به گزارش مشرق، حاجیه خانم غیاثی 4 پسر داشت. سید مجتبی در کارهای خانه به اندازهای کمک حالش بود که جبران دختر نداشتهاش میشد. 3 برادر دیگرش گواهی میدهند که مجتبی از بقیهشان آرامتر بود. با همه این حرفها جهادگرهای شهر املش او را به عنوان شوخطبع ترین عضو گروهشان معرفی میکنند. سید مجتبی همزمان در دو رشته دانشگاهی تحصیل میکرد و بیادعا در اردوهای جهادی کار سخت عمرانی هموار کردن راههای قطع شده مواسلاتی بین روستاهای مرتفع را به عهده داشت.
***در خانه خدمتکار مادرم بود و در اردوها خادم نیازمندان
وقتی از برادر شهید غیاثی میخواهم از پررنگ ترین خصوصیت او حرف بزند کمی مکث میکند و یک کلمه تحویلمان میدهد: «خودخواه نبود. اصلا نمیتوانست قبول کند خودش از موهبتی برخوردار باشد و دیگران با حسرت نگاهش کنند. با جدیت زیادی درس میخواند. سفر میرفت. رفقای گرمابه و گلستان داشت. مثل جوانهای دیگر دلبستگیهایی هم داشت اما زندگی کردن در اردوی جهادی به او فهمانده بود که پابند این مادیات نشود و از آن ها فرار کند.»
مرتضی غیاثی میگوید: «مطلقا درباره خودش حرف نمی زد. اصلا دوست نداشت تعریفی از او بر سر زبانها باشد. هر چه بود را پنهان میکرد و تا دلتان بخواهد سر به سر دیگران میگذاشت. در خانه مثل یک خدمتکار کارهای مادرم را انجام میداد. با همه سر شوخی را باز میکرد و خنده به لبشان مینشاند. جهادیها میگفتند با وجود او غمی در دل شان نمیماند. سید مجتبی ستون خیمهگاه جهادگرهای املش بود و بدون او کارهای سخت خریداری پیدا نمیکرد. خادم روستاییها میشد و بی آن که خمی به ابرو بیاورد سفارشهای شان را روی چشمش میگذاشت.»
***نمک گیر حال خوش خدمت به محرومان شد
مدیر مرکز بسیج سازندگی سپاه در شهرستان املش خاطرههای فراموش نشدنی از سید مجتبی و دیگر دوستان شهیدش دارد. «عبدالله فاضلی مقدم»میگوید شهیدان دهقان پور، حاجی پور و غیاثی در تمام اردوهای جهادی منطقه حضور داشتند و روحیه شاد آن ها باعث تکاپوی بیشتر در گروه میشد:«سال 86 اولین اردوی بسیج دانشجویی برگزار شد. ماموریت دانشجوهای جهادگر اتصال راههای مواسلاتی قطع شده بین روستاها بود. از آن به بعد سید مجتبی و دوستانش نمکگیر حال خوش خدمت به محرومان شدند و در همه اردوهای بعدی نیز حضور فعالی داشتند. همه اعضای گروه به سختی مشغول کار میشدند اما این سه نفر با انرژی مضاعفی نسبت به 37 نفر دیگر حاضر در اردوی جهادی کار میکردند.»
زود به همراه دو دوست دیگرش راهی آن دهستان شدیم. بعد از اذان ظهر راه افتادیم. تمام طول روز و بعد از افطار آن روز مشغول رنگ آمیزی شدیم. بعد از خوردن سحری کار را به اتمام رساندیم و به املش برگشتیم.» مسئول قرارگاه جهادی شهرستان املش میگوید بهترین اردوی جهادی در تمام دوره ها مربوط به اردوی جهادی است که سید مجتبی و دوستانش در آن به شهادت رسیدند: «سال 90 گروه 40 نفره ما فعال تر از هر سال دیگری ماموریت هایش را یکی بعد از دیگری به اتمام رساند. تمام فعالیتهای عمرانی، فرهنگی، پزشکی و درمانی و همچنین تربیتی با نحو احسن و با خروجی مطلوب برگزار شده بود. ما آماده تحویل پروژهها و بازگشت به املش بودیم که متاسفانه سید مجتبی در سانحه تصادفی به همراه دو دوست دیگرش در راه خدمت به نیازمندان به شهادت رسید.»
***ماجرای کد ملی روی پاکت سیگار
فاضلی مقدم از اشتیاق سید مجتبی برای پیوستن به سپاه پاسداران خاطرهای دارد: «سید مجتبی علاقهمند بود که بعد از پایان تحصیلاتش در سپاه مشغول کار شود. خدمت در سپاه برایش مقدس بود. به شهدای سپاهی علاقه فراوانی داشت و میخواست قدم در راه آنها بگذارد. یادم هست شبی در اردوی جهادی بودیم و از من درخواست کرد مشخصاتش را برای تشکیل پرونده بررسی یادداشت کنم. به او گفتم عجله نکند و فردا صبح این کار را می کنیم. اما امان از وقتی که سر شوخی و خنده را باز می کرد. خودکار داشتیم اما هر چه گشتیم در آن روستا و آن شرایط کاغذی دم دستمان نبود. سید مجتبی گفت سخت نگیر حاجی و از کنار کوره راهی پاکت سیگاری برداشت و روی آن مشخصات کامل و کد ملیاش را نوشت. هیچ وقت این اتفاق را فراموش نمیکنم. زمانی که خبر شهادت او و دوستانش به ما رسید مسئولان اردوی جهادی به دنبال مشخصات این عزیزان میگشتند. پرونده و مشخصات شهیدان حاجی پور و دهقان پور را داشتیم. اما خبری از پرونده سید مجتبی نبود. ناگهان به یاد آن پاکت سیگار افتادم. همه دوستانش در حال گریه بودند. خودم هم حال بهتری از آن ها نداشتم. در همان لحظه این پاکت سیگار را از جیبم درآوردم و گفتم این مشخصات سید مجتبی است. همه هاج و واج مانده بودند که این کد ملی روی پاکت سیگار چه معنی دارد. سید مجتبی بذلهگوی گروه ما بود و حتی در آن شرایط هم با کارهایش باعث شد همه مان حالی بین خنده و گریه و ناباوری پیدا کنیم.»