سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
برجام زنده است /امضا: ویلموتس و شرکا
محمد ایمانی در روزنامه کیهان نوشت:
آقای ظریف بیراه نمیگوید: برجام زنده است. مخاطبان محترم، ابرو در هم نکشند و نگویند خود شما در کیهان تیتر زدید «برجام مرده، چون تحریمها زنده است». برجام، روح و خاستگاه و عواقبی دارد که بدان معنا هنوز در میان برخی مدیران زنده است و همچنان خسارت میآفریند. مگر ویژگی برجام چیست؟ ذوقزدگی و اعتماد یکطرفه به طرف خارجی، قول و قرار یا قرارداد پرمنفذ به شکلی که موجب خسارت طرف ایرانی شود، پنهانکاری و انکار، ترور شخصیت منتقدان، و ایجاد هزینه برای کشور.
1- نمونهها متعدد است. اعتماد چندباره به آمریکا و برخی طرفهای اروپایی، از جمله به دولت بوش پدر و سپس تروئیکای اروپایی در سالهای 82 تا 84 و این آخری، برجام. میتوانید انواع قراردادهای پرخسارت مانند کرسنت، توتال، استات اویل و ترکمنستان را پیدا کنید که اغلب پای رشوه در میان بوده؛ یا مانند توتال، اطلاعات سرّی پارس جنوبی را گرفته و رفتهاند، بیآنکه پیشبینی جریمه شده باشد؛ یا نمونه کرسنت که 14 میلیارد دلار خسارت بر جا گذاشت.
2- آقای روحانی آذر 81 به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی، نامهای اعتراضی به رئیس دولت اصلاحات نوشت و انعقاد قرارداد «کرسنت» را دارای آثار منفی فراوان برای کشور دانست: «عقد قرارداد طولانی گاز با شرکتی غیرمعتبر که بنا بر گزارشات دریافتی، طی سالهای گذشته عملکردی ضعیف و توأم با نادیده گرفتن حقوق ایران در ارتباط با میدان نفتی مبارک داشته، تکرار تجربه تلخی است که سالیان دراز گرفتار آن خواهیم بود... قیمت و شرایط مذاکرهشده در مقایسه با منطقه بسیار پایین و غیرمطلوب است. قرارداد کرسنت احتمالاً آثار منفی اقتصادی درازمدت بر بازار گاز کشور خواهد داشت. از حدود یک سال پیش سؤالاتی از وزیر نفت مطرح کردهام که با وجود دستور شما، پاسخی دریافت نشده... قرارداد از طریق واسطهها به امضا رسیده است». اما عجیب اینکه فرد مورد اعتراض، در دولت روحانی به وزارت گماشته شد و بنابراین، ادعای درست ایران مبنی بر اینکه «طرف اماراتی، در قرارداد رشوه داده و قرارداد باطل است»، در محاکم مورد تردید قرار گرفت.
3- برجام از نظر هدف اعلامی (لغو همه تحریمها) از همان ابتدا، مُرده یا دارای حیات نباتی متولد شد. اما از زاویهای دیگر، روح سرگردان آن همچنان همراه برخی مدیران است. شوق خارجیگری را میشد لابهلای سخن فلان مشاور و مدیر ارشد دولت دید که آبان 93، چشم بر موفقیتهای بزرگ کشور بست و گفت «ما بجز پخت آبگوشت بزباش و قورمهسبزی در هیچ تکنولوژی صنعتی برتری نداریم». خروجی این تلقی در مدیریت مناطق آزاد، رونق واردات و قاچاق، و حیف و میل درآمد کشور به جای رونق صادرات بود. در همین دوره در حالی که هنوز اتوبان تهران شمال تمام نشده، تزئینات آن به شرکت ایتالیایی و کترینگ غذای راه آهن به شرکت اتریشی واگذار شد تا هزاران شغل از کارگر ایرانی دریغ شود. وقتی ابتنای کار بر عوام فریبی باشد، طبیعی است وزیر مربوطه، با خریدن سه فروند هواپیما و گفتن اینکه بوی نویی میدهد (!) به انتخابات مجلس دهم در زمستان 94 جهت بدهد، اما مدتی بعد معلوم شود همه توافقات ادعایی با ایرباس و بوئینگ برای خرید دهها فروند هواپیما، روی هوا بوده و پیشبینی هیچ خسارتی در صورت فسخ قرارداد نشده است.
4- این مدل انعقاد قرارداد را میتوان در قرارداد مربی کلاهبردار بلژیکی هم دید. ویلموتس پیش از آمدن به ایران، حقوق یکساله (2/2 میلیون یورو) را در ترکیه دریافت کرد. او با کمک دلالها، بندی را برای تلکه کردن در قرارداد گنجاند و حالا ضمن شکایت به فیفا، 6/2 میلیون یوروی دیگر (حداکثر مبلغ قرارداد سهساله!) را طلب کرده است! مجموعا 8/2 میلیون یورو، معادل ۲۱۸ میلیارد تومان، برای صرفا 33 روز حضور: دو بازی دوستانه و چهار بازی مقدماتی جام جهانی، با دو برد برابر هنگ کنگ و کامبوج، و دو باخت مقابل بحرین و عراق. ۵۴ میلیارد تومان برای هر بازی رسمی، و پنج میلیون تومان برای هر دقیقه حضور در ایران! این رقم هنگفت، ۵۰ میلیارد تومان بیشتر از مجموع بودجه کمیتههای ملی المپیک و پارالمپیک است. تاسفبار اینکه به اذعان رئیس وقت فدراسیون فوتبال، ویلموتس را وزیر ورزش به سفارش یک انجمن مشکوک هلندی- ایرانی به فدراسیون معرفی کرد؛ دخالت بیجا در یک مسئولیت کاملا تخصصی. در چند سال اخیر، مجموعاً احکام جریمهای معادل 30 میلیون دلار علیه فدراسیون فوتبال و تیمهای استقلال و پرسپولیس صادر شده است.
5- بند مورد سوءاستفاده در قرارداد که با خوشخیالی توجیه میشد، این است: «اگر سرمربی بخواهد قرارداد خود را یکطرفه و بر اساس قوانین مورد پذیرش فیفا و دادگاه CAS فسخ کند، میتواند حقوق ثابت سه ماه خود (یا رقمی مشخص- or a certain fea) را دریافت کند». او حقوق سه سال را طلبکار شده؛ چون در نگارش توافق، شتابزدگی، بیدقتی و سرهمبندی صورت گرفته است؛ دقیقا شبیه همان روحیه برجامی که میگفت «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» و حالا هم، به اجرای یکطرفه توافق ادامه میدهد! ماجرای تاسفبار مشابه برجام این است که مسئولان فدراسیون و وزارت ورزش، صدور حکم را انکار کردند؛ همچنانکه پارسال رقم قرارداد را تکذیب میکردند.
6- قراردادی چنین مخدوش، چگونه تدارک شد؟ نقش دلالهای متنفذ در وزارت ورزش چه بود؟ چرا امکان این نوع کلاهبرداریها فراهم میشود؟! فضای هیجان و فشار به بهانه جام جهانی و فقدان سرمربی، و گرفتن دستور ویژه آقای جهانگیری درباره پرداخت حقوق دو میلیون یورویی ویلموتس را چه کسانی ساختند؟ چرا این پول هنگفت باید از طریق زیرمجموعه شستا (شرکت سرمایهگذاری سازمان تامین اجتماعی) تامین میشد و حال آنکه برخی کارگران، معطل چند ماه حقوق معوقه هستند؟! این سوءمدیریت که یک طرف بیتالمال حیف و میل میشود و طرف دیگر، مردم را ناراضی میکند، از کجا میآید؟ در مورد مشابه، چرا باید 18 میلیارد دلار ذخیره ارزی (دلار جهانگیری)، تقدیم رانتخواران میشد و سال بعد، دولت به خاطر کاهش درآمد ارزی عزا میگرفت و به دستگاههای دیگر، برای تامین کسری بودجه به هر شکل فشار میآورد؟
7- آقای ظریف میگوید «تعدادی از دوستان، برجام را چند بار کشتند، دفن کردند و تشییع جنازه گرفتند. اما ببینید جنازه برجام آمریکا را شکست داد. اینکه اروپا میگوید من رای ندادم به خاطر اینکه روسیه و چین وتو میکردند، پس چرا در قطعنامه فلسطین رای میدهید علیرغم اینکه میدانید آمریکا وتو میکند؟ چرا این دفعه رای ندادند؟ به خاطر اینکه واقعیتی در جامعه بینالمللی وجود دارد به نام برجام و قطعنامه ٢٢٣١». اما آقای ظریف تغافل میکند. اروپا به قطعنامه آمریکا برای تمدید تحریمهای تسلیحاتی ایران رای نداد؛ چون در این صورت کارکرد مهم برجام (معطل نگه داشتن ایران و تداوم یکطرفه تعلیق برنامه هستهای) متوقف میشد.
8- توافق را وزارت خارجه ما «برجام» نامید، چون ظاهرا قرار بود «برنامه جامع اقدام مشترک» باشد؛ اما در عمل تبدیل به «برجای» شد: برنامه جامع اقدام یکطرفه یا برنامه در جا زدن ایران. آقای ظریف پُز چه چیزی را میدهد؟! وعده آقای روحانی، لغو تحریم تسلیحاتی بود، یا لغو تحریمهای مالی و بانکی و نفتی؟ کسانی که با زمزمه برجام جدید (2 و3) آماده تمکین در زمینه خلع سلاح ایران بودند، چرا با پیشنهاد روسیه و چین درباره لغو تحریم تسلیحاتی در روز توافق همراهی نکردند؟ اصلا با وجود زمزمه برجام 2، لغو تحریم تسلیحاتی چه ارزشی داشت؟
9- حقوق ایران، در متن توافق «سر همبندی» شد. امتیازاتی که غرب میخواست، مشخص و نقد و آنی بود. اما آنچه به ما فروختند، چیزی جز وعدههای نسیه و مبهم نبود. طوری تنظیم کردند که طرف ایرانی از بیم مکانیسم ماشه (بازگشت خودکار تحریمها) حتی نتواند به شورای امنیت شکایت کند! اعتماد به آمریکا کامل، و امضای کری تضمین بود که ظریف 23 روز قبل از اعلام توافق، در نشست شورای راهبردی روابط خارجی گفت «به شما اطمینان میدهم آمریکا نمیتواند از برجام خارج شود». بدتر از همه، اجرای نامتوازن توافق بود. آقای عراقچی اسفند ۹۶ گفته بود «اگر آمریکا خارج شود، ما هم از توافق خارج میشویم. به اروپاییها هم گفتیم اگر نتوانند آمریکا را در برجام حفظ کنند، ایران از برجام خارج خواهد شد». اما آقای روحانی روز خروج آمریکا گفت شرّ مزاحم کم شد و ما در برجام میمانیم! یک سال تمام، به سکوت محض و دلخوشی به وعدههای اروپا گذشت. دولت سپس، ضربالاجلهای دوماهه تعیین کرد که به اعتبار منفعلانه بودن، نتیجهای جز گستاخی بیشتر اروپا و صدور قطعنامه ضدایرانی در آژانس نداشت. آنها حتی از زیادهخواهی آمریکا درباره لزوم افزایش تعهدات برجامی ایران حمایت کردند.
10- آمریکا اگر در برجام مانده بود، میتوانست تمام تحریمهای تجمیع شده ذیل قطعنامه 2231 را برگرداند. اما چرا نماند تا از حق «اسنپ بک» استفاده کند؟ چون در صورت اجرای مکانیسم ماشه در سال 96، برجام تمام میشد و ایران همه تعهدات برجامی را که هنوز هم پس از دو سال بدعهدی آمریکا در حال اجراست، کاملا متوقف میکرد. بنابراین، آمریکا در تقسیم کار با اروپا، از توافق خارج شد و همه تحریمها را برگرداند؛ در حالی که اروپا ظاهرا مانده و ایران را معطل نگه داشته بود. با این تصور که ایران در برابر تحریمها فلج و تسلیم مذاکره مجدد میشود! آمریکا وقتی این مسیر را انتخاب کرد که بر اساس اظهارات صریح روحانی و ظریف، مطمئن شد آنها بر خلاف تهدید اولیه، اجرای تعهدات را متوقف نخواهند کرد. خبرگزاری دولتی ایسنا 22 اردیبهشت 97 به نقل از نشریه پولیتیکو گزارش داد «فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در کنفرانس این اتحادیه تصریح کرد: من از روحانی تضمین گرفتم که حتی در صورت خروج آمریکا از توافق و برگرداندن تحریمها، ایران به برجام پایبند بماند»!
11- این تعهد عجیب در حالی بود که حتی حسین موسویان (عضو و سخنگوی اولین تیم مذاکرهکننده روحانی) 21 آبان 98 در میزگرد شورای روابط خارجی اروپا تصریح کرد «من با سیاست فعلی آقای روحانی موافق نیستم و اگر جای او بودم از توافق خارج میشدم. آمریکا از برجام خارج شد و تحریمها را بسیار فراتر از گذشته تحمیل کرد. ایران حتی تا یک سال بعد، توافق را اجرا کرد و منتظر ماند؛ هرچه بیشتر شفافیت و همکاری به خرج داد، بیشتر تحریم شد... من همیشه حامی برجام بودهام به شرطی که طرفهای مقابل نیز متعهد باشند. اگر من جای روحانی بودم، اولا تعهدات ایران در قالب انپیتی را تعلیق میکردم. ثانیا یا از برجام خارج میشدم و یا حداقل تعهدات ایران را تعلیق میکردم. ایران عضو NPT است و با برجام تعهداتی حداکثری را پذیرفته که هیچ کشور دیگری نپذیرفته، اما با این وجود، آمریکا باز تحریمها را برگردانده. لذا دلیلی ندارد ایران یکطرفه به NPT و برجام متعهد بماند».
«مرام» حسینی و «مراسم» حسینی
محمد نهاوندیان در روزنامه ایران نوشت:
مراســـــم حســـینی، جلوهگاه شور و احساس شیفتگان مکتب حسین بن علی(ع) است که در طول تاریخ، در جوامع مختلف، رنگ فرهنگهای مختلف را گرفته است و در اشکال و شیوههای گوناگون فرهنگی و اجتماعی، وظیفه انتقال پیام کربلا به نسلهای آینده را برعهده داشته است. در تنوع این مراسم، از هند و چین گرفته تا ایران و عراق و مصر و شمال آفریقا، در کنار پیام اصلی حرکت، اثر انگشت فرهنگ و هنر و ادب این جوامع را بهخوبی میتوان دید.
این هوشمندی عاشقان حسینی بوده است که برای انتقال پیام کربلا و حراست از اصل عزاداری این حماسه عظیم، با توجه به مقتضیات زمان و مکان، نسبت به هنجارهای قابل قبول جامعه خود، انعطافپذیر بودهاند و اصل پیام را در جامهای جامعهپذیر، به نسل بعدی رساندهاند. ولی این نکته، همیشه در ذهن دانایان دینباور بوده است که مراسم حسینی، همواره باید حامل پیام و احیاگر مرام حسینی باشد و ارزش «مراسم حسینی»، به آن است که «مرام حسینی» را زنده نگهدارد.
محرم امسال، با رویارویی با شیوع کرونا در جهان، صحنه آزمون تازهای برای این برخورد هوشمندانه و زمان آگاهانه، پیشروی عاشقان حسینی گشوده است. امسال هم باید با حسین بن علی(ع) بیعت کنیم و یاد راه و آرمان حسینی(ع) را در جانمان تازه کنیم. امسال هم باید جامعه مسلمین رنگ و بوی حسینی(ع) بگیرد و با نام حسین(ع)، بر ظلم و طغیان و تحریف دین برای قدرت بخروشد. اما در عزاداری امسال، نمیتوان در قالب شیوههای مرسوم گذشته محدود ماند. برای حسین(ع)، حق انسانها عزیز بود و جان گرامیش را برای حمایت از حقوق انسانیت فدا کرد. پس رهرو عزادار حسین(ع) هم نمیتواند در شرایط شیوع کرونا، به جان دیگران بیاعتنا باشد.
او ممکن است حاضر باشد برای حسین(ع) و عزای حسین(ع)، دست و سر و جان خود را نیز فدا کند؛ ولی هرگز حاضر نیست با بیتوجهی خود، موجبات بیماری و درد و مرگ دیگران را فراهم نماید. عزادار آگاه و هوشمند اباعبدالله(ع)، که آماده همهگونه بذل مال و جان برای آبرومندی مراسم عزای حسینی است، هرگز نمیپذیرد که بدخواهانی، گناه شیوع بیماری را به گردن عزای اباعبدالله(ع) بیندازند و این مراسم عزیز و احترامبرانگیز را که نه تنها در دل شیعیان و مسلمانان، بلکه در قلوب همه آزادگان و خداپرستان نشسته است، بدنام و بدفرجام معرفی کنند.
پس وظیفه عزاداری امسال، «نوآوری در شیوه عزاداری» است. باید شیوههایی نوین برگزید که عزاداری باشد و عزاسازی نباشد. مراسم عزا داشته باشیم ولی به ماتم عزیزان نینجامد. ظرفیتهای جدید فضای مجازی، بهخوبی میتواند صحنه ابتکاراتی باشد که صحن مجلس عزای اباعبدالله(ع) را به گستردگی عرصه جهانی کند ولی راه را بر ویروس بیماری و بدگویی نیز ببندد. اینگونه است که میتوانیم «مراسم» حسینی داشته باشیم و به «مرام» حسینی نیز وفادار بمانیم.
اینگونه است که هم «شور» حسینی را زنده نگه داشتهایم و هم «شعور» حسینی را به نمایش گذاشتهایم. حسین بن علی(ع) و پدر و فرزندان بزرگوارش، آموزگاران بزرگ «خردورزی مؤمنانه» بودند. محرم امسال، صحنه تجلی «خردورزی مؤمنانه» در بزرگداشت این حماسه بزرگ انسانی است. «مراسم حسینی» را با تأکید بر «مرام حسینی» پاس بداریم.
دوربرگردان به بنبست؟
یونس مولایی در روزنامه وطن امروز نوشت:
1- از آغاز دهه 90 همزمان با تبدیل شدن متغیر تحریمهای خارجی به بخشی از حساسیتهای جامعه ایران، جریان اصلاحات پروژه رقابت سیاسی خود را بر مبنای مرتبط کردن صورت مسأله سیاست خارجی با الگوی انتخاب سیاسی مردم تعریف کرد؛ پروژهای که هر چند پیش از آن در فضای رقابتهای انتخاباتی از جمله انتخابات سال 88 نیز به چشم میآمد، به یکباره از انتخابات ریاستجمهوری سال 92 تبدیل به مهمترین و محوریترین خط تبلیغاتی اصلاحطلبان شد. در این میان حسن روحانی به عنوان نمادی از گفتوگوی شکستخورده هستهای ایران در دوران اصلاحات، تبدیل به نمادی از طرح مذاکرات خارجی با نیت رفع مشکلات داخلی شد و نهایت امر نیز بر اساس آن موفق شد با کسب حدنصاب 50 درصدی به عنوان رئیس دولت یازدهم راهی پاستور شود. آغاز به کار دولت وی- آنچنان که پیش از آن نیز قابل پیشبینی بود- با طراحی الگویی رهاییبخش در قالب مذاکره با آمریکا و توافق با غرب که در نهایت در برجام به عینیت رسید، پیگیری شد.
در چنین فضایی با گذر زمان حس همسرنوشتی میان اصلاحطلبان به عنوان اصلیترین حامیان سیاسی دولت با نتیجه مذاکرات خارجی و توافقات با کشورهای غربی تبدیل به یک اصل خدشهناپذیر شد، تا جایی که محمدجواد ظریف به عنوان عالیرتبهترین مقام دیپلماتیک کشور در برهههایی حتی پای این مسأله را به مواضع علنی خود باز کرد و از این اهرم به عنوان بخشی از سیاستهای خود استفاده کرد و شکست مذاکرات خود را مساوی با روی کار آمدن جریانات رقیب داخلی خود دانست. در عمل نیز اصلاحطلبان موفقیت سیاسی خود را در انتخاباتهای سالهای 94 و 96 حول محور تصویر ایجادشده از موفقیت سیاستهای خارجی و رقیبهراسی حول مفاهیمی چون «انزوا»، «پایان مذاکرات» و... پیش بردند. این پاشنه آشیل در نهایت 18 اردیبهشت 97 پس از خروج قابل پیشبینی ترامپ از برجام خود را بیش از هر زمان دیگری نمایان کرد و با خروج دولت آمریکا از توافق هستهای، اصلاحطلبان شاهد سقوط گسترده بدنه اجتماعی خود و خلأ در زمینه ایدهپردازی در زمینه مدیریت کشور در شرایط تحریمی شدند. هر چه از اردیبهشت 97 فاصله گرفتیم، اصلاحطلبان، اقبال سیاسی خود را کمتر و کمتر میدیدند تا جایی که در نهایت امر برخی استراتژیستهای این جریان سیاسی حکم به عدم حضور در میدان رقابتهای سیاسی برای کاهش هزینههای اجتماعی آن دادند و از بنبست اصلاحات در شرایط پسابرجامی سخن به زبان آوردند. اصل سخن آن بود که اصلاحطلبان بدون برجام هیچ ایده ایجابی برای حل مشکلات کشور نداشتند و ضریب اثرگذاری سلبیشان در قالب رقیبهراسی نیز به حداقلیترین میزان ممکن رسیده بود.
2- در ماههای گذشته در سایه بالا گرفتن رقابتهای انتخاباتی در آمریکا و شکلگیری دوگانه ترامپ- بایدن به عنوان 2 نماد از آمریکای بد جمهوریخواه و آمریکای خوب دموکرات، بار دیگر جراید اصلاحطلب با پیش کشیدن این دوگانه و تعریف همسرنوشتی جریان خود با نتیجه انتخابات، طرح مجدد ایده مذاکراتی را ذیل گزارههایی همانند «بازگشت دموکراتها» مطرح کردند که این مسأله بیش از هر چیز برای آنان تبدیل به میدان عمل انتخاباتی نیز شد. طرح ایدههایی همچون لزوم کاندیداتوری محمدجواد ظریف در صورت انتخاب کاندیدای دموکرات و پیگیری این خط که با بازگشت دموکراتها بار دیگر فضا برای مذاکرات خارجی آنها باز میشود، تبدیل به یکی از برجستهترین خطهای تحلیلی رسانههای اصلاحطلب شده و کمتر روزی را میتوان یافت که آنان در بخشی از شبکه رسانهای به طرح باید و نبایدهای جدیدی برای آغاز دور جدید مذاکرات به عنوان ابزار احیای سیاسی خود نپردازند(برخی از چهرههای نامآشنا و رادیکال این جریان همانند تاجزاده، حجاریان و... حتی از آغاز مذاکرات با دولت ترامپ سخن به میان آوردهاند و مشارکت سیاسی خود را وابسته به این موضوع دانستهاند). با این همه، رسانههای اصلاحطلب و فعالان سیاسی آن جناح در شرایطی ایده و تئوریهای انتخاباتی خود را حول این محور تنظیم کردهاند که تلاش دارند از واقعیت اصلی یعنی موقعیت کنونی کشور فاصله بگیرند و از پاسخگویی نسبت به بستری که منتهی به این موقعیت شد، استنکاف بورزند.
واقعیت امر آن است که حتی بر اساس ایدهآل اصلاحطلبان یعنی رای آوردن گزینه حزب دموکرات و مجاب شدن مردم به رای مجدد به آنها، قرار است دقیقا چه رویه جدیدی در پیش گرفته شود؟ آیا مذاکرات پیشین تیم آنها با دموکراتها، آن هم در موقعیتی که بسیاری از اهرمهای اقتدار هستهای صرف آن توافق شد، به نتیجه مطلوبی رسیده است که آنها چشم امید به آغاز دور جدید مذاکرات بدون آن اهرمهای پرداخت شده دارند؟ آیا خطای استراتژیک ظریف در پیگیری رویه مذاکراتیاش که منتهی به تجربه موجود برجامی شد و بسیاری از موارد آن با خطاپوشیهای نظام نیز چندان به عرصه عمومی نرسید، نشان از عقیم بودن این رویکرد ندارد؟ آیا اساسا در شرایطی که این تجارب در مقابل دیدگان همه قرار گرفته و باعث سقوط بدنه حامی آن شده است، باز هم نظام این اجازه را به شخصی همانند ظریف برای تکرار راه طی شده پیشین میدهد؟ آیا تجربه برجام آنچنان که رئیسجمهور نیز آن را توصیف کرد و از آن به عنوان فروپاشی ساختمان تحریمها یاد کرد، به فروپاشی ساختار تحریمها منتهی شد که کشور بخواهد بار دیگر برای یک فروپاشی فناپذیر اینچنینی، هزینههای متعددی بپردازد؟ اینها سوالاتی است که اصلاحطلبان پیش از طرح هر گونه فرض و رویایی باید پاسخگوی آن باشند. موقعیت فعلی کشور در سال 99 هیچ چیزی جز محصول همین دوگانهسازیها پیرامون آمریکای خوب و آمریکای بد و حیثیتی کردن مقوله مذاکرات خارجی نیست.
3- «ایران مقتدر» و رسیدن به موقعیتی با بازدارندگی حداکثری در سایه تقویت اهرمهای داخلی قدرت، مهمترین نیاز تاریخی ایران در موقعیت فعلی است. آغاز این رویکرد نیازمند خط بطلان کشیدن بر پارامترهایی است که کشورمان را وادار به پرداخت هزینههای متعددی در زمینه تجربه برجامی دولت فعلی کرده است. طرح ایدههای تِکراری و تَکراری حول محور بازگشت به گذشته و طی کردن مسیری که دولت مستقر را به بنبست رسانده است، تنها به پرداخت هزینههای بیشتر برای رسیدن به یک سراب منتهی میشود. در این شرایط یقینا انتخاب سیاسی مردم برای عبور از وضعیت موجود «بازگشت به گذشته» نیست. اما نکتهای که نباید نسبت به آن غفلت شود، تبیین صحیح گزارههای اقناعکننده برای جلوگیری از اثربخشی دوگانهسازیهای کاذب است. آنچه آشکار است، رویکرد تبلیغاتی اصلاحطلبان برای تعریف یک فرصت رهاییبخش در صورت انتخاب دموکراتها و همسرنوشت نشان دادن خود با آنها و در نهایت تثبیت این فرض است که راه عبور از این مشکلات، همزمان شدن مجدد دوره حکمرانی آنان با دموکراتهاست.
در چنین فضایی برخی رسانههای منتقد دولت باید توجه خود را به بازی نکردن در این پازل جمع کنند. تقویت گزاره همسرنوشتی سیاسی میان اصلاحطلبان و دموکراتها اگر در قالب انتقاد هم باشد، میتواند تبدیل به بخشی از این طراحی اصلاحطلبان شود. آنچه اصلاحطلبان باید به آن پاسخ دهند، نسبت راهکارهای امتحان پسدادهشان با «اقتدار ایران» و افزایش بازدارندگی ملی است.
تبعات اجتماعی بیکاری ۶ میلیون نفر
مجید ابهری در روزنامه آرمان ملی نوشت:
گسترش و شیوع ویروس کووید 19، متاسفانه باعث بروز حوادث تلخی همچون مرگ هزاران نفر و بستری هزاران نفر دیگر از مردم کشورمان در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستانها شده و تداوم این شرایط میتواند، آسیبها روحی و روانی گستردهای را در سطح جامعه ایجاد کند.
البته صدمات شیوع بیماری کرونا فقط سلامتی و روانی نیست و در جنبه اقتصادی آن میلیونها فرد در کشورمان شغل و معیشت خود را از دست دادهاند، بهنحوی که در آمار خوشبینانه بیش از ششمیلیون نفر یا بیکار شدهاند یا با ضرر و زیان هنگفت مالی روبهرو گشتهاند.
اگر بخواهیم ضایعات از دست دادن یک انسان را محاسبه کنیم شاید از نظر عاطفی، انسانی و حتی اقتصادی، با هیچ بودجه یا عدد و رقمی، قابل محاسبه نباشد، همچنین که در ظاهر موضوع، عوارض اقتصادی ناشی از گسترش این بیماری فقط به بیکاری و از دست دادن مشاغل ختم نخواهد شد.
زیانهای اقتصادی که به صاحبان مشاغل وارد شده و اگر این بیماری در آینده نزدیک تحت کنترل درنیاید، نمیتوان آن را مورد محاسبه قرار داد و بسیاری از مشاغل دیگر فرصت جبران زیانهای خود را نخواهند داشت. بیکاری تعداد قابلتوجهی از افراد به سبب گسترش این بیماری یا زیانهای وارده و انباشته که باعث تعطیلی شغل آنها گردیده است، اعداد بسیار تاسفانگیزی را ایجاد خواهد کرد. برای جبران عوارض اقتصادی و بیکاری گسترده در جامعه، اختصاص یک یا دوماه حقوق بیکاری یا کمک ناچیز دولت در قالب پرداخت وام یکمیلیون تومانی، بیشک جوابگوی آسیبهای واردشده به مردم نیست.
افرادی که مشاغلی مثل دستفروشی، بساطگستری یا حرفههایی در این مسیر داشتهاند، بهطور اجباری خانهنشین شده یا به مشاغل دیگر روی آوردهاند. البته این روی سپید ماجراست و با توجه به مواد مذکور باید به افزایش آسیبهای اجتماعی همزمان با شیوع کرونا و بیکاری بسیاری از مشاغل نیز اشاره کرد که نیمه تاریک شیوع کرونا را شامل میشود.
بروز آسیبهای اجتماعی مخصوصا در خانوادههای پرجمعیت و حاشیهنشین مثل ترک خانه و فرار دختران، اختلافات عاطفی و رفتاری، مشکلات اقتصادی ناشی از تنگناهای موجود اقتصادی قابل مشاهده و توجه است.
بروز بزهکاریهای خُرد مثل جیببری، سرقت لوازم خودرو و تلفن همراه در میان بسیاری از مردمی که تا چند وقت پیش باور به زندگی و کسب درآمد شرافتمندانه داشتند، افزایش چشمگیری داشته؛ حال اگر اعتیاد نیز بسترساز این موضوع باشد آثار مضاعف بر کرونا نیز خواهد داشت. بیشک اگر کمکهای مردم به شکل بستههای حمایتی و کمک مومنانه آنها نبود، نمیتوانستیم امروزه تصوری از زندگی نیازمندان، تهیدستان و افراد کمدرآمد در جامعه داشته باشیم.
پس از شیوع کرونا، بسیاری از افراد خیر از سفره خود به نیازمندان کمک کردهاند و میکنند، اما مساعدت مالی به شکل وام یکمیلیون تومانی دولت نتوانست کمک چشمگیری به مردم کشور کند. در شهرستانها مخصوصا شهرهای کمدرآمد، افراد به زیر خطر فقر و حتی فقر مطلق سقوط کردهاند و دولت باید با سرعت بیشتری به کمک این اقشار بشتابد، وگرنه علاوه بر بزهکاریها و آسیبهای رفتاری در جامعه، باید در انتظار ظهور اقشاری باشیم که هیچ تمایلی به سقوط اخلاقی خود ندارند و اجبارا ممکن است با تغییر جایگاه اقتصادی دچار عوارض رفتاری نیز شوند. متاسفانه دولت هنوز قدمهای موثری برای خانوادههای پرجمعیت، کمدرآمد، بیکار و روستایی برنداشته است.
باید وزارت رفاه و سازمانهای حمایتی همچون بهزیستی، کمیته امداد با برنامهریزیهای مستمر به کمک این اقشار که روزبهروز بر تعداد آنها افزوده میشود، بشتابند. اشتغالزایی و کارآفرینی در قالب استارتآپها و دیگر بنگاههای زودبازده، طرحهای عمرانی و کشاورزی میتواند به اهداف درآمد سازی و چرخه اقتصادی خانودهها کمک موثری بنماید. یکی دیگر از راههای خروج از این بحران ارائه بنزین ارزانقیمت برای مسافرکشها یا معافیت مالیاتی و حقوق دولتی برای افراد کمدرآمد و بازنشسته است که میتواند یاری و کمک موثری برای آنها باشد. لازم به یادآوری است که فقط با نوشتن مقاله، سخنرانی یا بیان دردها نمیتوان زخمهای یادشده را ترمیم کرد بلکه برای بهبود شرایط باید دردها را شناخت و در جهت درمان آنها قدم عملی برداشت.
صنعت دفاعی کشور ضامن عزت و امنیت ملی
رسول سنائیراد در روزنامه جوان نوشت:
۳۱ مرداد روز صنعت دفاعی کشور و فرصتی برای تجلیل از تلاشگران این عرصه افتخارآفرین است که به برکت نیروی انسانی با انگیزه و جهادی و تکیه بر دانش بومی و ظرفیتهای داخلی به پیشرفتهای حیرتانگیز و شگفتآوری دست یافته است.
بیتردید اگر در دوران دفاع مقدس، ما از این سطح از توان و ظرفیت در صنعت دفاعی و جنگ افزار، ادوات و سامانههای دفاعی و تهاجمی برخوردار بودیم، سرنوشت جنگ به شکل دیگری رقم میخورد و تعداد شهید و زخمی ما در میدان نبرد نیز با آنچه اتفاق افتاد، قابل مقایسه نبود، چرا که معادله نابرابر قدرت در میدان جنگ را به ناچار موج نیروی انسانی جهادی و شهادتطلب ما جبران میکرد و آنچه دشمن را بارها از لبه شکست و فروپاشی قطعی نجات میداد، دسترسی سریع و آسان به انبوه ادوات، جنگافزارها و مهمات جنگی بود که سخاوتمندانه از سوی حامیان شرقی و غربی، منطقهای و فرامنطقهای به متجاوزان بعثی واگذار میشد، در حالی که رزمندگان ما در شرایط سخت تحریمی بوده و تأمین اقلام اولیه جنگی برای آنان با سختی و مشکلات فراوان انجام میشد.
همین وضعیت در دوران سخت دفاع مقدس الهامبخش استقلال و خودکفایی در عرصه دفاعی و نظامی شده و انگیزه تعمیر و سپس تولید نیازهای جنگی را پدید آورد.
همچنین واگذاری تجهیزات مدرن و فناورانه، همچون هواپیماهای پیشرفته و موشکهایی با برد بلند که پایانههای نفتی و شهرهای ما را در خطر تهاجم و جنایت جنگی قرار میداد، ایده ساخت سلاحهای راهبردی مثل موشک را در زمان جنگ و استفاده از شیوه مهندسی معکوس برای دستیابی به فناوری تولید داخلی رقم زد.
گرچه در همان دوران دفاع مقدس در وزارت سپاه و وزارت دفاع، ساخت برخی تسلیحات تاکتیکی مثل خمپارهاندازها، سلاحهای انفرادی، گلولههای توپ و خمپاره، سلاح ضدزره و موشکهای آن انجام میشد و بخشی از نیازهای رزمندگان اسلام را جواب میداد، اما با ادغام این دو وزارتخانه در یکدیگر و تشکیل وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح که زمینهساز تجمیع ظرفیتهای نرم افزارانه و سختافزارانه و همکاری و همافزایی بود، صنعت دفاعی کشور ارتقا یافته و تداوم خط تحریم تسلیحات نظامی از یکسو و ضرورت حفظ آمادگیهای دفاعی در برابر تهدیدات مختلف که با حضور نیروهای فرامنطقهای و افزایش خطر تروریسم منطقهای تشدید شده بود، توسعه و تقویت آن را ضروری و قطعی میساخت.
بنابراین، تجربه دوران دفاع مقدس و تهدیدات نظامی پس از آن، همراه با تداوم تحریمهای ظالمانه موجب شد، راهبردهای صنعت دفاعی، شکوفایی درعرصههای زیر را رقم بزند:
۱- تحقیق و توسعه که بیش از هر چیز برای پاسخگویی به محدودیتهای برآمده از تحریمها و انحصارگرایی کشورهای تولیدکننده سلاح و جنگافزار بوده و امروز نه تنها دستیابی به شیوه ساخت پیچیدهترین تسلیحات و مهمات را فراهم کرده، بلکه در رشتههای راهبردی زیادی صنعت دفاعی بر لبه دانش تخصصی قرار گرفته است.
۲- کادرسازی و تربیت نیروی انسانی متخصص، ماهر و جوان که با برخورداری از انگیزههای جهادی و میهنی، توان و جرئت ورود به تمامی عرصهها و مراحل تولید سلاح، جنگافزار، مهمات و ادوات نظامی وغیرنظامی با هر سطح از دانش و فناوری را دارد و این یک مزیت طلایی برای صنعت دفاعی کشورمان به حساب میآید.
۳- ظرفیتها و قابلیتهای تولید که امکان خودکفایی در طیف گسترده و متنوعی از محصولات را فراهم آورده است. امروز صنعت دفاعی کشور از هواپیما، موشک، ناوجنگی و پهباد تا خودروی زرهی، گلوله و لباس و ماسک را میتواند تولید کند و حتی سرریز آن را برای کمک به صنایع غیرنظامی و برآوردن نیازهای کشور در عرصههای مختلف به کار گیرد که کمک به صنعت خودروسازی و تولید اقلام بهداشتی در شرایط کرونایی نمونه آن است.
۴- دانش و فناوریهای پیشرفته که به صنعت دفاعی امکان تولید پیچیدهترین سامانههای ارتباطی، راداری، موشکی و؛ و تجهیزات و ادوات مدرن و مورد نیاز در جنگهای زمینی، دریایی و هوا-فضا را داده و با تولید سامانههای پیشرفتهای، چون باور ۳۷۳، اعجاب جهانیان را برانگیخته است. پیشرفتها و دستاوردهای شگفتآور صنعت دفاعی که حاصل تلاشهای جهادی کارکنان خدوم وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و واحدهای تحقیقاتی سازمانهای مختلف نیروهای مسلح میباشد، توانسته کشورمان را در زمره چند کشور مطرح تولید تسلیحات وادوات نظامی قرار دهد و به قدرتی تأثیرگذار در معادلات منطقهای و فرامنطقهای تبدیل نماید. به گونهای که دشمنان کینهتوز ما که زمانی برای ممانعت از دسترسی ما به چندقبضه سلاح انفرادی و گلوله و فشنگ جنگی تلاش میکردند، امروزه نگران صادرات موشک و سامانههای پدافندی پیشرفته ساخت جمهوری اسلامی ایران به سایر کشورها هستند.
تلاش مذبوحانه سران کاخ سفید برای تأثیرگذاری بر شورای امنیت و جلوگیری از سررسید مهلت منع معاملات تسلیحاتی، قبل از آنکه برای جلوگیری از خرید تسلیحات توسط ایران اسلامی دنبال شود، نشانگر نگرانی تروریسم دولتی امریکا از صادرات این تسلیحات است.
محصولاتی که توانسته توان تهاجمی و دفاع کشورمان را تقویت کند و در کنار اراده جهادی نیروهای نظامی رشید و شجاعمان، این پیام را به دشمن بدهد که امروز هیچ اقدام او بیپاسخ نمیماند وگرچه جمهوری اسلامی ایران برای هیچ جنگی پیشقدم نمیشود و اولین گلوله را شلیک نمیکند، اما هیچگاه از ضربه متقابل و پاسخ به دشمن کوتاه نخواهد آمد و پشتیبان این راهبرد عزتمندانه ایران اسلامی صنعت دفاعی کشور، نیروهای مسلح جهادی و شجاع کشور میباشند.
راهکار تقویت دفاعی
کورش الماسی در روز نامه ابتکار نوشت:
مخالفت با تقویت توان دفاعی در جهانی که تنها آنهاییکه قدرت دارند، میتوانند امنیت، رفاه و آرامش داشته باشند، حاکی از عدم درک روابط عینی بینالملل است. توان دفاعی نیروهای مسلح باید بدون هیچ محدودیت و وقفهای افزایش پیدا کنند.
اساسیترین غفلت تصمیمسازان و تصمیمگیران امور دفاعی و سیاسی این است که توجهای به این حقیقت کاربردی که «توسعه توان دفاعی در زمان صلح، ثبات و آرامش مسیر است»، ندارند.
اجازه دهید تنش در روابط خارجه و بحران مدیریت کلان را با پدیده زلزله مقایسه کنیم. کدام عقل سلیم می تواند ادعا کند که هنگام وقوع زلزله فردی می تواند ساختمان بسازد. یا زمانی که اپیدمی چون کرونا شیوع پیدا میکند، شهروندان میتوانند با آرامش خیال و کما فی سابق به امور روزمره بپردازند.
بنابر شواهد بسیار «عصر کارزارهای سخت (جنگ) گذشته است». چراکه قدرتهای هستهای «نمیتوانند» از طریق تقابل نظامی چالشهای میان خود را حل و فصل کنند و اینکه تقابل میان کشورهای هستهای با کشورهای دارای توان تسلیحاتی تاریخ گذشته و ابتدایی رخ نمیدهد، چراکه از قبل نتیجه چنین تقابلی مشخص است. تهدیدات کشورهای با توان دفاعی ضعیف توسط قدرت های هستهای صرفاً نوعی بازی و گمراه کردن افکار عمومی به منظور استعمار منابع، ذخایر و داراییهای کشورهای ضعیف است. در جهان معاصر، تنها زمانی جنگی رخ میدهد که کشورهای هستهای از کشورهای ضعیف استفاده ابزاری میکنند. بنابراین اندیشه یا احتمال تقابل نظامی میان یک کشور با توان دفاعی ابتدایی با یک کشور هستهای به هیچ وجه واقعبینانه نیست.
چندین دهه گرفتار کارزار با دشمن هستیم و بنابر شواهد و تجربیات تلخ از عرصه های اقتصادی، علمی، تجاری، فرهنگی و... متولیان مدیریتی و دفاعی تمام حواس، امکانات و منابع و توان خود را صرف توسعه توان نظامی و نبرد سخت (نظامی) کرده و از جنگ سرنوشتساز، کمهزینه و پرمنفعت نرم (توسعه، استقلال و خودکفایی اقتصاد، علمی، صنعتی، تجاری و...) غفلت کردهاند. به گواه شواهد بسیار در همه کشورهای توسعه یافته، ابزار تقویت توان دفاعی، کارزار نرم است. به عبارتی، توسعه و استقلال سیاسی، علمی، اقتصادی، صنعتی، کشاورزی و... صحنه واقعی نبرد میان کشورها است.
چرا تقویت توان دفاعی در صلح، آرامش و ثبات ممکن و بسیار کم هزینه است؟ به این دلیل بدیهی که در ثبات، صلح و روابط خارجه بدون تنش، چشم ها و توجه های بسیار اندکی معطوف به انواع فعالیت های دفاعی وجود دارد. توسعه صنایع دفاعی مستلزم دانشگاههای مولد و سرمایهگذاریهای کلان که از طریق اقتصاد شکوفا مسیر است، میباشد. دانشگاههای مولد مستلزم دانشجویان دارای آرامش و امنیت روانی، اجتماعی و مادی است.
وطنپرستان مدیریت دفاعی باید توجه داشته باشند که هیچ کشوری نه تنها علاقهای به افزایش توان دفاعی ما ندارد، بلکه بیشک به شکلهای گوناگون در مسیر توسعه، تقویت و استقلال دفاعی ما انواع موانع را ایجاد میکنند. چراکه استقلال و توان نظامی بالای ایران برای هر کشوری یک تهدید محسوب میشود، حتی برای برخی کشورهای در ظاهر دوست شرقی.
توسعه و استقلال توان دفاعی یک ضرورت اجتنابناپذیر برای هر حکومتی است. بنابراین استقلال نظامی و دفاعی تنها از طریق بازی هوشمندانه مبتنی بر تحقق اهداف منافع و امنیت ملی، با همه کشورها و نه تنها با چند کشور میسر خواهد بود. چراکه سیاست به عبارتی بازی با مولفههای واقعیت عینی در امور داخلی و روابط بینالملل است.
نه تنها آمریکا و اروپا بلکه کشورهای شرقی هم تمایل ندارند که ایران به استقلال علمی، اقتصادی، دفاعی، صنعتی و... دست پیدا کند. به این دلیل ساده که استعمار ایران توسعه یافته دیگر برای استعمارگران میسر نخواد بود. استعمارگران دیگر نخواهد توانست از ایرانی که استقلال دفاعی، اقتصادی، علمی و... دارد، به عنوان یک «برگ» (امتیاز) در مناسبات فیمابین بهرهبرداری کنند. چراکه بنیاد مناسبات میان کشورهای توسعه یافته همکاری و نه استعمار یکی توسط دیگری است. توسعه و استقلال توان دفاعی بدون تنشزدایی و روابط سالم و سودمند با دیگر کشورها به ویژه همسایگان، امری ناممکن است.
با 300 تن طلای خانگی چه کنیم؟
مهدی حسن زاده در روزنامه خراسان نوشت:
روز گذشته نایب رئیس اتحادیه طلا و جواهر اعلام کرد که 300 تن سکه و طلا در خانههای مردم ذخیره شده است. مروری بر آمارهای قبلی در این زمینه مشخص میکند که در سال 93 آمار 100 تن و در سال 97 نیز آمار 200 تن در این باره اعلام شده است. اگرچه این آمار برآوردی است ولی تا حد زیادی می تواند صحت داشته باشد.
واضح است که ریشه این پدیده را باید در افزایش نرخ تورم، افت ارزش پول ملی و بازدهی اندک سایر بازارها در برابر طلا دانست. به جز امسال که بورس با اختلاف، بیشترین بازدهی را داشته است، طلا به مدد افزایش نرخ ارز و همزمان، افزایش قیمت جهانی طلا، عرصه ای جذاب برای تبدیل دارایی بوده است. در هر اقتصادی که دچار تورم و افت ارزش پول ملی می شود، روند تبدیل پول به دارایی شدت می گیرد، پولهای کلان به ملک تبدیل می شود و پول های خرد به طلا و ارز. در این میان طلا همواره جایگاه خاصی در ذخیره سازی دارایی مردم داشته است، چرا که برخلاف نگهداری و خرید و فروش ارز که بعضا جنبه غیرقانونی و قاچاق به خود می گیرد، نگهداری طلا و سکه هیچ گاه ممنوعیت قانونی ندارد.
طبیعتا بخشی از این میزان طلا مربوط به زیورآلات بانوان است ولی بخش قابل توجهی از این مبلغ را باید در قالب نگهداری دارایی به جای پول نقد قلمداد کرد. براساس قیمت روز یک میلیون و 60 هزار تومان برای هر گرم طلا، در مجموع ارزش طلاهای خانگی مردم به بیش از 300 هزار میلیارد تومان می رسد. به عبارتی دیگر 300 هزار میلیارد تومان طلا در منازل مردم قرار دارد که می توان از جنبههای مختلف به آن نگاه کرد.
جنبه منفی آن همین است که مردم پولی را که می توانستند از طریق سرمایه گذاری در بانک و بورس به اقتصاد و رونق تولید و ایجاد اشتغال تزریق کنند، در کنج خانه خود محبوس کرده اند، اما از جنبه ای دیگر، چنین حجمی از طلای خانگی را می توان فرصتی برای تبدیل این دارایی راکد به دارایی مولد دانست.
واضح است که شرط معکوس شدن روند تبدیل دارایی از پول به طلا، ثبات نسبی ارزش پول ملی، رونق تولید و شکل گیری ابزارهای مناسب سرمایه گذاری است. چنان که در چند ماه اخیر، بورس توانسته به عنوان یک ابزار مناسب سرمایه گذاری، نقدینگی قابل ملاحظه ای را جذب کند. همچنین روز گذشته، رئیس سازمان بورس، آمار ورود نقدینگی به بورس از ابتدای سال را 110 هزار میلیارد تومان اعلام کرد. (هرچند باید توجه داشت که جذب سرمایه به بورس به لطف جهش غیرمنطقی و حبابی ارزش سهام، خطری است که نباید از کنار آن به سادگی گذشت).
با این حال تا زمانی که اقتصاد کشور به ثبات نسبی نرسد، می توان از جنبه ای دیگر به همین میزان دارایی محبوس شده در منازل نگریست. در این میان مسئله مهم، شکلدهی به ابزارهای سرمایهگذاری مبتنی بر طلاست. در بسیاری از کشورها، سرمایه گذاری نه در خود طلای فیزیکی که در اوراق مبتنی بر طلا شکل می گیرد. اگرچه در سال های اخیر با راه اندازی معاملات آتی سکه در این زمینه گام های خوبی برداشته شد اما هر زمان که قیمت طلا و سکه افزایش یافت، بازار آتی سکه که پیش نگر این افزایش قیمت بود، قربانی شد. این در حالی است که توسعه بازارهای آتی مبتنی بر طلا و سکه می تواند بخشی از این حجم از طلا و سکه محبوس شده در کنج منازل را به متن اقتصاد کشور تزریق کند.