کد خبر 1136316
تاریخ انتشار: ۷ آبان ۱۳۹۹ - ۱۸:۳۰

پهلوی کنسرسیوم را قراردادی شرافتمندانه خوانده بود و از مجلس خواست فورا آن را تصویب کند؛ این قرارداد پول اندکی از فروش نفت را در برابر سود بی‌حد شرکت‌های آمریکایی و انگلیسی به دربار ایران می‌رساند.

به گزارش مشرق، «شعله نفت که ماهش به درخشانی نیست؛ جز برای دگران شمع شبستانی نیست؛ این‌که بیگانه برد نفت نه بل سیل طلاست؛ گر چه زر همسر این کان به فراوانی نیست.»

ابیات فوق قسمتی از شعری اجتماعی است که 9 آذر سال 1329 در روزنامه توفیق چاپ‌شده است. آن روزها همه کشور و همه‌جا بحث از نفت بود. پس از سال‌ها غارت ثروت ملی، ملت مصمم بود اجازه ندهد بیش از این تحقیر شود. افسوس که پایان ماجرا آن‌طور نشد که باید!

ماجرای تلخ نفت از سفرهای تدارک دیده‌شده سفارت‌خانه‌ها برای شاهان قاجار شروع شد. کشورهای غربی همچون انگلستان با نمایش پیشرفت‌های خود شاهان قاجار را مبهوت خود می‌کردند. ناصرالدین‌شاه پس از بازگشت از اولین سفر فرنگ با مشاورانی که گمان می‌کرد به رموز پیشرفت غرب واقف‌اند مشورت کرد تا ایران را به ترقی غرب برساند. پیشنهاد آنان دادن امتیاز به غرب بود. عصر ناصری و جانشین وی دوران امتیازدهی ایران به دول و شرکت‌های اروپایی است. یکی از آن امتیازات، امتیاز نفت دارسی است.

امتیاز نفت دارسی در دوره مظفر الدین شاه منعقد شد. طبق این امتیاز حق انحصاری اکتشاف، استخراج و پالایش نفت در سراسر ایران جز پنج ایالت شمالی هم‌مرز با روسیه به دارسی اعطا شد. در مقابل دارسی متعهد شد 16 درصد از منافع خالص خود را به دولت ایران بپردازد و در پایان مدت انقضا یعنی سال 1961 تمام دارایی شرکت بدون هیچ عوارضی به تملک دولت ایران در بیاید. در آن زمان هنوز شاهرگ نفت در ایران کشف نشده بود. اما این اتفاق خیلی زود در مسجدسلیمان رخ داد.

نفت ایران باکیفیت‌تر از نفت عراق بود. همین مسئله دولت انگلستان را علاقه‌مند به شراکت با دارسی کرد. آن‌ها به‌اجبار 51% از سهام دارسی را به دست آوردند و عملاً مالکیت نفت ایران به دست دولت انگلستان افتاد. از آن زمان دخالت انگلستان در هر مسئله داخلی ایرانی جدی‌تر از قبل شد.

پول نفت حربه‌ای در دست دولت انگلستان بود که هر وقت می‌خواست به بهانه‌ای از دادن آن طفره می‌رفت. برای مثال در دوران جنگ جهانی اول که ایران به‌ناحق اشغال شد و قحطی مصنوعی انگلیسی‌ها شیوع یافت و هر سکه برای ایران مهم بود از پرداخت پول خودداری کردند. درحالی‌که در دوران جنگ با توجه به بالا رفتن نیاز بریتانیا به نفت، آنان تولید نفت پالایشگاه آبادان را به 65% زمان معمول رساندند. درواقع نفت تقریباً رایگان ایران یکی از عوامل مهم پیروزی بریتانیا و جبهه متفقین در جنگ اول بود.

نفت ایران به‌قدری مهم بود که کم‌کم طمع دول شوروی و آمریکا را برانگیخت. آمریکا؛ استعمارگر نوپا دقیقاً همان چیزی را می‌خواست که استعمارگر پیر در اختیار داشت. نمایندگان شرکت‌های آمریکایی به ایران آمدند. مذاکرات مجلس برای تغییر امتیاز با شرایط بسیار بهتر به شرکت آمریکایی در حال برگزاری بود اما شرکت نفت انگلیس و ایران بیکار ننشست. ماژور ایمبری دلال نفتی در سقاخانه با شرایطی عجیب به قتل رسید. ماجرای شراکت ایران و آمریکا عملاً تمام شد اما شرکت‌های بزرگ آمریکا و انگلیس در پشت پرده با هم تبانی کردند. آمریکایی‌ها سهمی از عراق گرفتند و فعلاً از ایران رفتند.

 ماجرای دلال نفتی بیش از همه به سود رضا خان بود. او قتل را به گردن طرفداران مدرس انداخت و با جلب نظر آمریکایی‌ها چند ماه بعد تاج‌گذاری کرد. رضاشاه در اقدامی کوروش مآبانه ابتدا قراداد دارسی را پاره، سپس در اقدامی نوکر مآبانه قراردادی با همان اصلاحات موردنظرشان در دارسی را امضا کرد به نام 1933! انگلستان مدت‌ها بود که درصدد تغییر برخی مفاد امتیاز دارسی و تمدید آن بودند اما مجلس و شاه وقت از امضای قرارداد جدید سرباز زده بودند. حتی فکر مشارکت با دیگران را داشتند که سلسله پهلوی نفت را در استعمار نگاه داشت.

در قرارداد جدید بخش‌هایی که دو پهلو یا مبهم بودند و امکان داشت به نفع ایران تفسیر شود از لحاظ حقوقی مرتب شد. مدت قرارداد تمدید شد. حق امتیاز ایران از 16 درصد به حق امتیاز مقطوع تغییر یافت. حق مقطوع یعنی ایران هیچ سهمی از افزایش هر روزه قیمت نفت نمی‌برد. امتیاز نامه قاجار تبدیل به استعمار نامه پهلوی شد.

نفت پاشنه آشیل تبلیغات نظام جدید در بازگشت به عظمت هخامنشی بود. در کتاب oil Persian آمده است: «شرکت نفت انگلیس و ایران تجسم و خلاصه‌ای از دخالت بیگانگان بود. این موسسه یکی از بزرگ‌ترین منابع ثروت ایران را در اختیار داشت و از آن بهره‌برداری می‌کرد و در ازای میلیون‌ها پوند که از کشور می‌برد مبلغ ناچیزی به دولت می‌داد، با چنان استقلالی رفتار می‌کرد که دولت ایران مشابه این رفتار را از هیچ رئیس ایل و قبیله‌ای، هرقدر هم مقتدر بود تحمل نمی‌نمود. در طرز رفتار با ایرانیان از عالی و دانی چنان نخوتی نشان می‌داد که برای نژادی که بیش از هر وقت به عظمت گذشته خود فخر می‌کرد و به آینده درخشان خود اعتماد داشت، قابل‌قبول نبود.» رفتار تحقیرآمیز انگلیسی‌ها واقعیتی بود که پوچ بودن رؤیای حکومت کیان پهلوی را بر ملأ می‌کرد.

همین رویه تا جنگ جهانی دوم ادامه یافت. ادعاهای ارتش بزرگ پهلوی چون حبابی در اشغال ایران ترکید. ایران در جنگ دوم ساده‌تر و آسان‌تر از جنگ اول بدون قهرمان‌هایی چون میرزا کوچک خان که توسط پهلوی اول در تمام این مدت سرکوب‌شده بودند؛ تصرف شد. نفت ایران همانند جنگ اول راهگشا بود. با برملا شدن وعده‌های دروغین تجدد و عظمت آحاد ملت برای بازپس‌گیری نفت متحد شدند. مبارزان پر سابقه نفت همچون مصدق السلطنه و آیت‌الله کاشانی مبارزه را جدی‌تر از قبل شروع کردند. همه‌جا صحبت از نفت بود. اشعار و ادبیات نیز به کمک آگاه‌سازی مردم آمد.

پهلوی دوم که با رخصت متفقین بر تخت سلطنت تکیه زده بود. بی‌توجه به غارت اموال ملی با مردم همراه نبود. او با گماردن نخست‌وزیرانی چون علی رزم‌آرا که ایرانیان را از ساختن یک آفتابه ناتوان می‌دانست درصدد مقابله با عزم مردم ایران بود. اما مردم پیروز شدند. نفت ملی شد. باوجود رقابت امریکا و انگلستان بر سر نفت ایران، ملی شدن صنعت نفت چیزی نبود که آن‌ها را خوشحال کند. اشتباه استراتژیک نخست‌وزیر وقت؛ مصدق در اعتماد به امریکا موجب شد افتخار ملی شدن صنعت نفت به ننگ قرارداد کنسرسیوم برسد.

آمریکایی‌ها پشت مصدق را خالی کرده و از خرید نفت ایران سر باز زدند. ارتش بریتانیا از فروش نفت ایران جلوگیری کرد. نیروهای قدیمی استعمار پیر در داخل ایران هر روز فتنه جدیدی راه می‌انداختند. با دسیسه افراد میان دو رهبر اصلی مبارزه؛ آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق جدایی افتاد. سیا، ام ای 6، دربار، شاه و خانواده‌اش مقابل خواست ملت ایران ایستادند. تنها دولت ملی در زمان پهلوی سقوط کرد. روزهای آزادی تمام شد. دیگر جراید آزادانه شعرهای اجتماعی و سیاسی چاپ نمی‌کردند.

آمریکا و انگلستان این بار با نمایندگی شرکت‌های بزرگ نفتی به نفت ایران یورش بردند. در قراردادی به شدت پیچیده نفت ایران را بین خود تقسیم کردند. 40 درصد سهام کنسرسیوم به شرکت نفت انگلیس و ایران، 14 درصد به رویال داج شل، 6 درصد به کمپانی فرانسوی و 35 درصد به 5 شرکت عمده آمریکایی شامل گلف، تگزاکو، موبیل، استاندارد لویل نیوجرسیو استاندارد اویل کالیفرنیا (هریک 7 درصد) و 5 درصد باقی مانده به شرکت‌های کوچک‌تر آمریکایی موسوم به شرکت‌های مستقل رسید.[1] مدت این قرارداد 25 سال بود و حق استخراج، پالایش و صادرات نیز با کنسرسیوم بود. «قانون فروش نفت از طریق کنسرسیوم در تاریخ ۷ آبان ۱۳۳۳ به توشیح محمدرضا پهلوی رسید و در این روز نخستین تانکر نفت پس از سه سال و دو ماه بندر آبادان را پشت سرگذاشت.»

پهلوی دوم کنسرسیوم را قراردادی شرافتمندانه خوانده بود و از مجلس خواست بدون فوت وقت آن را تصویب کند. این قرارداد پول اندکی از فروش نفت را در برابر سود بی حد شرکت‌های آمریکایی و انگلیسی به دربار ایران می‌رساند به همین دلیل از نظر شاه شرافتمندانه به نظر رسید. پهلوی چشم خود را بر روی غارت ثروت ملی بست. مفاد قرارداد به کنسرسیوم اجازه می‌داد هر مکانی را که در آن گمان وجود نفت دارند حفاری کنند. حتی از پول مالیات شرکت‌های کنسرسیوم نیز صرف نظر شد.

دکتر مصدق که در زمان عقد قرارداد در زندان بود نسبت به کنسرسیوم اعتراض کرد. آیت‌الله کاشانی نیز بیانیه شدید الحنی صادر کرد که منجر به دستگیری ایشان در سن 70 سالگی شد. صدای آزادی خواهان در دوران استبداد کودتاچیان به مردم نرسید. با تبلیغات و پنهان کردن مفاد اصلی کنسرسیوم اکثر مردم گمان می‌کردند کنسرسیوم قراردادی مفید است. گذشت ایام ماهیت واقعی کنسرسیوم را برملا کرد.

 قرارداد تا سال 1358 باقی بود و اگر انقلاب اسلامی به پیروزی نمی‌رسید معلوم نبود تا کی تمدید می‌شد. ده‌ها جشن دو هزار و پانصد ساله و بارها صحبت کردن با کوروش بزرگ نمی‌تواند ننگ ننگین‌ترین قرارداد نفتی را از دامان پهلوی دوم بشوید. شاید اگر او این شعر را در روزنامه توفیق می‌خواند راه دیگری می‌رفت:

شعله نفت که ماهش به درخشانی نیست

جز برای دگران شمع شبستانی نیست

این‌که بیگانه برد نفت نه، بل سیل طلاست

گرچه زر همسر این کان به فراوانی نیست.

کم بگو قصه ساسان که کسی را به جهان

ترسی از کوکبه و حشمت ساسانی نیست

کوش تا زنده کنی حشمت و عنوان قدیم

ورنه سودی متصور ز رجز خوانی نیست

گر که مرد عملی نفت به بیگانه مده

به عمل کار برآید به سخنرانی نیست

سپیده انوشه

[1] کودتا 28 مرداد و ریشه‌های روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن، صفحه 159

آرشیو روزنامه توفیق

کودتا 28 مرداد و ریشه‌های روابط ایران و آمریکا در عصر مدرن، نوشته یرواند آبراهامیان، ترجمه محمد ابراهیم فاتح،

نفت و قتل کنسول آمریکا در ایران نوشته محمد قلی مجد ترجمه مصطفی امیری