علیرضا پناهیان: مشکل انسان این است که حاضر نیست یک‌چیزی بدهد تا یک‌چیزی به‌دست آورد؛ می‌خواهد همه‌چیزش را نگه دارد.

به گزارش مشرق، علیرضا پناهیان در دهۀ اول محرم در هیئت میثاق با شهدا، با موضوع «مهم‌ترین راه پیشگیری از سقوط انسان و نابودی جامعه» به سخنرانی می‌پردازد. در ادامه، بخش‌هایی از سومین جلسۀ این سخنرانی را می‌خوانید:

حس کمال‌طلبی انسان چرا و در «کجا» متوقف می‌شود؟

انسان‌ها موجودات کمال‌طلبی هستند؛ البته اگر این روحیۀ کمال‌طلبی و همه‌چیزخواهیِ خودشان را حفظ کنند و در اثر ترس‌ها و تحقیرشدن توسط دیگران، از این کمال‌طلبی عقب‌نشینی نکنند. ضمن اینکه پیامبران الهی هم آمده‌اند برای تقویت این همه‌چیزخواهی و کمال‌طلبی انسان و برای معرفیِ مصداق و آموزش‌دادن در این زمینه. 

حالا سؤال این است که چرا این کمال‌طلبی انسان متوقف می‌شود و در کجا متوقف می‌شود؟ ما در این جلسات بیشتر از اینکه بخواهیم بگوییم چرا متوقف می‌شود، می‌خواهیم بگوییم در کجا متوقف می‌شود؟ البته به اینکه «چرا متوقف می‌شود» هم می‌پردازیم، اما بیشتر توجه‌مان روی آن نقطه‌ای است که «انسان در آنجا متوقف می‌شود!»

مثلاً یک کسی در مسیر رانندگی، چپ کرده و دچار سانحه شده است، اینکه «چرا چپ کرده؟» یک بحث است؛ شاید به‌دلیل اینکه بی‌احتیاطی کرده، بی‌دقتی کرده، با سرعت زیاد حرکت کرده، حواسش پرت شده و... اما اینکه «کجا چپ کرده؟» یک بحث دیگر است؛ مثلاً سر یک گردنۀ خطرناک، چپ کرده است.

آدم‌ها معمولاً کجا اشتباه می‌کنند و به زمین می‌خورند؟

آدم‌ها چرا اشتباه می‌کنند؟ مثلاً به‌دلیل تکبر، حسادت، حب‌الدنیا و... این یک بحث است. یک بحث دیگر این است که آدم‌ها معمولاً کجا دچار اشتباه می‌شوند و چپ می‌کنند و به زمین می‌خورند؟ ما فعلاً می‌خواهیم دربارۀ این مسئله، بحث کنیم. این خیلی مهم است که محل این گردنۀ خطرناک را بدانیم؛ چون ما هر روز در زندگی‌مان کم و بیش با آن مواجه هستیم، باید ببینیم آن نقطه کجاست؟

انسان‌ها موجودات کمال‌طلبی هستند، چه می‌شود که متوقف می‌شوند؟ بعضی‌ها با اینکه ایمان آورده‌اند و حتی ولایت‌مدار شده‌اند تا این کمال‌طلبی را تقویت کنند و راه رسیدن به کمال را یاد بگیرند، پس چرا متوقف می‌شوند؟ ما معمولاً در پاسخ به این‌گونه سؤال‌ها شنیده‌ایم که می‌گویند: «چون آدم‌های بدی هستند یا اینکه خیلی از بدی‌ها-مثل تکبر و حسادت- را دارند» اما خیلی‌ها حسادت دارند، خیلی‌ها تکبر دارند، (مشکلاتی از این قبیل را، کم و بیش همه با آنها درگیر هستیم) پس چرا بعضی‌ها چپ می‌کنند و بعضی‌ها چپ نمی‌کنند؟

حتی کسانی که ولایت اهل‌بیت(ع) را دارند ممکن است در این گردنه، چپ کنند!

حتی کسانی که ولایت اهل‌بیت(ع) را دارند ممکن است چپ کنند، زیرا این گردنه، گردنۀ سختی است؛ یعنی کسانی که رانندگی بلد هستند هم ممکن است اینجا چپ کنند. در جاده هم قبل از گردنه چندتا تابلو می‌گذارند؛ منظورشان این نیست که تو رانندگی بلد نیستی، بلکه می‌خواهند بگویند «این گردنه، پیچِ تند دارد!» در قرآن، این گردنه به زبان‌های مختلف به ما نشان داده شده است، و به وسیله آنها، ما را ترسانده‌اند، هوشیار کرده‌اند، بیدار کرده‌اند! یکی از آنها، قصۀ حضرت آدم است.

حضرت آدم که اسماء الهی را تعلیم یافته بود در اینجا چپ کرد؛ چه برسد به من و شما! لذا در اینجا خیلی باید دقت کرد، چون ما با این موضوع، یک عمر کار داریم، باید با آن زندگی کنیم، مثل نماز نیست که روزی سه بار نماز بخوانیم و بعد، بقیه وقت‌مان را به کارهای دیگر بپردازیم، با این موضوع هر لحظه درگیر هستیم.

آدم کمال‌طلب به کجا می‌رسد که یک‌دفعه‌ای متوقف می‌شود؟ انسان در عین‌حال که کمال‌طلب است، خیلی چیزها می‌خواهد و به همین دلیل که خیلی چیزها می‌خواهد و همه‌چیز می‌خواهد در معرض یک آسیب بزرگ قرار می‌گرد و آن عدم درک فلسفۀ حضورش در این دنیا است!  

«نداشتنِ روحیۀ داد و ستد» در دنیا، باعث سقوط یا توقف انسان می‌شود!

اول یک مثال بزنم، و بعد آن را توضیح بدهم؛ یک بچۀ کوچک وقتی دارد با یک اسباب‌بازی بازی می‌کند اگر اسباب‌بازیِ بهتری دست بچۀ دیگری ببیند، شروع می‌کند به گریه کردن و می‌گوید «آن را می‌خواهم!» تا اینجایش عالی است، چون انسان همه‌چیزخواه است و محدود کردنش خیلی سخت است. اما وقتی به بچه بگویی «اشکالی ندارد، آن اسباب‌بازی را به تو می‌دهیم، ولی این اسباب‌بازیِ خودت را بده» بچه معمولاً نمی‌دهد، و اگر آن را از دستش بگیری دوباره شروع می‌کند به گریه کردن! با اینکه فقط با یک اسباب‌بازی می‌تواند بازی کند، اما حاضر نیست، قبلی را بدهد و جدید را بگیرد، این یعنی روحیۀ داد و ستد ندارد!

کمال‌طلبی‌ِ کودک، موجب می‌شود اگر به او بگویی «این اسباب‌بازی کوچکتر را بده، اسباب‌بازی بزرگ‌تر را به تو می‌دهم» می‌گوید: حالا نمی‌شود هم این باشد، هم آن را بدهی؟

مشکل اینجاست که آدمِ همه‌چیزخواه، حاضر نیست چیزی بدهد!

آیا عیبی دارد آدم این‌طور باشد؟ در بهشت عیبی ندارد این‌طور باشی! در بهشت با تو داد و ستد نمی‌کنند. مثلاً آنجا مرغ بریان بهشتی سر سفره‌ات هست، بعد هوس می‌کنی یک بوقلمون هم بخوری، لذا یک بوقلمون هم می‌گذارند کنارش، هر دو را نوش‌جان می‌کنی و لذتش را می‌بری. اما در دنیا این‌طور نیست؛ در دنیا هرچیزی را بخواهی، برای اینکه به تو بدهند، یک‌چیزی را از تو می‌گیرند.
مشکل اینجاست که چون آدم، کمال‌طلب و همه‌چیزخواه است، حاضر نیست برای اینکه یک چیزی را بگیرد، یک‌چیزی را بدهد، حتی گاهی اشتباه می‌کند و وقتی یک‌چیز بهتر می‌خواهند به او بدهند، آن چیزی را که دارد و کمتر است، حاضر نیست بدهد.

در دنیا هرچیزی بخواهی به‌دست بیاوری، یک چیزی باید بدهی / سرِ گردنۀ «داد و ستد» است که آدم‌ها سقوط می‌کنند و بدی‌هایی مثل تکبر، حسادت بروز می‌کند

پس تا اینجا دو نکته را بیان کردیم: یکی اینکه در دنیا هرچیزی بخواهی به‌دست بیاوری، یک چیزی باید بدهی، و دیگر اینکه اگر در دنیا یک‌چیز بهتر بخواهی، یک ‌چیز کمتر باید بدهی! این داد و ستد در دنیا وجود دارد. چرا؟

فلسفۀ وجود ما در این دنیا همین داد و ستد است، سرِ گردنۀ داد و ستد است که آدم‌ها سقوط می‌کنند و بدی‌هایی مثل تکبر، حسادت و خیلی چیزهای دیگر، را از خود نشان می‌دهند. باید این گردنه را بشناسیم؛ این گردنه ربطی به شما ندارد؛ ویژگی دنیا است! روایتی از أمیرالمؤمنین علی(ع) هست که می‌فرماید: می‌دانی دنیا چگونه است؟ هر نعمتی را به تو بدهد یک‌چیز دیگر را می‌گیرد. «لَا تَنَالُونَ مِنْهَا نِعْمَةً إِلاَّ بِفِرَاقِ أُخْرَی» (نهج‌البلاغه/ خطبه 145) یعنی هیچ‌کسی نمی‌تواند چیزی اضافه کند.

حضرت در ادامۀ این کلام، توضیح می‌دهند: هر یک روزی را که زندگی می‌کنی یک روز از عمرت کم می‌شود (وَ لَا یُعَمَّرُ مُعَمَّرٌ مِنْکُمْ یَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا بِهَدْمِ آخَرَ مِنْ أَجَلِه)‏ با هر جرعۀ نوشینی یا خوردنی در دنیا یک غصه‌ یا مشکلی هست (مَعَ کُلِّ جَرْعَةٍ شَرَقٌ وَ فِی کُلِّ أَکْلَةٍ غَصَص‏)

این حقیقت را بپذیریم که «دنیا محل داد و ستد است»!

به هیچ نعمتی نمی‌رسید مگر اینکه یک نعمت دیگر را از دست بدهید. پس انتخاب کنید! آرام باشیم و این را بپذیریم؛ این یک واقعیت است، دنیا محل داد و ستد است. اگر مؤمن و ولایت‌مدار، این را باور نکند سقوط می‌کند! از این گردنه چگونه می‌خواهی عبور کنی؟ این آن نقطه‌ای است که ایمانت باید تو را از اینجا عبور بدهد.

این‌طور نیست که بگوییم «طرف ایمان به خدا پیدا کرده که از خدا کمک بگیرد تا بدونِ دادن هیچ چیزی، همه‌چیز را جمع کند!» یا اینکه «ایمان به ولیّ خدا پیدا کرده تا چیزی را از دست ندهد!» نخیر این حرف‌ها نیست؛ أمیرالمؤمنین(ع) فرمود هرچیزی بگیری یک چیزی از تو می‌گیرند!

وقتی لزوم داد و ستد را فهمیدیم، دو بحران برای ما پدید می‌آید:

در این صورت (با فهمیدن مطلب فوق) دوتا بحران برای انسان به‌وجود می‌آید؛ یکی اینکه طرف می‌گوید «پس من دیگر تلاش نکنم!» دوم اینکه می‌گوید «پس دیگر دعا نکنم!» و عبور از این دو بحران هم سخت است چون انسان می‌گوید: «اینکه من کار بکنم با اینکه کار نکنم فرقش چیست؟» جواب این سؤال خیلی سخت است؛ چون دنیا محل داد و ستد است؛ هرچیزی را گرفتی یک چیزی باید بدهی! پس وضع خودت را خراب‌تر نکن. بهتر هم نکنم؟ بهتر نداریم؛ بهتر به معنای «همه‌چیزطلبی» در دنیا نداریم.

ای کاش فیلم‌سازها به‌جای اینکه ما را خام کنند و یک دنیای خیالی و غیرواقعی را به ما نشان بدهند، راستش را می‌گفتند؛ مثلاً می‌گفتند «این را که می‌بینی خوشگل‌تر است، یک جای دیگرش نقص دارد. او را که می‌بینی پول‌دارتر است، یک جای دیگرش نقص دارد. او را که می‌بینی فلج نیست، یک جای دیگرش مشکل دارد!»

آدم متوقف می‌شود چون نمی‌خواهد داد و ستد کند و می‌خواهد برای خودش نگه دارد!

آدم‌ها همه‌چیزخواه هستند، چه می‌شود که متوقف می‌شوند؟ در دنیایی که محل داد و ستد است، نمی‌خواهد داد و ستد کند و می‌خواهد آنچه دارد را برای خودش نگه دارد! می‌گوید ما چیز دیگری نمی‌خواهیم، همین چیزی که داریم را نگه داریم! نمی‌شود، این را از تو می‌گیرند، پس خودت رد کن برود!
حضرت آدم برای همین سقوط کرد؛ ابلیس به او گفت: آیا می‌خواهی یک راهی به تو نشان بدهم تا این چیزهایی که داری را نگه داری؟ گفت بله. خدا را یادش رفت، دشمنیِ ابلیس را یادش رفت، لذا به سراغ شجرۀ ممنوعه رفت، برای چه؟ برای اینکه می‌خواست همین‌هایی که دارد را نگه دارد. لذا سقوط کرد!

ابلیس به آدم گفت: «هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی» (طه/120) می‌خواهی تو را به درختی جاودانه دلالت کنم؟ جاودانگی‌طلبی چیز خوبی است، اما وقتی بخواهی جاودانگی‌طلبی را به دارایی‌هایت ‌اضافه کنی و بگویی «من می‌خواهم این دارایی‌ها را همیشه داشته باشم» خراب می‌شود. خدا می‌فرماید: نمی‌شود اینها را نگه داری، پس با من تجارت کن؛ اگر با اشتیاق بدهی، از تو می‌خرم. یک نمونه‌اش شهادت است. اگر شهید نشوی، می‌میری! اگر خودت، جانت را به من بدهی، از تو می‌خرم، وگرنه باز هم می‌میری و در قبرستان دفن خواهی شد! (فَإِنَّهُ لَیْسَ عَنِ الْمَوْتِ مَحِیصٌ؛‏ إِنَّکُمْ إِنْ لَا تُقْتَلُوا تَمُوتُوا؛ ارشاد مفید/1 /238)

محرم ماه شهادت هست یا نه؟ شهادت تجارت هست یا نه؟ خُب شما در این محرم، آمده‌اید از امام‌حسین(ع) چه چیزی بگیرید؟ چه چیزی می‌خواهید به امام‌حسین(ع) بدهید؟ از چه چیزی حاضر هستید بگذرید؟

ایمان به خدا چه زمانی به‌درد می‌خورد و باعث می‌شود آدم ساقط نشود؟

ایمان به خدا چه زمانی به درد می‌خورد و باعث می‌شود آدم ساقط نشود؟ زمانی که اگر یک چیزی از تو گرفته شد، بگویی «دنیا همین است؛ دنیا محلِ گرفتن است» صبور باشی، آرام باشی! جالب است که خدا می‌فرماید: من حاضر هستم اینها را از تو بخرم! یعنی دورریز نداری، پس فقط با من تجارت کن؛ سرما خوردی، مریض شدی، تب کردی، سلامتت را دادی، از تو می‌خرم، همۀ اینها را می‌خرم. پس وقتی سالم شدی چه؟ آن‌وقت ببین چه چیزی را از دست داده‌ای که سلامتی به تو داده‌اند!

حالا ایمان به چه دردی می‌خورد؟ آیا ایمان یعنی اینکه بدانی خدا هست؟ ولایت در این داد و ستد چه نقشی دارد؟ جایگاه ولایت کجای این قصه است؟ دربارۀ اینها باید بحث کرد.

محافظه‌کاری (یعنی حفظ کردن آنچه داری) آدم را بدبخت می‌کند

به این حالت بدی که «انسان نمی‌خواهد دارایی‌هایش را بدهد و می‌خواهد حفظ‌شان کند» محافظه‌کاری گفته می‌شود. محافظه‌کاری -یعنی حفظ کردن آن چیزی که داری- واقعاً آدم را بدبخت می‌کند. ابلیس به حضرت آدم گفت: «آیا می‌خواهی این را از دست ندهی؟» و این‌گونه آدم را فریب داد.

فریب جد ما حضرت آدم، در زندگی ما هم هست؛ این فریب دو رکن داشت که رکن دومش بنا بر نقل برخی مفسرین، احتمالی است و با آن کاری نداریم. اما رکن اولش که قطعی است این است: «می‌خواهی این چیزهایی را که داری، حفظ کنی؟» خداوند متعال، خیلی این را قشنگ توضیح می‌دهد و می‌فرماید: «من به حضرت آدم گفتم: اینجا بهشت است، یک‌وقت دشمنت تو را از بهشت، خارجت نکند! «فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی» (طه/117) این داستان همۀ ما است.

بعد فرمود: «إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَی*وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَی» (طه/ 117و118) تو اینجا نه گرسنه می‌شوی، نه تشنه می‌شوی، نه عریان می‌شوی، نه گرمت می‌شود، نه سردت می‌شود، همه‌چیز داری! خدا دارد اینها را برای آدم می‌گوید و تذکر می‌دهد با اینکه آدم خودش در بهشت است و این چیزها را می‌داند.

 بعد می‌فرماید: «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی» (طه/120) ابلیس به او گفت می‌خواهی من تو را به درخت جاودانگی راهنمایی کنم (تا همۀ اینها را نگه داری)؟ یعنی خدا به آدم فرمود مواظب باش این چیزهایی که داری عامل بدبختی‌ات نشود!
شنیده‌اید می‌گویند: «گول هیکلت را نخور، گول دارایی‌هایت را نخور؟» حضرت آدم، گول دارایی‌هایش را خورد؛ اصلاً کسی نمی‌خواست آنها را از او بگیرد، اما شیطان چطوری گولش زد؟ گفت: می‌خواهی اینها را از تو نگیرند؟ و آدم گول خورد.

حالا خدا در موضوع جهاد به ما چه می‌گوید؟ می‌فرماید: می‌آیید جان‌تان را به من بدهید؟ پدر جد ما بنا نبود جان بدهد، اما سر اینکه می‌خواست دارایی‌هایش را حفظ کند، فریب خورد! حالا خدا می‌خواهد جان ما را بگیرد! آنجا آدم ترسید که دارایی‌هایش را از دست بدهد لذا فریب خورد، حالا تو هم داری می‌ترسی که جانت را از دست بدهی، نترس! أمیرالمؤمنین(ع) فرمود: بروی جهاد عمرت کم نمی‌شود، اگر عمرت به سر آمده باشد، به فرمودۀ قرآن، حتی اگر در خانه‌ات هم باشی می‌میری! (أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی‏ بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ؛ نساء/78) (قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فی‏ بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی‏ مَضاجِعِهِمْ؛ آل‌عمران/154)

اگر اهل داد و ستد نباشی بدی‌هایت آشکار می‌شود!

وقتی از آن درخت خوردند، چه شد؟ «فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا» (طه/122) بدی‌های‌شان آشکار شد! اهل داد و ستد نباشی بدی‌هایت رو می‌آید! این بدی‌ها همان حرف‌هایی است که معمولاً می‌زنند؛ فلانی حسود است، فلانی مغرور است، فلانی تکبر دارد و... اگر در این دنیا دست بِده نداشته باشی، ممسک باشی و حاضر به داد و ستد نباشی، بیچاره می‌شوی.

این ویژگی‌ چقدر مهم و کلیدی است؟ اهمیتش را در داستان حضرت آدم دیدیم. حالا دو آیۀ دیگر از آیات قرآن را نیز بخوانیم. می‌فرماید: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا» (معارج/19) انسان حریص آفریده شده است؛ می‌خواهد همه‌چیز را بگیرد. این عیبی ندارد اگر همه‌چیز را درست بگیرد. ولی می‌فرماید: بد می‌گیرد، بدی‌اش این است که «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا» (معارج/20) وقتی می‌خواهم یک چیزی از او بگیرم-هرچند بخواهم به‌جایش یک‌ چیز بهتری به او بدهم- جزع می‌کند و می‌گوید «وای من نمی‌خواهم و...» مثل جزع‌ کردن بچه‌ها؛ وقتی یک چیزی را بخواهیم از او بگیریم بچه‌بازی در می‌آورد و جزع می‌کند.
بعد می‌فرماید: «وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا» (معارج/21) حالا اگر یک اسباب‌بازی به این بچه بدهید، مگر پس می‌دهد؟! می‌گوید: نه، من می‌خواهم این را نگه دارم! این بچه بازی‌ها چیست در می‌آوری؟! این سه آیۀ فوق، خیلی انسان‌شناسانه هستند و بسیار جای تأمل دارند.

انسان تنگ‌نظر است و موجود عجیب و غریبی است!

برای اینکه عمق فاجعه را ببینید، یک آیۀ دیگر را هم می‌خوانم. می‌فرماید: «قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَآئِنَ رَحْمَةِ رَبِّی» (اسراء/100) اگر شما آدم‌هایی که من می‌شناسم، خزائن رحمت پروردگار در دست‌تان باشد، و به شما بگویند «بده» نمی‌دهید! «إِذًا لَّأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الإِنفَاقِ» ای انسان تو این‌گونه هستی، می‌ترسی انفاق کنی!

ای انسان، اگر همۀ رحمت خدا هم دستت باشد یک‌دانه‌اش را حاضر نیستی بدهی. بعد می‌فرماید: «وَکَانَ الإنسَانُ قَتُورًا» انسان این‌قدر تنگ‌نظر است! نگه می‌دارد، ول نمی‌کند. جان کندن چقدر برای اینها سخت خواهد بود! این دهش و پرداخت و باز کردن مُشت، که در طول عمر با بلا و تکلیف و... تمرین می‌شود، برای آن لحظۀ آخر است که می‌خواهند جان را از تو بگیرند. از خدا بخواهیم  ما را عاشق جان دادن به خودش قرار دهد؛ عاشق پرداخت، عاشق داد و ستد، عاشق تجارت.

اگر لبخند خدا را می‌خواهی باید یک چیزهایی را بدهی...

گاهی در ادبیات عارفانه و عاشقانه می‌شنویم که می‌گویند «عبادت تاجرانه، خوب نیست» اما یک‌وقت فکر نکنید عبادت عاشقانه چیزی غیر از عبادت تاجرانه است؛ عاشق هم دارد با خدا تجارت می‌کند؛ منتها اگر سطح تجارت، پایین بیاید بد است، ولی اگر سطح تجارت بالا برود که خیلی خوب است، مثلاً امام‌حسین(ع) می‌گوید: خدایا لبخند تو را می‌خواهم! خداوند می‌فرماید: اگر لبخند مرا می‌خواهی، باید یک چیزهایی را بدهی... امام‌حسین(ع) اکبرش را می‌دهد، اصغرش را می‌دهد...

می‌فرماید لبخند مرا می‌خواهی؟ خُب از تو یک چیزهایی را می‌گیرم. خدا یک چیزهایی را از امام حسین(ع) گرفت که از هیچ‌کسی نمی‌گیرد؛ حتی به حضرت ابراهیم فرمود: تا همین‌جا بس است، بلند شو برو، اسماعلیت را از تو نمی‌گیرم. همین که حاضر شدی بدهی، بس است.
حضرت آقای سلیمانی عزیز، متوجه شده بود که خدا به این سادگی‌ها نمی‌گیرد، لذا برای شهادت ضجه می‌زد که «خدایا بگیر...» متوجه شده بود که به‌سادگی نمی‌گیرد.

هرکسی با خدا تجارت نکند، آنچه را محافظت کرده به نحو دیگری از دست می‌دهد!

محافظه‌کاری در یک عبارتی در قرآن خیلی سخت و تلخ و توهین‌آمیز بیان شده است! در اینجا فقط اشاره می‌کنم شما خودتان بروید این آیه را دقیق مطالعه کنید می‌فرماید: «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّه‏» (توبه/81) آنهایی که همراه پیغمبر(ص) نرفتند جهاد کنند، خوشحال هستند که نشسته‌اند و رسول خدا(ص) برای جهاد رفته است! چه چیزی را می‌خواهی حفظ کنی بدبخت؟ آدم به همین دلیل از بهشت اخراج شد که می‌خواست داشته‌های خودش را حفظ کند، از ترس اینکه اینها را از او نگیریم، این‌طور شد.
بعد می‌فرماید: «وَ کَرِهُواْ أَن یُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ قَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِی الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ» گفتند نروید، گرم است! به ایشان بگو جهنم که داغ‌تر است! چرا تجارت نمی‌کنی؟ چرا با من بده بستان نمی‌کنی؟

در جای دیگری می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ» (فاطر/29) آنهایی که دنبال پرداخت(بده و بستان با خدا) هستند و در راه خدا انقاق می‌کنند، دنبال یک تجارتی هستند که ضرر ندارد.

ببینید خدا از اهل‌بیت(ع) چگونه تعریف می‌کند؟ آنجایی که بر سر سفرۀ افطار نشسته‌اند و می‌خواهند نان بخورند، مسکین و یتیم و اسیر می‌آید درِ خانه‌شان، غدای‌شان را می‌دهند برود. اینها خیلی آماده هستند «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلیَ‏ حُبِّه‏» با عشق تجارت می‌کنند! حضرت آدم از ترس اینکه اینها را از دست ندهد سقوط کرد، البته ایشان توبه کرد و خدا فرمود «من توبه‌اش را می‌پذیرم.»

آیا می‌توانیم عاشقانه پرداخت کنیم؟

سه موضوع را تا اینجا عرض کردیم؛ اول اینکه نترسید از اینکه چیزی را از شما بگیرند، چون بالاخره می‌گیرند. أمیرالمؤمنین(ع) فرمود هرچیزی بگیری یک چیز دیگری جایش از تو می‌گیرند.
دوم اینکه با این بده بستان‌ها دارند ما را تمرین می‌دهند برای اینکه جان ما را بگیرند و ببینند در آن لحظه چه‌کاره هستیم؟ اگر در آن لحظه خوشگل باشی همۀ بدی‌ها و زشتی‌های گذشته‌ات را می‌بخشند.
سوم اینکه محرم است و شهادت و... آمدیم ببینیم می‌شود عاشقانه پرداخت کنیم؟ آیا این چیزهایی که می‌خواهند از ما بگیرند، می‌توانیم عاشقانه بدهیم؟

نقطۀ مقابل محافظه‌کاری چیست؟/ اگر بخواهیم محافظه‌کار و مُمسک نباشیم باید چه کار کنیم؟

نقطۀ مقابل محافظه‌کاری چیست؟ بنده نصف این گردنه و عبور کردن از آن را توضیح دادم، و هنوز همۀ گردنه را رد نکرده‌ایم. چه چیزی باعث می‌شود که آدم (همان آدم همه‌چیزخواه) متوقف می‌شود؟ اینهایی که دارد نمی‌خواهد بدهد، رد نمی‌کند برود، هرچند که از او می‌گیرند. ضمن اینکه شما می‌دانی در راه خدا هرچه بدهی خدا چه کاری برایت می‌کند؛ غوغا به پا می‌کند!
ما اگر بخواهیم مُمسک نباشیم، اگر بخواهیم محافظه‌کار نباشیم و اهل تجارت باشیم، باید چه کار کنیم؟ این را جلسۀ بعد عرض خواهم کرد، ضمن اینکه اصلاً چرا دنیا این‌گونه است؟ فلسفه این چرایی را نیز بحث خواهیم کرد.

امام حسین عاشقانه پرداختی‌هایش را انجام داد...

امام حسین(ع) همۀ پرداختی‌هایش را انجام داد، سخت‌ترین پرداختی‌اش چه بود؟ شاید سخت‌ترین پرداختی‌اش آن لحظه‌ای بود که می‌گویند بعد از خداحافظی با اهل حرم، دید ذوالجناح حرکت نمی‌کند، خدایا چه شده؟ نگاه کرد دید سکینۀ دردانه، جلوی بابا را گرفته است.
نمی‌توانم توضیح بدهم، إن‌شاءالله هیچ‌وقت دخترت را در بیابان رها نکنی بروی! حالا این دختر، به امام‌حسین(ع) چه گفت؟ صدا زد: بابا می‌خواهی بروی، باشد، ولی اول ما را به مدینه برگردان و بعد برو...