کد خبر 113161
تاریخ انتشار: ۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۱۰:۱۸

این دو رباعی ارتجالی فوری، بسا کوچکتر از آن بودند که ارزش تقدیم به قیصر را داشته باشند، اما دست‌کم این برکت را داشتند که شرم دست خالی بودن را از میان بردارند. و بعدها این افتخار را نصیب‌مان کردند که نام‌مان در جریده آنها که برای قیصر عزیز شعر گفته‌اند ثبت شود.

به گزارش گروه فرهنگی مشرق، امید مهدی نژاد امروز، همزمان با سالگرد تولد قیصر امین پور با ذکر خاطره‌ای یادی از این استاد معاصر ادبیات کشورمان کرده است که در ادامه از نظرتان می‌گذرد.

شاعرترها آینه‌گردان تو اند
تا آیه نور از لبت می‌جوشد
گل‌ها همه آفتابگردان تو اند

اردیبهشت 1384 است. به همراه دوستان جوان شاعرم، راهی دیدار قیصریم در منزلش. می‌رویم تا زادروزش را شادباش بگوییم. من و محمدمهدی سیار ـ که از جمع جدا شده بود و آمده بود مرا خبر کند ـ با هم راهی شده‌ایم، و باقی دوستان با هم. در راه نمی‌دانم مهدی به من می‌گوید یا من به مهدی، که «جالب نیست دست خالی به جشن تولد برویم. تحفه‌ای یا هدیه‌ای باید ببریم...»

تحفه شاعر نیست جز شعر و ما هیچ‌کدام‌ برای قیصر شعری نگفته‌ایم. میدان صادقیه را پشت‌سر گذاشته‌ایم و تا مقصد فاصله چندانی نمانده است. در این فرصت کوتاه، جز آن‌که به یک چیز کوچک مثل رباعی فکر کنیم، چاره‌ای نداریم. فرشته‌های الهام، در ترافیک عصرگاهی تهران، به استراحت می‌پردازند و خودشان را برای شب که مصاریع اول را از آسمان می‌آورند و به شاعران هدیه می‌دهند، آماده می‌کنند. با این حال نمی‌دانم مهدی سیار این مصرع را از کجا شکار می‌کند که:
گل‌ها همه آفتابگردانِ تو اند...
اشاره مصرع، به عنوان مجموعه شعر قیصر است: گل‌ها همه آفتابگردانند.
من هم برای این‌که از قافله عقب نمانم می‌گویم:
در کوچه آفتاب منزل داری...
که این هم اشاره‌ای دارد به عنوان مجموعه شعر دیگری از قیصر: در کوچه آفتاب.
مصرع‌ مهدی را من برمی‌دارم و مصرع من را مهدی. تا به منزل قیصر برسیم، دو رباعی ناقابل در دست داریم:

دریا دریا گهر به ساحل داری
صد دفتر ناسروده در دل داری
تو شاعر شهر روشنایی‌هایی
در کوچه آفتاب منزل داری
و
تو قیصری و این‌ها مردان تو اند
شاعرترها آینه‌گردان تو اند
تا آیه نور از لبت می‌جوشد
گل‌ها همه آفتابگردان تو اند

این دو رباعی ارتجالی فوری، بسا کوچکتر از آن بودند که ارزش تقدیم به قیصر را داشته باشند، اما دست‌کم این برکت را داشتند که شرم دست خالی بودن را از میان بردارند. و بعدها این افتخار را نصیب‌مان کردند که نام‌مان در جریده آنها که برای قیصر عزیز شعر گفته‌اند ثبت شود. قیصر آن‌روز هدایای ناقابل ما را پذیرفت و البته بزرگوارانه گفت «کاش موضوع شعرها من نبودم. آن‌وقت می‌توانستم از آنها کلی تعریف کنم!»