کد خبر 1155523
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۹ - ۰۸:۳۰

شهید عبدالمهدی مغفوری معاون حاج قاسم در لشکر ۴۱ ثارالله بود که دوستانش پس از شهادت صدای قرآن خواندنش را شنیدند.

به گزارش مشرق، شهید عبدالمهدی مغفوری معاون ستاد لشکر ۴۱ ثارالله در دوران دفاع مقدس بود، او در سال ۱۳۳۵ در کرمان به دنیا آمد و توانست درسش را تا مقطع فوق دیپلم رشته برق ادامه دهد. سال ۱۳۵۹ به سپاه پاسداران پیوست و به عنوان مسوول روابط عمومی سپاه پاسداران منصوب شد.

سال ۱۳۶۳ فرماندهی سپاه پاسداران شهرستان سیرجان را برعهده گرفت و پس از حضور در کردستان در سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ به دلیل بمباران‌های رژیم بعث به شدت مجروح شد. در این مقطع همزمان مسوول واحد بسیج سپاه پاسداران استان کرمان شد. او ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۶۰ با «زهرا سلطان‌زاده» ازدواج کرد و سه فرزند به نام‌های «مریم»، «فاطمه» و «مصطفی» از او به یادگار مانده است. این فرمانده سرافراز در عملیات کربلای ۴ در حالی که معاونت ستاد لشکر ۴۱ ثارالله را برعهده داشت بر اثر بمباران منطقه توسط هواپیماهای دشمن به شهادت رسید.

مظهر اسکندری‌زاده یکی از دوستان شهید درباره او اظهار داشت: «وسط جلسه شورای تامین استان، با شنیدن اذان مغرب به آهستگی از جایش بلند شد و با عذرخواهی کوتاهی در گوشه اطاق استاندار به نماز ایستاد. نمازی به یاد ماندنی و یکپارچه نور و خلوص. وقتی همه وجودت خدایی شود حتی وسوسه شیطان برای جلوگیری از کاری که می‌دانی جز برای رضای او نیست هم هیچ اثری در تصمیمت ندارد و تو آنقدر محو جمالی و مشتاق دوست که سر از پا نمی‌شناسی و ابلیس را هم مبهوت خلوصت میکنی چه رسد انسان‌ها را.

مغفوری را همه بچه‌های انقلاب و انقلابیون و رزمندگان تاریخ‌ساز کرمان می‌شناسند، نه بعنوان فرمانده بسیج استان کرمان بلکه به عنوان فرمانده لشکر عرفا و شب‌زنده‌داران عاشقی که همه کارهایشان خدایی شده بود، حرف زدنش، خنده‌های زیبایش، زندگی شخصی‌اش و خلاصه همه وجودش.

وقتی پای بیت المال میان بود مغفوری حاضر نشد از موتور بسیج برای رساندن همسر فداکارش جهت وضع حمل استفاده کند، چه رسد به راننده و محافظ و خدم و حشم و هزار تشریفات؛ و زمانی که عملیات می‌شد خود در صف مقدم بسیجیانی که فرماندهشان بود، چون شیر می‌غرید و می‌جنگید و رسم مردانگی، همراهی و دوستی را با همه وجود به‌جا می‌آورد.»

سردار سلیمانی در صحبتی اشاره کرده بود که ما هرگز فراموش نمی‌کنیم قرآن خواندن شهید مغفوری را در تابوت و اذان گفتنش را در قبر هنگام دفن، در همین رابطه یکی از دوستان شهید روایت کرده است: «وقتی پیکر شهید مغفوری را آوردند حال مساعدی نداشتم، داشتم گریه می‌کردم. در حزن و اندوه بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می‌گفت، شهید قرآن می‌خواند. یکی از روحانیون هم قسم خورد که صدای قرآن او را شنیده است. گفتم خدایا این شهید چه مقامی پیش شما دارد که این کرامت را به وی عطا کردی که از جنازه‌اش پس از چند روز که شهید شده صدای تلاوت قرآن می‌آید.

وضو گرفتم، رفتم بالای سرش و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتاب نور می‌داد و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می‌رسید، وقتی گوشم را به صورت و دهانش نزدیک کردم مثل کسی که برق به او وصل کرده باشند در جا خشکم زد، چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم. درست یادم است در همان لحظه‌ای که گوشم نزدیک دهان او بود شنیدم که سوره کوثر را می‌خواند. چند نفر دیگر هم شنیده بودند که قرآن می‌خواند.»

منبع: دفاع پرس