در این جامعه بین‌المللی باید گفت «گور بابای سازمان ملل متحد!» سازمان مللی که همیشه طرف ظالم است! حق وتواش برای اوست!

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


دست بر ماشه‌ای بازدارنده

سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:

  اقدام تروریستی که منجر به شهادت دانشمند نامدار ایران «سردار محسن فخری‌زاده» گردید، یک شوک مهم به جامعه و نظام سیاسی ایران به حساب می‌آید؛ نه از این رو که فردی خدمتگزار بعد از عمری مجاهدت خالصانه با چهره‌ای خونین به سلسله پرابهت شهیدان پیوسته است که این به تعبیر امام زین‌العابدین علیه‌السلام (در مواجهه با یزید ملعون) «أَنَّ الْقَتْلَ لنا عادَهًٌْ و کرامَتَنا الشهادهًٌْ»، این شوک از آن روست که «اقتدار» نظام مقتدری را نشانه رفت که همه دنیا به حق، آن را برهم زننده نظام سلطه جهانی و خنثی‌کننده نقشه‌های متعدد آن می‌شناسند به گونه‌ای که دنیا حداقل در تاریخ 200 سال اخیر، نمونه دیگری که تا این حد به اساس نظام سلطه و عوامل آن آسیب زده باشد، نمی‌شناسد.


دنیا به هم خوردن نظام ظالمانه دوقطبی را از نتایج انقلاب دینی ایران می‌داند؛ دنیا به هم خوردن ده‌ها و بلکه صدها توطئه پیچیده علیه فلسطین مظلوم را از ایران می‌شناسد؛ دنیا شکست آمریکا و اسرائیل و... در ۹ جنگ بزرگ که در حد فاصل 2000 تا 2017 در این منطقه - حد فاصل افغانستان و یمن تا فلسطین و لبنان - به راه ‌انداختند را به نام ایران ثبت کرده است؛ دنیا بر باد رفتن اعتبار نظامی-امنیتی و اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را از ایران می‌داند؛ دنیا شکست انواعی از ائتلاف‌های غربی و عربی علیه سوریه، عراق و یمن را از ایران می‌داند؛ دنیا شکست توطئه پیچیده تکفیری‌های وابسته و تروریست که توأمان در چند کشور منطقه تاخت و تاز می‌کردند را از ایران می‌داند؛ دنیا شکست زنجیره انقلاب‌نماهای مخملی و از دور خارج شدن آن را از ایران می‌داند، دنیا تداوم مقاومت پیروز آمریکای لاتین را از ایران می‌داند؛ دنیا شکست طرح پیچیده و پرهزینه «خاورمیانه جدید» را از ایران می‌داند؛ دنیا علت شکست ترامپ در آمریکا را مقاومت ملت ایران می‌داند؛ دنیا علت خروج نظامیان آمریکایی از عراق (2009 تا 2011) و از افغانستان (2009 تا 2017) را از ایران می‌داند... این ایران است. خب در این راه هزینه‌هایی هم داده و خود را برای دادن هزینه‌هایی دیگر نیز آماده کرده است. چنان اقتدار و چنان نتایج بزرگی بدون فدیه نمی‌شود، کما اینکه امام عظیم‌الشأن می‌فرمودند اسلام آن‌قدر اهمیت دارد که مثل سیدالشهدایی باید فدای آن شود. اما این یک سوی ماجراست.


رخنه امنیتی در حریم جمهوری اسلامی چیزی نیست که در یک نظام مقتدر برخوردار از هزاران نیروی مجرب قابل پذیرش باشد. رخنه اطلاعاتی و رخنه عملیاتی در ایران و استفاده از نیروهایی در این کشور موضوع ساده‌ای نیست و این قلم بدون آنکه منکر زحمات نیروهای خدوم اطلاعاتی کشور شود و بدون آنکه بخواهد امکان رخنه را به طور کلی غیرممکن جلوه دهد، وضع کنونی که سبب از دست رفتن سرمایه‌های بسیار بزرگی شده است را غیرقابل توجیه می‌داند. پرورش شخصیتی مثل سردار محسن فخری‌زاده به تعبیر دقیق حجت‌الاسلام خسروپناه به پنجاه سال زمان نیاز دارد و جمع سرمایه‌ای با این مشخصات، جنبه فوق راهبردی دارد. کما اینکه حوادثی که در سال‌های اخیر در مورد برخی مراکز حساس امنیتی کشور افتاد هم بسیار حائز اهمیت است و گذشت زمان نمی‌تواند بسیاری از این خسارت‌ها را جبران کند. بنابراین به هیچ وجه نمی‌توان از قصورهایی که در بحث نفوذ اتفاق افتاده است، چشم پوشید.


در اینجا با توجه به حجم خسارتی که از شهادت سردار شهید فخری‌زاده به جمهوری اسلامی خورده است، می‌توانیم بگوییم پاسخی که ما در ماجرای شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به دشمن داده‌ایم، «بازدارنده» نبوده است کما اینکه رهبر معظم انقلاب اسلامی حمله موشکی ایران به عین‌الاسد را در حد یک سیلی و نه پاسخی درخور فاجعه‌ای که اتفاق افتاده بود، دانستند و چندین نوبت بر قطعی بودن انتقام ایران از آمریکا تأکید کردند. اگر واکنش ما به ماجرای ترور شهید سلیمانی بازدارنده بود، نباید سردار فخری‌زاده به شهادت می‌رسید. بنابراین در این زمینه باید به تأملی دوباره بنشینیم و به واکنشی بیندیشیم که واقعاً بازدارنده باشد.


الان ما با فاصله کمی از ماجرای عصر جمعه آبسرد دماوند مواجه هستیم. اولین گام ما طبعاً بررسی دقیق حادثه و شناسایی عوامل و راه‌های نفوذ و احیاناً «انتقال‌دهنده‌ها» (Katalizor)، خواهد بود. این موضوعی است که با دقت تمام و در نظر گرفتن جزئیات و ملزومات آن که یکی از این ملزومات، اطلاع‌رسانی دقیق و جزء به جزء و در طول زمان به افکار عمومی است. حجم خسارتی که به جمهوری اسلامی وارد شده است، می‌گوید ما باید یک کمیته قضایی بین‌المللی برای پیگیری ترور شهید فخری‌زاده (و سایر شهدای هسته‌ای) تشکیل دهیم. این کمیته می‌تواند با حضور قضاتی شاخص از کشورهای دوست در قاره‌های آسیا، آمریکا، آفریقا و اروپا تشکیل شود و در سازمان ملل هم به ثبت برسد. این کمیته می‌تواند به عنوان داوری ملل به تحقیقات انجام شده وجاهت بین‌المللی ببخشد و جای خالی دادگاه لاهه و... را که در تیول آمریکا هستند، پر کند. این تصمیم با توجه به مدارک موجود به نظر نمی‌آید به زمان زیادی نیاز داشته باشد و می‌تواند در یک زمان سه‌ماهه به سرانجام برسد.


نکته بسیار مهم در اینجا واکنش ایران است که حتماً باید «بازدارنده» باشد؛ یعنی از درجه‌ای از قاطعیت و هوشمندی برخوردار باشد که مطلقاً اجازه تکرار حوادثی حتی بسیار کوچک از سوی دشمن را در محیط امنیتی ایران ندهد. الان صحبت این است که این ترور با طراحی، مدیریت و عوامل رژیم صهیونیستی روی داده است و البته این با خصوصیاتی که از این رژیم شرور می‌شناسیم، تطبیق می‌کند. اگر واقعاً دستگاه‌های اطلاعاتی ما به اقناع رسیده‌اند که این کار رژیم‌صهیونیستی است، تکلیف ما از دو جهت معلوم است یکی از جهت شناختن عامل حادثه و دیگری از نظر تجربه‌ای که با آن داریم. ما در بحث‌های امنیتی، در سال‌های اخیر - از زمان حمله رژیم صهیونیستی به پایگاه تی‌فور(T4) در 20 فروردین 1397/ 9 آوریل 2018 - این رژیم را تجربه کرده‌ایم. در ماجرای تی‌فور، رژیم صهیونیستی از خط قرمز عبور کرد و به پایگاهی حمله کرد که می‌دانست نیروهای ما در آن حضور دارند. در این حمله، هفت نفر از نیروهای جان بر کف جوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند. در این ماجرا نخست‌وزیر اسرائیل سراسیمه از روسیه، آلمان و آمریکا خواست که ایران را متقاعد کنند تا دست به واکنش نزند و وقتی ماجرا را جدی دید از طریق واسطه از ایران خواست واکنش متقابل باشد و از آن فراتر نرود. ما درست یک ماه پس از آن و در شرایطی که دشمن همه توان خود و دیگران را بسیج کرده بود تا از زمان واکنش و حجم واکنش ایران مطلع شود، عملیات سنگینی را در منطقه حساس بلندی‌های جولان به اجرا گذاشتیم و در واقع توان و عزم واکنش خود را به دشمن نشان دادیم و نتانیاهو در میانه این عملیات با رسانه‌ها مصاحبه کرد و گفت ما هر اقدام علیه ایران را متوقف کرده‌ایم. اما واقعیت این است که عملیات تلافی‌جویانه ما در جولان از آنجا که ناظر به وارد کردن ضربه بر تأسیسات و نه نیروهای نظامی دشمن بود، نتوانست به بازدارندگی برسد و پس از آن اگرچه رژیم جعلی اسرائیل در مورد وارد کردن تلفات انسانی به ایران در سوریه ملاحظه داشت اما در عین حال دست از شرارت هم برنداشت و گاهی به حوالی مقرهای ایران نیز حمله کرد و در همان حال ما با توجه به سیاست اصولی خود واکنش عملی نشان ندادیم.


اگر نقش رژیم اسرائیل در ترور شهید عظیم‌الشأن فخری‌زاده برای شورای عالی امنیت ملی ایران به اثبات برسد و البته همه شواهد این را نشان می‌دهد، ما لزوماً باید آنچنان ضربه‌ای به این رژیم بزنیم که موضوع حمله به نیروها یا مراکز ایرانی در هر کجا که باشند - از آبسرد تا کاراکاس - از دستور کار هر دشمنی برای همیشه خارج شود. ما در مواجهه با اسرائیل چند نوبت اعلام کرده‌ایم اگر اسرائیل دست از پا خطا کند حیفا را می‌زنیم. الان با فرض اثبات نقش رژیم صهیونیستی در این شهادت عظیم، می‌توانیم این تهدید را عملیاتی کنیم اما نه به این معنا که به عملیاتی دراندازه اقدام موشکی که علیه پایگاه نظامی عین‌الاسد داشتیم، بسنده کنیم و نه با ملاحظات آن عملیات، بلکه به این معنا که به طور واقعی شهر مهم بندری حیفا را آنچنان مورد حمله قرار دهیم که علاوه بر انهدام تاسیسات با تلفات سنگین انسانی نیز توأم باشد تا بازدارندگی ما به «نقطه اطمینان» برسد.


اقدام واکنشی ایران اگر هوشمند و دقیق اجرا شود، قطعاً به بازدارندگی می‌رسد چرا که آمریکا و رژیم اسرائیل و عوامل آن به هیچ وجه آمادگی شرکت در یک جنگ و مواجهه نظامی را ندارند و این به معنای واقعی کلمه بر پرونده جنگ و ترور در منطقه ما نقطه پایان می‌گذارد.

اهداف یک ترور زمین و زمان واکنش ما

علی ربیعی در روزنامه ایران نوشت:


ایران پس از انقلاب بارها قربانی تروریسم کور و هوشمندی بوده که یا با هدف ایجاد رعب و القای ناامنی، توده مردم و یا برای حذف «آینده نظام»، مسئولان ارشد را هدف گرفته بود اما این ترورها در سال‌های اخیر علاوه بر اهداف فوق، محدود کردن توسعه و پیشرفت علمی، قدرت دفاعی و اقتدار ژئوپلیتیکی را نیز هدف گرفته است. ترور شهید محسن فخری‌زاده، دانشمند برجسته هسته‌ای و دفاعی پس از ترور شهدای هسته‌ای در 10 سال اخیر  و چند ماه پس از ترور شهید قاسم سلیمانی از اهدافی گسترده‌تر برخوردار است که با موجودیت و بالندگی ایران مرتبط شده است. این ترور نشان داد که کاملاً حساب‌شده و با برنامه‌ریزی قبلی برای دستیابی به چند هدف طراحی و اجرا شد:

۱: به هم زدن آرامش روانی جامعه، ناامید کردن مردم از دستیابی به پیروزی و به عقب راندن فشار حداکثری؛

۲: ایجاد سردرگمی در استراتژی ایران و واداشتن به بازی در زمینی که دشمن طراحی کرده و سناریوهای پی‌ در پی را در آن دنبال می‌کند...
۳: برهم زدن امنیت منطقه و پیشبرد اهداف ایران‌هراسی و گرفتن امتیاز از صاحبان منابع نفتی در خاورمیانه و توسعه‌طلبی بی‌سروصدا با شکستن مقاومت در منطقه؛ ۴: به هم خوردن فضای امنیت جهانی با توجه به تغییرات احتمالی آتی در سیاست‌های بین‌المللی در صورتی که جهان پساترامپیسم به دنبال نظمی جدید و احتمال جهانی کم‌ تنش‌تر باشد که بازندگان اصلی این مسأله رژیم صهیونیستی یا برخی حاکمان منطقه‌ای بودند که با هدف به ثمر ننشستن حقانیت و ایجاد فرصتی برای احقاق حقوق ملت ایران دست به کار شدند. این ترور، منطقه‌ای ناامن و جهانی آشوب‌زده را دنبال می‌کند. فضای بین‌الملل بعد از ترامپیسم به نوعی به نفع آینده جمهوری اسلامی است و این ترور ایجاد منطقه‌ای بهم‌ریخته، تشدید کینه‌توزی‌ها و برهم زدن آرامش جهانی پساترامپی را دنبال می‌کند.


اینکه دشمن با ددمنشانه‌ترین نحوه و ابزار دست به ترور می‌زند و در کمین سرداران ما چه در بغداد و چه در دماوند نشسته تا انتقام خود را از شکست در عرصه فشار حداکثری و ایجاد نارضایتی اجتماعی بگیرد، نشان می‌دهد ایران در رسیدن به اهداف صلح‌آمیز خود در مسیر موفقی قرار گرفته است. چون دشمن نه در عرصه مذاکره توان هماوردی با ما برای دستیابی به اهداف خود را دارد - ترامپ پیش‌تر اعتراف کرده بود ایران هیچ مذاکره‌ای را نباخته است - و نه توان جنگیدن با ما را. پس با تروریسم دولتی به میدان می‌آید. ترور سردار شهید قاسم سلیمانی و شهید محسن فخری‌زاده، که قربانی تروریسم دولتی شدند، خود گواه آشکار ضعف و زبونی دشمنانی است که عرصه را باخته‌اند و به مدد آدمکشان و انفجار و ترور می‌خواهند به تصور خودشان مسیر اقتدار و توسعه ایران را فقط کُند کنند. تاریخ انقلاب در ۴۰ سال اخیر اما نشان داده که نتیجه کاملاً معکوسی نصیب آنان می‌شود. این ترورها نه تنها به انشقاق اجتماعی نمی‌انجامد که یکی از عوامل انسجام جامعه و وحدت حول محکومیت تروریست‌ها و پاسداشت شهید می‌شود. با این حساب تروریست‌ها در پی چه هستند؟


انگاره‌های جامعه‌شناسی تروریسم هدف از این نوع ترورها را «ایجاد تغییر» یا «تحت تأثیر قرار دادن جدی جامعه» می‌داند. یعنی با هدف قرار دادن چهره‌های کلیدی - از شهید بهشتی و رجایی گرفته تا سردار سلیمانی و فخری‌زاده - درصدد این هستند که به خیال خام خود روند توسعه و رشد و نمادهای اقتدار را تغییر داده و مسیر را آهسته‌تر کنند و بیشتر از آن به هدف غایی خود یعنی تأثیر بر روان جامعه برسند. این فقط ترور یک دانشمند نیست زیرا تروریسم دولتی بخوبی می‌داند که پیشرفت‌های ایران دیگر متکی به فرد نیست. شهید فخری‌زاده و نمونه‌های آن بنیانگذار مسیرهای افزایش توان دفاعی و پیشرفت علمی ما بودند. خدمت واقعی فخری‌زاده، بازتولید ده‌ها دانشمند جوانی است که حتی با انگیزه و نیرویی بیش از او برای پیشرفت علمی ایران مصمم‌اند. آنها هم می‌دانند با ترور یک دانشمند یا سردار بزرگ، سیاست‌های علمی و دفاعی ایران تغییر نخواهد کرد اما از تأثیرات اجتماعی آن می‌توانند سود برند. اینجاست که قربانی ترور باید با هوشمندی از «ترورهای بعدی» جلوگیری کند. ترور اول می‌تواند به ترورهای دیگری از جمله ترور روان جامعه و سیاستگذاری صحیح و مؤثر در پیشبرد اهداف ملی بینجامد. ترور بعدی همان فضای مشوش اجتماعی و بهره‌برداری‌های سیاسی و تغییر جهت مسیر درست اجتماعی - سیاسی است که با هجمه تبلیغاتی - روانی می‌خواهند آن را خلق کنند. اگر گروه‌های سیاسی و نهادها اجازه ندهند این فاز به مرحله اجرا و توفیق برسد، یعنی توانسته‌اند امواج ترور اول را خنثی و آن را در جهتی غیر از خواست آمران ترور هدایت کنند. اما مادامی که امواج ترور اول تبدیل به ترور روانی شد، جامعه به چنددستگی رسید، عده‌ای در فضای ایجاد شده در داخل و خارج سعی در تغییر مسیر درست و اصولی جامعه کنند، دقیقاً هر دو فاز ترور به خواست و هدف اصلی خود نائل می‌شود.


به تجربه دریافته‌ام در پی این ترورها عملیات روانی عظیمی شکل می‌گیرد. ابزارهای رسانه‌ای و اظهارات مرموزانه چه به اسم کارشناسی و چه در قالب نظرات سیاستمداران از جمله در دولت تروریستی، اشکال عملیات روانی پس از ترور را تشکیل خواهند داد. در این میان اولاً نباید نهادهای اطلاعاتی و امنیتی تضعیف شوند ضمن آنکه این نهادها با هوشمندی باید به ظرفیت‌های مقابله با اشکال مختلف عملیات ایران‌ستیزی مجهز شوند. بدون تردید این توانایی در سازمان‌های اطلاعاتی ما وجود دارد. ثانیاً نباید در دام ربط دادن موضوع ترور به مذاکرات انجام شده در دولت مستقر یا برجام، افتاد. پدیده زشت ترور دانشمندان ایرانی، حتی در دورانی که مذاکرات ایران در دولت قبلی به بن‌بست رسیده بود نیز وجود داشت. اینکه شهید فخری‌زاده، قربانی گفت‌وگو با مدیرکل آژانس معرفی شود و یا برجام را عامل این ترور بدانند، نشان از عدم توجه به عمق و ابعاد این ترور دارد یا عده‌ای در این شرایط سعی دارند کلاهی از این نمد برای خود ببافند.


نظام جمهوری اسلامی چنان که در موارد پیشین نشان داد، تاریخ و جغرافیای پاسخ و واکنش را بخوبی محاسبه می‌کند و آنگاه پاسخ می‌دهد. چنان که در ترورهای قبلی نشان دادیم ایران کشوری نیست که با ترور بخواهند مسیر تعالی و تعامل آن را تغییر دهند.


با این نگاه من معتقدم هدف از ترور شهید فخری‌زاده، همه آحاد جامعه و آینده ایران است. آنها خواستند با حذف ناجوانمردانه یکی از مفاخر علمی و دفاعی کشور، مسیر ایران را تغییر دهند. این راه اما با هوشمندی مردم و مسئولان و هوشیاری نهادهای تصمیم‌گیر محقق نخواهد شد. البته این ترور یقیناً بی‌پاسخ نخواهد ماند اما نه در آن زمانی که آنها می‌خواهند و نه به شیوه و در جایی که انتظارش را می‌کشند. زمین و زمان بازی را ایران تعیین می‌کند.

توصیه می‌کنند جنتلمن باشیم!

میکائیل دیانی در روزنامه وطن امروز نوشت:

چند سال پیش رفته بودم پیش دکتر احمد نقیب‌زاده که درباره روابط بین‌الملل بعد از برجام مصاحبه کنم؛ گفت‌وگوی مبسوطی شده بود اما گل‏واژه گفت‌وگو این بود که «در روابط بین‌الملل، قانون جنگل حاکم است!» یعنی بودن در وضع طبیعی است که همه می‌خواهند بر دیگری سلطه داشته باشند؛ همه در کمین همدیگرند و هر کدام توان داشته باشد و ذره‌ای ضعف در طرف مقابلش ببیند به او حمله‌ور می‌شود و می‌کشد و می‌خورد و می‌برد؛ درست می‌گفت! در این جنگل وحشی بین‌المللی اگر ذره‌ای عقب بنشینی پنجه‌های تیز بالا می‌آید و تنت پاره‌پاره می‌شود! گرگ‌های درنده نمی‌نشینند تا تو مهربانی‌ات را نشانش ‌دهی! تا پیغام‌آور صلح باشی!

در این جامعه بین‌المللی باید گفت «گور بابای سازمان ملل متحد!» سازمان مللی که همیشه طرف ظالم است! حق وتواش برای اوست! شورای امنیتش طرف اوست و هر بار که گرگ‌ها زخمی می‌زنند، به‌مثابه مصلح کل وارد می‌شود و دعوت به خویشتن‌داری می‌کند! مثل همین امروز که بعد از ترور شهید محسن فخری‌زاده، دانشمند هسته‌ای ایران، آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل خواستار خویشتن‌داری همه طرف‌ها شد. مثل فردای ترور حاج‌قاسم که همین را گفتند! اصلا کارکرد سازمان‌های بین‌المللی در این نظم نوین استکباری ساخته آمریکایی- اسرائیلی همین است. بازرسان آژانس انرژی اتمی‌اش لیست دانشمندان هسته‌ای ایران را برای ترور آماده می‌کنند و به آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها می‌دهند، آنها ترور می‌کنند و سازمان ملل در طرفداری تروریست‌هایش وارد میدان می‌شود که «ایران مظلوم ترور شده! خویشتن‌دار باش!

بگذار سرمایه‌هایت را یک به یک نابود کنند و حیثیتت را لکه‌دار کنند و تحقیرت کنند اما کاری نکن که بگویند خویشتن‌داری نکرده‌ای!» این لفظ «همه طرف‌ها!» هم در این توصیه‌های شیک و مجلسی سازمان مللی شوخی‌ای بیش نیست! کدام همه طرف‌ها؟ آنها که زده‌اند و رفته‌اند! تنها ما مانده‌ایم و داغی بر دل که اگر «نزنیم می‌زنند!» دوباره می‌زنند، سه باره می‌زنند؛ می‌زنند و به ریش‌مان می‌خندند و سازمان ملل‌شان را جلو می‌اندازند که توصیه به جنتلمنی کند؛ به خویشتن‌داری! لعنت به آن که می‌خواهد توان خویشتن‌داری ما را بیازماید و با همین دست فرمان ملت ایران را تضعیف کند و یک یک نخبگان و بزرگان ما را بگیرد!

یک روز شعار می‌دادند «آمریکا در چه فکریه / ایران پر از بهشتیه!» در حالی که ایران پر از بهشتی نبود! ایران پر از سلیمانی هم نبود! ایران پر از فخری‌زاده هم نیست! این ترورها توان ما را از بین می‌برد و اگر جنتلمن بنشینیم و خویشتن‌داری کنیم و پاسخ درخوری ندهیم چیزی از خویش و خویشتنی‏مان باقی نمی‌ماند که بخواهیم دارایی‏اش کنیم!

 تروریسم علیه دیپلماسی

عباس موسایی در روزنامه آرمان ملی نوشت:

خروج برگ برنده‌ای به نام ترامپ از دست رژیم‌صهیونیستی، از طریق مکانیسم انتخابات در ایالات‌متحده، ساختار تدبیر و تصمیم این رژیم را دچار وضعیتی متفاوت و متزلزل‌تر از گذشته کرده است، به نحوی که این رژیم پیشبرد اهداف گذشته خود در عرصه بین‌المللی و منطقه‌ای را در میدانی که دیگر ترامپ نیست، سخت‌تر از گذشته می‌بیند.

این رژیم، اقتدارگرایی ترامپیستی برهم‌زننده حقوق و قوانین بین‌الملل را فرصتی برای برهم‌زدن توازن قوا به نفع زیاده‌خواهی‌های خود می‌دانست، از این رو با خروج ترامپ از عرصه سیاست بین‌الملل و احتمال قوی بازگشت ایالات‌متحده به معاهده بین‌المللی - معاهده‌ای که اسرائیل از آن تحت عنوان معاهده خطرناک یاد می‌کند- این فرصت و وضعیت را در حال افول دیده، از این رو رادیکالیزه کردن اوضاع و جایگزینی ناوضعیت امنیتی به جای وضعیت سیاسی را در دستورکار قرار داده است. رویه سیاسی رژیم‌صهیونیستی در برهه‌های مختلف نشان‌دهنده ‌آن است که تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران این رژیم، استمرار هویت و موجودیت برآمده از بحرانشان را در گرو بحران‌سازی و بازنمایی وضعیت بحرانی در منطقه می‌بینند. تحلیل اقدام تروریستی اخیر بدون ارجاع به ماهیت و مبانی سیاست خارجی مبتنی بر بحران اسرائیل امکان‌پذیر نیست.

از طرفی از آنجا که در سالیان اخیر، سیاست خارجی در جناح‌بندی‌های داخلی، وزن و سهمی به مراتب سنگین‌تر از گذشته پیدا کرده و از طرفی تاثیرات سیاست خارجی بر اقتصاد و معیشت مردم، روندی رو به تزاید داشته است، تاثیر و تاثرات رخدادهای بین‌المللی و اتفاقاتی که با ارجاع به سیاست خارجی قابل تحلیل‌اند، به‌شدت در عرصه سیاست داخلی و جناحی‌، رخ‌نمایی می‌کند.

از طرفی نمی‌توان این اقدام تروریستی را بدون ارجاع به پدیده نفوذ تحلیل کرد، در اذهان عمومی مردم این سوال شکل می‌گیرد که چگونه تروریسم دولتی اسرائیل امکان می‌یابد فاجعه‌ای این‌چنینی در قلب میهن عزیزمان انجام دهد و سوالاتی از این دست که؛ «نفوذ در کجاها بیشتر امکان وقوع می‌یابد؟ چرا سطح محافظت از دانشمندانی که رئیس رژیم‌صهیونیستی(نتانیاهو) به‌صراحت از ایشان نام می‌برد، تا این حد آسیب‌پذیر است؟ و...» و از طرفی شاهد حمله برخی جریان‌های سیاسی داخلی به معاهده بین‌المللی و حضور افرادی در مقابل شورای عالی امنیت ملی در این وضعیت کرونایی و اعلام خواسته خروج ایران از معاهده NPT اند، هستیم.بدیهی است که احساسات و غرور ملی ایرانیان با به شهادت رساندن فرزندی دانشمند و فرهیخته که در زمینه دانش دفاعی منشا خدمت بوده، جریحه‌دار شده است، اما آنچه دولت و مجموعه حاکمیت در این شرایط باید با رجوع و براساس آن تدبیر و تصمیم اتخاذ کنند، اولویت دادن به منافع و مصالح ملی در هر تدبیر و تصمیم است. غرور ملی آنگاه که به آگاهی ملی تحویل شود، در خدمت منافع و مصالح ملی درمی‌آید.دولت جمهوری اسلامی ایران در این شرایط می‌تواند با طرح دعوای حقوقی در محاکم بین‌المللی، رژیم‌صهیونیستی را به عنوان متولی «تروریسم بین‌الملل» معرفی کرده و از طرفی در عرصه دیپلماسی عمومی و رسانه‌ای ماهیت ضد انسانی این رژیم را بیش از پیش برملا سازد. از طرفی لازم است متولیان قانونی سیاست‌خارجی کشور، منافع و مصالح کشور را از میدان تاثیرپذیری از ترامپیان ضد دیپلماسی مصون بدارند.

مدیریت سیاست خارجی در وضعیت پیچیده کنونی، ظرافتی ظریف‌تر از گذشته طلب می‌کند. این ظرافت اقتدار و هوشمندی‌ای بیشتر از گذشته در خارج و اقناع و اجماعی حداکثری‌تر در داخل طلب می‌کند. در این راستا همچنان که رئیس‌جمهور، احزاب و شخصیت‌های اصلاح‌طلب در سخنان و بیانیه‌های مختلف، پیروزی ناشی از بازگرداندن احتمالی آمریکا به برجام را ناشی از مقاومت ملت تعریف کرده‌اند، عقلای اصولگرا نیز می‌توانند با اعلام موضع رسمی و حمایت از تصمیمات متضمن مصالح و منافع ملی، اجازه ندهند که منویات برخی حاشیه‌نشینان این جناح به سیاست و مطالبه کلیت اصولگرایی در مخالفت با منافع و مصالح ملی تعبیر شود. بدیهی است که نمی‌توان برخی انتقادات جناح اصولگرا به سیاست خارجی دولت را همراستا با سیاست اسرائیل تعریف و تعبیر کرد، اما لازم است که این عزیزان در شرایط کنونی با درک به مراتب هوشمندانه‌تر و نگاهی کلان‌نگرتر، اجازه ندهند که سیاست‌های کلان‌شان ناخواسته با بدخواهان یکی تلقی شود.


تحلیل‌های شاه سلطان حسینی و غرور ملی ایرانیان

عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:


در تحلیل چرایی ترور شهید فخری‌زاده، تحلیل‌های متنوعی به گوش می‌رسد. دولتی‌ها و اصلاح‌طلبان معتقدند کار بدی بود، اما نباید در فردای این ترور کاری بکنیم که برای کشور هزینه ایجاد شود. این تحلیل بعد از ترور چهار دانشمند هسته‌ای دیگر نیز ارائه شد و در ترور حاج قاسم نیز پررنگ‌تر شد. آنچه از تریبون‌های دولتی به گوش می‌رسد تحلیل‌هایی است که واکنش ما را به صفر می‌رساند و وحشت از پاسخ مجدد دشمن «عقلانیت ترس» را به کار انداخته است.

تحلیل اول: مهم‌ترین تحلیل این است که ما «در چاله صهیونیست‌ها نخواهیم افتاد». در تفسیر این حرف معتقدند در روزهای پایانی ترامپ که وی چیزی برای از دست دادن ندارد، صهیونیست‌ها می‌خواهند با این ترور، جنگی راه بیندازند و ما باید هوشمندانه عمل کنیم. معنای این هوشمندانه یعنی هیچ اقدامی نکنیم تا جنگ نشود. مگر دانشمندان قبلی را ترور کردند، هدفشان جنگ بود؟ خیر.

تحلیل دوم: دسته‌ای دیگر معتقدند هدف این ترور به واکنش واداشتن ما است تا بایدن نیز به برجام بازنگردد. از سوی دیگر واکنش ما شرایط را برای گشایش برجامی از سوی بایدن سخت می‌کند، پس باید کاری نکنیم.

تحلیل ما چیست: ما (نیروهای انقلاب اسلامی) بر این باوریم که محاسبات دشمن در ترور این است که ایران در شرایطی نیست که واکنش نشان دهد و از قضا این بهترین زمان برای ترور است. متأسفانه ما نتوانسته‌ایم این محاسبه دشمن را تغییر دهیم و خودمان تغییر کردیم. تحلیل اصلی ما این است که صهیونیست‌ها درصدد خدشه به افتخار راهبردی «در سوریه می‌جنگیم تا در همدان و کرمانشاه نجنگیم» است، درصدد هستند امنیتی که در بیرون مرزها برای آن جنگیده‌ایم و پیاده نظام آنان را به عقب رانده‌ایم را در قالب «ناامنی» به درون کشور بکشانند و مردم را متوجه این موضوع کنند که در سوریه جنگندیم و از امنیت کشور خود غافل شدیم. بدون تردید باید اولویت‌های امنیتی را عوض کنیم، نه نظامی. نباید ملت ما به این باور برسد که «خانه امن» در فیلم، قصه و کتاب است، اما در کف خیابان نیست.

در واکنش به اقدام صهیونیست‌ها ظرفیت‌های زیادی داریم که باید به کار بگیریم. البته نباید با احساسات یا فشار اجتماعی شتابزده تصمیم گرفت. نباید به مسیری برویم که توابین کربلا را به عین الورده برد و بدون برآورد نظامی تلف شدند و از سوی دیگر نباید سلطان حسین صفوی باشیم که با دست خود تاج را بر سر جوان ۲۶ ساله گذاشت و گفت: «فرزندم خداوند این گونه مقرر کرده است و ما با امر خدا مخالفت نمی‌کنیم.» اگر سلطان حسین در بیرون قلعه اصفهان جنگیده بود و تکه‌تکه شده بود، اکنون جزو مفاخر ایران و تشیع بود، اما عافیت‌طلبی باعث شد، حکومت را تسلیم کند و دو سال پس از تحویل حکومت محمود افغان در یک روز تمام شاهزادگان صفوی را سر برید و شاه نیز نظاره‌گر این صحنه بود.

دو شاهزاده کوچک به قبای شاه پناه بردند و شاه به افغان‌ها التماس می‌کرد که این دو بچه را به خاطر من نکشید، اما شاه نمی‌فهمید که دشمن از جنازه‌های شاهزاده‌ها هم می‌ترسد. شاه می‌توانست با همان جنازه‌ها (مبتنی بر فرهنگ تشیع) غوغا کند، اما محمود افغان برای جلوگیری از شورش، جنازه را نیز به قم فرستاد که قلعه اصفهان امن بماند و شاه به آب و نانی که زنده بماند، اکتفا کرد و نهایتاً خود نیز قربانی شد.

امروز یاران انقلاب اسلامی در سه جبهه در مرزهای صهیونیست‌ها هستند. سرزمین اشغالی فلسطین فاقد عمق استراتژیک جغرافیایی است، عرض آن به ۲۰۰ کیلومتر هم نمی‌رسد. در جنوب حماس، در شمال حزب‌الله و در شرق سوریه قرار دارد. روش‌های نوین سایبری و... نیز مهم است. برخی از سیاسیون مستقر در دولت ما بارها گفته‌اند صهیونیست‌ها را باید از امریکا جدا کرد یا جدا ببینیم.

این تحلیل غلط باعث شده است که کمک‌های مالی و تسلیحاتی غرب برای حفظ برتری نظامی صهیونیست‌ها هر روز بیشتر شود. احتمالاً دولتمردان ما می‌دانند که دانشمندان هسته‌ای مصر و عراق نیز توسط صهیونیست‌ها ترور شدند و مراکز هسته‌ای عراق، سوریه و سودان نیز توسط صهیونیست‌ها بمباران شد، اما هیچ‌کس در جهان سخن نگفت.

در این جهان کفر و بربریت دانشمند علمی ما را در قلب کشور ترور می‌کنند و جهان غرب خفه است، اما یک دیپلمات ایرانی که به ادعای آن‌ها قصد بمب‌گذاری در جلسه تروریست‌های منافق را داشته و انجام هم نداده است، خبر اول جهان است. اگر هزینه اقدامات صهیونیست‌ها بالا نرود، جلوتر خواهند آمد، از قضا صهیونیست‌ها واقع‌گرا هستند. اگر احساس برتری طرف را لمس کنند، هرگز اقدامی نمی‌کنند.

به تعبیر مقام معظم رهبری راهی جز قوی شدن نداریم و به تعبیر امام «راهی جز مبارزه نمانده است»، بنابراین هر تحلیلی که ما را به سکوت بکشاند، غرور ملت بزرگ و کهن ایران را شکسته است. غرور ایرانیان به حدی است که بعضاً به آن «سندرم امپراطوری» می‌گویند. این غرور نباید شکسته شود. شرط حفظ این غرور آن است که از ترس باران به زیر ناودان فرار نکنیم.

اصل بدیــهی امنیت

امیرحسین یزدان پناه در روزنامه خراسان نوشت:

واضح است که برهم خوردن دستگاه محاسباتی دشمن، به همان اندازه خطر دارد که برهم خوردن دستگاه محاسبات خودی. به همین دلیل  جای هیچ شک و شبهه ای نیست که پاسخ متجاوز را باید خیلی قاطع و صریح داد به نحوی که دستگاه محاسباتی دشمن از هرگونه خطای محاسباتی به دور باشد.این که دشمن متجاوز احساس کند می‌تواند ضربه‌ای بزند و با ملاحظات داخلی پاسخ آن را یا دریافت نمی‌کند یا در آن سطح و اندازه دریافت نخواهد کرد، قطعا پس از ضربه اول به دنبال ضربه دوم و چه بسا بزرگ تر خواهد بود. این مفاهیم دیگر آن قدر عیان و آشکار است که بیان آن برای مقامات اجرایی که خود سابقه طولانی درحوزه امنیتی دارند مثال زیره به کرمان بردن است.

امنیت کالایی است که ارتباط مستقیم با عمل و عکس العمل های این حوزه دارد. اگر دشمنی که ضربه ای زده، در همان سطح و حتی اندکی بالاتر ضربه متقابل را دریافت نکند، آن چه به خطر می افتد ساختار امنیتی ایران و امنیت ملت ایران است که همه در هر سطح و جایگاهی باید مراقب آن باشند. در ماه های گذشته، رسانه ها و برخی عناصر رسانه‌ای صهیونیستی به  شیوه های  مختلف تلاش کرده اند تل آویو را عامل برخی اتفاقات امنیتی ایران نشان دهند. با این حال در تابستان به دلیل شرایط خاص سیاسی و امنیتی و پرونده مهم ایران در شورای امنیت، آن چنان که باید و شاید به این ماجراجویی ها پاسخ درخوری داده نشد. با این حال ادامه این شرایط و کنار نزدن ملاحظات بی دلیل و خدای نکرده مماشات کردن با دشمنی که برای ترور یک دانشمند هسته ای – دفاعی ایران براساس برخی خبرها یک دو جین تروریست را به کار گرفته، مرزهای ناامنی را گسترش خواهد داد.

به همین دلیل هیچ کس نباید در مقابل ترور شهید فخری زاده، به فکر مماشات یا مشمول زمان کردن پاسخ به این جنایت باشد. در غیر این صورت باید خدای نکرده منتظر ضربات بعدی تروریستی در تهران یا نقاط دیگر باشیم. تجربه اتفاق های قبلی نشان داده هر وقت رفتاری قاطع در مقابل  دشمن نشان داده ایم دندان طمع را کشیده است.به طور مثال  در ماجرای  پهپاد متجاوز آمریکایی که چند متر وارد آسمان ایران شده بود، با موشک ایرانی چنان سرخ شد که روسایش همان جا، شمشیر را غلاف کردند. این اصل بدیهی امنیت است و  حتی  دیپلمات ها  هم می دانند که ضعف در حوزه های نظامی و امنیتی، مساوی است با دادن امتیاز پای میز مذاکره. لذا حتی اگر کسی نه از منظر عزت و امنیت ملی بلکه از منظر دیپلماسی به پاسخ به تروریست ها نگاه می کند باید این واقعیت را درک کند که به کسی که ضعیف است هیچ امتیازی نمی دهند، خواه لغو تحریم ها باشد یا هرچیز دیگر.

لذا حتی اگر کسی به دنبال لغو تحریم ها هم هست باید به دنبال طراحی یک پاسخ قاطع به ناامنی های طراحی شده علیه ایران و به خصوص ترور شهید محسن فخری زاده باشد تا طرف مقابل درک کند که ایران با اتکا به قدرت و امنیت خود به دنبال منافع و حقوقش است نه با دست کشیدن از امنیت و عزت اش. آمریکایی ها گاهی این جمله را تکرار می کنند که« increase capability rather than fight»: «توانایی هایت را افزایش بده تا نجنگی». بد نیست این جا به این اصل مهم عمل کرد و بعدا ثمرات مهم آن را در حوزه های مختلف دید و چشید.

برچسب‌ها