرکت سیبیاس.
این دو دانشمند در کتاب مهمی به نام «رضایتسازی: اقتصاد سیاسی رسانههای جمعی» با پیشنهاد مدلی به نام «مدل پروپاگاندا» نشان دادهاند که این رسانههای شرکتی بر خلاف تصویری که سعی میکنند از خودشان به نمایش بگذارند نه ارکانی برای ترفیع دموکراسی هستند و نه ابزارهایی برای رساندن صدای مردم به گوش حاکمیت بلکه «نهادهای ایدئولوژیک موثر و قدرتمندی هستند که به دلیل اتکا به نیروهای بازار، مفروضههای درونیشده و خودسانسوری، کارکردی در راستای حمایت از سیستم دارند، و این کار را بدون تحمیلگری آشکار به مخاطب انجام میدهند».
بر این اساس، مشخص است هنگامی که تظاهراتی در آمریکا اتفاق بیفتد که ماهیت کلی نظام این کشور را هدف بگیرد رسانهها چه موضعی در برابر آن اتخاذ خواهند کرد. دو محقق به نامهای «دانیل کیلگو» و «سامر هارلو» در یک مقاله پژوهشی که ژوئن ۲۰۱۹ چاپ شده (مدتها قبل از اعتراضات اخیر) نحوه انعکاس تظاهراتهای مربوط به مسائل مختلف را در ۱۶ رسانه مهم مورد بررسی قرار دادهاند.
قلب مفهوم اعتراضات به شورش
این تحقیق نشان داد که برخی از موضوعات از جمله تظاهراتهای ضدنژادپرستی و یا هر تظاهرات دیگری که به نحوی به دتبال به چالش کشیدن وضع موجود سیاسی و اجتماعی باشد با واکنش منفی رسانههای جریان اصلی مواجه شده و تلاش برای مشروعیتزدایی از آنها در دستور کار قرار میگیرد.
در این مقاله آمده است: «تحقیقات نشان میدهند سازمانهای خبری جریان اصلی در ترسیم تصاویر دقیق و منصفانه از تظاهراتهایی که وضع موجود سیاسی و اجتماعی را به چالش میکشند ناتوان بودهاند. توجه رسانهها به تظاهرات معمولاْ منفی است و آنها معترضان را به عنوان گروهی منحرف و اعتراضات را به عنوان رویدادهایی خشن به تصویر میکشند.»
کیلگو، یکی از نویسندگان این مقاله پژوهشی در یادداشتی در اندیشکده «Conversation» تأیید کرده که همین الگو در تظاهراتهای اخیر آمریکا هم تکرار شده است. کیلگو در این یادداشت به نکته قابل توجه دیگری هم اشاره کرده و آن اینکه، رسانهها در انعکاس این اعتراضات بیشتر از واژههایی مانند «شورش» و «درگیری» به جای اعتراض استفاده کردهاند و بخش اعظم متن اخبار یا گزارشهای خود را به شرح دادن رفتارهای هیجانی یا نمایشی معترضان مانند خشونتها یا درگیریهایشان با پلیس اختصاص دادهاند تا توضیح درباره گلایهها و اعتراض تظاهراتکنندگان.