به گزارش مشرق، متن پیشِرو از سلسلهمتنهای «قافلهسالار؛ همراه با کاروان حسینی(ع) تا اربعین» نوشتۀ «مجتبی فرآورده» است. او تهیهکننده و کارگردان پروژه سینمایی «ثارالله» است که مدتها پیش رهبر معظّم انقلاب بر لزوم تولید این فیلم تأکید کردند. او میگوید "زمانی که به دیدار رهبر انقلاب رفته بودیم، فرمودند: «چرا فیلم امام حسین(ع) را نساختید؟»، عرض کردیم «عدهای مانع شدند و نگذاشتند این فیلم ساخته شود، اگر بدانیم که رضای قلبی شما در این است که فیلم امام حسین(ع) ساخته شود خودمان را به آب و آتش میزنیم این فیلم را بسازیم»، ایشان فرمودند: «نهتنها خودتان را به آب و آتش بزنید، بلکه بروید از زیر سنگ هم شده این کار را انجام بدهید.» بنابراین تصمیم گرفتیم ساخت فیلم را آغاز کنیم."
فیلم «ثارالله» دربارۀ حرکت کاروان امام حسین(ع) از مکه تا کربلا و اتفاقات مسیر راه و استقرار هشتروزه در کربلا تا عصر عاشوراست. فرآورده در این مجموعه یادداشتها که قرار است تا روز اربعین منتشر شود، روایتهایی کوتاه و آزاد از وقایع کاروان امام حسین(ع) را بیان میکند.
*****
بیست و هشتم محرم
شب بود و بازماندگان کاروان،
تن خَسته از سفر، در اندوه و غم، آرمیده بودند.
آسمان پُر ستاره بود، اما در التهاب،
از عمق آسمان ناگاه، نوری درخشید و روشنی بخشید،
درهای آسمان از ملکوت گشوده شد، راهی کشیده شد سوی زمین،
محمّد و ابراهیم و نوح و اسماعیل و اسحاق و آدم، همراه جبرییل،
با خیل بسیار ملائک، فرود آمدند به مهمانی و لقاء حسین،
جبرییل درِ صندوق را گشود، سر را به آغوش گرفت و بوسید،
جبرییل گفت: مولای من، بر همدم گهوارهات، ناگوار است که تو را چنین ببیند.
سر را به آدم سپرد، آدم سر را بوسید،
آدم گفت: ای شفیع آدم. آدم از پس هبوط، با گریه بر مصائب تو رهایی یافت.
سر را به اسحاق سپرد، اسحاق سر را بوسید.
اسحاق گفت: یهود در حسرت فرزندی از موسی بن عمران است تا او را در حد پرستش گرامی بدارند،
و این قوم، اهلبیت نبی را یک به یک به دم تیغ دادهاند.
سر را به اسماعیل سپرد، اسماعیل سر را بوسید.
اسماعیل گفت: تنها خیال بود که گمان میبردم، که به ذبح من، ذبح عظیم واقع خواهد شد.
سر را به نوح سپرد، نوح سر را بوسید.
نوح گفت: در تو چه گوهری است که کشتی طوفانزده در امواج بلند و مهیب،
در سرزمین تو، در کربلا آرام و قرار گرفت.
سر را به ابراهیم سپرد، ابراهیم سر را بوسید.
ابراهیم گفت: در شعلههای خشم و کین نمرودیان که در اطرافم زبانه میکشید،
ملائک به نجات و نصرت فرود آمدند، اما من، همه را پس زدم و به تو اقتدا کردم،
فقط خدا را خواندم.
سر را به محمّد سپرد.
محمّد، سر را به بغل گرفت،
پلک فرو بست و سر را بویید و سپس بوسید،
گریه کرد و نالید.
انبیاء با او هم ناله شدند و گریستند،
جبرییل و ملائک هم گریستند.
زمین، به گریه و غم رحمة للعالمین، در خود شکست و لرزید،
زمین، ناله سر داد،
و آسمان که زمین را ناظر بود،
طاقت از کف بداد و نالید.
تنها صدای گریه بود و ناله و مویه،
جبرییل گفت: یا رسولالله! خدا مرا امر کرده هر عذابی که درباره این قوم فرمان دهی اطاعت کنم.
اگر خواهی زمین را به یک آن بلرزانم و زیر و رو کنم، همان کاری که با قوم لوط عمل کردم.
رحمة للعالمین گفت: نمیخواهم کیفر اینان در این جهان باشد،
مرا با اینان به روز رستخیز در آستان عدل الهی موقفی است،
در آن روز با آنان دشمنی دارم.