به گزارش مشرق، حامد صفاییپور، فعال رسانهای یادداشتی از نسبت اخلاق و دین در حادثه شهادت فرزند شیرخوار امام حسین(ع) را در کانال تلگرامی خود منتشر کرد:
پیکر کودک شیرخوارۀ حسین(ع)، نمادِ دهشتناکترین فرجامِ ممکن، برای یک جامعۀ دینی است. تصویری که نشان میدهد یک جامعه دینی در «بد شدن» چه الگو و نهایتی دارد. «اهل کوفه» احتمالا میخواستند چون «اهل احد» نباشند و «اهل احد» چون «بنی اسرائیل» و «بنی اسرائیل»، چون قابیل؛ حال آنکه قابیل، شخصا قابیل بود و بیاسرائیل جمعاً بنیاسرائیل و سربازان احد، اهل احد؛ و اکنون این ما، که امید داریم «اهل کوفه» نباشیم!
کودک ششماهه امام حسین(ع)، قربانی غلبۀ «شکل دین» بر «مضمون دین» است. «شکل دین»، «علتِ صوری» یک جامعه دینی است؛ اینکه از منارههایش اذان بگویند و در مساجدش نماز بخوانند و به نامها و نشانههایش توسل جویند. مضمون دین، در بُعد نظری، ایمان (باور قلبی) به مبداء و معاد (انا لله و انا الیه راجعون)) و پذیرش ربوبیت الهی (رب العالمین)؛ و در بعد عملی، توجه به بایدها و نبایدهای وجدانِ عامِ اخلاقی است. پیام اصلی دین در بعد اجتماعی، دعوت به جوانمردی، مردمداری، عدالت اجتماعی؛ و دوری از کردارها و گفتارهایی است که مسیر زندگی اجتماعی انسان را مسدود میکند (ساء سبیل). وقتی «شکل دین» بر مضمون آن غلبه میکند، حج و نماز و روزه هست؛ اما، جوانمردی و انصاف و مردمداری، نه.
دو شیشه کاملا مشابه عطر را تصور کنید که درون یکی عطری دلانگیز است، و در دیگری گندآبی نفرتانگیز؛ اما هر دو سر بسته؛ و سالهاست که کسی در فضای اجتماعی، آن دو را از یکدیگر تمیز نداده است. شهادت این پسر، به دیوار کوفتن و شکستن آن شیشه متعفنی که تا آن لحظه، کمتر کسی، تفاوت آن را با شیشۀ دوم میداند.
آیا فهم زشتی کشتن فرزندِ شیرخواره به جرم پدر حتی اگر پدرش مجرم باشد نیازمند فرستادن پیامبران و تعالیم الهی است؟ چگونه ممکن است امت یک پیامبر، تنها چند دهه پس از درک حضور او، در ددمنشی و جنایتکاری به جایی برسند که بدیهیترین احکام اخلاقی را، بدون ملامت وجدان، زیر پا گذارند؟ کودکی را بکُشند؛ و به شُکرانه این پیروزی روزه بدارند!؟
هشدار میدهم که سادهترین پاسخ به این پرسش این است که «دین این مردمان «دینی واقعی» نبوده است» و بیتوجهی به این واقعیت که این همان چیزی که «ابن زیاد» نیز به «حسین(ع)» میگوید. نه! در اینجا نام بردن از دینِ «غیر واقعی» و «واقعی» بحثی لفظی است و بر هیچ عینیت اجتماعی انطباق ندارد. هر چه هست مربوط به درون شیشه است. درون شیشه، سادهترین و روشنترین احکام اخلاقی است. نشان آشکار وارونگی دین، گذشتن از مرزهای روشن اخلاقی است.
شاید پیام درس آموز سرور آزادگان جهان این است که: «پسرم را، انباشت انتخابهای اخلاقی کوچک و بزرگی، به شهادت رساند، که قدم به قدم، شهود اخلاقی این جامعه را از بین برده است». یک سهمیه بیدلیل؛ یک وام خارج از نوبت، یک مدرسه اختصاصی؛ یک سفارش ویژه، یک سکوت نابهجا، یک بودجه غیر شفاف, یک شغل بیشایستگی، یک ویلای خصوصی؛ یک سفر خارج بیدلیل؛ صدور یک مدرک بیدرک؛ یک بازداشت موقتِ دائمی؛ یک دادگاه بیهیات منصفه؛ یک برداشت شبانه از حسابها، یک استخدام فامیلی؛ یک دروغ؛ تمرُّد از یک عذرخواهی ساده؛ ... یک به یک، تا بیمعنایی و هرزگردی کامل اخلاقی یک جامعه.
اما، این سقوط اخلاقی تا رسیدن به آخرین مراحل دهشتناک خود، به نیروی بیشتری نیاز دارد. باید اندیشید که در یک جامعه دینی، نیروی لازم برای ندیدگرفتن این وجدان اخلاقی، از کجا تامین میشود؟ یک پاسخ این است: زیر پا گذاشتن اخلاق تا این حد، فقط با نیروی یک توجیه شرعی ممکن است. تنها عنصر قدرتمند ممکن، برای خنثی کردن اثر شهود اخلاقیِ فرد و جامعه، برای نفرت نداشتن از کشتن یک کودک، توجیهی دینی است. شهادت علی اصغر(ع)، برهان قاطع بر امکانِ تبدیل دین، به چیزی ضد آن است.
بر این اساس، آقازادهی امام حسین(ع) به کمکِ پدر آمده است تا به «کوفیان تاریخ» بگویند: «ان لم اکُن لَکُم دین، فکونوا «احراراً» فی دنیاکُم»؛ «اگر دین را به جان، نگرفتهاید؛ دست کم، به اخلاق و جوانمردی برگردید و نه اینکه دین را سرپوشی بر فراموشی خود کنید».
کمکنفس باباست این پسر؛ برای اینکه کوفیان تاریخ کمتر و آزادگان جهان بیشتر باشند.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.