آیت‎الله سیدحبیب‎الله طاهری‎گرگانی نماینده فقید مردم گلستان در مجلس خبرگان رهبری یکی از چهره‎ مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی، موثر و محوری حماسه پنجم گرگان بود.

به گزارش مشرق،‌ آیت‎الله سیدحبیب‎الله طاهری‎گرگانی چند سال قبل از وفات خاطرات آن ایام را بازگو کرد که «غلامرضا خارکوهی» تاریخ‎نگار گلستانی در کتاب خاطرات آیت‎الله طاهری‎گرگانی توسط نشر «سوره مهر» وابسته به حوزه هنری آن را منتشر کرد آنچه در ذیل آمده چکیده‎ای از خاطرات است که با هم می‎خوانیم:

مرحوم آیت‎الله سیدحبیب‎الله طاهری‎گرگانی در این خاطرات می‌گوید: روز پنجم آذر سال ۱۳۵۷ بنا بود که یک راهپیمایی بسیار سنگین در گرگان صورت بگیرد و دولتمردان اینجا هم خیلی حساس شده بودند، به همین خاطر آنها به دستور مقامات بالا یا با اجازه خودشان تصمیم به مقابله با راهپیمایان را گرفته بودند.

* شب قبل از پنجم آذر ماموران به من گفتند «فردا قرار است مردم را بزنند»

وی تصریح کرد: در حالی که در راهپیمایی‎های قبل از آن با طرح و برنامه‌ریزی بسیار خوبی که توسط بنده و بعضی دیگر از آقایان روحانی هدایت می‎شد پلیس تا مدتی فقط از دور مراقبت می‎کرد، ولی برای پنجم آذر به ما اعلام کردند که کشتار می‎شود و حتی شب قبل از پنجم آذر چند بار از فرمانداری و از پادگان گرگان سرهنگ شیرازی [فرمانده آن] با من و بعضی از روحانیون تماس گرفتند و گفتند که «فردا قرار است بزنند و ماموران دستور تیر دارند، لذا راهپیمایی فردا خطرناک است» و از من می‎خواستند که شرکت نکنم.

این روحانی مبارزه ادامه داد: ‌اما من نپذیرفتم و جواب دادم که «چنین چیزی ممکن نیست زیرا ما خودمان از مردم برای این برنامه دعوت کرده‌ایم، چطور خود ما در آن شرکت نکنیم»؟! این دیگر نهایت برخورد دوگانه ما تلقی خواهد شد. حتی گاهی خواهش می‎کردند که در صف مقدم نباشیم ولی این را هم نمی‎پذیرفتم، چون وقتی خود ما دعوت‎کننده هستیم پس باید خود ما هم در صف مقدم باشیم.

نماینده فقید مردم گلستان در مجلس خبرگان رهبری خاطرنشان کرد: خلاصه مردم در امامزاده عبدالله گرگان جمع شدند و ما هم به آنجا رفتیم، قبل از حرکت راهپیمایی، در آن روز من به اتفاق دو نفر دیگر [آقای حاج ابراهیم صالحی و آقای فرشاد] نزد پلیس رفتیم و من به افسر مسوول آنجا که فکر می‌کنم سرگرد جهانشاه بود، گفتم: «ما امروز می‌خواهیم تظاهرات آرامی برگزار کنیم و آرامش آن را هم تضمین می‌کنیم و اگر شما مایل نیستید که از این مسیر (خیابان شهدا) به طرف شهرداری برویم از آن مسیر (خیابان شهید رجائی) به طرف چهار راه‌میدان می‌رویم و سخنرانی می‌کنیم».

وی ادامه می‌دهد: اما آن افسر گفت «تظاهرات نکنید که ما امروز دستور تیراندازی داریم»، بعد من گفتم «بالاخره شما می‌خواهید در این شهر زندگی کنید و مردم خانه و زندگی‌ شما را می‌دانند کجاست» آن افسر در جوابم گفت «تهدید نکن خودت هم امروز کشته می‌شوی».

* افسر شهربانی به من گفت که «ما سرباز جانباز شاه هستیم»

مرحوم آیت‎الله طاهری‎گرگانی در این خاطرات می‌گوید: من هم جوابی دادم به این معنا که ما آماده‌ایم برای شهادت و باز او پاسخی به این مضمون داد که ما هم سرباز جانباز شاه هستیم.

وی اضافه کرد: من گفتم می‌خواهم با بی‌سیم شما با سرهنگ شیرازی صحبت کنم و آنها گفتند نمی‌شود و خلاصه مذاکره ما با افسر شهربانی به نتیجه نرسید، لذا ما برگشتیم به طرف جمعیت، ما هنوز به جمعیت نرسیده بودیم که پرتاب گاز اشک‌آور و تیراندازی ماموران ابتدا هوایی بعد هم زمینی به طرف مردم شروع شد.

نماینده فقید مردم گلستان در مجلس خبرگان رهبری نقل می‌کند: در آن واقعه دست کم ۹ نفر بلکه بیشتر به شهادت رسیدند، [آن روز وقتی تیراندازی شد و جمعیت پراکنده شدند] ما از پشت امامزاده از مسیر گرگانجدید بیرون رفتیم و گفتم «برویم به بیمارستان [پهلوی سابق] تا ببینم چند نفر شهید شده‎اند». در حالی که هنوز تیراندازی و شلیک گلوله‎ها به صورت هوایی و زمینی توسط پلیس ادامه داشت، به بیمارستان رسیدیم که دیدم گلوله مغز آقای سیدنظام‎الدین نبوی ـ که یکی از بستگان ما بود ـ را متلاشی کرده و شهید شده است.

وی ادامه می‌دهد: در بیمارستان خواستم که به اورژانس بروم تا هم از مجروحان واقعه عیادت کنیم و هم تعداد شهدا را بدانم اما از مسیر شیبی که مخصوص رفت و آمد برانکاردهای چرخدار بود رفتم و چون پله نداشت دست مرا گرفتند و کمک کردند تا وارد اورژانس شدم.

نماینده فقید مردم گلستان در مجلس خبرگان رهبری خاطرنشان می‌کند: با مشاهده این صحنه گویا برخی تصور کرده بودند که لابد من تیر خورده‎ام که دستم را گرفته‎اند و به اورژانس می‎برند تا مرا معالجه کنند، از طرف دیگر هم گویا دختر خانمی از مشهد به فردی در گرگان تلفن زده بود و پرسیده بود که در گرگان چه خبر بوده و او هم گفته بود که تعداد زیادی شهید و مجروح شده‎اند و از جمله به پای آقای طاهری هم شلیک کرده‎اند و مجروح شده است، در صورتی که من آن روز مجروح نشده بودم.

* متاسفانه من در آن بحران و آن همه خشونت پلیس تک و تنها بودم

وی تصریح می‌کند: متاسفانه من در آن بحران و آن همه خشونت پلیس تک و تنها بودم و تحت تاثیر مسائلی قرار نگرفتم حتی رئیس ژاندارمری به یکی از دوستان ما گفته بود که به فلانی بگو در این میدان تنهاست.

مرحوم آیت‎الله طاهری‎گرگانی در این خاطرات اظهار می‌دارد: پلیس گرگان برای روز پنجم آذر تصمیم بسیار خون باری را گرفت و اجمالا عده زیادی به شهادت رسیدند شاید ۹ نفر همان روز و بعدها هم شاید اضافه شد، چون بعضی از آنهایی که مجروح شده بودند به شهادت رسیدند و رعب عجیبی هم در شهر برقرار کردند. به اکثر خیابان‎ها ریختند و بالاخره با رگبار گلوله هوایی و  زمینی مردم را از صحنه دور کردند و همین باعث شد که خیلی‎ها هم کنار رفتند.

* مدعیان به اصطلاح حرکت انقلابی که خودشان را وارث انقلاب می‎دانستند همه فراری شدند

وی خاطرنشان می‌کند: من یادم است که آن روزها تنها جایی که به اصطلاح رفت و آمدی بود و درش باز مانده بود مدرسه امام صادق(ع) بود، البته مساجد را علما به عنوان اعتراض به خشونت دستگاه پلیس همه تعطیل کرده بودند و غالب این مدعیان به اصطلاح حرکت انقلابی که خودشان را وارث انقلاب می‎دانستند اینها هم همه فراری شدند و به خانه‎ها پناه بردند و تنها جایی هم که باز بود مدرسه امام صادق (ع) بود.

نماینده فقید مردم گلستان در مجلس خبرگان رهبری خاطرنشان می‌کند: روز بعد از واقعه (ششم آذر سال ۱۳۵۷) بنا بود که جنازه شهدا تشییع شود که باز ماموران نمی‎گذاشتند، فکر می‎کنم فقط یکی از شهدا را توانستیم تشییع کنیم، البته پلیس آن روز خشونت را به حد اعلی رسانده بود و نمی‎گذاشت که کسی وارد امامزاده عبدالله شود، لذا مردم متفرق شدند و کسی در امامزاده کنند، اما من در امامزاده نشسته بودم و منتظر بودم که آن شهید عزیز را غسل بدهند و من نمازش را بخوانم.

وی تصریح کرد: یکی از هدف‎هایی که پلیس‎ها دنبال می‎کردند این بود که نگذارند نماز بر جنازه مطهر شهدا اقامه شود تا مردم بگویند کسانی که خودشان مردم را به راهپیمایی دعوت کردند، خودشان از ترس برای نماز شهدا حاضر نشدند و آنها را بدون نماز گذاشتند و از ترس در رفتند و کاری کردند که شهدا بدون انجام مراسم نماز دفن شوند! و این برای آبروی روحانیت هم بد بود، آن روز اکثر جمعیت خودشان را کنار کشیدند ولی من واقعاً ماندم و تا نزدیک ظهر در امامزاده ماندم و نماز بر آن شهید را خواندم.

نماینده فقید مردم گلستان در مجلس خبرگان رهبری خاطرنشان می‌کند: یادم هست که آن روز «آقای فرحزاد» مرا با ماشین از پشت امامزاده به منزلم برد و پس از نماز ظهر و عصر مجدداً به امامزاده برگشتم و بر بقیه شهدا نماز خواندم.

مرحوم آیت‎الله طاهری‎گرگانی می‌گوید: در آن زمان متولی امامزاده ظاهراً با ساواک مرتبط بود، اینکه آیا عضو بود یا نه نمی‎دانم ولی وقتی ماموران تلفن می‎زدند او هم به شکلی جواب می‎داد که تحریک‎کننده به نظر می‎آمد مثلاً می‎گفت: «هنوز امامزاده را به رگبار نبسته‎اند، حاج آقا طاهری هم اینجاست.»

* مصمم بودیم تا بر شهدا نماز نخوانده‎ایم دست بر نداریم

وی افزود: حداقل این بود که مرا بترساند تا از آنجا بروم در حالی که ما مصمم بودیم تا بر شهدا نماز نخوانده‎ایم دست بر نداریم که به حمدالله بر تمام جنازه‎های شهدای پنجم آذر نماز خوانده شد.

وی تاکید می‌کند: البته در آن موقع چون بنا بود که مساجد در اعتراض به جنایات رژیم بسته باشد، مسجد ما هم تعطیل بود. ولی به مدرسه‎ام (حوزه علمیه امام صادق(ع)) رفت و آمد می‎کردم. پلیس هم هر وقت به کوچه مدرسه ما می‎رسید، یک رگبار یا گلوله‎ای شلیک می‎کرد و می‎رفت که به همین خاطر کوچه ما هم در این قضایا شهید داشت.

مرحوم آیت‎الله طاهری‎گرگانی ادامه می‌دهد: در میان پلیس‎ها فردی به نام «سلیمی‎زاده» بود که خیلی خشن و بد دهان بود و به مردم بد و بیراه می‎گفت و از عالِم گرفته تا مردم عادی به همه فحاشی می‎کرد و همه را مورد ضرب و شتم قرار می‎داد. حتی یک وقتی عده‎ای از مردم جلوی کیوسک مطبوعاتی سر کوچه مدرسه ما [کوچه هتل خیام] جمع بودند که سلیمی‎زاده رسیده بود و به آنها گفته بود، اینجا چه می‎کنید؟

نماینده فقید مردم گلستان در مجلس خبرگان رهبری خاطرنشان می‌کند: گفته بودند ما منتظر روزنامه هستیم چون در آن دوره مردم برای اطلاع از اخبار حوادث انقلاب در شهرستان‎ها، بیشتر روزنامه می‎خریدند، در نتیجه سلیمی‎زاده به آنها گفته بود: عجب! من فکر می‎کردم شما برای تشییع جنازه طاهری اینجا جمع شده‎اید.

منبع: فارس