کد خبر 1107
تاریخ انتشار: ۱ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۲

يکي از بچه‌هاي جنگ تعريف مي‌کرد: «بعد از عمليات والفجر8 بعثي‌ها از 22بهمن تا نيمه فروردين پاتک مي‌کردند که فاو را پس بگيرند.

يکي از بچه‌هاي جنگ تعريف مي‌کرد: «بعد از عمليات والفجر8 بعثي‌ها از 22بهمن تا نيمه فروردين پاتک مي‌کردند که فاو را پس بگيرند. حجم و شدت پاتک‌ها بچه‌ها را خسته کرده بود و کم کم زمزمه‌هايي در گرفته بود که چرا مرخصي نمي‌دهيد. چرا نيروي تازه نفس نمي‌آوريد و... يک روز ديديم ماشين‌هاي تبليغات آمدند خط. بلندگوها‌يشان را راه انداختند و سرود پخش کردند و توي هرکدام از سنگرها بسته اي انداختند. بسته را باز کردم ديدم جزوه‌اي است. نوشته بود: "آه نفسم به من مي‌گويد برو مرخصي ولي اي نفس! من..." ادامه ندادم. با فحشي زير لب جزوه را پرت کردم آن طرف خاکريز. گذشت تا بالاخره ترخيص شديم. آمديم اهواز که برگرديم تهران. در اهواز يکي از بچه هاي دانشگاه را ديدم. گفت راستي فلاني و فلاني و فلاني آمده‌اند جبهه. تعجب کردم! گروه خونشان به اين جور حرف‌ها نمي‌خورد. آدرس گرفتم. رفتم پيششان. در يکي از خانه مصادره‌اي هاي بالاي شهر اهواز زيارتشان کردم. با عرقگير زير باد کولر گازي دراز کشيده بودند و داشتند براي "خط" جزوه مي‌نوشتند: "آه نفسم به من مي‌گويد برو مرخصي!"
1. نظام جمهوري اسلامي تا دلتان بخواهد چشم اندازنويس و سياست گذار و مميز و ناظر و بازرس دارد.
وارد هرکدام از دستگاه هاي عريض و طويل فرهنگي جمهوري اسلامي که بشويد با آدم هاي يقه سفيدي طرفيد که سرگرم راهبرد نويسي و سياستگذاري هستند و هر منتقدي را هم به ورود در اين سرگرمي دعوت مي کنند.
نيروهاي ستادي با اشتياق از هر ايده اي که بشود برايش فراخوان ها و همايش هاي آنچناني برگزار و ويژه نامه ها و دبيرخانه هاي آنچناني تر ايجاد کرد، استقبال مي کنند، خواه آن ايده «جامعه مهدوي» باشد يا «مهندسي فرهنگي» يا «چشم انداز بيست ساله» يا «دولت اسلامي» يا «جامعه مدني» يا «گفتگوي تمدنها» يا...
2. مديران اجرايي و ستادي در رسانه ها سرگرم طرح بحث هاي جديد و عميق و گسترده نظري هستند. طرف سالهاست مدير يک دستگاه هنري يا رسانه اي است و مي بيني با چه شدت و حدتي از عدم تبيين نسبت رسانه با سنت يا فقدان تعريف هنر ديني يا... سخن مي گويد و اينکه بايد در زمينه اين مباحث کار بشود! جالب است که براي صميمي تر شدن بحث و شکستن گارد مخاطب افعال اول شخص هم بکار مي برند: «متأسفانه ما هنوز تبيين نکرده ايم، تعاريف را، مرزها را مشخص نکرده ايم... پس مي بينيد که بايد ابتدا تکليفمان را با اين مفاهيم مشخص کنيم تا...»
و البته صيغه اول شخص جمع بر همه تطبيق مي کند جز بر خود گوينده! شخص اول هر کدام از اين دستگاهها اولين ويژگي اش آن است که هيچکدام از معايب آن مجموعه به او ربطي ندارد و فقط با يک سري مفاهيم انتزاعي که هنوز تکليفمان را بقول آقاي رييس با آنها مشخص نکرده ايم، ربط دارد.
در ادارات طرح و برنامه و پژوهشکده ها و سمينارهاي تحت مديريت اين حضرات هم سالهاست که مطالعاتي در دست اقدام و کار کارشناسي دقيقي در حوزه هاي مختلف در حال اجراست. کار کارشناسي و تئوريک در نگاه حضرات معنايي معکوس دارد و به جاي آنکه به دنبال ساده کردن و به جواب رساندن پيچيده ها باشد، در پي پيچيده کردن بداهت هاست تا هر يقيني را به ترديد و هر عزمي را به حزم تبديل کند. به حداکثر رساندن "مطالعات" از آن دست تنها غايتش اين است: به صفر رساندن « مطالبات ».
3. فساد نهادينه شده در ستادهاي چاق عملياتها را به شکست نزديک و نزديک تر مي کند. جماعت «يقولون ما لا يفعلون» که در ستادها پناه گرفته اند و وظيفه اي جز بيلان کار بافتن و ويترين ساختن و توجيه سردرگمي و بي آرماني براي خود نمي شناسند حتي بيش از دشمناني که روبروي «صف» به خط شده اند، نيروهاي عملياتي را مي آزارند.
ستادها آماس کرده اند و صف ها روز به روز لاغرتر مي شوند.
هر چه عملياتي ها افسرده تر و منزوي تر مي شوند، لپ ستادي ها بيشتر گل مي اندازد و جلسات و محافل پر زرق و برقشان رونق بيشتري مي گيرد و گنده گويي هايشان بيشتر مي شود.
جالب اينجاست که يک دهم دغدغه اي که براي پاسخ به شبهات و تربيت نيروي فکري! و کارشناس! پروري در ستاد ها موج مي زند، انگيزه اي براي پر کردن خط و حمايت از عملياتي ها وجود ندارد. ملالي هم نيست. تا دلتان بخواهد تکنوکرات ها و فرصت طلب ها هستند و مي توانند همزمان که ستادي ها به خاله بازيهاي تئوريک و استراتژيکشان مشغولند و از آن لذت مي برند، با استفاده از امکانات نظام مقدس جمهوري اسلامي صف ها را تسخير و بيلان کار آقايان را تزيين و فساد سفيدشان را پنهان کنند. وقتي که بيلان کار با مانور هم پر مي شود، ديگر چه نيازي به عمليات؟ چه نيازي به خط شکن ها؟
4. در سالهاي اخير هم با به راه افتادن اردوهاي تئوريک متعدد و دوره هاي متنوع آشنايي با مباني و پاسخ به شبهات نسل جديدي از ستادي هاي جوان تربيت شده اند که زينت المجالس مديران کار کشته قبلي اند و محفل آراي جلسات محافظه کارها و بوروکرات هاي بي آرمان.
نسل نو هم مي تواند انتخاب کند: يا به اردوي يقه سفيدهاي ستادي بپيوندد و در سر خيال پست و پول و پرستي‍‍‍‍‍ز و پيشرفت بپزد يا به سلک عملياتي ها در آيد و زير بار نگاه عاقل اندر سفيه پادشاهان لخت ستادها کمر خم کند.
5. اگر امسال سال نوآوري است بايد حواسمان باشد که اين ستادهاي کهنه که هر ازچندي بزک دوزک جديدي مي کنند، آمادگي دارند که هر ايده جديدي را به زيباترين شکل ممکن خنثي کنند چرا که آنها ستادند! و اگر قرار باشد«عمليات» جدي بشود که ستادها -اين ستادها- ديگر شأني ندارند. خصوصاً که آن ايده "نوآوري" باشد و در تضاد با ماهيت "محافظه کاري" که مکتب مقدس ستادي هاست. "مانور" نوآوري مطمئناً از عملياتش آسان تر و کم خطر تر است.
6. تعارف ها و تملق هاي رايج در ستادهاي چاق و بي مصرف، بر مفهوم مبهمي به نام «تعريف» بنا شده است. هرچه بگويي بلافاصله سر بر مي دارند که «تعريف شما از اين مسئله چيست؟» و از کجا معلوم که اين تعريف درست باشد؟ و تعريف در نگاه اينان بيشتر به تحريف شبيه است. آنقدر راجع به واژه ها حرف بزنند تا يادتان برود که هدف از همه اين بحث ها و تعريف ها عمل و اقدام و تحقق بوده است.
قاعدتاً وقتي هيچ تعريفي قطعيت نداشته باشد، هيچ معروفي هم وجود نخواهد داشت و «امر به معروف» نيز سالبه به انتفاي موضوع است!
7. «مباحث تئوريکِ بدون توجه به خارج و واقعيات؛ غلط است ...گفتيم دارد تهاجم فرهنگى انجام مى‏گيرد ...اگر مى‏خواستند که تهاجم فرهنگى را نشان بدهم، با چشم خودم کأنّه دارم تهاجم فرهنگى را مى‏بينم، مى‏توانستم موارد را نشان بدهم. نشان هم دادم؛ اما بعضيها شروع کردند به انکار و گفتند نه آقا، چنين چيزى وجود ندارد.
...در اول جنگ تحميلى عراق، دلسوزهاى محلى مى‏آمدند و مى‏گفتند عراقيها به خاک ما حمله کردند؛ به مرز ما نفوذ و تجاوز کردند. به بنى صدر مى‏گفتيم رئيس جمهور! شما چه خبر داريد؟ مى‏گويند عراقيها حمله کردند؛ مى‏گفت دروغ مى‏گويند؛ اين سپاه براى اينکه خودش امکانات دست و پا کند، اين حرفها را مى‏زند! آنها را متهم مى‏کردند. بعد هم به دهلران رفت -که هنوز آن وقت دهلران را نگرفته بودند-، ايستاد و مصاحبه کرد؛ گفت: من الان در دهلرانم؛ مى‏گويند عراقيها آمده‏اند؛ عراقيها کجايند؟! از دهلران بيرون آمد و دو ساعت بعد دهلران به وسيله‏ى عراقيها تصرف شد. نمى‏شود که واقعيات را با چشم روى هم گذاشتن انکار کرد.
بعضى اين‏طورى‏اند؛ چشمشان را روى هم مى‏گذارند؛ گفتند تهاجم فرهنگى نيست. بعد که قبول کردند تهاجم فرهنگى هست، به دنبال بحثهاى ذهنى رفتند! «تهاجم يعنى چه؟»، «فرهنگ يعنى چه؟»، «فرهنگى چه چيزهايى را شامل مى‏شود و چه چيزهايى را شامل نمى‏شود؟» ما به اينها چه کار داريم؟! نقل مى‏کنند قديمها که در يک شهرى، يک سينما درست کرده بودند؛ يک عده‏اى رفتند پيش عالِم شهر -که آدم گوشه‏گيرى بود- تا وادارش کنند که با اين سينما مخالفت کند. گفتند آقا! در اين شهر سينما ساخته‏اند، شما يک اقدامى بکنيد. عالِم يک فکرى کرد، گفت حالا ببينيم اين سى‏نُماست يا سى‏نَماست يا سى‏نِماست! کدام درست است؟! بنا کردند بحث نظرى کردن که ضبط لفظ سينما را پيدا کنند!» (1)

8. سي نما؟ يا سي نما؟ يا سي نما؟
بسياري از مباحثي که امروز در ستادهاي چاق در دست بررسي است، از اين زمره است و صفي ها نيز با ترس از متهم شدن به افراطي گري، عمل زدگي و شعار محوري بايد در وصف لباس هاي زربفت ستاديون برهنه چکامه سرايي کنند. از عجب و تفرعني که در اين ستادها موج مي زند، صف هايي را که قرار است اجتماع مجاهدان مخلص همدل و همدست باشد، جز امواج يأس و خستگي نصيب مي شود؟
جبهه فر هنگي انقلاب اسلامي مدت ها در چنبره اختاپوسي ستادهاي چاق بي مصرف گرفتار بوده است. ستادهايي که مروج علم منهاي عمل، راهبرد منهاي کاربرد، حرف منهاي اقدام، سلب منهاي ايجاب، انقلاب فرهنگي منهاي فرهنگ انقلابي و انقلاب اسلامي منهاي اسلام انقلابي هستند.
پادشاهان لخت مستقر در ستادها انگشت اتهام خود را به سوي تفکرات بچگانه اي که ادعاي بديهي بودن بسياري از محکمات انقلاب را دارند، گرفته اند تا برهنگي خود را از واضح ترين ارزشهاي مديريتي جمهوري اسلامي پنهان کنند.

10. چه بايد کرد؟
بايد بداهت برهنگي اين پادشاهان لخت را فرياد زد و لباسهاي فاخري را که نه بر خود بلکه بر ديدگان ما پوشانده اند، خرق کرد.
(1) بيانات رهبر انقلاب در ديدار اساتيد و دانشجويان‏ دانشگاههاى سمنان 18/ 08/ 85

*سرمقاله ماهنامه راه شماره 20+3