کد خبر 1102592
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ - ۲۳:۰۶

واضح است که اسرائیل ۲۰۲۰ ناگزیر به تغییر استراتژی ۲۰۰۰ شده و این تغییر استراتژی از قضا حیات آن را مورد تهدید قرار می‌دهد.

به گزارش مشرق، «سعدالله زارعی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت: 

وضعیت رژیم صهیونیستی در زمانه کنونی، «پیچیدگی» زیادی پیدا کرده است. این رژیم از ۱۳۲۷ (۱۹۴۸م) که با کمک ویژه اروپا و به‌طور خاص، انگلیس تأسیس گردید، تا حدود دو دهه پیش در نقطه «تعیین وضعیت منطقه» نشسته بود. کم نیستند تحلیلگرانی که معتقدند جنگ عراق علیه ایران (۱۳۵۹-۱۳۶۷) منشأ اسرائیلی داشته است و نیز بسیاری از تحلیلگران و ناظران معتقدند روی کار آمدن جرج بوش(۲۰۰۰-۲۰۰۸م) منشأ صهیونیستی دارد و باز کم نیستند تحلیلگران و ناظرانی که معتقدند جنگ‌های بزرگی که در فاصله سال‌های

۲۰۰۱ تا ۲۰۰۶ در منطقه رخ داد و کشورهایی به اشغال قوای نظامی آمریکا و انگلیس درآمدند، جنگ‌هایی ذاتاً اسرائیلی بوده‌اند، کما اینکه بسیاری از تحلیلگران اتفاقات کوچک‌تر از اینها نظیر کشته شدن ضیاءالحق، رئیس‌جمهور اسبق پاکستان را نیز کار اسرائیلی‌ها می‌دانند. برای اکثر این موارد علاوه ‌بر دیدگاه‌های کارشناسی، اسناد هم وجود دارند. این نقش‌آفرینی‌ها با نقشی که در ۱۹۴۸ برای اسرائیل در آسیا ترسیم شده، تطبیق هم می‌کند. دیویدبن‌گوریون اولین نخست‌وزیر اسرائیل با صراحت گفته بود «اسرائیل دروازه سیطره اروپا و آمریکا بر آسیاست». اما می‌توان در جمع‌بندی محصول رژیم اسرائیل با قاطعیت گفت این نقش‌آفرینی در دو دهه اخیر برای غرب رضایت‌بخش نبوده است. کمااینکه جنگ‌های افغانستان و عراق به نتیجه مناسبی نرسیده و حتی به قدرت بیشتر دشمنان آمریکا منتهی شده‌اند. علاوه‌ بر آن برخلاف گذشته، جنگ‌ها و درگیری‌هایی که خود اسرائیلی‌ها در دودهه اخیر به راه ‌انداخته‌اند، بدون استثناء با شکست ارتش و دستگاه سیاسی اسرائیل تمام شده و به تقویت دشمنان اسرائیل در منطقه منجر شده‌اند و در هر جنگ، رژیم صهیونیستی یک گام به عقب برگشته است.

از نظر تئوری و راهبرد هم اسرائیل طی دو دهه اخیر تغییرات عمده‌ای کرده است. تا پیش از دو دهه اخیر، استراتژی امنیتی اسرائیل، «برتری مطلق» برارتش‌های منطقه (از پاکستان تا مراکش) بود و بر این اساس، به برترین قدرت نظامی هوایی منطقه تبدیل شده بود و به عنوان چهارمین نیروی هوایی دنیا بامخاطبان سخن می‌گفت و واقعاً هم این‌طور بود و بر این اساس این رژیم توانست در جنگ ژوئن ۱۹۶۷ طی شش روز ارتش‌های بزرگ مصر و سوریه که از سوی یگان‌های عراقی، اردنی و لبنانی هم حمایت می‌شدند، متلاشی نماید و چندین دهه با استناد به آن، موقعیت نظامی خود در منطقه را تثبیت کند. کما اینکه به‌خصوص در منطقه عربی این برتری پذیرفته شد و به «ترک مخاصمه» با «اسرائیل غاصب» منجر و دوجلوه «مذاکرات صلح» (مدل مصر) و «آتش‌بس دائمی» (مدل سوریه) پدیدار شد.

پیروزی ایران در جنگ تحمیلی به این وضع خاتمه داد. پیروزی ایران در جنگی که با توجه به پشتیبانی چندبعدی عربستان، اردن، کویت و... از صدام حسین، ابعاد منطقه‌ای و با توجه پشتیبانی آشکار تسلیحاتی روسیه، اروپا و آمریکا، ابعاد بین‌المللی هم داشت، «قدرت نظامی» را در منطقه جابه‌جا نمود. خود اسرائیل زودتر از دیگران و بلافاصله پس از عملیات بیت‌المقدس در سوم خرداد ۱۳۶۱، متوجه این نکته شد و لذا به زودی به لبنان حمله کرد و تا شمال بیروت پیش رفت و عملاً این کشور را اشغال نظامی نمود تا از جابه‌جایی قدرت نظامی در منطقه جلوگیری نماید و این در حالی بود که این رژیم به خوبی می‌دانست که اشغال لبنان برخلاف موارد قبلی، این بار با مقاومت جدی مواجه می‌شود. اما گمان می‌کرد هزینه‌های انسانی و معنوی اشغال لبنان برای اسرائیل قابل تحمل است و از حوادث حتمی دیگر هزینه کمتری دارد. بر این اساس وقتی اسرائیل تا بیروت را به اشغال درآورد، مناخیم بگین نخست‌وزیر وقت اسرائیل در پاسخ به این پرسش که آیا اشغال لبنان دائمی است یا موقت، گفت: «اسرائیل گاوی است با دو شاخ تیز که جز پیشروی نمی‌شناسد». اما البته با حمله به لبنان، «بزرگ‌ترین تهدید امنیتی اسرائیل» از دل «بزرگ‌تر اشتباه اسرائیل» به وجود آمد. با اشغال نظامی لبنان، حزب‌الله در همان ماه‌های اولیه شکل گرفت و ۱۸ ماه بعد به طور رسمی اعلام موجودیت کرد و زنجیره سقوط نظامی اسرائیل و کشورهای غربی‌ حامی این رژیم که در لبنان پادگان‌ها و پایگاه‌های نظامی داشتند، شکل داد. عملیات‌های احمد قصیر، هیثم دبوق،

عبدالله عطوی، علی صفی‌الدین، صلاح غندور، علی اشمر، عمار حمود و... به‌زودی عرصه را بر اسرائیل تنگ کرد و ۱۱ سال پس از شروع عملیات‌های مقاومت، ناگزیر به ترک بخش اعظم مناطق اشغالی لبنان در سال ۱۳۷۵ -۱۹۹۶م- شد. پس اسرائیل ۱۴ سال بعد از اینکه گمان کرد با وارد کردن یک «ضربه قاطع نظامی» می‌تواند برتری نظامی منطقه‌ای خود را حفظ کند، شکست را پذیرفت. هر چند ایران در حد فاصل ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۹ که ارتش رژیم اسرائیل در لبنان بود، هیچ حضور عملیاتی در لبنان نداشت، به دلیل پیوستگی ایدئولوژیکی و سیاسی حزب‌الله به انقلاب اسلامی، به‌شکست اسرائیل از ایران مشهور شد.

استراتژی نظامی رژیم اسرائیل پس از شکست از حزب‌الله در درگیری‌های ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۹ -۱۹۸۴ تا ۲۰۰۰- به استراتژی «موازنه قوا» تغییر کرد، معنای موازنه قوا این بود که قدرت برتر بودن اسرائیل ممکن نیست و این رژیم از مرحله «تهدیدگری» به مرحله «تهدیدپذیری» رسیده و لذا روی «تسلیحات» و نه نیروی انسانی تمرکز خاصی کرد. شعار دولت‌های اسرائیل پس از عقب‌نشینی سال ۲۰۰۰ این بود که نباید ایران و حزب‌الله به سلاح‌هایی دست پیدا کنند که سلاح اسرائیل را تحت‌الشعاع قرار دهد. به عبارت دیگر رژیم اسرائیل نبرد ارتش با ارتش که پیش از این در آن به طور مکرر پیروز شده بود را به ناچار کنار گذاشت و نگران بود که در نبرد سلاح با سلاح نیز نابرابری به ضرر او ایجاد شود. بر این اساس از سال ۲۰۰۰، اسرائیل از یک‌سو روی پروژه اتمی «دیمونا» در استان بئرالسبع توجه ویژه‌ای نشان داد و از سوی دیگر خط سیر تسلیحاتی ایران و حزب‌الله را به شدت دنبال می‌کرد و هر جا که می‌توانست به آن ضربه می‌زد. اما این استراتژی که جنبه پدافندی داشت، هر چند هزینه‌هایی را به جبهه مقاومت تحمیل نمود، چندان کمکی به رژیم صهیونیستی نکرد.

رژیم اسرائیل از یک سو پس از آنکه برتری موشکی سپاه در مواجهه با جنگ‌افزارهای آمریکا در منطقه به اثبات رسید و از سوی دیگر پس از آنکه سیدحسن نصرالله در مصاحبه ۱۷ تیر ۱۳۹۸ با شبکه المیادین با صراحت اعلام کرد که به انبوهی از «موشک‌های نقطه‌زن» دست پیدا کرده و در نقاطی از لبنان مشغول تولید آنهاست، متوجه عدم کارآیی سیاست موازنه تسلیحاتی گردید و یک بار دیگر یعنی حدود دو دهه پس از دنبال کردن سیاست موازنه، ناگزیر به تغییر الگوی دفاعی و نظامی خود گردید. پس اسرائیل برتری تسلیحاتی مقاومت را هم پذیرفته است.

دو هفته پیش یک مرکز مطالعات نظامی نزدیک به رژیم اسرائیل در تحلیلی نوشت: «موشک‌های نقطه‌زن همان کار هواپیماهای پیشرفته F۵ تا F۳۵ اسرائیل را می‌کنند با این تفاوت که هزینه‌های عملیات‌های موشکی از هزینه‌ عملیات‌های نیروی هوایی بسیار کمتر و ریسک‌ آن هم بسیار پایین‌تر است». رژیم اسرائیل هم اینک ناگزیر در تلاش است تا تضمین‌هایی برای مواجه نشدن با حمله حزب‌الله به دست آورد و یا عملیات‌های حزب‌الله را به سمتی هدایت کند که با هزینه‌های کمتری برای اسرائیل تمام شود و به خصوص جنبه تهدیدات امنیتی -یعنی تهدیدات موجودیتی- نداشته باشد. بر همین اساس حدود دو هفته پیش که حزب‌الله اعلام کرد به شهادت «علی کامل محسن» واکنش قطعی خواهد داشت، نتانیاهو و بنی‌گانتز از سازمان ملل و دولت آلمان خواستند حزب‌الله را متقاعد کنند، اسرائیل در حمله به جنوب دمشق، از حضور وی یا هر عضو دیگر حزب‌الله در محل اطلاع نداشته و دست آخر «گابی اشکنازی» وزیر خارجه رژیم گفت واکنش حزب‌الله نباید از حد اقدام اسرائیل فراتر برود. اسرائیل در عین حال برای آنکه ماجرا را سریع‌تر جمع کند، دست به صحنه‌سازی در منطقه اشغالی مزارع شبعا و روستای الهباریه، متعلق به لبنان زد و اعلام کرد مورد حمله یگانی از حزب‌الله قرار گرفته است. اسرائیل با برگزاری مانور نظامی و گسیل تجهیزات نظامی زیاد به مناطق شمالی فلسطین تلاش کرد تا حزب‌الله را آرام کند. براساس آنچه «آحارانوت» نوشت نخست‌وزیر در بخشنامه‌ای از یگان‌های شمالی ارتش اسرائیل خواست که حتی در برابر حرکت علنی خودروهای نظامی حزب‌الله در نزدیکی مرزهای لبنان و فلسطین هیچ واکنشی نداشته باشند و جز در زمانی که مورد حمله واقع شده‌اند، تیراندازی نکنند.

دوشنبه هفته پیش نیز «دنی یائوم» رئیس ‌سابق موساد فاش کرد که اسرائیل از چین خواسته است تا در بستن قرارداد دوجانبه با ایران، ملاحظات امنیتی اسرائیل را مورد توجه قرار دهد. این در حالی است که تا پیش از این، اسرائیل هر نوع قرارداد چینی و روسی که به نوعی تضعیف اسرائیل به حساب آید را متوقف می‌کرد.

بنابراین واضح است که اسرائیل ۲۰۲۰ ناگزیر به تغییر استراتژی ۲۰۰۰ شده و این تغییر استراتژی از قضا حیات آن را مورد تهدید قرار می‌دهد. هم‌اینک دولت اسرائیل در فضای سیاسی داخل سرزمین‌های اشغالی به ناکارآمدی متهم است و نظام سیاسی آن در بحران تصمیم‌گیری به سر می‌برد به‌گونه‌ای که ناگزیر شده در یک سال سه بار انتخابات پارلمانی برگزار کند، بدون آنکه به نقطه ثبات برسد. در صحنه بین‌المللی، امکان ادامه حیات اسرائیل مورد تردید قرار گرفته و حاصل آن شکاف‌ اروپا و آمریکا بر سر سیاست‌های اسرائیل است و در صحنه منطقه‌ای با جبهه‌ای قدرتمند مواجه گردیده است. هفته پیش یک تحلیلگر نظامی روسیه در مقایسه بین عناصر ارتش رژیم و عناصر مقاومت نوشت: «نیروهای اسرائیلی پس از سال ۲۰۰۶ -جنگ ۳۳ روزه با حزب‌الله- در هیچ جنگی شرکت نداشته‌اند و در این مدت دستکم نیمی از ارتش ترخیص شده و نیروهای فاقد تجربه‌ جای آنها را گرفته‌اند، در حالی که عناصر جبهه مقاومت در ۸-۷ سال اخیر در جنگ نزدیک و گرم با تکفیری‌ها در خیابان‌ها و خانه‌ها بوده و فنون درگیری در جنگ‌های درون‌شهری را می‌دانند.