کد خبر 112758
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردین ۱۳۹۱ - ۱۸:۰۵
امروز من و نيره با يک ون چيني

رفتيم خريد کت و پيراهن چيني

در کوچه برلن، همه چي هر چه بگي بود

از کاپشن و مقنعه تا دامن چيني

يک گوشه پر از کفش و کمربند و عرق گير

يک گوشه پر از ديگچه و هاون چيني

از بخت خوش انگار که خانم خوشش آمد

از پيرهني بر تن يک مانکن چيني

تا چشم فروشنده به ماخورد به پاخاست

خوشحال شد و زد دو سه تا بشکن چيني

آنقدر بلا برده زبان ريخت که آخر

با شيوه گل گفتن و خنديدن چيني

انداخت به ما يک کت و شلوار و کلاه و

يک مانتو و يک پيرهن ساتن چيني

گفتيم اگر جر بخورد، پاره شود چي

آورد دوتا قرقره با سوزن چيني

چون عينک ما بي نمک و گنده و خز بود

ناچار خريديم دوتا ريبن چيني

من بعد ببينيد مرا توي خيابان

در کسوت يک آدم جنتلمن چيني

برگرفته از وبلاگ «طنز سروده هاي عمومصطفي»