به گزارش مشرق، غلامرضا صادقیان در یادداشت روزنامه جوان نوشت:
دو ماه مانده به انتخابات امریکا، تلاشها برای تسلیم ایران با سه سازوکار ستیزهجویانه دنبال میشود؛ مکانیسم ماشه، سورپرایز اکتبر و اصرار ترامپ برای مذاکره.
«اصرار بر مذاکره» را ترامپ از روز اول خروج از برجام آغاز کرد و بلکه قبل از آن هم میگفت که باید «با من» مذاکره کنید. حتی درباره ترامپ میگفتند که حاضر است همان متن برجام را مقابل او بگذارند تا امضا کند و فقط برجام به نام او باشد نه به نام اوباما. اما یک ماهی است که او برای مذاکره با ایران گزاره خاصی را تقریباً هر روز تکرار کرده است: «اگر پیروز انتخابات شوم در همان ماه اول یا هفته اول با ایران توافق میکنم، آن هم در یک روز»
ترامپ با این گزاره چه میخواهد بگوید؟ اگر یک طرف مذاکره ایران است، ترامپ چگونه تضمین کرده است که پس از پیروزی بتواند در یک هفته اول با ایران توافق کند و چرا تأکید بر چیزی میکند که همه جوانب آن در سیطره او نیست؟ در واقع ترامپ منظور دیگری را در این جمله خود مستتر کرده است: «من با تهدید نظامی یا تشدید تحریمها شما را پس از انتخابات پای میز مذاکره میآورم و در آن زمان چهار سال وقت دارم تا شما را به بدترین شرایط ببرم و شما امکان چانهزنی ندارید، پس در این مدت دو ماهه مانده به انتخابات با من مذاکره کنید، زیرا در این صورت شما نیز فرصت چانهزنی دارید و من نیز به امتیازی بزرگ برای پیروزی در انتخابات میرسم، این یعنی برد-برد! البته ببینیم چه میشود»!
اما نکتهای که ترامپ درک نکرده این است که دولت ایران حتی اگر مصالح ملی و مردمی را در نظر نگیرد و فقط به فکر آبروی خود باشد، خطر پذیرش چنین پیشنهادی را برای آبروی خویش بسیار بالا میداند و در مقابل، همین دولت به خاطر مقاومت مردم و همراهی عمومی با تنگناهای اقتصادی، آبرویی برای خود دست و پا کرده است. پس دستکم در این دو ماه کسی از ایران پیامک مذاکره برای ترامپ نمیفرستد.
دومین ستیزه امریکا «مکانیسم ماشه» است که به پیچیدهترین اختلاف حقوقی تاریخ شورای امنیت تبدیل شده است. ابتدا عقیده بر این بود که در روی کاغذ ظاهراً امریکاییها به خاطر اینکه ساختار حقوقی سازمان ملل را متناسب با یکجانبهگرایی خود تنظیم کردهاند، امکان به نتیجه رساندن مکانیسم ماشه را دارند، اما اکنون ناظران به این نتیجه رسیدهاند که امریکا مجبور میشود این سازوکار را خارج از قواعد حقوقی و به شکل کاملاً غیرقانونی به پیش ببرد.
در این باره نیز باید توجه کرد که مخالفان امریکا از چین و روسیه گرفته تا سه کشور اروپایی بیشتر از هر چیز نگران تخریب قدرت تعریف شده خود در سازمان ملل و از بین رفتن مفهوم «حق وتو» هستند و اگر بیسابقهترین مخالفت تاریخ شورای امنیت با امریکا انجام شد، در واقع حرکتی برای حفظ ساختار این شورا و مخالفت با یکجانبهگرایی امریکا بود، تا حمایت از ایران. تروئیکای اروپا نیز فرصتی یافته است تا برخی انتقامهای چهار سال اخیر را از ترامپ بابت دفاع از حکومتهای راست در اروپا و تحمیل برخی دشواریهای اقتصادی و محرومیت از بازار ایران بگیرد. علاوه بر این اروپا، چین و روسیه بیشتر از امریکا درک میکنند که ایران دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و اضافه کردن یک محدودیت دیگر احتمالاً به چه فرجامی میرسد.
سومین تلاش امریکا «سورپرایز اکتبر» است که در ادبیات سیاست خارجی امریکا به اقدامی گفته میشود که رئیسجمهور مستقر امریکا در آستانه انتخابات در ماه اکتبر انجام میدهد تا پیروزی خودش را در دور دوم تضمین کند. مطرحترین این سورپرایزها که بیشتر برای ایران طرح میشود، حمله نظامی است! زیرا اعتقاد بر این است که «امریکاییها رئیسجمهور زمان جنگ را عوض نمیکنند».
در چند هفته اخیر برخی در داخل امریکا مسئله حمله ترامپ به ایران را در فاصله باقی مانده تا اکتبر برجسته کردند. حتی سروکله بولتون به عنوان جنگطلبترین سیاستمدار جهان در رسانهها پیدا شد، تا به این پرسش پاسخ دهد که «آیا بدون حمله نظامی به ایران میتوان رژیم را سرنگون کرد؟»
در این باره برخی معتقدند از ترامپ که تاکنون تصمیمات دیوانهواری گرفته است و شهوت حضور در قدرت او جنونآمیز است، بعید نیست که بهرغم همه بزدلیهای معروفش با یک حمله محدود به ایران برای تضمین پیروزی در دور دوم انتخابات موافقت کند. اما آیا عقلای امریکا و پنتاگون و مراکز تصمیمگیری دیگر هم با این تصمیم فرضی موافق خواهند بود؟
حمله امریکا به ایران- چه محدود و چه نامحدود- چیزی است که ترامپ حتی در صورت پیروزی دستکم تا پایان دوره دوم با آن درگیر خواهد بود.
احتمالاً مشاوران ترامپ به او خواهند گفت که امریکا برای حمله به ایران فعلاً فقط جنگندههایش را حفظ کرده است.
نه اقتصاد امریکا و نه قدرت رهبری امریکا در همراه کردن جهان با تصمیمات خود، دیگر مثل گذشته نیست. متحدان امریکا در منطقه و جنوب خلیج فارس نیز از گذشته بسیار آسیبپذیرتر شدهاند. دیگر آن طور نیست که در یک جنگ احتمالی، «موشکهای سرگردان» به سراغ شیخنشینها برود، بلکه این بار نقطهزنها با اعلام قبلی به هدفهای حیاتی همه آنهایی که پایگاه در اختیار امریکا گذاشتهاند، اصابت خواهند کرد. پایگاههای امریکا در منطقه هیچ یک سرنوشتی بهتر از عینالاسد نخواهند داشت و تنگه هرمز تا سالها نفتکشی را به خود نخواهد دید. «مقاومت» اکنون واژهای برای توصیف تلاش رزمندگان ایرانی در یک سنگر یا جزیرهای در انتهای اروند نیست، بلکه یک واژه جهانی است و امریکا اگر بخواهد در حد حمله به برخی مراکز نظامی و صنعتی ایران، به سورپرایز اکتبر برسد، در سطح جهانی برای سالها به دست جریان مقاومت سورپرایز خواهد شد. چگونه و با چه اطلاعی چنین میگوییم؟ از طریق همان چیزی که هم اکنون در منطقه شاهد آن هستیم!
سه ستیزه امریکا با ایران بهرغم آنکه برای برخیها در داخل ایران اهمیت پیدا کرده و حتی آنان را ترسانده است، نه در جامعه جهانی، نه در خود امریکا و نه حتی در اروپای فرصتطلب لاشهخوار، مهم شمرده نشده است. سیاستمداران ایرانی باید بیاموزند که استقلال و پیشرفت کشور را در بازههای زمانی «دو قرن» برنامهریزی کنند و نسبت به فرصتهای دو ماهه و دو ساله و مانند آن بیاعتنا باشند.